اندر خاطرات ارزیابی نسخه های خطی:
چندی قبل جوان دانشجویی که محصل دوره دکتری رشته قرآن و حدیث بود در کتابخانه به نزدم آمد و تصویر چند نسخه خطی را به من نشان داد تا به او بگویم به چه قیمتی کتابخانه آنها را خریداری می کند؟
برای بدست آوردن قیمت نسخه ها ساعتها وقت گذاشته بود و نزد افراد مختلفی رفته بود . از اوضاع بی پولی و گذران سخت زندگی می نالید و می گفت:
28 سال از عمرم می گذرد هیچ در آمدی ندارم , توانایی تشکیل زندگی رو ندارم , با فروش انجیر خشک و زعفران خرج تحصیلم رو در می آورم تا اینکه با دوستم قرار گذاشتیم به خرید وفروش نسخه روی بیاوریم.
دو جلسه که با هم صحبت کردیم و انسی حاصل شد , از من پرسید: آیا خرید و فروش نسخه را برای من مناسب می دانید؟
گفتم : نه تنها تو را توصیه به این کار نمی کنم بلکه به طور جدی از تو می خواهم از این کار صرف نظر کنی.
چون این کار را دون شأن تو میدانم و اساسا کار نحسی است و پولی که از این راه بدست می آید بی برکت است; چون ممکن است نسخه ای که می خرید و می فروشید وقفی باشد یا سرقتی باشد که دردسر بسیاری ایجاد می کند.
نسخه را اگر ارزان بخری به مالک آن جفا کردی و مدیونی و اگر گران بخری خودت ضرر می کنی و اصلا نسخه خطی قیمت مصوب و ثابتی ندارد و برای افراد خبره قیمت گذاری کار دشواری است چه رسد به افرادبی تجربه.
نسخه های مجعول و مزور جاده لغزنده ای برای معامله نسخ خطی است.
به او گفتم به جای این کارها , تحقیق کن و مقاله بنویس و یا در مؤسسات پژوهشی مشغول به کار شو.
برای هر دو مورد عذرهای موجهی آورد.
گفتم : همان انجیر و عسل و زعفران بفروشی بهتر و پولش با برکت تر است.
یعنی مستقیم از تو نشان نمی گیرم و با پرسیدن خبر همرهت از حال تو خبردار می شوم به این منظور که کسی مطلع از خبرگیری من از تو نشود.
سرت را به کوپال پست آورم. به .... کنون بر شکست آورم
سرت را بکوپال پست آورم/ نشانت کنون بر شکست آورم
سلام بر دوستان عزیز
دیشب این پیام را گذاشتم ولی گویا به اشتباه پاک شده است. این بیت را چنین میخوانم:
سرت را به کوپال اسپ آورم
پیشانیت کنون بر شکست آورم
با توجه به قرینه سر و پیشانی و همچنین ترکیب پیشانی و شکستن یا برشکستن که در ابیات دیگر پیشینه دارد و متدوال است.
"عطر سخن"
می تراود ز لب لعل تو عطر سخنم
بس که از بوی تو نوشید زبان و دهنم
فکر صدپاره و هم این دل پاکم به گواه
آورم تا که بخوانم ز تو ای جان و تنم
دادن هدیه به معشوق ز درویشی ماست
تحفه ای نیست گران تر، ز تمام بدنم
به فدای تو کنم سینه پردردم و بیش؛
اگر از من تو بخواهی، بنمایم وطنم
غزلم بوی تو را می دهد ای پیک نشاط
خرم آن فصل بهاری که شوی، هم سخنم
29 فروردین 1397
هادی دهقانیان نصرآبادی (رهرو)
سحرگاه چهارم
سرورا..!
تو را می خوانم
با زبانی که گناهش آن را لال ساخته!
پروردگارم...
با دلی که جرمش آن را در هم پیچیده با تو نجوا می کنم
تو را می خوانم ای پروردگارم...
در حالتی از ترس و اشتیاق، امیدواری و هراس
مولای من!
آن گاه که گناهانم را می نگرم، شیون می کنم
اما به بزرگواری ات که می نگرم به طمع می افتم
پس چنان چه، گذشت کنی
بهترین مهربان، تو هستی
و اگر عذابم کنی، هرگز ستمکار نیستی
خدایا...
