مكتبة المجلسي ودارالتراث

یک سوالی ذهن من رو مدت هاست مشغول کرده، چرا از نسخ مربوط به دوره ی صفوی، نسخه ی مصوری از روضه الشهدا نداریم؟؟؟ با اینکه این کتاب بسیار مرسوم بوده، و حتی در مجالس خود شاه اسماعیل و سایر شاهان صفوی خوانده میشده، اگر منع مذهبی رو عنوان کنه کسی، خوب میگیم پس چرا قصص الانبیا و فالنامه و احسن الکبار مصور داریم،
عجیب تر اینکه نسخه های مصور بسیاری از حدیقه السعدا (ترجمه و تالیف مانند ترکی فضولی از روضه) در عثمانی وجود داره.
من که هر چقدر مجموعه ها رو گشته ام نیافته ام، آیا کسی به چشمش خورده؟????????????

جامه دروني كعبه معظمه

همان گونه كه پيش از اين ياد كرديم: ساخت جامه دروني كعبه مشرفه، از دوران عباسي آغاز گرديد; بدين صورت كه اين جامه مانند جامه بروني كعبه به صورت منظم و ساليانه ارسال نمي شد، بلكه هر چند سال يك بار و به ويژه به هنگام تكيه هر سلطان بر اريكه سلطنت از سوي وي، به همراه جامه بيروني ارسال مي گرديد. اين وضع دوران عباسي، در دوره مماليك و عثمانيان نيز به همين منوال ادامه يافت تا آنجا كه سلاطين آل عثمان ارسال آن را ويژه خويش نمودند و هر يك پس از رسيدن به تخت سلطنت، خود را ملزم به ارسال آن مي پنداشتند. آخرين بار كه جامه دروني كعبه مشرفه ارسال شد، به هنگام توليت خلافت به وسيله سلطان عبدالعزيز (عثماني) در سال 1277 هـ . بود. نامبرده جامه اي ويژه درون كعبه ارسال نمود كه اين جامه تا دوران پادشاهي ملك عبدالعزيز آل سعود به حجاز همچنان در درون كعبه باقي ماند در اين دوران، جامه ارسالي سلطان عثماني به وسيله جامه اي كه از سوي سلطان «بُهره» در هند به سال 1355 هـ . ارسال شده بود، تعويض گرديد و جامه ياد شده جايگزين جامه پيشين در درون كعبه شد.
از آن پس ملك عبدالعزيز فرمان به ساخت جامه دروني كعبه در مكه مكرمه را صادر كرد كه اين جامه در سال 1363 هـ . در درون كعبه آويخته شد. جامه ياد شده، سال ها در درون كعبه باقي ماند تا اين كه مجدداً از سوي ملك خالد بن عبدالعزيز فرمان ديگري مبني بر ساختن جامه دروني كعبه صادر شد كه اين جامه در كارگاه جامه بافي«ام الجود» مهيّا گرديد و در سال 1403 هـ . جايگزين جامه پيشين درون كعبه شد. سپس در دوران ملك فهدبن عبدالعزيز و به دستور وي، ساخت جامه براي درون كعبه را براي احتياط آغاز كردند كه اكنون (سال 1404 هـ .) در كارگاه جامه بافي مشغول به آماده سازي آن مي باشند1
جامه دروني كعبه همواره از ابريشم طبيعي سبز بافته شده كه نوشته هاي روي آن به وسيله تارهاي ابريشم سفيد رنگ آذين شده است. اين جامه از 64 قطعه (90سانتيمتر×10 متر) تشكيل گرديده و كليه نقش و نگارها و آذين هاي اين جامه آن چنان زيبا و دلپسند در كنار هم قرار مي گيرند كه بيننده آن را به صورت قطعه اي واحد تصور مي كند.
لازم به يادآوري است كه تمامي نوشته ها و آذين هاي موجود بر روي اين جامه، مانند نوشته ها و آذين هاي جامه دروني ارسالي توسط سلطان عبدالعزيز عثماني است كه در درون كعبه آويخته بود. و تنها تغييري كه در اين جامه داده شده رنگ جامه بود كه پيش از اين در دوران عثمانيان جامه به رنگ سرخ بود و نوشته هاي روي آن با رنگ سفيد، ليكن جامه سعودي به رنگ سبز ونوشته هاي آن مانند جامه عثمانيان به رنگ سفيد مي باشد.
نوشته هاي ياد شده در چهار سطر آذين گرديده است.
سطر اول: « قَدْ نَرَي تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّمَاءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا» .
سطر دوم: «لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ»
سطر سوم: « إِنَّ أَوَّلَ بَيْت وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكاً وَهُديً لِلْعَالَمِينَ » .
سطر چهارم: «يا حَنّانُ، يا مَنّانُ، يا ذَالْجَلالُ وَ الإِكْرام».
در سطر چهارم، نوشته به صورت كمان هايي پيچ و خم دار آذين گرديده است كه در اين حال نقش و نگارها در نهايت زيبايي و تحسين خودنمايي مي كند.
گفتنى است كه جامه درونى كعبه تا پيش از سال ١٤١٨ هجرى به رنگ قرمز بود كه پس از ترميمى كه از كعبه در اين سال از سوى ملك عبدالله بن عبد العزيز صورت پذيرفت كه بزرگترين وگسترده ترين ومهم ترين ترميم از كعبه در طول تلريخ بشمارمى آيد ، از اين پس جامه درونى كعبه به رنگ سبز وبا همان ويژگيهاى نوشتارى تغيير يافت.
@drhadiansarii

