نویسنده «سیر تطور نگاشتههای علوم قرآن» ادامه داد: ای کاش کسانی مانند «سیدمحمد فرزان» بودند که ترجمه را نقد میکردند. تقریباً در جریانهای «نوآیینانه»، ترجمه ابوالقاسم پاینده مورد نقد شهید مطهری و سیدمحمد فرزان قرار گرفت. کسی که این نقد را در مجله حبیبالله یغمایی چاپ کرد، نوشته بود که چون نقد ترجمه را هر کسی نمیتواند انجام دهد، بدین سان نقد استاد مطهری و سیدمحمد فرزان را چاپ میکنیم. نقد سیدمحمد فرزان دارای نکتههای لطیفی بود، اما متأسفانه ابوالقاسم پاینده فرصتی را که برای اعمال این نقدها داشت، انجام نداد.
وی یادآور شد: نقد ترجمه بسیار لازم است و اگر این نقدها از ابعاد گوناگون باشد، لازمتر است، همچنین ترجمهها هر چه نقد شوند و مترجمان با توجه به این نقدها ترجمه قرآن را انجام دهند، کار ترجمههای قرآن به سامانتر خواهد شد.
مهدویراد در ادامه در پاسخ به سؤالی مبنی بر اینکه مهمترین نقدی که به ترجمههای قرآن مطرح است چیست، عنوان کرد: قواعد تفسیری در ترجمه اهمیت زیادی دارد و مفسران دانسته یا ندانسته، مستقیم یا غیرمستقیم به آن توجه کردهاند. به عنوان مثال در آیه «كَيْفَ وَ إِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ لَا يَرْقُبُوا فِيكُمْ إِلًّا وَلَا ذِمَّةً»، «ذمه» براساس ادب عربی، هم به معنای عهد، هم به معنای پیمان و هم به معنای ذمهای است که بر عهده کسی میآید و هم به معنای خویشاوندی است که در تفسیر طبری همه این معانی آمده است اما به تدریج که ترجمههای دیگری پس از آن انجام شدهاند، از این معانی کم کرده و اکنون فقط معنای خویشاوندی در ترجمهها دیده میشود.
عضو هیئت علمی پردیس فارابی دانشگاه تهران افزود: اگر لفظی دارای معانی متعددی باشد، همه آنها باید در ترجمه بیاید. خداوند سبحان وقتی «اثم» را حرام کرده است. اگر مترجم فقط معنای «گناه» را بنویسد، ممکن است که اشکال وارد نکند، اما «اثم» به معنای شراب و نوشیدنی ناهنجار هم است و در این صورت نمیتوان یکی را انتخاب کرد و باید فضای آیه مورد توجه قرار گیرد؛ از این رو مهمترین مشکل ترجمهها عدم توجه به قواعد تفسیری و فضای آیه و سوره است.
حجتالاسلام مهدویراد در پاسخ به سؤالی مبنی بر اینکه آیا نارسایی ترجمهها میتواند در انس مردم با ترجمهها مؤثر باشد، بیان کرد: سبکی که برخی از علما معتقدند، ترجمه یعنی تفسیر و فهم آن متن، وقتی میگوییم معنای کلمه این است، یعنی مقصود متکلم این است و اگر قرار است مقصود را دریابیم، باید فهم را به کار بگیریم و مفسرانه بفهمیم و مترجمانه بنویسیم، اما برخی علما هم معتقدند که نیاز نیست پرانتزهای متعددی برای ترجمه باز کنیم؛ از اینرو روانی و رسایی ترجمهها میتواند در انس مردم با آنها مؤثر باشد.
وی در ادامه گفت: برخی از ترجمههای قرآن گنگ هستند و اگر کسی کمی عربی بداند، میتواند متن عربی را بهتر از ترجمهها بفهمد. از اینرو بعد از این هر کس میخواهد ترجمه کند، قدری تأمل کند که آیا ترجمه میکند یا از روی دیگران مینویسد و وقتی که میخواهد ترجمه کند همه این مقدمات را مراعات کند.
http://yon.ir/
تحلیل ریشه شناختی متمحض را این گونه می توان گفت: اصل واژه از «محض» است و محض به معنای شیر خالص است که کف روی آن را گرفته باشند. از این رو، تمحض یعنی اخذ زبدة اللبن. متمحض نیز اسم فاعل آن است و به معنای آن کس که شیر خالص را به دست دهد. سپس این مفهوم در معنای التزامی آن یعنی دقت ورزیدن و فرورفتن در کاری برای به دست آوردن خالصِ هرچیزی استعمال شده است.