اگر با وجود انجام کارهایی که تو خوش نداشتی
باز هم گستاخی کرده و از تو درخواست می کنم
دلیلش بخشش و بزرگواری توست!
و با وجود شرم اندکم، ابزار من در سختی ها
نرمش و مهربانی توست
و امید بسته ام که تو مرا بین این حال و آن آرزو
ناامید نخواهی کرد
پس امیدم را محقق کن
و صدایم را بشنو
ای بهترین کسی که اهل دعا او را می خوانند
و برترین کسی که یک امیدوار به آن امید دارد
فرازی از ابتدای دعای ابوحمزه
جرعه ای از جام سحر
10) سحرگاه دهم
ای مولای ما...
خودمان می دانیم که به دلیل کرده هایمان سزاوار چه هستیم!
اما... تو به ما و دانسته های ما آگاهی
که هرگز ما را از خودت منصرف نخواهی ساخت
حتی اگر سزاوار رحمتت نباشیم
پس سزاوار توست که بر ما و بر گناهکاران
با فضل گسترده ات بخشش کنی
پس بر ما به آن چه شایسته ی توست، منت گذار
و بر ما ببخش که ما نیازمندان جایزه ی توییم
ای بسیار آمرزنده!
ما به نور تو هدایت یافتیم
و با بخشش تو بی نیاز شدیم
با نعمت تو صبح و شام کردیم
گناهان ما پیش روی توست...
خدایا... از آن ها آمرزش تو را میطلبیم
و به تو باز می گردیم
تو... با نعمتها با ما دوستی می کنی
و ما... با گناهان، با تو رویا رو می شویم!
همواره خیر تو به سوی ما فرو می ریزد
و پیوسته پلیدی ما به سوی تو فرا می آید!
فرشته ای والا، با کرداری زشت از جانب ما نزد تو می آید
اما باز هم بازت نمی دارد از این که
با نعمتهایت ما را در برگیری و بر موهبتهایت بیفزایی!
ترجمه ی آزاد فرازی دیگر از دعای ابوحمزه
جرعه ای از جام سحر
14) سحرگاه چهاردهم
خدایا...
هر گاه گفتم که دیگر آماده و مهیا می شوم
و در پیشگاهت به نماز می ایستم و با تو مناجات می کنم
هنگامی که نماز گزاردم بر من خواب آلودگی انداختی!
و چون با تو نجوا کردم، از من حال مناجات را بازگرفتی!
چرا هر گاه گفتم از درون شایسته
و به همنشینی با توبه کاران نزدیک شده ام،
آزمونی بر من عرضه داشتی که پایم را لغزاند؟!
و میان من و خدمت به تو فاصله شد؟!
سرور من...
نکند مرا از درت رانده و از خدمتت محروم کرده ای؟!
یا شاید مرا چنین دیده ای که
حق تو را سبک می شمارم و دورم ساخته ای؟!
یا شاید دیده ای که از تو روی میگردانم و از من بدت آمده؟!
نکند در جایگاه دروغگویان مرا یافتی و دورم انداختی؟!
یا مرا دیدی که نعمتهایت را سپاس نمی گزارم و محرومم کردی؟!
ترجمه ی آزاد یکی از زیباترین فرازهای دعای ابوحمزه
جرعه ای از جام سحر
سحرگاه پانزدهم
خدایا...!
نکند در نشستهای اهل علم مرا نیافتی و خوارم نموده ای؟!
یا شاید در میان غفلت زدگان مرا دیدی، و از رحمتت ناامیدم ساختی؟!
یا شاید مرا دیدی که با نشستهای اهل باطل انس دارم
پس میان من و آنان... جایم گذاشتی؟!
یا دوست نداری دعایم را بشنوی و از خودت دورم میکنی؟!
یا شاید به بزهکاری و گناهم کیفرم میدهی؟!
یا شاید به کمی شرمم از خودت، مجازاتم میکنی؟!
پس ای پروردگار من...
اگر چنین است و با این همه، از من بگذری...
