@jafarian1964
@jafarian1964
این نقاشی ها ربطی به شکل های نجومی ندارد، بلکه در کتابی در علم طلسمات آمده است. قابل توجه کسانی که در هنر اسلامی کار می کنند
اگر نگاره های نسخه ادینبورگ را با نگاره های جامع التوریخ که در 1314 م باز زیر حمایت همان غازان خان و اولجایتو تهیه شده را مقایسه کنیم ویژگی های این نگاره ها را بهتر می فهمیم. جامع التواریخ یک تاریخ سفارشی است که هدف اصلی آن جای دادن حاکمان مغول در تاریخ جهان است و سبک نگاره ها هم مغولی است. تمام اشخاص نقاشی شده را به صورت یک مغولی نشان می دهد با چشم های کشیده و امثال آن. و در نگاره های جامع التواریخ هیچ نشانه تقدس وجود ندارد. کتاب آثار الباقیه بیرونی روزهای مهم مسیحیان، یهودیان و مسلمانان را بررسی می کند و برای حاکمان مغول این خصوصیت را دارد که می تواند سیاست تسامح دینی و مذهبی آنها را نشان دهد. اما سبک هنری این نگاره ها باز در ظاهر نشانه تقدس ندارد بنابر نظر مشهور بین تاریخ دانان هنر. اما این که برده پیامبر تا بالای سر کشیده شده و رنگها و جزییات دیگر یک نوع تقدس را به ایشان می دهد. این که گفتم بحث دارد منظورم این است که چرا برای تصویر پردازی اثار الباقیه را انتخاب کردند. متن هم به اندازه خود نگاره اهمیت دارد. متن اجازه می دهد که جزییات فراتر از سبکهای هنری را تفسیر کنیم. گرچه خود سبکهای مختلف هنری جامع التواریخ و آثار الباقیه هم ارزش بررسی بیشتر را دارد.
کتابخانه های ما عتیقه خانه خواهد شد، اگر.....
یک زمانی، تمام علم، در کتابهابی بود که با دست نوشته می شد و ما آنها را به عنوان دستنوشته یا خطی می شناسیم. آن زمان، خطی نه از وجهه عتیقه بودن، بلکه به عنوان منبعی برای علم و دانش مورد استفاده بود. اما با توسعه علم، نیز آمدن چاپ و رواج کتب در حدی که یک نسخه خطی، در تیراژ چند هزار منتشر می شد و علم را بسط می داد، نسخه خطی از دایره علم خارج شد و مجموعه های خطی به صورت شیء عتیقه و موزه ای در آمد. پیشرفت و تغییر در نظام دانش در نظامات جدید سبب شد که محتوای غالب آن هم از دایره نظم علمی جوامع جدید بشری خارج شود و حتی عشری از اعشار آنها هم ارزش تصحیح و نشر نداشته باشد. اینجا مقصودم این است که کتابخانه های ما هم که به مجموعه ای گفته می شود که کتاب چاپی و فیزیکی در آن است، عن قریب به عتیقه خانه تبدیل خواهد شد. درد کتاب نخواندن که همه از آن می نالند، پایین آمدن تیراژ کتابها و اموری از این دست، صرفا ریشه در تنبلی و بی میلی نسل جدید ندارد، بلکه به خاطر تغییراتی است که درنوع نظام دانش وارائه آن صورت می گیرد. این را تقریبا همه می فهمند، اما «عادت» به نظام گذشته یعنی نشستن و کتاب خواندن، درست مثل همان است که در باره خطی ها گذشت و صدها سال بر حفظ آنها به عنوان راه دستیابی به دانش تأکید شده و قرنها ـ دست کم برای بسیاری از مردم عالم ـ طول کشید تا به اجبار تن به چاپ بدهند. این که چه باید کرد، نمی دانم، اما معلوم است که آن نظام رفتنی است، و هر کسی زودتر فکر بکری بکند و نظام آموزشی و تعلیم و تعلم خود را تغییر دهد و برای آن هزینه کند، برنده خواهد بود. مسابقه سرعت اینترنت در کشورها و شاخص های از این قبیل برای پیشرفت، حکم اسباب بازی و تفریح که ندارد، بلکه راه دریافت سریعت تر دانش جدید است. بدین ترتیب، باید منتظر باشیم کتابخانه های بزرگ ما عتیقه خانه شود، اگر نتوانیم تغییراتی در اینجا ایجاد کنیم که درراستای نظام جدید تعلیم و تعلم باشد. شاید این تحول، زین پس در کتابخانه ها صورت نگیرد و در نقطه ای دیگر متمرکز شود، اما به هر جا، می باید نقطه وصلی میان دانشگاه و علم و محلی که این تحول در آن صورت می گیرد، باشد. باید فکر کنیم چه باید بکنیم.
@jafarian1964
📝دیالوگ کجا و چگونه ممکن می شود؟
✒️دیالوگ در ساحت عشق ممکن است. وقتی می گویم عشق، مراد یک حالت روانشناسی نیست. ما تا از وضع عادی و علم رسمی خارج نشویم و از ساحت تمتع وجود خود نگذریم در بند سود و زیانیم. نه اینکه در اندیشه سود و زیان نباید بود بلکه در این ساحت دیالوگ مورد ندارد. ساحت دیالوگ بالاتر از ساحت تمتع و مصلحت بینی است باین جهت در فیزیک و فقه و در تجارت و سیاست دیالوگ جایی ندارد. در این موارد و مواقع باید از روش و قواعد و تدابیر پیروی کرد. دانشمند از روش پژوهش پیروی می کند و از پژوهش خود نتیجه Objective می گیرد. این نتیجه را همه می پذیرند. همه ما در مدرسه فیزیک و زمین شناسی و هندسه خواندیم و در درستی مطالبش چون و چرا نکردیم. حتی اگر کسی بیاید و اساس علم را تغییر بدهد باز هم راهی به دیالوگ باز نمی شود. در هندسه می توان از اصل اقلیدس گذشت و اصل دیگری را پذیرفت. در این صورت نظم هندسه نظم دیگری می شود اما باز یک علم عقلی و استدلالی است پس در علم به معنی جدید هم هم دیالوگ نیست. این نبودن دیالوگ بمعنی ناقص بودن علم نیست بلکه عالم علم از عالم دیالوگ متفاوت است. دیالوگ حکایت درد دل است اما در علم درد جایی ندارد. علم درد را درمان می کند. این حسن علم است ولی لازمه این حسن دردمندی موجودی است که انسان نام دارد. انسان در ذات خود دردمند است و وقتی با درد سخن می گوید سخنش در گوشها می گیرد و اثر می کند. این همداستانی ضامن پیوند و ارتباط آدمیان است. به این جهت عقل و نظام زندگی نیز با آن قوام پیدا می کند.