دکتر احمد پاکتچی تشریح کرد:
انتقال معانی کمّی به معانی کیفی در قرآن
گروه اندیشه: استاد پاکتچی با بیان اینکه برخی الفاظ از معنای کمّی به معنای کیفی منتقل شدهاند، گفت: ریشههای قرآنی «کبر»، «عرف» و «وجد» در اصل به معنی بزرگ شدناند، اما پس از انتقال به معنی دانستن هم به کار رفتهاند.
به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن (ایکنا)، احمد پاکتچی، عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق(ع)، در بخش دوم کارگاه آموزشی «آشنایی با حیطههای معناشناسی و کاربرد آن در مطالعات قرآنی» که امروز ۲۲ آبان ماه در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد، به ایراد سخنرانی با موضوع «کمیت و کیفیت در افعال در حوزه معرفت در قرآن کریم با رویکرد معناشناسی» پرداخت.
وی با بیان اینکه روش من معناشناسی تاریخی است، گفت: میخواهم نشان دهم که چگونه از افعال کمی، معنی کیفی مراد میشود و الگوهای انتقال افعال کمی به کیفی چگونه است.
استاد پاکتچی ادامه داد: نتیجهای که من میخواهم بگیرم این است که وقتی زبان، معنایی را که داشته دوباره تولید میکند، معنای قبلی از بین رفته است. برخی کلمات در قرآن وقتی با این رویکرد مورد بررسی واقع میشوند معنای جدیدی خواهند یافت. بزرگ شدن، بلند شدن، اندازه گرفتن و شمردن در قرآن به معنی دانستن منتقل شدهاند.
وی با بیان اینکه در زبانهای دیگر از جمله انگلیسی هم از بزرگ شدن به معنای دانستن استفاده شده است، گفت: در قرآن ریشه «وجد» به معنای بزرگ شدن است که به معنای دانستن انتقال یافته است و ما هر دو صورت پیش و پس از انتقال را داریم. معنای پیش از انتقال در آیه ۳ سوره جن آمده است «وَأَنَّهُ تَعَالَى جَدُّ رَبِّنَا مَا اتَّخَذَ صَاحِبَةً وَلَا وَلَدًا: و اينكه او پروردگار والاى ما همسر و فرزندى اختيار نكرده است» اینجا جد از ریشه اصلی وجد است و به عظمت خدا اشاره دارد. معنای وجد به معنای یافتن مربوط به عربی پس از قرآن است و در عربی قرآنی، به معنای یافتن نبوده بلکه به معنی دانستن است. در آیه ۸ سوره جن «وَأَنَّا لَمَسْنَا السَّمَاءَ فَوَجَدْنَاهَا مُلِئَتْ حَرَسًا شَدِيدًا وَشُهُبًا: و ما بر آسمان دست يافتيم و آن را پر از نگهبانان توانا و تيرهاى شهاب يافتيم» وجد به معنای دانستن است و معنای یافتن نمیدهد.
دکتر پاکتچی ادامه داد: حروف اصلی «کبر» به معنای بزرگ است و در قرآن در برخی موارد این واژه به معنای «به ذهن آمدن» انتقال یافته شده است. در آیه «أَوْ خَلْقًا مِمَّا يَكْبُرُ فِي صُدُورِكُم: ْ يا آفريدهاى از آنچه در خاطر شما بزرگ مىنمايد»(اسرا، ۵۷) کبر به معنی خطور به سینه و به ذهن آمدن است.
وی تصریح کرد: الگوی دوم ساخته شدن دانستن از مفهوم بلندی است. این انتقال از آنجا ناشی میشود که شما در جای بلند اشراف یافته و به معرفت بیشتری میرسید. ریشه «طلع» به معنی بالا رفتن است، اما اطلع به معنای اطلاع یافتن و آگاه شده را داریم. هم صورت قبل از انتقال و هم صورت بعد از انتقال «طلع» را در قرآن داریم. ساخت بعدی از باب «عرف» است و معنای بلندی دارد و از این معنا به فعل عرف و معرفت منتقل شدهایم. در قرآن هم معنای قبل و هم بعد از انتقال را داریم.
دکتر پاکتچی افزود: عکس این فرایند هم صادق است و از وضعیت پایین آمدن به معنای ندانستن است. دیگر انتقال معنای بلندی به دانستن، از تسلط است.
وی با بیان اینکه مفهوم اندازهگرفتن نیز به معنای دانستن انتقال یافته است، گفت: ثقل در معنای دانستن در قرآن به کار رفته است. الثقلان در آیه «سَنَفْرُغُ لَكُمْ أَيُّهَ الثَّقَلَان:ِ اى جن و انس زودا كه به شما بپردازيم» به معنای جن و انس گفته میشود، در این جا معنای سنگینی نیست بلکه به ذی شعور بودن این دو اشاره میکند.
عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق(ع)، گفت: بر اساس بازسازی که بنده انجام دادهام «وکل» به معنی دانستن و ماهر بودن است. صفت مشبهه اینجا یعنی ماهر و آگاه است و اگر ما به این معنی امروز میگیریم، به خاطر مهارت و آگاهی اوست. در آیهای «وکل» یعنی کسی که تقسیم و حساب را بلد است و به اندازه دلالت میکند.
وی ادامه داد: ماده حسب نیز در اصل به معنای شمردن بوده که به معنای دانستن منتقل شده است.
📢 «سودای تفکیک» منتشر شد
این کتاب حاصل بیش از یک دهه تأملات و نوشتههای نویسنده در باب مکتب تفکیک است؛ مکتبی که، با ادعای خلوص دینی، کار خود را با نقادی فلسفه و بیاعتبارسازی آن آغاز کرد، اما سرانجام کوشید از طریق آن کسب اعتبار کند. کتاب حاضر فراز و فرود این جریان را در پاسداشت روش علمی و اخلاق تحقیق و داوری نشان میدهد. مطالب این کتاب از سویی بر نقد روششناختی مدعیات مدافعان مکتب تفکیک متمرکز است و از سوی دیگر، در سطحی عام تر، دعوتی است به رعایت اخلاق تفکر و پژوهش.
yon.ir/96kz5
@litera9
پستمدرنیته برای افراد بسیار متفاوت معناهای بسیار متفاوتی دارد. ممکن است پستمدرنیته به معنای ساختمانی باشد که با نخوت و غرور «نظم و ترتیبها»یی را به رخ میکشد که نشان میدهند چه چیزی با چه چیزی تناسب دارد و از چه چیزی باید پرهیز کرد تا منطق کارکردی آهن و شیشه و سیمان مراعات شود. یا شاید به معنای اثری تخیلی باشد که تفاوتهای میان نقاشی و مجسمهسازی، سبکها و نوعها، گالری و خیابان، یا حتی تفاوتهای میان هنر و هر چیز دیگری را زیر پا میگذارد. پستمدرنیته به معنای زندگانیای است که ظاهرا بسیار شبیه سریالهای تلویزیونی است، یا نمایش مستندی که وقعی به دلمشغولیهای شما در باره جدا ساختن تخیل از «رخدادهای واقعی» نمیگذارد. پستمدرنیته به معنای سرعت تغییر جهان اطراف ما و آمد و شد پیدرپی حالات و اوضاع مختلفی است که هیچکدام فرصتی برای ماندن و سخت شدن ندارند. پستمدرنیته به معنای توجه به همه چیز و همه جهات در آن واحد است به قسمی که نمیتوانیم توجه خود را حتی مدتی کوتاه روی چیزی متمرکز کنیم و به هیچ چیز نمیتوانیم نگاه واقعا دقیقی بیندازیم. پستمدرنیته به معنای بازارچهای مالامال از کالاهاست، کالاهایی که کاربرد اصلی آنها فقط لذت خرید آنهاست؛ به معنای زیستنی که احساسی همانند حس محبوس بودن مادامالعمر در بازار خرید را در ما ایجاد میکند. به معنای آزادی پرسرور و هیجانانگیزی برای انجام دادن هر کاری است و عدم قطعیت بهتآوری در باره این که چه کاری به انجام دادنش میارزد و چرا انسان باید آن را دنبال کند.
بیشتر:
https://fa.wikipedia.org/wiki/پست%E2%80%8Cمدرنیسم
مطالب مخصوص همکاران 👇👇👇
واو استیناف چیست ؟
«استیناف»؛ مصدر باب استفعال از ریشه «أنف» است و «إستئناف» و «إئتناف» به معنای ابتدا است. «اسْتَأْنَفَ الشَّیْءَ و ائْتَنَفَهُ: أَخَذَ أَوَّلَهُ و ابْتَدَأَه»؛ یعنی آنرا سر آغاز کار گرفت و از آن شروع کرد.