«سنه 1020 شاه طهماس رقم فرخ بیگ»
برگی نفیس از مرقع شاه جهان گورکانی، سلطان هند، اثر فرخ بیگ مصوّر (مکتب هند، که بسیار بر مکتب متاخر اصفهان تاثیر گذار بوده است)
در این اثر فاخر شاه طهماسب صفوی (پسر شاه اسماعیل صفوی، کسی که همایون گورکانی را حمایت کرد تا تاج و تخت هند رو پس بگیرد و معروف به متشرع بودن) در تفرج گاهی بی نظیر روی دو فرش نشسته و شیخی (به احتمال قوی شیخ علی بن عبدالعالی کرکی) روبروی در مشغول نگارش می باشد، در پایین صحنه دو خدمتکار مشغول تهیه اسباب تفرج هستند،
گالری فریر و ساکلر واشنگتن

الماضي وطلب مني اسألك ..
بس صارت المشاكل وما كنا نقدر بأي طريقة نحكي ..

قاسم : امممم .. طيب خليه يجي وبصير خير

لمعت عيون قمر : يعني موافق عمي؟

قاسم : قلتلك خليه يجي وبصير خير

قمر : تمام عمي تمام .. بكرة المسا ان شاء الله..عن اذنك

__
عند لانا

كانت عم تروح وتجي بالبيت وتفرك إيديها بتوتر .. ولما رن موبايلها توترت أكتر..

لانا : ولي .. تيم عم يتصل .. يارب ما يكون يلي ببالي صحيح .. لا لا مارح رد ..

فصل الخط لحاله .. اخدت نفس وقعدت..

بس رجع بعد ثواني يرن .. اخدت نفس وحاولت تبين طبيعية ..
اهلين تيم

تيم : كيفك لانا شو أخبارك؟

لانا : الحمد لله .. تمام .. ء كلشي تمام ..

تيم : مشان شغلنا .. صار معك شي جديد؟

لانا : لسا

تيم : صحيح هداك اليوم بعتتيني لعند اخوكِ

توترت لانا واجت لتسكر الخط بس حكى تيم : وما شفته والله مدري ليه رجعت دايخ وتعبان …من الشغل يمكن..

ارتاحت من داخلها وزفرت وحكت: اه .. اي هو قلي انه راح وما لقيك

تيم : طيب انت ما بتعرفي شو كان بدو

لانا : مبلى .. بس ما يفضل نحكي عالتلفون

تيم : اممم تمام .. بس يفضى يتصل فيه مشان نرجع نلتقي

لانا : تمام تمام ..

تيم:باي

لانا:باي

تيم كان شعلة من الغضب وحكى من بين اسنانه:عم تلعبي بعداد عمرك يا لانا

°•....°.....•.....°.....•°

عند راجح

رن تلفونه…مسكه بسرعة ورد بلهفة:كيفك لايا

لايا:الحمد لله…شو ما بدك نتلاقى مشان تحكيلي المعلومات كلها من شهر طالبة منك معلومات عن شخص معين
وبعد ما اتفقنا نتلاقى اجلت الموضوع بقدر افهم ليش؟

راجح~اخد نفس~:فينا نتلاقى لحتى اشرحلك كل شي

لايا: اكيد…بعد نص ساعة بكافيه الزهور

راجح:تمام

""""""""'"'"""'""''""'"'"'"'''''""''"'
وعند لايا

مراد:مع مين عم تحكي خالو؟

لايا~تنهدت~:مع الاستاذ راجح اللي حكيتلك اني كلفته يجبلي كل المعلومات اللي بدي اياها