#دکتر_رضا_داوری_اردکانی (مقاله:گفتگوی ادیان)
فکر می کنید این عبارت در چه کتابیست؟ کتابی در باره پیشگویی های نجومی! این که در چه موقعیت نجومی، اوضاع سیاسی خوب است. اما می بینید که فکر سیاسی عجیبی در آنست. گاهی هم اطلاعات جغرافیایی.
@jafarian1964
@jafarian1964
این نقاشی ها ربطی به شکل های نجومی ندارد، بلکه در کتابی در علم طلسمات آمده است. قابل توجه کسانی که در هنر اسلامی کار می کنند
این هم یک دایره که دانش نجومی خالص است. ما به جای دنبال کردن اینها، آن نمونه ها را دنبال کردیم و هنوز هم علم را جدی نگرفته ایم.
@jafarian1964
زنده شدن برخی از روش های کهنه حتی در لباس جدید، راه به جایی نخواهد برد و به اساس دین هم لطمه خواهد شد، هرچند برای کوتاه مدت، جریانی را پدید خواهد آورد و بساطی راه خواهد انداخت و کسانی را خوشحال خواهد کرد که هزینه هایی که می کنند، نتیجه دارد.
راستش بنده در صدد پاسخ دادن به نوشته های پراکنده شما که به نظرم همچنان مشکل اصلی آن عدم درک درست ادعای بنده است، نمی پردازم. چون ثمری هم ندارد. این را باز هم تکرار می کنم که بنده قصد دادن تئوری تازه ای ندارم. هدف این است که اشکال کار را بفهمیم و از این که صدها بار اشکال روی اشکال جواب دهیم ولی بنیادها بی اساس باشد، بپرهیزیم. فهمیدن اشکال کار، بسیار مهم تر از این است که بخواهیم نفهمیده، تئوری تازه ای برای آینده بدهیم.
در پایان می خواهم خدمت شما استاد محترم عرض کنم از قضا، این کارهایی که شما از آنها یاد می کنید و نامش را مباحثات می گذارید، مهم ترین عیبش این است که باز هم عیب ها را می پوشاند و باز هم ما به همان وضع ادامه خواهیم داد و هیچ نوع تحولی را برنخواهیم تافت.
@jafarian1964
من دیگه تردید ندارم که سه چهار دهه آخر صفوی، این تقویم های شرعی و تنجیمی، ذهن بسیاری را به خود مشغول کرده و فکر می کردند زندگی در این تقویم، تمام سعادت آنها را تضمین می کند.
@jafarian1964
متن رساله معرفت تقویم را در وبلاگم آورده ام و طبعا به دلیل این که طولانی است در اینجا ارائه نخواهد شد. اما بندی از مقدمه آن را می گذارم:
شاید بشود گفت در میان علوم قدیمه طبیعی و ریاضی، در هیچ دانشی به اندازه طب و نجوم، کتاب و رساله برجای نمانده است. اهمیت طب، به دلیل نیاز جسمی فوق العاده بشر به آن است، و اما نجوم، فواید بیشماری داشته، و از هر جهت می توانسته است برای بشر سودمند و مسکن روحی و جسمی او باشد. حس نیاز عمیق آدمی به شناخت آسمانها، اهمیت نجوم در زندگی روزانه، از کشاورزی گرفته تا امر خراج و جز آن، ترتیب روزها و شب ها و اعیاد و تقویم و صدها فایده دیگر، تنها بخشی از اموری است که تکیه گاهش علم نجوم است. بماند که منجمان، رکن رکین دربارها بودند، و در امور جاری سیاسی و اجتماعی تأثیرفراوانی داشتند و از سوی دیگر و اصولا هر بچه ای که بدنیا می آمد، اگر سرش به تنش می ارزید، و مخصوصا اگر شاهزاده بود، ثبت و شناخت زایچه اش اهمیت می یافت.
از سوی دیگر، دانش نجوم و تنجیم، چنان در هم تنیده بود که اساسا امکان تفکیک آن در متون مربوطه بسیار دشوار بود. گو این که به لحاظ تئوریک روشن بود که نجوم غیر از تنجیم است، اما بخش مهمی از اطلاعات نجومی فقط برای استفاده در تنجیم مورد استفاده بود. در واقع، علمی مانند نجوم، یک بخش علمی محض داشت که ویژه متخصصان بود، اما هم دانش آنها و هم بخش مهم تر آن، یعنی نوعی نجوم مردمی که طیف وسیعی از کتابها و رساله ها بلکه بخش اعظم آنها را در بر می گرفت، معلوماتی نجومی یا شبه نجومی بود که در تنجیم بکار می رفت.
این مسأله هیچ اختصاص به ادوار اخیر یعنی مثلا از مغول به این سوی ندارد، بلکه بسیار قدیمی تر و اصولا ریشه در فرهنگ های پیش از دوره اسلامی و بسیار کهن بشری دارد. از زمانی نیز که نجوم واردحوزه اسلامی شد، همین تخلیط میان نجوم و تنجیم با وسعت ادامه داشت و به رغم اعتراضات و انتقاداتی که شماری به مباحث تنجیم و احکام نجومی داشتند، و شرحش را در «مفهوم علم در تمدن اسلامی»، و اما غلبه با موافقان بود و این سیطره همچنان تا عصر جدید، یعنی دوران که بساط نجوم کهن برچیده شد، وجود داشت.
یکی از روشن ترین کاربردهای آن اطلاعات و همین طور تخلیط میان نجوم و تنجیم در حوزه تقویم بود. در اینجا، ظرافت های علمی و محاسباتی فراوانی بکار می رفت تا تقویم سالانه مشخص و رویدادهای نجومی مهم تبیین و ثبت گردد، و این قابل تقدیر بود و کسانی بودند که فقط فکر و ذکرشان همین بود، و اما در همین تقویم، بخش مهمی از معلومات نجومی به گونه ای تنظیم و بیان می شد که با انبوهی از خرافات قدیمی بشر، آنچه که در میان همه اقوام کهن عالم وجود داشت و اصولا نشانه نفوذ عجیب این دانش در تاریخ بشر بود، عرضه می گردید. نجوم تنها متکی به ریاضی نبود، بلکه بخش مهمی از آن، فلسفه ای بشری و البته جهانشناسانه بلکه هستی شناسانه بود که از دورترین نقاط تاریخ بر آن سیطره داشت و نجوم را در مشت خود گرفته و آدمی و سرنوشت او را زیر سیطره خود در آورده بود.