دیر زمانی است که از گناهکاران پیش از من در گذشته ای!
چرا که ای پروردگار من...
بزرگواری ات برتر از کیفردهی مقصران است!
و من...
به فزون بخشی توست که پناه می برم
از تو... به خودت می گریزم!
در پی وفای توام به آن چه وعده دادی...
یعنی...گذشتن از کسی که به تو خوش گمان است...!
ترجمه ی آزاد یکی از زیباترین فرازهای دعای ابوحمزه
.
جرعه ای از جام سحر
25) سحرگاه بیست و پنجم
سرور من...
مرا عذاب مکن، در حالی که من به تو امید دارم
خدایا...
امیدم را محقق گردان
ترسم را ایمنی بخش
که با زیادی گناهانم جز به گذشت تو امیدی ندارم
سرور من...
من از تو آن چیزی را می خواهم که لایق نیستم
در حالی که تو شایسته ی تقوا و آمرزشی
پس مرا بیامرز و از عنایتت، جامه ای مرا بپوشان
که تمام آثار گناهم را بر من بپوشاند
و آنها را برایم ببخش در حالی که دنبال آن ها نمیروم
که تویی صاحب منت دیرینه
و تویی که دارای گذشت فراوانی و در بخشودن بزرگوار...
خدای من...
تو... همانی که فیضت را می باری...
حتی بر کسی که از تو درخواستی ندارد
و بر منکران پروردگاری ات...
پس ای خدای من...
بر آن کس که از تو درخواست می کند
و یقین دارد که حکم و فرمان از آن توست، چه می کنی؟!!
تویی فرخنده و بلند مرتبه... ای پروردگار من...
خدای من...
بنده ی تو در پیشگاهت، در حالی که تنگدستی
او را به پا داشته، درب نیکی ات را با دعایش می کوبد
پس به آبروی بزرگوارانه ات، از او روی برمگردان...
و از من آن چه را که می گویم پذیرا باش
که من با این دعا تو را خوانده ام
و امید دارم که با شناختم از رأفت و مهربانی ات، مرا رد نکنی...
ترجمه ی آزاد فرازهای پایانی دعای ابوحمزه
شیخ حر عاملی و استفاده از بیتی فارسی در متن عربی
کتاب اثناعشریه در رد بر صوفیه شیخ حر عاملی (م 1104) را نگاه می کردم. این دانشمند عرب لبنانی که نویسنده کتاب پرارج وسائل الشیعه است، سالها در ایران زیست و پس از درگذشت در مشهد دفن شد. همیشه دلم می خواست بدانم این علمای عرب مهاجر لبنانی، در ایران، چه قدر فارسی یاد گرفته اند. شیخ بهایی و توانائیش را در فارسی می دانیم. طنزهای فارسی از شیخ حر در دست است. گفته اند: زمانی شاه سلیمان به مجلسی آمد و شیخ حر کنارش نشست. شاه به شوخی از او پرسید: مولانا! فرق حر با خر چیست؟ او هم بدون تأمل گفت: یک وجب! (یا گفت به اندازه یک مخده)
به هر حال، در این رد صوفیه دیدم که شیخ در میان این رساله که به عربی است، به شعری فارسی تمسک کرده، و آن را به اعتبار این که نظر صوفیان را منعکس می کند، رد کرده است.
در متن شیخ حر در باره گروه واقفیه از صوفیه آمده است که اینها قائل به این هستند که بنده عاجز از شناخت خداوند است و در واقع شناخت خداوند محال است. این گروه این بیت را به فارسی می گویند:
تو را تو دانی و تو، ترا نداند کس / ترا که داند که ترا، تو دانی و بس.
در جستجو، دیدم این «بیت» در تفسیر سوره حمد از رشید الدین فضل الله آمده است. شاید جلوتر هم باشد که بنده نگشتم و بی اطلاعم. در متن تفسیر او به صورت نظم یا نثر! آمده است: «تو را که داند که تو دانی، تو را نداند کس، تو را تو دانی و بس». (کذا)
در وبلاگی دیگر شعر به این صورت آمده بود:
تو را که داند که تو را تو دانی تو / تو را نداند کس تو را تو دانی بس.