واو در جایی استعمال میشود که هدف از آن، قطع ارتباط میان جمله بعد با ماقبل خود باشد مانند ذهب محمد و دخل المعلم الصف 🙏🙏🙏
🔴 ریشه شناسی «تسبیح»
تسبیح به چه معناست؟ همگی می دانیم که واژه تسبیح، باب تفعیل از ماده «سبح» است. با این حال پرسشی که درباره تسبیح همچنان بی پاسخ مانده، آن است که چه ارتباط معناداری میان تسبیح (در وزن تفعیل) با ماده «سبح» وجود دارد؟ مشهور آن است که سَبَحَ یعنی شنا کردن، و این معنا هیچ ارتباطی با تسبیح کردن پیدا نمی کند! بسیاری از لغویون و مفسران درباره این ارتباط سکوت کرده اند و معدودی چون راغب اصفهانی نیز برای توضیح این ارتباط به تخیل روی آورده اند (نک: مفردات راغب، ذیل سبح)!
در ادامه می خواهیم به تبیین این ارتباط بپردازیم؛ ارتباطی که درک ما را از معنای تسبیح عمق خواهد بخشید. پس با ما همراه باشید ...
ماده سبح در زبان های سامی معانی متنوع و پراکنده ای دارد و این پراکندگی، کمی گیج کننده است. با این حال تمام این معانی را می توان به شکل زیر دسته بندی کرد:
• معنای «گسترش»: گستردن، پراکنده شدن، روشنی و جلا دادن. فراغت.
• معنای «ارتقاء دادن»: رشد کردن، افزایش در ارزش، بهبود دادن، تسکین دادن.
• معنای «شکوه و جلال».
• معنای «ستایش»: ستودن، جلال دادن، ستایش کردن، آواز خواندن (مذهبی)
از منظر معناشناسی تاریخی، مسیر ساخت معنا به این صورت بوده است :
1. سبح در ابتدا به معنای «گسترش یافتن» (spread, extend) بوده است. این معنا را می توانیم در اکدی، آرامی، عبری و سریانی ببینیم.
2. سپس از معنای گسترش، معنای «ارتقاء در ارزش» (gorw in value) ساخته شده است. ردپای این معنا را البته تنها در شاخه سامی غربی می توان دید. آرامی ترگومی، لهجه فلسطینی مسیحی و فلسطینی یهودی، و عبری این معنا را دارند.
3. در ادامه معنای قبل، معنای شکوه و جلال (glory) به وجود آمده است. این معنا نیز در شاخه غربی دیده می شود.
4. و در نهایت، معنای تسبیح (باب تفعیل که معنایش تعدیه است)، یعنی شکوه و جلال دادن (glorify)، یا ستایش کردن (praise) ساخته شده است.
مسیر ساخت به طور خلاصه چنین است :
«گسترش > افزایش در ارزش > شکوه و جلال > ستایش کردن»
در واقع تسبیح یعنی گسترش دادن، یا ارتقاء دادن و بالا بردن چیزی در ذهن و دل خودمان، که حاصل آن، شکوه و جلال بخشیدن یا همان ستایش کردن آن چیز است.
🔴 معناشناسی تاریخی «حمد» (3)
🎁 در این یادداشت میخواهیم عیدانهای به همراهان فرهیختهمان تقدیم کنیم. بنا داریم پرده ای از معنای «حمد» برگشایم و نشان دهیم حمد در دلِ خود چه گوهر نابی برای ما دارد. برای این منظور، نگاهی به کاربردهای حمد در زبانهای سامی میاندازیم تا به یک سیر تاریخی از تحولات معنایی آن دست یابیم.
حمد در زبانهای سامی دو معنا دارد:
1️⃣ معنای «گرما و سوختن»
حمد در معنای گرما و سوختن، معنایی مشترک در بین تمام شاخههای سامی است. در شاخه غربی و در زبان آرامی، فعل חָמַד (حامَد) معنای «داغ بودن» را دارد. در شاخه شرقی و در زبان اکدی، صفت h̬amad-iru (خَمَدیرو) به معنای خشکشده و چروکیده است. در شاخه جنوبی و در زبان حبشی هم، فعل ḥamda به معانیای چون سوختن، خاکستر شدن و خاموششدن آتش دیده میشود. در نهایت و در شاخه مرکزی، یا همان عربی خودمان، یکی ازمعانی حمد، «شدیدُ الحَرّ» بوده و «نارٌ حَمَدۀٌ» به معنای آتش سوزان است. همچنین حمد در عربی معنای خشم و غضب نیز یافته است.
2️⃣ معنای «شور و اشتیاق»
معنای دوم حمد در زبانهای سامی، خود شامل طیفی از معناهاست. معانیای چون: اشتیاق داشتن، آرزو داشتن، لذت بردن، هیجان داشتن، طمع کردن، پسندیدن و برگزیدن. این معنا که در شاخه غربی شکل گرفته، کلید حل معمای ماست. در عبری کتاب مقدس، و همچنین آرامی ترگومی، فعل חָמַד (حامَد)، به معنای «شوق داشتن» (to desire) و «لذت بردن» (take pleasure) است و صورت اسمی חֶמֶד (حِمِد) معنای اشتیاق و لذت (desire, delight) دارد. این معنا بهطور مشخص برای «طمع» (covet) و حتی میل جنسی نیز بهکار رفته است.
