قطعه شعری از مهدی اخوان ثالث درباره امام علی بن موسی الرضا:
ای علی موسی الرضا،
ای پاک مرد یثربی، در طوس خوابیده
من تو را بیدار می دانم.
زنده تر، روشن تر از خورشید عالمتاب
از فروغ و فرّ شور و زندگی سرشار می دانم.
گر چه پندارند دیری هست، همچون قطره ها در خاک
رفته ای در ژرفنای خواب
لیکن ای پاکیزه باران بهشت، ای روح عرش، ای روشنای آب
من تو را بیدار ابری، پاک و رحمت بار می دانم.
ای، چو بختم خفته در آن تنگنای زادگاهم ، طوس
در کنار دون تبهکاری، که شیر پیر پاک آیین، پدرتان، روح رحمان را به زندان کشت.
من تو را بیدارتر از روح و راه صبح، با آن طرّه زرتار می دانم .
من تو را بی هیچ تردیدی ، که دل ها را کند تاریک
زنده تر، تابنده تر از هر چه خورشید است
در هر کهکشانی، دور یا نزدیک،
خواه پیدا، خواه پوشیده
در نهان تر پرده اسرار می دانم .
با هزاری و دوصد، بل بیشتر، عمرت
ای جوانی و جوان جاودان، ای پور پاینده،
مهربان خورشید تابنده،
این غمین همشهری پیرت،
این غریبِ مُلکِ ری، دور از تو دلگیرت،
با تو دارد حاجتی، دردی که بی شک از تو پنهان نیست،
وز تو جوید ، در نمانی ، راه و درمانی
جاودان جان جهان، خورشید عالمتاب
این غمین همشهری پیر غریبت را، دلش تاریک تر از خاک،
یا علی موسی الرضا ، دریاب
چون پدرت، این خسته دل زندانی دردی روان کش را
یا علی موسی الرضا دریاب، درمان بخش
یا علی موسی الرضا دریاب...
نشانی : صحيفة الإمام الرضا عليه السلام ج ۱، ص ۵۵
وَ بِإِسْنَادِهِ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : إِنَّ مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ سَأَلَ رَبَّهُ وَ رَفَعَ يَدَيْهِ - فَقَالَ يَا رَبِّ أَيْنَ ذَهَبْتَ أُوذِيتُ- فَأَوْحَى اَللَّهُ تَعَالَى إِلَيْهِ يَا مُوسَى إِنَّ فِي عَسْكَرِكَ غَمَّازاً- فَقَالَ يَا رَبِّ دُلَّنِي عَلَيْهِ فَأَوْحَى اَللَّهُ تَعَالَى إِلَيْهِ - أَنِّي أُبْغِضُ اَلْغَمَّازَ فَكَيْفَ أَغْمِزُ .
صحيفة الرضا علیه السلام / ترجمه حجازی: ج ۱، ص۴۹
با اسناد نقل شده امام رضا(عليه السلام)فرمود كه فرستادۀ خدا(صلى الله عليه و آله) فرموده: همانا موسى بن عمران دستهايش را بلند كرد و از خداى خويش درخواست كرد و فرمود:خداى من به كجا بروم؟ در اين حال خداى متعال وحى فرمود،اى موسى!همانا در ميان لشكريان تو سخن چينى وجود دارد،موسى گفت:خداى من او را به من معرفى كن.خداى تعالى به او وحى كرد: هر آينه من سخن چينى و سخن چينى را دوست نمىدارم،با اين حال چگونه خود سخن چينى كنم؟
برای بردن «نامت» زبانمان دادند!