در این باره هرچه گفته شود کم است، و بهترین مثال ها، در میان ما و نزدیک به ما، همین تقویم های قدیمی است که هنوز هم در بازار ناصرخسرو چاپ شده و کسانی مشغول آن هستند و به رغم همه تعدیلهایی که یافته، همچنان بر اساس علم اختیارات، و متکی به بیان سعد و نحس و ساعت و وقت و بخت و این قبیل مزخرفات است.
جالب است که منجمان، دین را هم در خدمت گرفتند و به رغم انبوهی از توصیه ها به پرهیز از تنجیم، همواره، روایات و اخباری در تأکید و تصدیق این قبیل دانشها بکار گرفته شده و بخش مهمی از این امور از حلقوم متون به ظاهر دینی به مردم عرضه می شد. جالب است که تقوایم قدیمی، زمانی توسط منجمان غیر روحانی نوشته می شد، اما در ادوار اخیر قاجاری و تا پهلوی، شماری از روحانیون متصدی این امر بودند و این البته ریشه در دوره صفوی و گسترش تقویم نویسی در آن دوره داشت.
@jafarian1964
سابقه ای از نگاه منفی و الحادی به علم طب: آیا این امر سبب بی توجهی مسلمانان به دانش طب شد؟
تصویری که جریانی خاص از تفاوت فلسفه و علم غربی و شرقی در عصر جدید ارائه می دهد، و برای نمونه یکی را زمینی و دیگری را آسمانی می داند، موارد نقض فراوان تاریخی دارد. مقصودم به طور خاص، تفکری است که دکتر نصر یکی از نمایندگان آن بوده و هست و ذیل طویلی در ایران دارد. این تفکر، در جریان فکری انقلاب، سخت تاثیر گذاشت و تا حال نیز نمایندگان آن در زمره برخی از افراد موثر در تفکر جاری انقلاب، و از روسای مراکز علمی فرهنگی هستند. به نظرم، این جریان صورت جاری و ساری در شرایط فکری حاکم در ارکان تصمیم گیری های فکری و فرهنگی ما بوده است. بر اساس این تفکر، دیوار بلندی میان شرق و غرب کشیده شده، علوم غربی الحاد و علوم شرقی، علومی معنوی و آسمانی معرفی شده است. سنت هم در اصطلاح این جماعت در همین چهارچوب تعریف می شود، و عجیب این که پای اختلاف و شکاف های عظیم سیاسی در جامعه هم در نهایت، متکی به آن تفاسیر یا صورتی از آنها می رسد.
این جریان، در تعریف علم جدید به گونه ای رفتار می کند که گویی این علم، صبغه الحادی دارد و این در اثر برآمدن تفکر فلسفی جدید در غرب طی پنج شش قرن اخیر بوده است. بر اساس همین تفکر، گفته می شود که علوم جدید غربی، نه تنها علوم انسانی و اجتماعی، بلکه کلیت علم و حتی طبیعیات آن، زیر سیطره نگاه الحادی است. آثار این تفکر در پرهیز دادن علاقه مندان به معنویت از رفتن به آن سمت، کاملا روشن و جریانهایی که توسط این افراد هدایت می شوند، به طور طبیعی ضد علم بوده و از آن پرهیز دارند. ما این خطر را در دل جریان های فکری معاصر داریم و این یکی از رموز اصلی عدم پیشرفت در دعوت کننده به علم از سوی رهبران نظام و عامل کند شدن حرکت علمی در دانشگاه های ما بوده و هست.
به این جریان و تبعات آن کاری ندارم، بحث م در اینجا این است که سابقه نظریه الحادی بودن علوم طبیعی، ربطی به غرب ندارد، بلکه اساسا پیشینه ای دراز حتی در میان تجربه تمدنی خود مسلمانان دارد که ما باید تاریخ آن را بدانیم و سهم دین گرایان را هم در آن روشن کنیم. مقصود این که این حرفها همیشه بوده و باید ریشه و اساس توجیهات موجود در آن را یافت.
امروز بحثی از قاضی عبدالجبار (م 415)، یکی از بزرگترین متکلمان معتزلی دیدم که در باره طب بود. این قاضی عقل گرا ـ و در واقع، کلام گرا که خود در بزنگاهها نوعی ضدیت با عقل به اسم استفاده از عقل در دین دارد ـ در مقام یک دین گرا یا عالم دینی که قاضی القضات هم هست، می کوشد تا طبیبان و علم شان را کاملا ملحد و ملحدانه نشان داده و بگوید که اساسا شماری از آنها که عالمان برجسته بودند، به خاطر تعلق خاطر به این علم، ضد دین و ربوبیت الهی و توحید بودند، چون به دوا درمان اعتقاد داشته اند. قاضی همزمان تلاش می کند نشان دهد که محتوای علم طب آنها مزخرف بوده و هیچ دردی را دوا نکرده است.
اساس دیدگاه الحادی بودن این قبیل علوم که سبب پرهیز متدینان مسلمان از آن شده این است که هر بار، چه از سوی علم گرایان و چه از سوی متدینان، تصویری از رابطه دین و علم داده شده که با تفسیر های خاص آنها سبب شده است تا در این میانه، بازار الحاد داغ شود. یک گروه در یک طرف ماجرا، به اعتبار تعلقش به علم، می کوشد تا با انبیاء و توحید در افتد، و دیگری به اسم دین، تلاش می کند با علم در افتد.
نتیجه آن است که نوعی بدبینی در این میان میان ملحدین و متدینین به صورت تاریخی پدید می آید که وقتی بازارش داغ می شود راه را بر نزدیک شدن آنها کاملا مسدود می کند. این مسأله جدید و قدیم و شرق و غرب ندارد، دو نگاه متفاوت و دو تفسیر مختلف است. البته در عصر جدید، به خاطر سوابق مبارزه کلیسا با علم، و نضج گیری فلسفه های غلط در حول و حوش علم، آنها مبارزه با دین را داغ کردند. گاهی هم برای محدود کردن دامنه نفوذ کلیسا، به جان دین افتادند. در عوض، نگاه هایی چون نگاه متکلم برجسته ما قاضی عبدالجبار هم در دنیای قدیم و جدید بی سابقه نیست.
به هر روی، دعوای مزبور، ربطی به فلسفه و علم جدید غربی ندارد، بلکه هر گاه و هر بار که دانشمندان علوم طبیعی، به اسم علم به جان دین افتاده اند یا به عکس، دیندارانی نسبت به علم بی اعتنایی کرده و آن را مروج الحاد دانسته اند، شرایط به نوعی منازعه میان دین و علم منجر شده، و سبب تلف شدن انرژی جامعه و انحراف از یک مسیر میانه برای توافق شده است.