❗️نکته جالب توجه در مورد حمد آن است که این ماده در کتاب مقدس، اساسا معنایی دینی و الهی ندارد، و تنها معنای عرفی خود را داشته است (همان معنای شوق و لذت). حمد در عهد عتیق، هرگز برای خداوند بهکار نرفته است.
تنها در یک مورد حمد برای خدا آمده و آن، مزامیر داود است که در آن، داود (ع) خطاب به کوهها میگوید:
«ای کوههای با قلههای افراشته، چرا نگرانید بر این کوهی که خدا برای مسکن خود برگزیده است»! (مزامیر داود، 68: 17).
فعل חָמַד (حامَد) را در این عبارت، مترجمان – و از جمله گزنیوس- به «برگزیدن» (choose) ترجمه کردهاند. همانطور که میبینیم، در این عبارت خداوند «فاعل» حمد است و نه «متعلَّق» آن؛
بنابراین باید گفت در عهد عتیق سخنی از «حمدِ خداوند» دیده نمیشود. در زبان سریانی هم ماده حمد اساسا وجود ندارد و لذا در عهد جدید این ماده نیامده است.
💡 میتوان حدس زد ماده ثلاثی حمد، از بن ثنایی «حم» + پسوند «دال» تشکیل شده باشد. سخن از پسوند «دال» و معنای آن، مجالی جداگانه میطلبد. اما «حم» در آفروآسیایی باستان، به معنای گرما و داغی 🔥بوده است. بازماندههایی از این بن ثنایی را میتوان در واژگانی چون حَمَّ (داغ شدن)، حُمّی (تب)، حَمِیَّۀ، حمیم (سوزان، صمیمی) و ... مشاهده کرد.
دادههای بالا نشان میدهد حمد در مسیر ساخت خود، ابتدا معنای «گرما و سوختن» داشته، سپس معنای «شور و اشتیاق» پیدا کرده است.
🔅 حال می توانیم حمد را بهتر درک کنیم. گرچه که هرگز نمی توان مفهومی با این عظمت را در یک واژه خلاصه کرد، اما اگر بخواهیم حمد را خلاصه کنیم، می توانیم از مفهومی آشنا در ادب پارسی بهره بگیریم و آن را چنین معنا کنیم:
❤️ «حمد یعنی عشق»
❤️ «حمد یعنی شور»
و این تنها سخن قرآن کریم است که فرمود: «الحمد للّه ربّ العالمین»
📌اگر مطالب کانال را پسندید، ما را به دوستان خود معرفی کنید:
🆔https://t.me/faramatny
#مطلب بحث_اصولی ۲۷
📌📌
اشتراک و ترادف۲
⬇️⬇️
ریشه ی اشتراک لفظی:
۱.نحوه ی زندگی قبائل عرب و نوع استعمالات و محاورات ایشان.
⬇️⬇️
توضیح:
ساده ترین نوع ارتباط بین قبائل عرب ، همان محاوره کردن بود.از این رو یک قبیله لفظی را برای معنایی وضع میکرد مثلا کلمه ی (عین)را برای چشمه وضع میکرد و یک قبیله ی دیگر همان لفظ را مثلا برای معنای چشم به کار می برد.
بعدها علمای لغت هنگام جمع آوری لغات به بعضی کلماتی برخوردند که یک لفظ است ولی دارای چندین معنا، که به این نوع الفاظ مشترک گفتند.
🔵🔵
۲.کثرت استعمال بعضی از الفاظ در معنای مجازی
⬇️⬇️
توضیح:
لفظی را در معنای مجازی آن به دفعات کثیر استعمال کرده اند به طوری که ظهور در همان معنای مجازی پیدا کند و البته معنای اصلی کلمه نیز متروک نشود.
مثال:لفظ (غائط)در لغت عرب به معنای گودال یا مکان پست است اما به صورت مجازی در مدفوع انسان استعمال شده است،
لذا معنای مجازی این کلمه در حد معنای حقیقی و اصلی لفظ در آمده و در کنار معنای اصلی قرار گرفته است و موجب پیدایش اشتراک لفظی شده است.