@jafarian1964
🌙دعای روز بیست و چهارم ماه مبارک رمضان
✍اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ فِيهِ مَا يُرْضِيكَ، وَ أَعُوذُ بِكَ مِمَّا يُؤْذِيكَ، وَ أَسْأَلُكَ التَّوْفِيقَ فِيهِ لِأَنْ أُطِيعَكَ وَ لا أَعْصِيَكَ، يَا جَوَادَ السَّائِلِينَ.
خدایا در این ماه آنچه تو را خشنود می کند از تو درخواست می کنم، و از آنچه تو را ناخشنود می کند به تو پناه می آورم، و از تو در این ماه توفیق اطاعت و ترک نافرمانی ات را خواستارم، ای بخشنده به نیازمندان.
#دعای_ماه_رمضان
این آب ها که ریخت، فدای سرت که ریخت
اصلا فدای امّ بنین مادرت، که ریخت
گفته خدا دو بال برایت بیاورند
در آسمان علقمه، بال و پرت که ریخت
اثبات شد به من که تو سقای عالمی
بر خاک، قطره قطره ی چشم ترت که ریخت
طفلان از این که مشک به دست تو داده اند
شرمنده اند، بازوی آب آورت که ریخت
گفتم خدا به خیر کند قامت تو را
این قوم غیض کرده به روی سرت که ریخت
وقت نزول این بدن نا مرتّبت
مانند آب ریخت دلم؛ پیکرت که ریخت
معلوم شد عمود شتابش زیاد بود
بر روی شانه های بلندت سرت که ریخت
اما هنوز دست تو را بوسه می زنم
این آب ها که ریخت فدای سرت که ریخت
#اسارت_اهلبیت_علیهمالسلام
#با_حسین_علیه_السلام
#با_زینب_علیهاالسلام
#روضه_شام_بلا
#اشعار_زینبی
#روضه_شام
بعد از تو چهل مرتبه طوفان دیدم
من زلف تو را به نی پریشان دیدم
سرسبزی کوفه را بیابان دیدم
والله که سختی فراوان دیدم
گفتم که فراق را نبینم دیدم
آمد به سرم از آنچه می ترسیدم
هر جا که سرت بود، من آنجا بودم
هر جا که نیاز بود، زهرا بودم
آنقدر بگویمت که تنها بودم
اما سپر چادر زنها بودم
راس تو به نیزه بود چون خورشیدم
آمد به سرم از آنچه می ترسیدم
یا از سر ناقه دخترت می افتاد
یا وقت نماز خواهرت می افتاد
انگار دوباره مادرت می افتاد
وقتی ز سر نیزه سرت می افتاد
چون ابر ز دیده خون دل باریدم
آمد به سرم از آنچه می ترسیدم
با بغض چقدر فتنه سازی کردند
با قتل تو حسّ سرفرازی کردند
با جان رباب نیز بازی کردند
بر گیسوی تو دست درازی کردند
از شدت گریه گاه می لرزیدم
آمد به سرم از آنچه می ترسیدم
تا موی رقیه را مرتب کردم
انگار هزار مرتبه تب کردم
من زیبنم و گریه به زینب کردم
جان کندمُ صبح خویش را شب کردم
در خلوت غم به خویش می پیچیدم
آمد به سرم از آنچه می ترسیدم
ما را به خدا مردم مغضوب زدند
مرهم به دل زخمی ما خوب زدند
در پیش محب سنگ به محبوب زدند
من بودمُ و عمداً به لبت چوب زدند
من در دل تشت کوچه را می دیدم
آمد به سرم از آنچه می ترسیدم
هر وقت ز روی نی سلامت کردم
در چشم تو احساس رضایت کردم
بی واهمه خصم را ملامت کردم
تنها نه قیام که قیامت کردم
حتی ز روی نی به تو می بالیدم
آمد به سرم از آنچه می ترسیدم
#محمدی_کرمانشاهی
🔆 کانال #مطالبنابدرمنبر
#با_افتخار_عبدالحسینم
🆔 @matalebe_nab_dar_menbar
#با_حسین_علیه_السلام
#با_زینب_علیهاالسلام
#اربعین_حسینی
#اشعار_حسینی
#اربعین1444
بعد از تو چهل مرتبه طوفان دیدم
من زلف تو را به نی پریشان دیدم
سرسبزی کوفه را بیابان دیدم
والله که سختی فراوان دیدم
گفتم که فراق را نبینم دیدم