عبارات قاضی عبدالجبار در کتاب تثبیت دلائل النبوه چنین است: (ادامه دارد)
@jafarian1964
کتابخانه های ما عتیقه خانه خواهد شد، اگر.....
یک زمانی، تمام علم، در کتابهابی بود که با دست نوشته می شد و ما آنها را به عنوان دستنوشته یا خطی می شناسیم. آن زمان، خطی نه از وجهه عتیقه بودن، بلکه به عنوان منبعی برای علم و دانش مورد استفاده بود. اما با توسعه علم، نیز آمدن چاپ و رواج کتب در حدی که یک نسخه خطی، تصحیح و در تیراژ چند هزار منتشر می شد و علم را بسط می داد، نسخه خطی از دایره علم خارج شد و مجموعه های خطی به صورت شیء عتیقه و موزه ای در آمد. پیشرفت و تغییر در نظام دانش در نظامات جدید سبب شد که محتوای غالب آن هم از دایره نظم علمی جوامع جدید بشری خارج شود و حتی عشری از اعشار آنها هم ارزش تصحیح و نشر نداشته باشد. اینجا مقصودم این است که کتابخانه های ما هم که به مجموعه ای گفته می شود که کتاب چاپی و فیزیکی در آن است، عن قریب به عتیقه خانه تبدیل خواهد شد. درد کتاب نخواندن که همه از آن می نالند، پایین آمدن تیراژ کتابها و اموری از این دست، صرفا ریشه در تنبلی و بی میلی نسل جدید ندارد، بلکه به خاطر تغییراتی است که درنوع نظام دانش وارائه آن صورت می گیرد. این را تقریبا همه می فهمند، اما «عادت» به نظام گذشته یعنی نشستن و کتاب خواندن، درست مثل همان است که در باره خطی ها گذشت و صدها سال بر حفظ آنها به عنوان راه دستیابی به دانش تأکید شده و قرنها ـ دست کم برای بسیاری از مردم عالم ـ طول کشید تا به اجبار تن به چاپ بدهند. این که چه باید کرد، نمی دانم، اما معلوم است که آن نظام رفتنی است، و هر کسی زودتر فکر بکری بکند و نظام آموزشی و تعلیم و تعلم خود را تغییر دهد و برای آن هزینه کند، برنده خواهد بود. مسابقه سرعت اینترنت در کشورها و شاخص های از این قبیل برای پیشرفت، حکم اسباب بازی و تفریح ندارد، بلکه راه و نشان دریافت سریع تر دانش جدید است. بدین ترتیب، باید منتظر باشیم کتابخانه های بزرگ ما عتیقه خانه شود، اگر نتوانیم تغییراتی در اینجا ایجاد کنیم که درراستای نظام جدید تعلیم و تعلم باشد. شاید این تحول، زین پس در کتابخانه ها صورت نگیرد و در نقطه ای دیگر متمرکز شود، اما به هر جا، می باید نقطه وصلی میان دانشگاه و علم و محلی که این تحول در آن صورت می گیرد، باشد. باید فکر کنیم چه باید بکنیم.
@jafarian1964
مترجم این کتاب نجومی را برای ناصرالدین شاه ترجمه کرده و اینجا شرح می دهد که فرق دانش ما در این علم با آنچه در فرنگستان می گذرد در چیست و چرا آنها پیشرفت کرده اند
@jafarian1964
اندک امکاناتی هم که در امر پژوهش داریم، چطور به هدر می دهیم!
معمولا در حوزه های پژوهشی، یک ایراد که بیشتر افراد روی آن انگشت می نهند، کارهای تکراری است. این که مثلا یک کتاب چند بار ترجمه می شود، یا اثری خطی، چند بار تصحیح می شود، یا یک موضوع پژوهشی به صورت مکرر مورد بحث قرار می گیرد و در یک موضوع، چند پایان نامه نوشته می شود. این حرف درستی است.
نکته اصلی این است که اصولا و به دلیل این که علم در کشور ما، از نیمه راه رسیده و مسیر طبیعی خود را طی نکرده و نمی کند، و گزاره های معلوم و مجهول هر علم برای غالب پژوهشگران آن حوزه مشخص نیست. آنچه معلوم می شود، باز برای عده ای هنوز مجهول است و خبر از آن ندارند و دوباره مشغول می شوند. به هر روی، تکرار نه در نمونه حوزه هایی که گذشت، بلکه در بیشتر زمینه های پژوهشی، و حتی در باره مراحل مقدماتی و تدراکاتی آن وجود دارد و این نکته اخیر، بیشتر مد نظر است. ما از موضوعات پژوهشی می گذریم، و در اینجا، اشاره از موارد و مراحلی که ما به عنوان تدارکات علمی جهت کار پژوهشی داریم، بحث می کنیم.
یک مثال: در حال حاضر، وقتی بحث از کتابخانه های دیجیتال می شود، می توانیم دهها مورد از این کتابخانه ها را وابسته به دهها مرکز در قم یا دانشگاه های دولتی نشان دهیم که هر کدام، هزینه هایی برای فراهم کردن چنین کتابخانه هایی صرف می کنند که رقم آنها خارج از تصور است، در حالی که وقتی کار خودمان را با گوگل مقایسه می کنیم، و در میابیم که آنجا میلیونها کتاب در یک جا متمرکز شده، آن وقت متوجه می شویم که چه راه خطایی را می رویم. نتیجه آن است که گوگل می داند چه می کند و ما نمی دانیم و اغلب کارهایمان بی فایده و نتیجه روشنی در پیشرفت علم ندارد.
مراکز و پایگاههای اطلاعاتی ما متعدد، ضعیف و بسیار محدود است. این که مثلا انتشارات دانشگاه تهران، یک صد و پنجاه مجله دارد که مقالات را الکترونیکی عرضه می کند، یا فلان مرکز علمی چند هزار یا چند ده هزار پایان نامه دارد، و این که هر کلام مسیر مستقلی را رفته و نرم افزاری دارند که نسبتی با نرم افزارهای مراکز دیگر ندارد. این در حالی است که مراکز و پایگاه های داده های علمی غرب، سخن از چند میلیون یا چند صد هزار پایان نامه و مقاله داشته و گاه یک ناشر، گاه چند ده دانشگاه یا حتی بیشتر را پوشش می دهد، و ما در اینجا، حتی دانشگاههای تهرانمان هم هماهنگ نیستند و هنوز اندر خم یک کوچه مانده ایم. ما مثلا یک ایرانداک داریم که سالهاست می دود اما عملا کاری جز چک کردن عناوین پایان نامه ها، انجام نمی دهد. جالب است که همزمان «سمیم نور» در قم همین کار را انجام می دهد، و حتی مراکز دیگری هم عنوان می کنند که برنامه های مشابه یاب یا همانند یاب یا همانند جو دارند و هر کدام هزینه های زیاد ی صرف می کنند و معمولا هم در نیمه راه رها می شوند.