اگر چه بال و پَرِ ناتوانمان دادند
ولی برای پَریدن زمانِمان دادند
خبر دهید دوباره به بالِ فطرس ها
مجالِ پر زدن آسمانمان دادند
به احترام ملائك امانت حق را
به دست فاطمه یِ مهربانمان دادند
بدون واسطه امشب كنار سجّاده
تمام حُسن خدا را نشانمان دادند
قسم به بوسه ی لب های سبز پیغمبر
برای بردن نامت زبانمان دادند
امام سوم دنیا، امام عاشورا
اگر تویی هدف عشق، خوش به حال خدا
برای آن كه بیابیم ما خدایت را
گرفته ایم نشانی ردّ پایت را
برای آن كه به سمت خدایشان ببری
گرفته اند ملائك نخِ عبایت را
و جبرئیل دلش تنگ می شد ای آقا
نمی شنید اگر یك شبی صدایت را
فرشتگان مُقرّب هنوز حیرانند
تو را به سجده درآیند یا خدایت را
زمین به دور خودش چرخ می زند تا كه
نشان دهد به سماوات كربلایت را
امام سوم دنیا، امام عاشورا
اگر تویی هدف عشق، خوش به حال خدا
به بوم عشق به مژگان تر كشید تو را
به وقت نافله های سحر كشید تو را
نه از برای زمین ها و آسمان ها بود
فقط برای خودش بود اگر كشید تو را
تو را مشاهده كرد و اسیر رویت شد
كه از جمال خودش خوب تر كشید تو را
تو مثل جام پر از عشق و عاشقی بودی
كه زینب آمد و یكباره سَر كشید تو را
برای آن كه نشان زمینیان بدهد
سوار نی شدی و در سفر كشید تو را
امام سوم دنیا، امام عاشورا
اگر تویی هدف عشق، خوش به حال خدا
تو آسمان بلندی و ما كبوتر ها
نمی رسند به بالای بامِتان پَرها
بدون بردن نام تو بی نتیجه بُوَد
توسّلِ سَرِ سجّاده یِ پیمبرها
شریعت از سخن تو حیات می گیرد
تویی كه جاذبه بخشیده ای به منبرها
تو جای خود، كه قیامت كسی نمی داند
كجاست حدِّ نصاب مقامِ قَنبرها
تو مثل كعبهی سیّار آسمان بودی
كه در طواف تو بودند جمله یِ سرها
امام سوم دنیا، امام عاشورا
اگر تویی هدف عشق، خوش به حال خدا
تو بی كران، تو بلندی، تو آسمان، تو صعود
تو آفتاب، تو دریا، تو آب هستی و رود
حكایت من و چشمم حكایت عَبد است
حكایتِ تو و چشمت حكایتِ معبود
و قبل از آن كه شود جبرئیل حاجیِ عشق
كبوتر حرمت بود و كربلایی بود
یكی زِ گریه كنان مُحَرَّمت موسی
یكی ز مرثیه خوانان ماتمت داوود
به نیتِ همه یِ خانواده، پیغمبر
«حسین منی انا من حسین»می فرمود
امام سوم دنیا، امام عاشورا
اگر تویی هدف عشق، خوش به حال خدا
/علی اكبر لطیفیان/
@AliakbarLatifian
@salavatnameh
☀️ پا به پای آفتاب ☀️
✔️ خطبه حضرت زینب(س) در مجلس يزيد
▫️بخش دوم
▪️...اى فرزند آزادشدگانِ مكّه!
آيا اين عدالت است كه زنان و كنيزانت را در پسِ پرده مینهى و دختران پيامبر خداصلی الله علیه و آله را به اسارت میبَرى، حرمتشان نگاه نداشته و صورت هايشان را آشكار نمودهاى و دشمنان، آنان را از اين شهر به آن شهر میبرند و مسافران، آنان را مینگرند و اهل هر منزل و آبادى، به تماشاى آنان میآيند و دور و نزديك و شريف و پست و فرودست و فرادست، صورتهايشان را میبينند، در حالى كه نه سرپرستى از مردانشان با آنان است و نه حمايتگرى از حاميان آنها؟!
اين همه، از سركشى تو در برابر خداست و انكارت نسبت به پيامبر خدا صلی الله علیه و آله و نپذيرفتن آنچه از نزد خدا آورده است.
و اين، از تو شگفت نيست.
چگونه می توان اميدِ خير به کسی داشت كه جگر شهيدان را به دهان گرفته و بيرون انداخته است و گوشتش از خون شهيدان، روييده است و در برابر سَرور پيامبران، پرچم جنگ، برافراشته و احزاب را گِرد آورده و شمشير جنگ بركشيده و آنها را در روىِ پيامبر خدا صلی الله علیه و آله جنبانده است؟(*)
او كه ميان عرب، بيشترين انكار را در برابر خدا ورزيده و پيامبر را ناديده گرفته و بيشترين دشمنى را آشكار كرده و از سرِ كفر و طغيان، بيشترين سركشى را در برابر پروردگار داشته است؟
ادامه دارد...