آمد به سرم از آنچه می ترسیدم
هر جا که سرت بود، من آنجا بودم
هر جا که نیاز بود، زهرا بودم
آنقدر بگویمت که تنها بودم
اما سپر چادر زنها بودم
راس تو به نیزه بود چون خورشیدم
آمد به سرم از آنچه می ترسیدم
یا از سر ناقه دخترت می افتاد
یا وقت نماز خواهرت می افتاد
انگار دوباره مادرت می افتاد
وقتی ز سر نیزه سرت می افتاد
چون ابر ز دیده خون دل باریدم
آمد به سرم از آنچه می ترسیدم
با بغض چقدر فتنه سازی کردند
با قتل تو حسّ سرفرازی کردند
با جان رباب نیز بازی کردند
بر گیسوی تو دست درازی کردند
از شدت گریه گاه می لرزیدم
آمد به سرم از آنچه می ترسیدم
تا موی رقیه را مرتب کردم
انگار هزار مرتبه تب کردم
من زیبنم و گریه به زینب کردم
جان کندمُ صبح خویش را شب کردم
در خلوت غم به خویش می پیچیدم
آمد به سرم از آنچه می ترسیدم
ما را به خدا مردم مغضوب زدند
مرهم به دل زخمی ما خوب زدند
در پیش محب سنگ به محبوب زدند
من بودمُ و عمداً به لبت چوب زدند
من در دل تشت کوچه را می دیدم
آمد به سرم از آنچه می ترسیدم
هر وقت ز روی نی سلامت کردم
در چشم تو احساس رضایت کردم
بی واهمه خصم را ملامت کردم
تنها نه قیام که قیامت کردم
حتی ز روی نی به تو می بالیدم
آمد به سرم از آنچه می ترسیدم
#محمدی_کرمانشاهی
🔆 کانال #حیدریمحیدری
#با_افتخار_عبدالحسینم
🆔 @heydariam_heydari110
🔸 〰 ⚜ 🌀 💠 🌀 ⚜ 〰 🔸
💠 ترجمه #مناجات_شعبانیه 💠
خدایا ، بر پیامبر و دودمان پاکش درود فرست ، آنگاه که تو را می خوانم و صدایت می زنم ، صدا و دعایم را بشنو و اجابت کن و آنگاه که با تو نجوا می کنم ، بر من عنایت کن ،من از همه به سوی تو گریخته و در پیشگاه تو ایستاده ام ، در حالی که دلشکسته و نالان درگاه توام و به پاداش تو امیدوار .
آنچه را در دل من می گذرد می دانی ، از نیاز من آگاهی ، ضمیر و درونم را می شناسی و فرجام و سرانجام زندگی و مرگم از تو پنهان نیست . آنچه را که می خواهم بر زبان آورم و از خواسته ام سخن بگویم و به حسن عاقبتم امید بندم ، همه را می دانی .
در آنچه تا پایان عمرم و از نهان و آشکارم خواهد بود ، قلم تقدیرت نافذ و جاری است و افزونی و کاهشم و سود و زیانم ، تنها به دست توست نه دگری .
اگر محرومم سازی ، کیست که روزیم دهد ⁉️
و اگر خوارم کنی ، کیست که یاریم کند ⁉️
🔹🔶🔷 @dorostrah 🔷🔶🔹
https://telegram.me/dorostrah
غزلی عاشقانه
تقدیم به استاد بی بدیل فرهنگ و ادب فارسی نجیب مایل هروی
تو: جُنگ خطّی کمیابی، که شعرهای جدیدم را، در اقتفای تو می بینم
منم محقّق غمگینی که از اساس جهانم را به اقتضای تو می بینم
در آن نگاه سمرقندی، از آن تبسّمِ دلبندی، به آن طریق که می خندی
تمامِ نازفروشان را شبیه نسخه_بدل هایی که "نیست جای تو" می بینم
قسم به جدول دامانت، که سطر سطر دل و جانم، به کشفِ راز تو مشغول است
به شمسه_شمسه ی مژگانت که صفحه صفحه وجودم را پر از صدای تو می بینم
بیاضِ گردن و رویت:برف، خطوط دورِ لبت: شنگرف، که خال: نقطه و دندان: حرف
به لاجوردِ دو چشمانت، قسم که آخر دریا را در ابتدای تو می بینم
اگر که نسخ اگر تعلیق، اگر که شعر اگر تحقیق، اگر که مومن اگر زندیق...