زمانی که در کتابخانه مجلس بودم، از هزاران شماره مجلات موجود در آنجا اسکن گرفتیم، طبیعی بود که اگر می خواستیم خودسرانه عمل کنیم، باید ما هم پایگاهی برای آنها درست می کردیم، اما آنچه را در پیش گرفتیم این بود که همه دارایی را در اختیار نورمگز بگذاریم تا لااقل یک مرکز بتواند حجم مقالات خود را برای ارائه به صدها هزار بلکه بالاتر برساند.
ما راهی نداریم جز این که علم را در یک خط مستقیم ببینیم و هر رشته ای را شعبه ای مستقل که استادانش آن خط را ادامه دهند، در نظر داشته باشیم. آن وقت تدارک آنها را در یک جا متمرکز کنیم و این آشفتگی نجات پیدا کنیم. به خود علم هم که می رسیم، متخصصانی در کار باشند که گزاره های معلوم و مجهول آن علم و موارد تردید آنها را که نیاز به بررسی مجدد دارد بشناسند. یک به یک حل کنند و همه اهل آن علم در جریان پیشرفت باشند تا دوباره به این کارهای قبلی نپردازند. بپذیریم که چون علم را فقط در علوم انسانی و اجتماعی و دینی می دانیم که اغلب هم جوابهای روشن و نهایی به سوالات آنها نمی دهیم، دایما بر سر می زنیم و ادعا می کنیم که کشف تازه داریم. از آخرین کار شروع نمی کنیم، باز بر می گردیم و از سر نو حرف می زنیم چون آدم مهمی هستیم. این روزها، سه مقاله یکجا در باره یک موضوع در تاریخ دینی به من رسید، منازعات صد ساله را تکرار می کنند و همه هم گمان می کنند که کوه کنده اند. در نهایت هم، همه سرجای خود ایستاده اند. بیشتر عمرمان چیزهایی می نویسیم که دیگران نمی خوانند و دیگران چیزهایی می نویسند که ما نمی خوانیم و اصلا نمی دانیم سر و ته این علم کجاست.
@jafarian1964
شرمندگی از اظهارات بی پایه یک امام جمعه در باره پیشگوییهای نجومی
روزی نیست که کلیپی از افاضات شگفت و عقب مانده برخی از سنتی های ناآشنا با وضع عقل و علم در فرهنگ اصیل دینی و تمدن بشری، بویژه عصر حاضر، اسباب خجلت وسرافکندی متدینان نشود. البته که همیشه این مسائل بوده و امروزه، رسانه های جدید، بیش از پیش در ترویج این نوع مطالب بی پایه نقش دارد و آن را برملا می کند. آخرین مورد آن اظهارات امام جمعه یکی از مراکز استانها در باره پیشگویی بر اساس یک تقویم سنتی مبتنی بر نجوم قدیم بود، که انصافا اسباب شرمندگی شد.
باید گفت این قبیل پیشگویی های نجومی، داستان کهنه بشر در همه فرهنگهاست، روزگاری که جهل بر بشر غلبه داشت و مجبور بود آینده پژوهی خود را با حرکات افلاک کشف کند.
تنجیم امری است که اسلام، با آن درافتاد، اما قدرت و قوت آن و فشاری که از دیگر فرهنگ های هندی و ایرانی و یونانی بر فرهنگ اسلامی وارد شد، سبب شد تا شبه دانش احکام نجومی (تنجیم) بر مسلمانان تحمیل شود. علائق سیاسی سلاطین از یک طرف، نفوذ افکار عوامی از سوی دیگر در عالمی که علم سخنی برای گفتن نداشت، و نیاز روزانه مردم به این امور، سبب رواج بیشتر و بیشتر آنها شد، به طوری که ریشه کنی آنها در دنیای سنتی ممکن نشد.
به طور کلی می توان گفت، در این زمینه مسلمانان دو گروه شدند: ساده اندیشان زود باور که این مطالب را قبول می کردند و عمده آن در اثر جهل و نادانی با نظامات عالم بود، به خصوص در آن روزگار که ابزار آلات شناخت آسمانها وجود نداشت. دسته دوم، عالمان عاقل که با این شبه دانش در افتادند و کتابها نوشتند.
دانشمند شیعی برجسته ای مانند سید مرتضی (متوفای 436) چنان به تمسخر این اندیشه های پیشگویانه پرداخته که آدمی در شگفتی می ماند. او می گوید دست مردم تقویم هایی است که بر اساس نسبت میان افلاک، به پیشگویی و بیان سعد و نحس پرداخته اند. سید مرتضی که اندکی بیش از هزار سال پیش می زیسته می گوید که او ذره ای به این مسائل باور ندارد. او پیشگویان منجم را مورد تمسخر قرار می دهد که به رغم این همه حرفها، در امور زندگی خودشان، ذره ای بر دیگران برتری وشرایط بهتری ندارند و این بخاطر آن است که پیشگویی های آنها، جز به اتفاق به جایی نمی رسد و الا خودشان برای خودشان فکری می کردند. او می گوید که هیچ گاه از این تقویم های پیشگویانه استفاده نمی کند. البته که عالمان ساده اندیشی هم بودند که مثل سلاطین که دلبستگی به این منجمان و پیشگویان داشتند، آنها را کم و بیش باور می کردند. این در حالی است که عالمان عاقل، همیشه با این قبیل اظهارت، مخالف بودند و هم استدلالهای دینی می آوردند و هم درک می کردند که این امور، به هیچ وسیله ای قابل اثبات نیست.
ابن میثم عالم بزرگ شیعی قرن هفتم، پنبه احکام نجومی را به روشنی می زند.
میرداماد دانشمند بزرگ شیعه در دوره صفوی نوشت که این قبیل احکام نجومی به هیچ روی قابل اثبات نیست و برای همین حکمای اسلامی آنها را رد کرده اند.
پیش از او محقق کرکی، رسما در جامع المقاصد نوشت که همه این احکام نجومی کذب است و قابل اعتماد نیست.
ملاخلیل قزوینی عالم بزرگ صفوی، نه تنها به احکام نجومی که به هیچ روی به سعد و نحس روزها هم باور نداشت و می گفت، در تمام زندگیش عکس آنها عمل کرده و اتفاقی هم نیفتاده است.