مراد:نفسي اعرف مين هالشخص

لايا:قريبًا بتعرف…~وقفت~…وهلأ لازم اروح مشان الحق الموعد

مراد:ماشي حبيبتي ديري بالك عحالك

لايا:سلام

مراد :سلام

طلعت لايا…قعد مراد وحط راسه بين ايديه وهو عم يفكر بردة فعل قاسم بعد ما تحكيله قمر…توكل عربه وقام يتحمم ويطلع يشم شوية هوا

بعد نص ساعة
بكافيه الزهور

قاعد راجح عالطاولة وبستنى بلايا
…شوي ودخلت لايا…انصدم وقت شافها…اول مرة بشوفها بلبس سبور دايما بشوفها بطقوم رسمية بما انها محامية…تقدمت لايا لعنده…سحبت الكرسي وقعدت…حكت بعدها والابتسامة مزينة وجهها:كيفك؟

راجح ~بادلها الابتسامة~:الحمد لله وانتِ كيفك لايا؟

لايا:الحمد لله

شوي وحكى:شو بتحبي تشربي؟

لايا:قهوة سادة

راجح~بقلبه~:كل هالحلا وبدك اياها سادة بطلعلك والله

طلب فنجانين قهوة سادة وبعدها تنحنحت لايا وحكت:ياريت…استاذ راجح

عرف راجح انه لايا بتحاول تترك مسافه بينها وبينه اللي فبلش حكيه:لايا…انا جمعت معلومات منيح عن ثائر حذيفة المالك…المعلومات بتحكي انه مات بحادث سير من سنين …كان خاطب نسمة قاسم المالك …عنده ولد غير شرعي…بس الغريب بالموضوع انه لما رجعت لسجلات السنة اللي توفى فيها ما لقيتله لا اسم ولا شهادة وفاة حتى …ابنه الغير شرعي عمره 10 سنوات …موجود بدار ايتام الشمس

لايا~انصدمت~:كيف يعني ما اله شهادة وفاة؟

راجح:جاييك ِ بالحكي…عرفت كمان انه كان على علاقة بعصابة مافيا وكان الايد اليمين لرئيسها وبالتــ…

قاطعته لايا وحكت بسرعة:وفاته كذبة واشاعة ليقدر يبقى مع المافيا

راجح:بالزبط…هيك توقعت كمان

لايا:طيب كيف بدنا نتأكد اذا مع المافيا او لأ ؟

راجح:رح احاول اوصل للقبه اللي معروف فيه بين عصابات المافيا

لايا:كيف حتوصلّه؟ …~سكتت شوي وبعدها شهقت وحكت~:لا تكون…

راجح~ارتبك~:لا لا ما تفهميني غلط …بس رح احاول اتواصل مع صديق قديم الي عميد بالشرطة بقسم المخابرات

لايا:حلو كتير…

شوي ووصلت القهوة شربوها وبعدها حكى راجح: لايا انا لازم اروح هلأ عندي موعد تاني

لايا~وقفت~:مش مشكلة…عن اذنك

راجح:اذنك معك

مشت لايا وبقي راجح يراقبها لحتى اختفت من قدام عيونه …اما لايا ركبت سيارتها وهي بتفكر مع مين موعد راجح التاني معقول مع بنت ؟…يا ترى هو معجب بحدا؟…خاطب طيب …لا لا مو معقول خاطب لانه مو لابس خاتم بايده

شوي وصرخت :ولك لايا مالك انهبلت ِ؟…ومع مين ما كان يكون شو دخلك وشو صفتك لتعرفي مع مين موعده …حطي عقلك براسك وما تفكري فيه للشب…خليك بموضوعك هلأ

وبمكان تاني تحديدًا بمقر الصقر

الصقر:اسمعني منيح يا جعفر…بتصفوه…بعد ساعتين بالزبط بدي اسمع خبره وشوف صورته ميت بتاخده عأطراف المدينة وبتقتله هناك ~صرخ~:فهمت؟

جعفر:امرك معلمي امرك

وباب الباب حدا سمع اللي صار وعالسريع دخل عالمخزن وبعد شوي طلع ووقف مكانه

وبعدها بربع ساعة طلع جعفر من عند الصقر وحكى لياسر:ياسر عنا مهمة بدنا نستلم شحنة سلاح والمعلم امر انك تكون معي

ياسر:تمام تمام …يلا امشي

مشو التنين وطلعوا بالسيارة

ياسر:بس المعلم ما حك

سلام

در حوزه ی تاریخ اسلام
منابع درباره ملا اسماعیل علوی سلطان مغرب قرن 16 و17
یا همان
اسماعیل بن شریف
میخواستم به هر زبانی به غیر از فارسی هم باشد مشکلی نیست.
ممنون میشم راهنمایی بفرمایید.