🔴🔴
@yortchi_bosjin_pdf
#مطالب تجزیه 16
🌺🌺🌺 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم 🌺🌺🌺
⭕️ 1- اعوذ : پناه می برم – فعل مضارع صیغه متکلم وحده از ثلاثی مجرد باب فعل یفعل (عاذ ، یعوذ) است مصدرش عوذ و عیاذ می آید و این فعل دو مفعول به واسطه می گیرد یکی به وسیله (باء) و دیگری به وسیله (مِن)
⭕️ 2- شیطان : در معنی و مبدأ اشتقاق این کلمه دو نظر وجود دارد : الف : مشتق از شطن ، یشطن ، شطون (دور شدن – دور شدن از حق) است . بنابراین نون در شیطان اصلی است نه زائد و شیطان بر وزن فیعال به معنای دور شده از خیر یا دور کننده از رحمت خداوند است. ب : مشتق از شاط ، یشیط ، شیط (هلاک گردیدن – بطلان) است . بنابراین نون آن زائد است و شیطان بر وزن فعلان به معنای هلاک شده یا هلاک کننده است. (به هر تقدیر شیطان در معنای اصلی مفهوم وصفی دارد یعنی (شریر) و ابلیس به خاطر شرارتش ملقب به شیطان شده است البته گاهی در قرآن کریم شیطان با معنای عام در مورد هر موجود شریری که شرارت در او (ملکه راسخ) گردیده است به کار رفته است)!!!
⭕️ 3- رجیم : طرد شده – طرد کننده – صفت مشبهه است و این فعیل یا به معنای مفعول یعنی مرجوم (طرد شده – زائد شده)
⭕️⭕️
@yortchi_bosjin_pdf
⭕️⭕️
#درخواستی
#فوائد_صرفیة
♻️چکیده
باب افتعال یکی از پرکاربرد ترین باب های افعال ثلاثی مزید است که با قرار گرفتن مادّه های مشخص در آن باعث افاده معانی متعددی از جمله مطاوعه، اتّخاذ، مشارکت و تصرف و... می شود.
می توان گفت در بین معانی،آن معنایی که بیشترین استعمال را در این باب داشته، مطاوعه است. لازم به ذکر است که مطاوعه اختصاص به "نون" باب انفعال دارد،اما در افعالی که فاء الفعل آنها "لام" ، "راء" ، "واو" ، "نون" و" میم" باشد بنا به اجبار در باب افتعال به کار می رود.
❇️باب افتعال به عنوان یکی از پر استعمال ترین ابواب افعال ثلاثی مزید شناخته می شود.
ابواب ثلاثی مزید هر کدام بنابر حروف زائدی که اختصاصاً در آنها به کار رفته متضمّن معانی متفاوتی می باشد. باب افتعال نیز از این قاعده مستثنی نبوده و موادی که در این باب به کار میرود حاوی معانی مختلفی می باشد. داشتن درک عمیق و فهم صحیح از آیات،روایات و کتب مرجع مستلزم شناخت زوایاو معانی هریک از کلماتیست که در قالب این ابواب به کار میرود، که در متن حاضر کوشیده شده است تا تمام معانی باب افتعال از منابع متاخرین و متقدمین گردآوری شودو در اختیار تمامی محصلین و پژوهشگران علوم دینی و عربی قرار بگرید.
💠« مفهوم شناسی »
باب افتعال:
• لغوی: إفتَعَلَ از ماده فعل، به معنای(افتَعَلَ الشّیءٌ) فلان چیز را انجام داد می باشد.
• اصطلاحی: ماضی :افتَعَلَ ، مضارع:یَفتَعِلُ ، مصدر: افتِعالٌ، حروف زاید آن همزه در اوّل و تاء بعد از فاءالفعل است؛ مثل «إجتَمَعَ ، یجتمعُ ، إجتماع» و مانند إعترفوا در ( فاعترفوا بذنبهم) .
💠معانی ابواب:
• لغوی : مَعنَی ؛ یعنی آن چیزی که پوشاننده و همراه است.
• اصطلاحی : با رفتن فعل مجرد به یکی از باب هایمزیدمعنا یا معانی جدیدی به دست می آید؛ پس حروفی که به ثلاثی مجرد اضافه و آن را به ثلاثی مزید تبدیل می کند، بر معنایی دلالت می کند که در ثلالثی مجرد نیست .
عبارت « کثرت المعانی تدل علی کثرت المعانی » نیز تایید کننده ی این نکته است که اضافه شدن حروف بر یک فعل ، موجب ایجاد معانی بیشتر برای آن فعل می باشد.
برای مثال ، با رفتن ماده خَصَمَ به افتعال دارای معنای مشارکت میشود مانند: إختَصَمَ زیدٌ و بکرٌ یعنی زید و بکر باهم دشمنی کردند
💠«معانی باب افتعال»:
1️⃣مطاوعه
مطاوعه از ماده طَوع به معنای فرمان بردن است. معنای مطاوعه داشتن یک فعل ، عبارت است از پذیرفتن فاعل این فعل، اثر فعل و فاعل دیگری را. یا اینکه قبول کردن اثر فاعل است.