علامه مجلسی هم بیشتر روایاتی را جواز نگارش تقویم های مزبورا توصیه می کند، ضعیف و بی اعتبار دانسته است.
و اما همه این داستانها، تا وقتی بود که نجوم جدید نیامده بود، و این افلاک هفتگانه یا نه گانه، برای بشر امری پیچیده بود و بر اساس افکار دوران اساطیری و بین النهرینی و هندی قدیم بشر، هر سیاره ای را مظهر احساسی و طبعی می دانستند. و اما پس از کشف آسمان، روشن شد که غالب دعاوی بیهوده قدما، حتی آنچه بسیاری از حکما گفته بودند، بی پایه است.
شگفت که بیش از یک صدو پنجاه سال قبل، ناصرالدین شاه هم متوجه این امر شد و با مشورت نجم الدوله دستور داد دیگر تقویم های پیشگویانه منتشر نشود، اما فریاد عده ای به آسمان رفت و باز نشر آنها ادامه یافت.
در این اواخر، دیگر عقب مانده ترین نمونه، همین تقویم های سنتی بود که آن مرحوم منتشر می کرد و آخرین بقایای فسیل های کهنه که باز این آقا درچنین مقام و منصبی از آنها آن هم برای یک هدف سیاسی استفاده کرده است.
ادامه در فرسته بعدی 👇👇
چطور می شود مادر علم را به عزایش نشاند؟
تا وقتی ما لایه های افکار کسانی را که در دنیای اسلام طراح فکرهای نو برای ایجاد تحول هستند، و احیانا احزابی را درست کرده و جریان هایی را شکل می دهند، نشناسیم، نمی توانیم اتفاقاتی را که در سطح جامعه می افتد، درست درک کنیم. اینجا به خصوص مقصودم، تئوریسین هایی مثل سید قطب و مودودی و پیش از آن سید جمال و بعد از آن بسیاری دیگر هستند. به طور خاص، بحثم اندیشه های آنها در با چهار مفهوم «تمدن، تجدد، علم، و دین» با تأکید بر اهمیت علم است. این چهار مفهوم، چه نسبتی با هم دیگر دارند. می گویند تمدن، خوب و بد و مسیحی و اسلامی و اومانیستی دارد. تجدد، تکنولوژی در ابعاد مختلف، همراه با فلسفه هایی برای زیست متفاوت که برخی علت موجبه آن هم تکنولوژی است و برخی هم ناشی از فلسفه های دیگر، یا مثلا ملایم با نفس اماره. و اما علم، کدام علم است؟ فیزیک و شیمی و غیره و غیره. این علم یا کدام علم خوب است یا بد؟ آیا بکار خدمت به آدمیان و زندگی مبتنی بر آدمیت می خورد یا نمی خورد. و اما دین، چه نسبتی با تمدن و تجدد وعلم دارد. دین نسبت به علم، چه رابطه ای دارد؟ اخلاق دینی چطور؟ با کدام علم؟ علوم طبیعی که شکل سنتی آن هم در بسیاری از زمانها مورد تأیید دین نبود، چه رسد به شکل جدید آن. علوم انسانی هم که تکلیفش از نظر علم بودن مبهم است.
خلاصه بیش از یک قرن است در باره نسبت این کلمات بحث می شود و متاسفانه اغلب خلط مبحث شده و بدون مرز بندی دقیق که گاهی اشکال در سر منشأ آنها و دعواهای دینی ـ علمی خود فرنگی هاست، قضاوت می شود.
مهم این است که بدانیم مدعیان اصلاح و انقلاب و تحول و تمدن اسلامی، کدام یک از این مفاهیم در ذهنشان هست. آیا قادر به تفکیک آنها هستند یا نه؟ واضح حرف می زنند یا نه.
این روزها کتابی را می دیدم، از سال 1349، فصلی در باره اهمیت دانش داشت، و البته سوال این بود که «علم و فرهنگ» که نجات بخش است، چه علمی است؟ سوال کرده بود: آری دانش عهده دار آسایش و امنیت است، صحیح، اما کدام دانش؟ آیا علم فیزیک و شیمی را می گویند؟
پاسخ می دهد: اصلا و ابدا، این علوم، به هیچ روی آسایش و امنیت نمی آورد که هیچ، صد چندان موجب نگرانی و هلاک را در پی دارد؟ به نظر وی «باورکردنی نیست» که این علوم، اسباب آسایش و امنیت باشند، زیرا «این دو علم، به اندازه ای وسائل راحتی جهانیان را فراهم می کند، دو چندان بلکه صد چندان هم موجبات نگرانی و هلاک را مهیا می سازد».
و اما علم جغرافیا و افلاک هم ربط به موضوع ما ندارد، یعنی آنها هم نجات بخش نیستند. حساب و هندسه هم از موضوع ما بیرون است. علم طب هم، هر گاه بتواند صحت ابدان و تندرستی مردم را تامین نماید، کار بزرگی کرده است... یعنی چی؟ یعنی بالاخره در امنیت و آسایش ما نقش دارد یا نه؟ شرحی نمی دهد.
وی بحث را به نوعی پیش می برد، که «دانش دین» اعتبار کافی می یابد، اما این علوم جدیده، موجبات نگرانی و هلاک هستند. وی ادامه می دهد: ببینید دانشگاهها چطور منشأ بدبختی و بیچارگی مردمان شده اند: «مدارس عصر حاضر را از کودکستان تا به دانشگاه با همه شعب آن با یک نظر دقیق و فکر عمیق مطالعه کنیم، حتی جرقه ای از مشعل هدایت در آنها نمی بینیم، چنان که بالمعاینه مشاهده می نماییم که غالبا علّت اکثر شورشهای بیجا و ویرانیها و فسادها می باشند، مراکزی را که مهبط سعادت تصور می کنند، منبع شقاوت و بدبختی است».
عبارات بعدی باز حمله به کشورهای پیشرفته غربی در بعدی علمی است که مدیریت کره زمین را دارند: «فعلا ارباب کره زمین و گرداننده های صحنه های بیدادگری همان ملت های متمدن و دولت های مترقی هستند که اوضاع بشر را پریشان ساخته و در فکر تسخیر آسمانها و خرابی جهان بالا می باشند... همین تحصیل کرده هایند که انسان سیه چهره را هنوز به حساب آدم نمی گذارند». این هم تکلیف تحصیل کرده ها.