یادداشت هایی مهم از وضعیت مسجد الحرام و برخی از کتیبه های آن
گزارشی از وضعیت کعبه و برخی از کتیبه های آن در جُنگی آمده است که برخی از یادداشت های آن صفوی و شماری قاجاری است. در این گزارش، که علی القاعده توسط یک زائر ایرانی و طبعا فاضل نوشته شده، ابتدا مشخصات آماری در باره طول و عرض کعبه، مطاف و شمار طاق ها یا اسطوانه های اطراف آمده است. پس از آن زیر آن نقشه ای به صورت درستی از مسجد الحرام و اجزاء آن کشیده شده و محل مناره ها هم مشخص شده است. (بالا را نگاه کنید)
در ادامه، شماری از کتیبه های مکه شامل کتیبه ای از مزار ابوطالب و خدیجه و نیز برخی از کتیبه های داخل مسجد الحرام آمده است. این کتیبه ها از قرن ششم تا قرن یازدهم هستند. محتمل است که برخی از این نکات تازه باشد.

طول کعبه معظمه: بیست قدم، دوازده گز شاه
عرض: شانزده قدم، نه گز ونیم شاه
مطاف.... یک صد و هفت قدم
مسجد جدید سمت مستجار روبروی صحن: 32 طاق
اسطوانه مسجد حرام قدیم: 33 عدد
عرض مسجد الحرام جدید جانب زمزم: 28 طاق
روبروی صحن: 24 طاق
طول مسجد جدید جانب مشرق : 41 طاق
طول مسجد جدید مغربی: 44 طاق
روبروی صحن: 36 [طاق]
عدد ابواب: 43
طول مسجد : 283 قدم
[لوح مزار ابوطالب]
لوحی در مزار ابوطالب و عبدمناف بود در آن سطری چند نوشته و از آن جمله که به خاطر فقیر مانده این است:
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی سیدنا محمد و آله، هذا قبر الامیر مفرّج بن الحسین بن فلیتة الحسنی سنة ست و ثمانین و خمسمائة، عمل عبدالرحمن بن علی الجرمی
[لوح مسجد خیف]
تاریخ مسجد خیف که در محراب مسجد بر سنگ منقوش بود:
بسم الله الرحمن الرحیم، امر ببناء مسجد الرسول السلطان بن السلطان، الخاقان بن الخاقان سلطان احمد خان بن سلطان محمد خان فی سنة خمس عشر و الف.
و بر سنگی که بر اسطوانه ای که در وسط مسجد واقع است و فی الواقع موافق حدیث مسجد رسول از پیش همین اسطوانه است، سی ذرع قبلیاً و سی ذرع یمیناً و سی ذرع شمالاً، و در آن مکان هزار پیغمبر نماز گزارده اند، چنین نقش آنچه را فقیر توانست خواند: بسم الله الرحمن الرحیم السلطان الشهید السعید الملک المنصور علی بن عمر رسولی! سنة اربع و سبعین و ستمائة و صلی الله علی سیدنا محمد و آله.
[تاریخ تعمیر روضه مسجد خدیجه]
تاریخ تعمیر روضه .... و خدیجه کبری رضی الله عنها سنة اربعین و تسعمائة.
[تاریخ سنگ حجر اسماعیل]
تاریخ سنگ حجر اسماعیل: امر بتجدید هذا المقام سلطان محمد خان سنة ثلث و سبعین و الف.
[نسب سلاطین روم روی کتیبه مقام ابراهیم]
نسب سلاطین روم منقول از کتیبه مقام ابراهیم در سنة 1064 [؟] امر بتعمیر هذه القبة المبارکة
... محمد خان بن سلطان ابراهیم خان بن سلطان احمد خان بن محمد بن مراد بن سلیم بن سلطان سلیمان خان بن سلیم خان بن بایزید خان بن مراد خان، بن محمد خان بن بایزید خان بن مراد خان بن اورخان بن عثمان سنة تسع و ستین و الف
[تاریخ تعمیر مطاف]
سنگ مرمری در شادروان کعبه معظمه نصب است، در معجن هاجر به قرب باب بخط صیرفی چنین نقش کرده اند که:
بسم الله الرحمن الرحیم: امر بعمارة المطاف الشریف سیدنا و مولانا المعظم الامام المفترض الطاعة علی سائر الانام ابوجعفر المنصور المستنصر بالله امیر المؤمنین بلغه الله آماله و زین بالصالحات اعماله فی شهور سنة احدی و ثلاثین و ستمائة.
[تاریخ تعمیر بیت شریف]
تاریخ سنگ که بر شادروان خانه نصب است در ما بین حجر الاسود و رکن عراقی: امر بتعمیر البیت الشریف و المسجد الحرام السلطان بن السلطان احمد خان سنة 1031
@jafarian1964