باب افتعال ، مطاوعه فعل ثلاثی مجرد ،باب افعال وباب تفعیل می باشد و معنای غالبی باب افتعال است.
به نظر سیبویه مطاوعه، معنای اختصاصی باب انفعال است و به صورت قلیل در باب افتعال استعمال شده است مانند:جَمَعتُهُ فاجتَمَعَ. اما نظر مرحرم رضی (ره) بر این است که ما در جایی که ناچار باشیم،
میتوانیم در معنای مطاوعه از باب افتعال استفاده نماییم.این ناچاری در صورتی است که فاءالفعل ماده مورد نظر با نون باب انفعال ادغام شود در حالیکه نون انفعل علامت مطاوعه می باشد.
از این رو موادی که فاء الفعل آنها حروف ملون( لام ، راء ، واو ، نون و میم ) باشد، برای مطاوعه به باب افتعال می روند. مانند اینکه میگوییم رمیتُ به فارتَمَی، نه إنرَمَی یا اینکه میگوییم وَصَلتُهُ فاتَّصَلَ ، نه إنوَصَل.
مثال قرآنی:
«ما نهاکُم عنهُ فانتَهُوا » از آنچه شمارامنع و نهی کرد ، باز ایستید
2️⃣اتّخاذ
اتخاذ یعنی فراهم کردن و گرفتن مبدءِ فعل ، مشروط به اینکه مبدءِ فعل ، اسم باشد.
مانند : احتطب زیدٌ یعنی زید برای خود حطب ( هیزم) جمع کرد.
فعول به نظر مرحوم رضی (ره) گرفتن ماده فعل برای خود است ، پس اشتوی الّحمُ یعنی عمله شواءً لنفسه.
گاهی به این معنا که ،فاعل فعل ، مفعول را به اصل فعل تبدیل می کند نیز به کار میرود. ، مانند:
اِشتوی زیدٌ اللّحمَ یعنی زید گوشت را کباب کرد.
و اِطَّبَخَ زیدٌ الشَّی ءَ یعنی زیدآن چیز را به غذای آماده تبدیل کرد.
#درخواستی
⚪️ قتیل العبرات
🔹عبرات جمع عبره به معنا اشک است.
آیا همین یک لفظ در عربی به معنای اشک است؟
آیا سیدالشهدا تمام اون مسیر طی کردنها، شهادت مسلم و هانی و ...، خسته شدن در مسیر، شهادت عزیزان و اصحاب و اسیر شدن زن و بچه و خواهر و نزدیکان رو تحمل کردند که ما فقط گریه کنیم؟
🔸 مقدمه1⃣:
"عبر" به معنای "از اینسو به آنسو رفتن" (عبور کردن) است که در اصل به معنای "تغییر حال (عبور از حالی به حال دیگر)" است.
"عبارة" از آن جهت که از فکر یا زبان متکلم به نوشتار در میآید عبارت میگویند.
"تعبیر" هم از آن جهت که از ظاهرِ خواب به باطن آن میرسیم تعبیر گویند.
"عبرة" خود دو معنا دارد:
۱. پند و اندرز گرفتن (از آنجهت که انسان از حالت فراموشی و خواب به هشیاری و تذکار میرود گویند)
۲. اشک چشم (از آن جهت که از پشت چشم عبور و به بیرون از چشم میریزد اشک گویند)
🔸 مقدمه2⃣:
در عربی اشک و گریه به لغات دیگری هم آمده که اصل هم با این لغاته:
"دمع، بکاء، حیّ، صیح، ندب"
که این الفاظ اصل اولیهشان برای گریهست.
اما در کتب لغت به معنای دیگری از "عبرة" اشاره میکنند و آن حزن و اندوه بدون گریهست.
💎 نتیجه:
با توجه به آنچه گفته شد نتیجه میگیریم:
عبره به معنای گریه و اشک یا حزنیست که انسان را عبور دهد و از یک مرتبه به مرتبۀ بالاتر برود. از "جهل" به "علم" حتی یک پله؛ و انسان از تاریخ سیدالشهدا درس و عبرت بگیرد و در زندگی پیاده کند.
👈 این میشود معنای "قتیل العبرات".