فقط به شوق تو می خوانم... فقط به یاد تو می گویم... فقط برای تو می بینم
دو گوش: کاغذِ جیهانی، دواتِ زلف: خراسانی، عتاب: رقعه ی سلطانی
به ابر و بادِ رخ و موهات که با هوای تو می خندم که در هوای تو می بینم
غمِ قدیم و نجیبم را که مایل است به ابرویت چه حاجت است به ترقیمه
که من زمان و مکانم را از ابتدای تو می پرسم در انتهای تو می بینم
*
برای ثانیه ای بگذار که دست نسخه پژوهم را به گونه ی تو بلغزانم
من آن مصحح گمنامم که بیت بیت جهانم را سروده های تو می بینم
#محمد_مرادی
@drmmoradi
#تلنگر
🔹بزرگی می گوید:
🔹امشب از خدا این گونه بخواهیم
🔹خدایا
🔹من چیزی ندارم که
🔹در کفهی ترازوی معامله
🔹با تو بگذارم،
🔹اما همچنان از تو
🔹چیزهای زیادی میخواهم،
🔹چرا که بارها دیدهام که
🔹بزرگترین داراییام
🔹یعنی آبرویم را حفظ کردهای...
🔹خدایا میدانم که
🔹در ازای خواستههای فراوانی که
🔹از تو داشتهام،
🔹عهد های فراوانی
🔹با تو بستهام که
🔹هر بار آنها را شکستهام
🔹و تو شاید آنها را نادیده گرفته باشی...
🔹خدایا
🔹اگر به راز دلم آگاهی،
🔹از تو میخواهم که فرصتی دوباره ببخشی
🔹تا به زندگی چنان بازگردم
🔹و احساس زنده بودن کنم که
🔹لبخندی بزنم
🔹و لبخندی بنشانم بر لبهای قحطی زدهای که
🔹در انتظار جرعهای خوشحالی نشستهاند
🔹و در آخر از تو میخواهم که
🔹به یاد آدمها بیندازی که
🔹 فرصتها را از هم دریغ نکنند...
💟 @Minoudarweekly
به جای گریه شاید سکته می کرد
ستارخان سردار غیور ایرانی در خاطراتش می گوید:
من هیچوقت گریه نکردم،
چون اگر گریه می کردم آذربایجان شکست می خورد
و اگر آذربایجان شکست می خورد ایران شکست می خورد.
اما در زمان مشروطه یک بار گریستم.
و آن زمانی بود که 9 ماه در محاصره بودیم بدون آب و بدون غذا.
از قرارگاه آمدم بیرون، مادری را دیدم با کودکی در بغل، کودک از فرط گرسنگی به سمت بوته علفی رفت و بدلیل ضعف شدید بوته را با خاک ریشه می خورد، با خودم گفتم الان مادر کودک مرا فحش می دهد و می گوید لعنت به ستارخان.
اما مادر، فرزند را در آغوش گرفت و گفت: "اشکالی ندارد فرزندم، خاک می خوریم، اما خاک نمی دهیم." آنجا بود که اشک از چشمانم سرازیر شد.
زنده و پاینده باد نام کسانی که بخاطر عزت این مملکت و آب و خاک، جانانه ایستادند!/
اینک اگر ستارخان زنده بود و می دید که تندروان مذهبی «همگام با سیاسیون و ملّیونی که در سال 57 ندانستند کجای تاریخ ایستاده اند»ما را به بهانه مشروعه و شریعتزدگی به پیشامشروطه برگرداندند آن وقت به جای گریه سکته می کرد.
@m_sehati✅
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com