رسالة الذي لا يعول عليه 📘

✍🏻محيي الدين بن عربي🌴


هذا الكتاب واحد مع صغر حجمه وبساطة لغته إلا أنه من أجمل كتب الصوفية. مكتبة١١:١١📚. المكان إذا لم يُؤنَّث لا يُعوَّل عليه.***كل تَنهُّدٍ يكون عن فَقْدٍ في عَينِ وَجْدٍ لا يُعوَّل عليه.***كل طُمأنينة يَسكُن القلبُ بها لا يُعوَّل عليها.***كل شهوةٍ غير شهوةِ الحُب لا يُعوَّل عليها.***كل حُبٍّ لا يُفنيكَ عنكَ ولا يتغيَّر بتغيُّر التَّجلي لا يُعوَّل عليه.***التصوف إذا لم يَعُمَّ مكارمَ الأخلاق

هذا الكتاب واحد مع صغر حجمه وبساطة لغته إلا أنه من أجمل كتب الصوفية. المكان إذا لم يُؤنَّث لا يُعوَّل عليه.***كل تَنهُّدٍ يكون عن فَقْدٍ في عَينِ وَجْدٍ لا يُعوَّل عليه.***كل طُمأنينة يَسكُن القلبُ بها لا يُعوَّل عليها.***كل شهوةٍ غير شهوةِ الحُب لا يُعوَّل عليها.***كل حُبٍّ لا يُفنيكَ عنكَ ولا يتغيَّر بتغيُّر التَّجلي لا يُعوَّل عليه.***التصوف إذا لم يَعُمَّ مكارمَ الأخلاق لا يُعوَّل 

اللّه تعالی در سوره اعراف میفرمایند:
وَ مِنْ قَوْمِ مُوسی أُمَّهٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ . و از قوم موسی گروهی به حق راهنمایی کنند و به حق عدالت نمایند. امام صادق صلوات الله و سلام الله علیه در تبیین این آیه شریفه فرمودند: آن گروهی که از قوم موسی به حق راهنمایی کنند و عدالت ورزند یاران قائم آل محمد اند در بین آنها یوشع وصی موسی و مومن آل فرعون هم میباشد که همگی از کنار کعبه با همراهی و همیاری مهدی ٬ حجت بن الحسن٬ در روی زمین به حق حکم کنند و عدالت بر پا نمایند. همراه آنها٬ از یاران مهدی فاطمه٬ اصحاب کهف و سلمان فارسی و ابو دجّانه انصاری و جابر انصاری و مالک اشتر و مقداد بن اسود هم حضور دارند!

"تعاليق" و يادداشت های درس ها و استفاده از آنها در تأليف کتاب ها

گفتيم که فقيهان آنچه در درس ها نزد استادان فقه و اصول و خلاف و جدل می آموختند به صورت"تعليق" فراهم می کردند. اين "تعليق" ها را که در واقع تقريرات دروس استادان بود بعدها خود صاحبان تقريرات و تعاليق و يا ديگران در درس ها و تأليفاتشان مورد استفاده قرار می دادند. اينجا چند نمونه از امام الحرمين جويني نقل می کنم در کتاب نهاية المطلب که در واقع شرح مطالب مختصر مزني است:

ورأيت في بعض التعاليق عن شيخي وجهين في أنهما إذا اشتركا في النقب وانفرد أحدهما بالدخول والإخراج هل يجب القطع عليه (17/ 233). وفي بعض التعاليق عن شيخي حكايةُ وجهٍ عن بعض الأصحاب، موافقٍ لمذهب أبي حنيفة (1/ 151). وفي بعض التعاليق عن الأمام شيخي: أن الفعل المجرد لا يكون كفراً، وهذا زلل من المعلِّق، أوردته للتنبيه على الغلط فيه (17/ 162). ورأيت في بعض التعاليق عن شيخي أن من أصحابنا من جعل هذا كالوطء في حالة الجنون، حتى يُخرّجَ فيه الخلافُ المقدم في انحلال اليمين. (14/ 461). ورأيت في بعض التعاليق المعتمدة عن شيخي، أنه إذا حل له نكاح أمة، فأمة أخرى في معناها؛ والخِيَرة إليه فيهن، وكأنّ تجويز نكاح أمة يفتح عليه في جنس الإماء؛ إذ لا فرق بين أمة وأمة. وهذا وإن أمكن توجيهه، فليس معتداً به. (13/ 320). وفي بعض التعاليق المعتمدة عن القاضي حكاية وجه بعيد منسوب إلى بعض الطرق (15/ 335).