(*) اشاره به اجداد یزید و هند، زن ابوسفیان
📚 ر.ک. بخش اول
#بعد_از_عاشورا #امام_حسین #سفر_شام #حضرت_زینب
🍀
کودک چقدر میخورد از نهر آب، آب.
صحنه دردناک دیگر از کربلا، مربوط به لحظه شهادت حضرت علی اصغر (علیه السلام) است؛ لحظه ای که ایشان از فرط تشنگی گریه می کرد و حرمله با تیر سه شعبه، حنجره این کودک را نشانه می گیرد. در این لحظه امام حسین (علیه السلام) خون گلوی فرزند 6 ماهه را به آسمان پرتاب می کند و قطره ای به روی زمین بازنمی گردد.
روح الامین این صحنه دردناک کربلا را در تابلوی «کودک چقدر می خورد از نهر آب، آب» طراحی کرده است
🌾🍃🍃@adabvahekmat
شعر ابونواس در مدح امام رضا عليه السلام در جواب مأمون:
قيل لي انتَ اوْحَد النّاسِ طرّاً
فـي فـنونٍ مِنَ الکَـلامِ النّبِيِه
لَکَ فـي جَـوْهَرِالکـلامِ بَديع
يُـثْمِرُالدرَّفـي يَدَيْ مُجْتَنيهِ
فَعلي ماتَرَکْتَ مَدح ابن موسي
وَالخِـصالَ التي تَجَمَّعْنَ فـيهِ
قـلْتُ لا اهْـتَدي لِمَدْح امـامِ
کـانَ جـبريلُ خـادماً لابـيهِ
سليمان نوفلي گفت: هنگامي که مأمون حضرت رضا عليه السلام را به مقام ولايتعهدي برگزيد، شاعران از اطراف و اکناف مملکتِ بزرگ آن زمان به دربـار خـلافت در مرو مي آمدند و هر يک درباره ي آن حضرت اشعاري مي سرودند و صله و جـايزه هاي ارزنده وقابل توجهي مي گرفتند، تنها شخصي که در مجمع شاعران حـاضر نشد ابونواس شاعر معروف ومشهور آن زمان بود روزي ابونواس وارد مجلس مأمون شد مأمون به اوگفت: ابونواس! چه شد که عليّ بن موسي الرّضا عليه السلام را مدح نکرده اي؟ با اين که مقام والاي او را نزد من مي داني تو يگانه شاعر روزگاري ؟
ابونواس اين چهار خطّ را سرود که معني آن چنين است:
به من گفته شده که تو در شعر تکتازي، و درسخن سرايي بي نظير و بـي مانندي،
کلام تو طراوت و تازگي دارد، و وگوهرهايي بي مانند در دست چیننده اش به بار می آورد
چرا مدح علي بن موسي را ترک کرده اي، و صفات پسنديده ای که دراو گرد آمده را را نستوده اي،
گفتم: در توان من نيست که آن امام را ستايش نمايم، که جبرئيل امين خادم پدرش بوده است.
ابن یمین فریومدی درترجمهء شعرابونواس می گوید :
مراچه گفت یکی؟ گفت:درزمانه توئی
بدیهه گوی کلام ازمعانی وصُوَرش
چرامدیحه سُرای رضا نشوی
که درجهان نبود کس به پاکیِ گهرش
بگفتمش که نیارم ستود امامی را
که جبرئیل امین بود خادمِ پدرش
دیوان ابن یمین شاعرِ قرن هشتم به تصحیح حسینعلی باستانی راد،صفحه 620
#رضویّ
🌾🍃🍃@madihehvamarsiah
● در سوگ قلّهی هشتم خدا
○ رباعی یکم
ای قلّهی هشتمِ خدا، رضا رضا
سوی تو دَوان ز هر کجا، رضا رضا
خواهند همه ز آبِ تو، شفا شفا
هستی تو رضا، رضا نما، رضا رضا.