📌رهبر انقلاب خطاب به دانشجویان: با انتشار افکار صحیح در فضای مجازی به معنای واقعی کلمه جهاد کنید
رهبر انقلاب در پایان مراسم عزاداری روز اربعین:
🔹شما امروز در فضایمجازی میتوانید افکار درست و صحیح را منتشر کنید و به مسائل پاسخ دهید و میتوانید به معنای واقعی کلمه جهاد کنید.
🔹 البته اصل قطعی در این باب پیروی از شیوه اخلاقی است. باید از این کاری که بعضی افراد با دشنام و فریب و دروغ دربرابر افکار عمومی مواجه میشوند، اجتناب کرد.
🔹باید منطق را به اخلاق مزیّن کرد حقایق را منتشر کرد. امروز همه باید در این میدان حرکت کنیم.
@eghtesadonline
سلام جناب آقای موسوی. این نسخه را از نزدیک بررسی کردهام و آن را نیز تهیه کرده ام. نسخه به خط قطب الدین نیست. کلمهی «استنسخه» در اینجا به معنای نسخ یا کتابت نیست بلکه این کلمه در معنای باب استفعالی آن به کار رفته، یعنی این نسخه را قطب الدین نویسانیده است.
به جمله آخرتان که مضمون حديث شريف است دقت فرمائيد. دشمنان ما را تحريک نکنيد. يعني براي خودشان اثبات دشمناني نموده اند. انکار آن دشمنان و قدر و حرمت قائل شدن برايشان، اگر از باب تقيه نباشد، تکذيب ائمه و در حد شرک به خداي متعال است.
بله تحريک و لعن رو در روي مصرح به اسم، اگر موجب تحريک شود، جايز نيست.
ابن عربی و نسبت مکر به حضرت یعقوب (ع)
" سپس حضرت یعقوب (ع) فرزندانش را از آن کید تبرئه کرد و آن را به شیطان الحاق کرد ( کید را از فرزندان تبرئه کرد زیرا می داند افعال همه از حق تعالی است و چون شیطان مظهر اسم مضل است اضافه کرد فعل بد را به شیطان یعنی اسناد به شیطان داد ) و حال اینکه خود این اضافه کید و مکر است ( زیرا فاعل در حقیقت حق تعالی است نه مظهر شیطانی ، پس اسناد کید به شیطان نیست مگر عین کید ) که فرمود شیطان دشمن آشکار انسان است " . ( ممد الهمم در شرح فصوص الحکم ، حسن زاده آملی ، 234 )
مشاهده به معنای تایید؟ امام سجاد علیه السلام هم اعمال ابن زیاد و یزید ملعون را مشاهده می کرد یعنی به معنای تایید؟
در را پیش کن
حضور خلوت انس است و دوستان جمعند
و إن یکاد بخوانید و در فراز کنید
«در فراز کنید» در این بیتِ حافظ به چه معناست؟
🔸پیشوند «فرو» به معنای «زیر و پست» است و از آن افعالی مانند فروآمد، فرورفت، فروافکند، فروریخت، فرونشست و... ساخته شده.
🔸در مقابلش پیشوند «فرا» هم به معنای «بالا و بلندی» است و هم به معنای «جلو و پیش». آنجا که سعدی میگوید
وقتی افتاد فتنهای در شام
هر یک از گوشهای فرارفتند
منظور از «فرارفتند» این نیست که بالا رفتند، بلکه یعنی به سویی رفتند.
🔸پیشوند «فراز» یکی از معناهایش «پیش» است. در زبان گفتار نیز وقتی میگوییم «در را پیش کن» یعنی در را به طرف جلو ببر، و این یعنی در را ببند.
🔸در مقابلش یکی از معانیِ پسوندِ «باز» به معنای «عقب» است. در جملۀ «در را باز کن»، باز شاید به معنای open نباشد، و به معنای بهعقبکشیدن باشد.
🔸در ضمنِ آشنایی با چهار پسوندِ «فرو، فرا، فراز، باز» در معانیِ «پایین، بالا، جلو، عقب»، معنای شعر حافظ روشن شد: در آن بیت، «در فراز کنید» یعنی «در را پیش کنید/در را ببندید».
#ادبیات #معنای_شعر
@amirnormohamadi1976
@amirnormohamadi1976
سلام:این شعر همانگونه که دوستان گفتند مشتهر و از آن ابونواس است و از اشعار اروتیک اوست که باید معنای آن را به صفحه شخصیتان ارسال کرد،این شعر در کتاب شرح مشکلات دیوان انوری از زنده یاد جعفر شهیدی با ترجمه آمده است..
ری یعنی سیراب شدن و آب خوردن بسیار زیاد
سنگ رو در معنای معیار و اندازه به کار برده احتمالا ،
مصرع سؤالی نیست در کل..
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com