من قبر خولة إلى قبر شريفة
من الوهم إلى الوهم

نشر بعض من لم يعض على العلم بأضراس ولا في دياره حلَّ وجاس ما يدافع به عن قبور لشخصيات موهومة وأفراد ليست في المصادر مرقومة منسوبة لبعض أولاد الأئمة عليهم الصلاة والسلام ، فحاول محاولة المصروع وجال مجاولة المروع فأثار عجاجة وأمار رهاجة لا تحرك دجاجة ومع هذا هي أقوى حِجاجه، فلم يأت بدليل يُسمَع ولا برهان يَقرَع ، وأقصى حجته ومنتهى دعوته ما لا يلتفت إليه ولا يعرج عليه ، ولو لا طلب بعض الأخوة الرد عليه لما أعطيته بالاً ولا رددته مقالاً .

قال :

كثيراً ما كنا نسمع من بعضٍ! إنكارَ وجود [خولة بنت الحسين (عليه السلام)]، وبالتالي إنكار قبرها!
والانكار بلا دليل هو افتراء!!

وأقول :

كيف يقول بأن الإنكار بلا دليل هو افتراء ، ومن المسلم المعلوم الذي اتفقت عليه الفهوم بأن على المدعي الدليل ، والمنكر إنكاره لا يحتاج إلى دليل ، بل هو محجوج بالدليل إذا قام ، وحيث لم يقم فإنكاره صحيح ، فلا يقال انه افتراء.
بل المدعي إذا ادعى شيئاً بلا دليل لديه هو مدعي بل يكون في بعض الأحيان مفترياً ، كمثل دعوى قبور ودعوى شخصيات ليس لها ذكر في مصدر.

قال :

❗واليوم عاد بعضٌ آخر! لينكر وجود [شريفة بنت الحسن (عليه السلام)] وبالتالي لينكر قبرها! زاعماً أن قبرها من البدع!
ودليلهم عدم الدليل!!

⁉️ والسؤال الذي يستوقفنا: ما الغاية من وراء هذا الانكار؟
هل هي الغيرة على الدين؟
أم هو حب المخالفة والظهور؟!

أقول :

سؤاله هذا يستبطن سوء ظنه بالآخرين ، وإساءة الظن بالآخرين في مضمار البحث والعلم ليس من دأب علمائنا الصالحين ولا من نهج الباحثين الموضوعيين.

قال :

❓ لماذا نتساءل❓
✔ قاعدة عقلائية: عدمُ الوجدان لا يعني عدم الوجود
توضيحها: إنْ بحثتَ عن الدليل ولم تجده، فعدم وجدانك له لا يعني عدم وجوده، إذ قد يكون موجوداً ولكن خفيَ عنك بسبب بعض العوامل والموانع!!

✔ سيرة عقلائية: إذا لم يجدوا الدليل على ثبوت أمرٍ ما، لا يسارعون لإنكاره!! بل يقولون: لم يثبت لدينا وجوده؛ أي: قد يكون موجوداً ولكن لم نعثر على دليل يثبت وجوده.


أقول:

هذه القاعدة لا علاقة لها بتساؤله المسيء الظن الذي سبق منه.

ثم أن هذه القاعدة لا نسلم بها على اطلاقها ، فلمدعي شريك الباري أن يتمسك بها ، إذ عدم وجدان الدليل على وجود شريك الباري لا يدل على عدم وجوده عقلاً ، ولكن لما قام الدليل على وحدانية الخالق فالتمسك بهذه القاعدة في اثبات الشريك تمسك باطل ، كذلك لما قام الدليل بعدم وجود بنت للحسن عليه السلام اسمها شريفة ولا بنت للحسين عليه السلام اسمها خولة ، فبطل التمسك بهذه القاعد، فخذ واغتنم .

علاوة لقائل أن يقلب عليه ، ويقول بأنه ربما هنالك دليل على عدم وجود بنت للحسن اسمها شريفة وبنت للحسين اسمها خوله ، وعدم وجدان هذا الدليل لا يدل على عدم وجوده، فبطلت صحة هذين القبرين وأشباههما.


قال:

🔵النتيجة🔵
إنَّ إنكار خولة بنت الحسين أو شريفة بنت الحسن ـ شخصاً أو قبراً ـ بدعوى عدم العثور على دليل يثبتهما مخالفٌ لسيرة العقلاء، بل مخالف للقواعد الشرعية!!
لأنَّ الإنكار كالإثبات لا يجوز شرعاً ولا يصح عقلاً إلا بالدليل والبرهان.
وكذلك إثباتهما لا يصح إلا بالدليل والبرهان.