○ رباعی دوم
افسوس که آن دَمِ این گلِ خوشبو را
از باغِ صفایمان بچیدند او را
بردند به سوی ِ آسمان بویکُنان
ما بیگُل و درد، بردهاند دارو را.
سروده از: علی ک. (امیر لالهوایی)
💢دست های با سخاوت
✅امام حسين علیه السلام در حال خواندن نماز بودند که فقیری به در خانه ایشان آمد و با صدای بلند، تقاضای کمک کرد.
امام حسين علیهالسلام، نماز خود را سریع تمام کردند و سراغ فقیر رفتند. وقتی آثار تنگدستی را در آن فقیر مشاهده نمودند از اهالی منزل پرسیدند:
«در خزانه ما ، چقدر باقى مانده است؟»
پاسخ دادند:
«دويست درهم باقى مانده كه فرموده بودید آن را بين اقوامتان تقسيم كنیم.»
امام حسین فرمودند:
«همه دویست درهم را بياور، كسى كه از اقوام من سزاوارتر است به اینجا آمده»
امام حسين علیهالسلام، دویست درهم به فقیر دادند و فرمودند:
«اين سکه ها را از من بگیر. از تو عذر مىخواهم که ناچیز است. اگر دست ما خالی نبود، تو را همواره بهرهمند مىكرديم، ولى این روزها دستمان خالى است. و بدان كه من تو را دوست دارم.»
مرد فقیر، به شدت گريه كرد.
امام حسین علیه السلام از او پرسیدند:
«اشک هایت به خاطر کم بودن مبلغی است که به تو دادم؟»
فقیر گفت:
«نه ! گريهام براى این است كه دستهایی با اين سخاوت، چگونه رواست كه زير خاك رود؟»
📚منتهی الامال ، جلد ۱ ، صفحه ۲۰۹
📚بحارالانوار، جلد ۴۴، صفحه ۹۱
@mobahelegharne21
▪️رکن امیرالمؤمنین شکست!
▫️حضرت امام صادق از پدرشان (علیهماالسلام) نقل فرمودند که جابر بن عبد اللّٰه انصاری گفت:
شنیدم که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سه روز قبل از رحلتش به علی بن ابی طالب(علیهالسلام) چنین فرمود:
سلام خدا بر تو باد ای پدرِ دو گل خوشبوی من (امام حسن و امام حسین علیهما السلام)، مراقبت از آن دو را به تو سفارش میکنم.
به زودی دو ركن تو ویران میشود، و خدا جانشین من بر تو است. [یعنی تو را به خدا میسپارم که او نگهدارندۀ توست]
هنگامی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از دنیا رفت، امیرالمؤمنین (ع) فرمود: این یکی از دو رکن من بود که رسول خدا به من فرموده بود و هنگامی که حضرت فاطمه(س) به شهادت رسید، امیرالمؤمنین (ع) فرمود: این همان رکن دومی بود که رسول خدا فرموده بود!
🔺أمالي شيخ صدوق، ص۱۹۸
@shobeiryzanjani
◀️ معرفی کتاب ▶️
✔️ عنوان کتاب:الفقه المنسوب إلی الإمام الرضا علیه السلام
🔺نویسنده:علی بن موسی الرضا علیه السلام، امام هشتم
🔺ناشر:موسسة آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث/قم
✍«الفقه المنسوب إلی الإمام الرضا علیه السلام»، تالیف این کتاب منسوب به امام رضا علیه السلام است. مولی مهدی بن ابی ذر نراقی یک نسخه از این کتاب را به خط خود استنساخ کرده و بر آن نوشته است : « من این نسخه را از روی نسخه ای نوشتم که یا به خط خود امام رضا علیه السلام میباشد و یا توسط بعضی از معاصرین آن حضرت از روی خط ایشان نوشته شده است». ناصر خسرو علوی ( متولد 394 هجری) میگوید: من در اوائل نوجوانی کتابی متعلق به جدم علی بن موسی الرضا علیه السلام دیدم و کتاب « جامع کبیر »، تالیف محمد بن حسن شیبانی را نیز مطالعه کردم و دیدم این دو کتاب فرق چندانی با هم ندارند.