نتیجه گیری او این است که «این گونه معارف و فنون که ورد زبان متفقین امروز است، درمان درد بدبختی و موجب سعادت و خوشبختی نبوده و نمی شوند، بلکه هر ملتی که از این علوم بهره اش بیشتر است، وجودش نسبت به ملت های مظلوم خطرناکتر است».
این شخص که داعیه اصلاح هم دارد، تصویری تاریک از علم فیزیک و شیمی، مراکز آموزشی از کودکستان گرفته تا دانشگاه، از تحصیل کرده ها و نیز جوامع مدرن که حاکمانش تحصیل کرده هستند، بدست می دهد، آنچنان که در این بین مادر علم را به عزایش می نشیند و آن وقت است که مطلوبش ثابت می شود و همانا این که فقط دانش دین است که می تواند امنیت و آسایش بیاورد.
آیا در این گونه جوامع، علم می تواند پیشرفتی داشته باشد؟
تقسیمات علوم در میان مسلمانان و مسأله مفهوم علم در آن
برای شناخت مفهوم علم نزد مسلمانان، راههای متعددی وجود دارد. یکی از این راهها، مرور بر مباحثی است که در حوزه تقسیم علوم و دسته بندی علوم رایج انجام شده است. در این باره، هم رساله های مستقل مانند احصاء العلوم فارابی وجود دارد، و هم ضمن مباحث فلسفی و متون دایرة المعارفی در این باره بحث شده است. علاوه بر این، تاکنون، بارها و بارها در باره این تقسیمات، مقالات و نوشته هایی منتشر شده که می تواند منبع ما برای شناخت آراء مسلمانان در باره تقسیم علوم باشد. در بیشتر این مقالات، روی این نکته تأکید شده است که اصل این بحث، یک بحث یونانی است که به مسلمانان انتقال یافته است، اما اغلب روی این نکته هم تأکید شده است که مسلمانان در این باره تأملات زیادی داشته و مطالب فراوانی بر آن افزوده اند.
یک مسأله مهم در باره موضوع تقسیم علوم این است که این بحث، به نوعی به بحث «فلسفه علم» که در سده اخیر باب شده مربوط می شود. در واقع، خود این مبحث، متعلق به هیچ نوع علمی نیست، بلکه موضوع کلی آن خود علم و جایگاه آن است. از این حیث می توان گفت که بحث تقسیم علوم، یکی از جنبه های مهم در علم شناسی است.
مباحث طرح شده در تقسیم علوم، از چندین جهت مهم است.
نخست این که اساسا، چه نوع دانشهایی به عنوان «علم» شناخته می شوند و نامشان در این تقسیمات ذکر می شود.
ثانیا این که اساسا معیار علم بودن در چیست، و بر اساس چه معیاری یک دانش، به عنوان دانش شناخته می شود.
ثالثا، اعتبار و جایگاه یک دانش در این تقسیم بندی است، این که کدام یک از این علوم اشرف علوم هستند و کدام یک اخس علوم.
رابعا آن که علوم زیادی هستند که طرفدارانی داشته و دارند، اما نامشان در این آثار نیامده و این امر جالب است. علومی که محلی هستند، یا جنبه های خرافی دارند و در این تقسیم بندی، یادی از آنها نشده یا به عکس در برخی ازمتون شده، و در کل، می توان از این قبیل آثار شمار علوم را دریافت.وضعیت علوم ترکیبی هم در این فهرست ها جالب است، علومی مانند نجوم و تنجیم که نیمی از آنها علم و نیمی دیگر خرافاتی است که داخل فضای آن شده است.
به هر روی، مهم این است که فارغ از تقسیمات رسمی این آثار، که در اغلب مقالات مربوط به این کتب بحث از آنها شده، با دقت و از میان لابلای عبارت، دریابیم که حقیقت علم در نظر این عالمان چه بوده است.
متن تفصیلی این نوشتار را در لینک زیر ملاحظه فرمایید
https://historylib.com/articles/1899/
#مباحث_دینی
❓پرسش :
آیا ماه صفر نحس است و برای رفع نحسی باید صدقه داد؟
✍ پاسخ :
🔹بین مردم مشهور شده است که ماه صفر ماه نحسی است و برای رفع نحوست آن باید ادعیه ای خواند یا صدقه داد و ...
🔹اما جالب توجه است وقتی به منابع روایی رجوع می کنیم حدیثی در مجامع روایی دال بر نحوست ماه صفر نمی یابیم.
🔹مرحوم شیخ عباسی قمی ره صاحب مفاتیح الجنان نیز در ابتدا اعمال ما صفر می گوید:
بدان که این ماه به نحوست معروف است. یعنی ایشان نیز صرفاً شهرت این امر را بیان می کنند و روایتی دال بر این مطلب نمی آورند.
🔹حتی دعایی هم که برای رفع این نحوست ایشان در کتابش به نقل از فیض کاشانی ره و ... آورده است؛ در هیچ یک از مجامع روائی ما موجود نیست طبق جستجوهای انجام شده. حتی در آثار خود فیض کاشانی ره نیز این دعا به چشم نمی خورد. حتی در مجامع روائی و کتب عامه نیز همچین دعایی به چشم نمی خورد.
🔹اما بیان علامه مجلسی ره که الحق و الإنصاف حدیث شناس کم نظیری بودند اگر نگوئیم بی نظیر، در این مورد جالب است. ایشان در کتاب «زادالمعاد» خویش که کتابی شبیه مفاتیح است در ابتدای بحث ماه صفر می نویسد:
🔹این ماه مشهور به نحوست و شومی است و این مطلب به دو معنی می تواند باشد:
🔸اول آنکه طبق قول علمای امامیه رسول الله(ص) در این ماه وفات یافتند. و
🔸معنی دوم اینکه چون این ماه پس از ماهایی است که قتال در آنها حرام است[یعنی ماههای ذی القعدة، ذی الحجة و محرم الحرام]؛ و این ماه که ماه شروع قتال است شوم باشد. و من در احادیث امامیه چیزی که دلالت بر نحوست این ماه داشته باشد؛ ندیده ام. و صرفاً در برخی روایات غیر معتبر عامه این مطلب آمده است.
🔹وقتی حدیث شناس مبرزی چون علامه مجلسی(ره) این حرف را بزند؛ واقعاً تردید بسیار جدی در نحوست این ماه به وجود می آید؛ اگر نگوئیم قطع به نحس نبودن این ماه پیدا می کنیم.
🔹در باب استحباب صدقه دادن در ماه صفر یا ابتدای ماه صفر نیز طبق جستجوهای انجام شده روایتی یافت نشد. البته صدقه دادن همیشه خوب و مستحسن است و روایات متعددی در باب استحباب صدقه داریم؛ اما خاص صدقه دادن در ابتدای ماه صفر طبق جستجوها روایتی در موردش نداریم. حتی در مورد صدقه دادن در ابتدای هر ماه نیز روایت داریم برای هر شب و روز نیز روایت داریم. اما خاص ابتدای ماه صفر طبق جستجوهای انجام شده روایتی نداریم.