أقول:

القسم الأول من كلامه تم تفنيده فيما تقدم منا ، بقي قوله :((بل مخالف للقواعد الشرعية!!
لأنَّ الإنكار كالإثبات لا يجوز شرعاً ولا يصح عقلاً إلا بالدليل والبرهان))، وهذا كلام لا يقوله عاقل فضلاً عن فاضل ، ولهو يضحك الثكلى بكل أهليها ، ومن هذا مستواه في الكلام لايستحق أن يطال معه في المقام.

قال :

👈🏻 والاحتمالات المانعة من الانكار كثيرة، فمثلاً قد تكون صاحبة قبر [شريفة بنت الحسن] حفيدةً للامام الحسن (عليه السلام) واسمها شريفة، ويصح وصفها ببنت الحسن!!
وقد يكون لعلوية من العلويات الصالحات!! الى غيرها من الاحتمالات.
ومع ثبوت الاحتمال لا سبيل الى الانكار.

أقول:

احتمالات لا تنفع في درجة من درجات الاقناع ولا تدفع مرتبة من مرتبات انكار صحة تلكم البقاع.

قال :

⁉️ ما المانع من زيارتهما ⁉️
من أبرز غايات زيارة قبور الأولياء عند الشيعة الإمامية:
إبراز جانب المودة لأهل البيت عليهم السلام
الصلاة والتعبد في بقعة مباركةٍ
الدعاء والتوسل إلى الله بحرمة صاحب القبر لقضاء الحاجات وحل المشكلات

📝 وبناءً عليه، فما لم يقم الدليل على انتفاء القبر لا نرى مبرراً عقلائياً لإنكاره ورميه بالبدع والخرافة كما يحلو لبعض المغمورين من طلاب الشهرة!! حتى وإن لم يقم الدليل على وجوده لما بينَّاه أعلاه!!

✅ فيحق للمؤمنين زيارته تعظيماً لأمر أهل البيت عليهم السلام، وتعبداً لله وتوسلاً إليه بصاحبة القبر رجاء أن يكون القبر صحيحاً، ما دام لم يثبت انتفاؤه؛ ولهم أجرهم عند ربهم إن شاء الله.
خصوصاً بعدما لمسوه من الكرامات في تلك البقاع، والتي لا تخفى حتى على العميان!!

أقول :

كلام مشحون بالدعاوى ، ومملوء بحجج هي أوه

کارگاه بافت پرده ی کعبه در قاهره
پیش از استیلای دولت سعودی بر حجاز
@islamicartgallery

نخستین کارگاه بافت پرده ی کعبه در مکه
@islamicartgallery

بافت کتیبه های پرده ی کعبه در کارگاه سعودی ها در مکه
@islamicartgallery

💠هدیه ملک سعود و پاسخ آیة الله العظمی بروجردی(رحمة الله علیه) . .
📝از بیانات آیت الله العظمی شبیری زنجانی：
. .
🔹قضیه ذیل در رسالة الإسلام (مجله دارالتقریب در مصر که قبل از آقای بروجردی به نام رسالة التقریب منتشر می‌شد) چاپ شده است. .
در آنجا نوشته‌اند:
«شنیدیم سعود بن عبدالعزیز هدیه‌ای برای آیة الله بروجردی فرستاده و از منبع موثّقی مطّلع شدیم که آیة الله بروجردی نامه‌ای به سفیر حجاز در تهران نوشته است. ما به آن نامه دست یافتیم و چون محتوای نامه شامل روح برادری و اخوّت و کرامت علمی است، آن را منتشر می‌کنیم». .
. 🔸آقای بروجردی این نامه را به حمزه غوث سفیر عربستان در ایران نوشته و در آن ذکر کرده بود: جعبه‌ای حاوی پانزده نسخه قرآن و قطعاتی از پرده کعبه و... به دست من رسید و من در قبول آن متحیّر شدم، چون رسم من این نیست که از ملوک و اُمراء هدیه‌ای قبول کنم، امّا اشتمال این هدیه بر قرآن و قطعاتی از پرده کعبه مرا ملزم کرد، بپذیرم؛ لذا قرآن‌ها و قطعات پرده کعبه را برداشتم و جعبه را با بقیّه مافیها به شما (یعنی سفیر) اهدا کردم تا در اوقات نماز و دعا به یادم باشید. و چون امر حج در این ایّام به دست جلالة الملک است، من در مقابل، حدیث طولانی در صفت حجّ رسول الله صلی الله علیه و آله را که مسلم در صحیحش و ابوداود در سننش نقل کرده‌اند، به ایشان اهدا می‌کنم که از آن بیشترِ احکام حج، اگر نگوییم تمام احکام حج، به دست می‌آید.