این کتاب تا قبل از علامه مجلسی بین اصحاب رایج نبود. وی این کتاب را در « بحار الانوار » آورده و به آن استناد نمود. ایشان در این باره می نویسد: « کتاب فقه الرضا علیه السلام را من از طریق سید فاضل و محدث، قاضی امیر حسین نقل میکنم، وی میگوید: در زمانی که من در مجاورت خانه خدا زندگی میکردم عده ای از اهل قم برای حج آمدند و به همراه آنها کتاب قدیمی بود که تاریخ آن به زمان امام رضا علیه السلام باز میگشت و بر آن کتاب خط امام رضا علیه السلام و اجازه ی بسیاری از فضلا و علما به چشم میخورد و برای من یقین حاصل شد که این کتاب متعلق به آن حضرت است؛ لذا از روی آن کتاب یک نسخه نوشتم.»بعد از علامه مجلسی، میرزا عبدالله افندی صاحب «ریاض» و سید مجاهد صاحب ـمفاتیح الاصول» و شیخ بحرانی و فاضل کاشانی و محقق نراقی نیز این کتاب را تایید و روایات آن را در کتابهای خود نقل کرده اند. در نسخه هایی که در مشهد مقدس موجود میباشد، آمده است: « این کتاب را امام هشتم برای محمد بن سکین نوشته است». در کتابهای رجال آمده است که محمد بن سکین بن عمار نخعی فردی ثقه و مورد اطمینان است و کتابی نیز دارد. صاحب ریاض میگوید: «این کتاب در شهر مکه و تاریخ آن سال 200 هجری میباشد و بر آن اجازات علما و فضلا نگاشته شده و هم اکنون جزو کتب سید علیخان مدنی است». در اول کتاب اینگونه آمده است: « یقول عبدالله علی بن موسی الرضا» و در جای دیگر آمده است: « و از چیزهایی که ما اهل بیت بر آن مداومت داریم...» همچنین: « از پدرم شنیدم که اینگونه میفرمود...».
برخی این کتاب را تالیف امام رضا علیه السلام نمیدانند، بزرگانی مانند : شیخ حر عاملی، سید خوانساری، پدر سید جلیل سید حسین قزوینی، وحید بهبهانی و سید حسن صدر و اینگونه استدلال می کنند:
1. اگر این کتاب به امام رضا علیه السلام تعلق داشت، چرا هزار سال از آن خبری نبود و چهار امام بعد از امام رضا علیه السلام نیز به آن اشاره نداشته اند؛ د رغیر این صورت در میان اصحاب و علما مشهور میشد و حداقل نام آن را در کتب روایی خود میاوردند.
2. در این کتاب کلماتی آمده که بعید است از امام علیه السلام باشد مانند : « من روایت میکنم» یا « روایت شده است» یا « روایت میکند» یا « ما روایت میکنیم» و این شکل بیان از سیاق کلمات امامان معصوم علیهم السلام نیست.
3. در بعضی از قسمتهای کتاب آمده است : «صفوان بن یحیی و فضالة بن أیوب جمیعا عن العلاء بن رزین عن محمد بن مسلم عن احدهما» حال آنکه نام روات را این گونه آوردن مناسب کتابهای روایی یاران ائمه است نه خود ائمه علیهم السلام ؛ لذا احتمال دارد این کتاب تالیف یکی از اصحاب امام رضا علیه السلام بوده باشد.
4. اگر این کتاب نوشته ی امام رضا علیه السلام باشد، باید حتماً علی بن بابویه- پدر صدوق- و یا خود صدوق در کتاب «عیون اخبار الرضا» به آن اشاره میکرد.
5. در این کتاب احکامی آمده است که مخالف صریح مذهب است مانند :« به جای مسح پا میتوان آن را شست» و اینکه « اگر پوست میته را دباغی کنیم میتوانیم با آن نماز بخوانیم» و اینکه « اگر در ظرف آب خمر بریزد میتوان با آن وضو گرفت» و « در نکاح شاهد لازم است» و یا اینکه « سوره { قل اعوذ برب الناس و قل اعوذ برب الفلق} جزو قرآن نیست.»