💥 @maarefeahlebeit
سابقه ای از نگاه منفی و الحادی به علم طب: آیا این امر سبب بی توجهی مسلمانان به دانش طب شد؟
تصویری که جریانی خاص از تفاوت فلسفه و علم غربی و شرقی در عصر جدید ارائه می دهد، و برای نمونه یکی را زمینی و دیگری را آسمانی می داند، موارد نقض فراوان تاریخی دارد. مقصودم به طور خاص، تفکری است که دکتر نصر یکی از نمایندگان آن بوده و هست و ذیل طویلی در ایران دارد. این تفکر، در جریان فکری انقلاب، سخت تاثیر گذاشت و تا حال نیز نمایندگان آن در زمره برخی از افراد موثر در تفکر جاری انقلاب، و از روسای مراکز علمی فرهنگی هستند. به نظرم، این جریان صورت جاری و ساری در شرایط فکری حاکم در ارکان تصمیم گیری های فکری و فرهنگی ما بوده است. بر اساس این تفکر، دیوار بلندی میان شرق و غرب کشیده شده، علوم غربی الحاد و علوم شرقی، علومی معنوی و آسمانی معرفی شده است. سنت هم در اصطلاح این جماعت در همین چهارچوب تعریف می شود، و عجیب این که پای اختلاف و شکاف های عظیم سیاسی در جامعه هم در نهایت، متکی به آن تفاسیر یا صورتی از آنها می رسد.
این جریان، در تعریف علم جدید به گونه ای رفتار می کند که گویی این علم، صبغه الحادی دارد و این در اثر برآمدن تفکر فلسفی جدید در غرب طی پنج شش قرن اخیر بوده است. بر اساس همین تفکر، گفته می شود که علوم جدید غربی، نه تنها علوم انسانی و اجتماعی، بلکه کلیت علم و حتی طبیعیات آن، زیر سیطره نگاه الحادی است. آثار این تفکر در پرهیز دادن علاقه مندان به معنویت از رفتن به آن سمت، کاملا روشن و جریانهایی که توسط این افراد هدایت می شوند، به طور طبیعی ضد علم بوده و از آن پرهیز دارند. ما این خطر را در دل جریان های فکری معاصر داریم و این یکی از رموز اصلی عدم پیشرفت در دعوت کننده به علم از سوی رهبران نظام و عامل کند شدن حرکت علمی در دانشگاه های ما بوده و هست.
به این جریان و تبعات آن کاری ندارم، بحث م در اینجا این است که سابقه نظریه الحادی بودن علوم طبیعی، ربطی به غرب ندارد، بلکه اساسا پیشینه ای دراز حتی در میان تجربه تمدنی خود مسلمانان دارد که ما باید تاریخ آن را بدانیم و سهم دین گرایان را هم در آن روشن کنیم. مقصود این که این حرفها همیشه بوده و باید ریشه و اساس توجیهات موجود در آن را یافت.
امروز بحثی از قاضی عبدالجبار (م 415)، یکی از بزرگترین متکلمان معتزلی دیدم که در باره طب بود. این قاضی عقل گرا ـ و در واقع، کلام گرا که خود در بزنگاهها نوعی ضدیت با عقل به اسم استفاده از عقل در دین دارد ـ در مقام یک دین گرا یا عالم دینی که قاضی القضات هم هست، می کوشد تا طبیبان و علم شان را کاملا ملحد و ملحدانه نشان داده و بگوید که اساسا شماری از آنها که عالمان برجسته بودند، به خاطر تعلق خاطر به این علم، ضد دین و ربوبیت الهی و توحید بودند، چون به دوا درمان اعتقاد داشته اند. قاضی همزمان تلاش می کند نشان دهد که محتوای علم طب آنها مزخرف بوده و هیچ دردی را دوا نکرده است.
اساس دیدگاه الحادی بودن این قبیل علوم که سبب پرهیز متدینان مسلمان از آن شده این است که هر بار، چه از سوی علم گرایان و چه از سوی متدینان، تصویری از رابطه دین و علم داده شده که با تفسیر های خاص آنها سبب شده است تا در این میانه، بازار الحاد داغ شود. یک گروه در یک طرف ماجرا، به اعتبار تعلقش به علم، می کوشد تا با انبیاء و توحید در افتد، و دیگری به اسم دین، تلاش می کند با علم در افتد.
نتیجه آن است که نوعی بدبینی در این میان میان ملحدین و متدینین به صورت تاریخی پدید می آید که وقتی بازارش داغ می شود راه را بر نزدیک شدن آنها کاملا مسدود می کند. این مسأله جدید و قدیم و شرق و غرب ندارد، دو نگاه متفاوت و دو تفسیر مختلف است. البته در عصر جدید، به خاطر سوابق مبارزه کلیسا با علم، و نضج گیری فلسفه های غلط در حول و حوش علم، آنها مبارزه با دین را داغ کردند. گاهی هم برای محدود کردن دامنه نفوذ کلیسا، به جان دین افتادند. در عوض، نگاه هایی چون نگاه متکلم برجسته ما قاضی عبدالجبار هم در دنیای قدیم و جدید بی سابقه نیست.
به هر روی، دعوای مزبور، ربطی به فلسفه و علم جدید غربی ندارد، بلکه هر گاه و هر بار که دانشمندان علوم طبیعی، به اسم علم به جان دین افتاده اند یا به عکس، دیندارانی نسبت به علم بی اعتنایی کرده و آن را مروج الحاد دانسته اند، شرایط به نوعی منازعه میان دین و علم منجر شده، و سبب تلف شدن انرژی جامعه و انحراف از یک مسیر میانه برای توافق شده است.
عبارات قاضی عبدالجبار در کتاب تثبیت دلائل النبوه چنین است: (ادامه دارد)
@jafarian1964
این عقیده اختصاص به جامی و مولوی و متصوفه ندارد ، بلکه این عقیده سنی هاست، صوفی و غیر صوفی هم ندارد.
جالب اینجاست که در کتاب فرق الشیعه منسوب به نوبختی عدم ایمان حضرت ابوطالب علیه السلام به صورت یک مطلب مسلم نقل شده است. شاید به خاطر همین شذوذات است که سیدنا الاستاد مددی بر این باورند که فرق الشیعه تألیف نوبختی نیست ، بلکه نگاشته یک سنی است.
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com