در ادامه آقای بروجردی مطالبی موعظه‌گونه در باب وحدت کلمه مسلمانان ذکر کرده است. .
.
🔹به نظرم از آقای حاج آقا رضا صدر شنیدم: این اقدام مرحوم آقای بروجردی در مجامع اهل سنّت خیلی به عظمت تلقّی شده بود، چون علمای اهل سنّت غالباً جیره‌خوار دولت‌ها و حکومت‌ها هستند و عدم اعتنای عالم بزرگ به زخارف دنیوی و عدم قبول هدایا از ملوک، برای آنها خیلی مهم جلوه می‌کرد، علاوه بر این استثنا کردن قرآن و پرده کعبه با عبارت «ألزمني قبولها» در این جهت بیشتر مؤثّر بود. .
. 🔸یک وقت من به آقای بروجردی عرض کردم:
جواب نامه‌ای که حضرت عالی مرقوم فرمودید، در مجامع اهل سنّت خیلی با اهمیت تلقی شد. آقای بروجردی فرمود: عجیب این بود که ملک با این‌که متصدّی امر حجّ است، وقتی نامه به دستش رسید، گفته بود به منبع مذکور مراجعه کنند و وقتی این حدیث طولانی را که از حضرت امام باقر علیه السلام نقل شده، دید، گفته بود: ما این حدیث را ندیده بودیم. 📚جرعه ای از دریا، ج۳، ص۴۹۹

کانال سیره علما @sireolama

ارمغان کعبه

✍سروده مرحوم آیت الله سید حسن فقیه امامی در عید الله الاکبر مکه مکرمه (سفر حج ۱۴۱۸ ه ق )
🌺🌸🌼🌻

مولود کعبه کیست؟ اول خلیفه کیست؟
با نام ایلیاء، مولاي من علیست
بن عم مصطفی، همیار باوفا
سلطان اصفیا، مولاي من علیست
قاضی به عدل و داد، رزمنده در جهاد
بی ترس و بی ریا، مولاي من علیست
محبوب کردگار، مظلوم روزگار
مقتول اشقیا، مولاي من علیست
عالم به هر کتاب، دانا به هرجواب
در رأس اذکیا، مولاي من علیست
مشکل گشاي خلق، ناطق به حکم حق
سالار اتقیا، مولاي من علیست
درجنگ قهرمان، باخلق مهربان
الگوي اسخیا، مولاي من علیست
پیوسته در نماز، درخیر پیشتاز
معشوق کبریا، مولاي من علیست
منصوب در غدیر، باسبک بینظیر
سرخیل اوصیا، مولاي من علیست
مدعو به حیدر است، فاتح به خیبر است
افضل ز انبیا، مولاي من علیست
مصداق«انّما»، ممدوح«هل اتی»
مبغوض ادعیاء، مولاي من علیست
تأویل«والقمر»، میزان خیر و شر
هم نور و هم ضیاء، مولاي من علیست
تفسیر «النعیم»،جنات را قسیم
در بین اولیا، مولاي من علیست
آن کس که حق او، بردند روبرو
افراد بی حیا، مولاي من علیست

هنگامی که سپاه ایران در شرق با ازبکان سرگرم نبرد بود، سلطان سلیم عثمانی به بهانه فرار پسرعمویش به ایران، شاه اسماعیل را تهدید به جنگ کرد و پس از کشتار ۴۰ هزار تن از شیعیان آناتولی وارد مرزهای ایران زمین شد.

شاه اسماعیل در کوتاه مدت سپاهی گرد آورد و به سوی غرب روانه شد.

سربازان ایرانی در مصاف با ترک‌ها یک تن در برابر ۱۰ تن مردانه رزمید و توپخانه عثمانی نیز ناکار شد.

سپهداران ایران در میدان نبرد برای تهییج سربازان شاهنامه می‌خواندند و غریو این ندا در دشت چالدران شنیده شد:

کنون من اگر جمله هامون کنم
اگر آب جیحون پر از خون کنم

نبیند دو چشمم به جز گرد رزم
حرام است بر من جام بزم.

ناگه طنین شاهنامه از تمام سپاه ایران به صورت مهیبی به گوش رسید.

اگرچه در این جنگ شاه اسماعیل نخستین بار طعم شکست را چشید ولی زان پس سلیم تا عمر داشت در هیچ نبردی علیه ایران شرکت نکرد. آن صدا نه صدای شاهنامه بلکه صدای ایمان و باور بود.