نسخه های کتاب:
1.نسخه ای در کتابخانه ی حضرت آیت الله مرعشی نجفی موجود است که در آخر آن آمده : «إلی هنا خطه سلام الله علیه و علی آبائه و ابنائه».
2. نسخه ی موجود در کتابخانه آستان قدس رضوی که در آخر آن دارد: «این کتابی است که حضرت امام الجن و الانس سلطان، ابی الحسن علی بن موسی الرضا علیه التحیة و الثناء از جهت محمد بن سکین تصنیف نموده بودند و نسخه ی اصل به خط مبارک حضرت در مکه است و حضرت مغفرت پناه، مولانا میرزا محمد محدث از خط شریف حضرت که به کوفه بوده به عربی انتقال نموده اند.»
🔹 لینک دانلود کتاب:
http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/21058
✍🏻 کتابخانه ی دیجیتال نور ✍🏻
@Noorlib
🔸گزارش ابنبَطوطه؛ جهانگرد مراکشی از سفری که حدود هفتصد سال قبل به خراسان داشته است:
به مشهد الرضا سفر کردیم ... شهر بزرگ و پرجمعیتی است که میوه، آب و آسیابهای فراوان دارد ... روی مرقد گرامی، گنبدی بزرگ قرار دارد و کنار آن یک مدرسه و مسجد هست. این بناها زیبا و کاشیکاری شدهاند. روی قبر یک صندوق چوبی پوشیده به صفحه نقرهای قرار دارد و چراغهای نقرهای از آنجا آویزان شده است. آستانه درِ گنبد هم از نقره است و پرده ابریشمی طلاکاری شده بر آن آویزان کردهاند. فرشهای گوناگونی آنجا پهن شده است. قبر امیرالمؤمنین هارون الرشید (رضیالله عنه) به موازات قبر علی بن موسی الرضا (رضی الله عنه) قرار گرفته و صندوقی روی آن قرار دارد که شمعدانها را روی آن میگذارند ... وقتی یک رافضی [شیعه] وارد میشود یک لگد به قبر هارون میزند و به علی الرضا سلام میدهد.
🌹میلاد باسعادت عالِم آل محمد(ص)؛ حضرت امام ابوالحسن علی بن موسی الرضا(علیهالسلام) مبارک باد
🌹 @ArBaoGif
🌻🍃ده پند
امام علی بن موسی الرضا علیه السلام:
🌻اول:
در خوشحال کردن مردم بسیار بکوشید تا در قیامت خدا خوشحال تان کند.
🌻دوم:
تا می توانید سکوت اختیار کنید که سکوت موجب محبت می شود و راهنمای هر خیری است.
🌻سوم:
در خواندن سوره حمد استمرار بورزید که جمیع خیردرامور دنیا و آخرت درآن گرد آمده است.
🌻چهارم:
به روزی اندک خدا راضی باشید تا خدا نیز از عمل کم شما راضی باشد.
🌻پنجم:
در برقرار کردن صله رحم ثابت قدم باشید که بهترین نوع آن خودداری از آزار خویشاوندان است.
🌻ششم:
به کسی که از خدا نمی ترسد امید نداشته باشید که نه تعهد دارد، نه نجابت و نه کرم.
🌻هفتم:
بسیار احسان کنید که خداوند در قیامت یک نصفه خرما را مانند کوه احد بزرگ می کند.
🌻هشتم:
حق الناس را رعایت کنید که دوستی محمدوآل محمد بدون آن پذیرفته نیست.
🌻نهم:
ازبخششی که زیانش برای تو بیش از سودی است که به دیگران میرسد، حذر کن.
🌻دهم:
بسیارمراقب کردار خودباشید تا مورد تهمت واتهام قرار نگیرید،که در آن صورت حق ملامت ندارید.
السلام علیک یاعلی ابن موسی الرضا«ع»
🌹🍃🌻🌾🌸🍃🌺🍂🍄🌼🌱💐
💵 💵 💵 💵 نوکریت چند 💵 💵 💵 💵
💵 💵 💵 💵 نوکریت چند 💵 💵 💵 💵
🔻امام صادق علیه السلام غلامی داشت که هر گاه امام به مسجد می رفت، همراه امام بود و استر امام را نگه می داشت تا امام از مسجد بیرون آید، به این ترتیب سعادت ملازمت با امام صادق علیه السلام نصیب او شده بود.
🔶اتفاقاً در آن ایام، جمعی از شیعیان خراسانی برای زیارت به مدینه آمده بودند، یکی از آنها نزد آن غلام آمد و گفت: من اموال بسیار دارم، حاضرم بجای تو غلامی امام کنم و تو صاحب همه آن اموال گردی، نزد امام برو از او خواهش کن تا غلامی مرا بپذیرد، و سپس به خراسان برو و همه آن اموال مرا برای خود ضبط کن.
🔹غلام به حضور امام صادق علیه السلام آمد و عرض کرد:
فدایت شوم، می دانی که خدمتکار مخلص هستم و سالها است بر این خدمت می گذرد، حال اگر خداوند خیر و برکتی به من برساند، آیا شما از آن جلوگیری می کنید؟
امام فرمود: اگر آن خیر نزد من باشد به تو می دهم، و اگر دیگری به تو رسانید هرگز از آن جلوگیری نخواهم کرد.
غلام قصه خود را با ثروتمند خراسانی بیان کرد.
🔸امام فرمود: مانعی ندارد اگر تو بی میل شده ای، ولی او خدمت را پذیرفته است، او را بجای تو پذیرفتم و تو را آزاد نمودم.
آن غلام برای خداحافظی نزد امام آمد و خداحافظی نمود، و حرکت کرد که برود، چند قدم که برداشت، امام علیه السلام او را طلبید و به او فرمود:
🔰«به خاطر طول خدمتی که نزد ما داشتی، می خواهم که یک نصیحت به تو بکنم، آنگاه مختار هستی، آن نصیحت این است که وقتی روز قیامت شود، رسول خدا صلی الله علیه واله به نور خدا چسبیده، و علی علیه السلام به رسول خدا صلی الله علیه واله چسبیده و ما امامان به امیرمؤمنان علی علیه السلام چسبیده ایم، و شیعیان ما به ما آویخته اند، آنگاه هر جا ما وارد گردیم آنها نیز وارد گردند.»
☘غلام تا این نصیحت را شنید، پشیمان شد و گفت:
☑️ من در خدمت خود باقی می مانم، و آخرت را به دنیا نمی فروشم،
سپس نزد آن مرد خراسانی آمد، مرد خراسانی از قیافه غلام دریافت که پشیمان شده، به او گفت: این گونه که چهره ات نشان می دهد، آمادگی جابجائی نداری.
غلام، نصیحت امام را نقل کرد و گفت: این نصیحت مرا منقلب کرد و از تصمیم خود برگشتم.
آنگاه غلام، مرد خراسانی را نزد امام صادق علیه السلام برد،
🔰امام از محبت مرد خراسانی تقدیر کرد، و مقام ولاء و دوستی او را پذیرفت،
🔰سپس دستور داد هزار دینار به غلام دادند.
🚥🚥🚥🚥🚥🚥🚥🚥🚥
🔻محدّث قمی مرحوم حاج شیخ عباس(ره) پس از نقل این جریان، خطاب به امام صادق(ع) عرض می کند:
🌸«ای آقای من!،
من تا خود را شناخته ام، خود را بر در خانه شما دیده ام،
🌸امید آن است که در این آخر عمر از من نگهداری فرمائید، و از این در خانه مرا دور نفرمائید و من به لسان ذلت و افتقار پیوسته عرضه می دارم:
✨عن حماکم کیف انصرف و هواکم لی به شرف
✨سیدی لا عشتُ یوم اری فی سوی ابوابکم اقف
❤️«چگونه از حمایت ویاری شما برگردم، با اینکه علاقه به شما افتخاری برای من است، ای آقای من، برای آن روز زنده نباشم که بر در خانه غیر شما باشم.»
🌹🍃🌻🌾🌸🍃🌺🍂🍄🌼🌱💐
#چاه آب #سرداب مشهور به غيبت در #سامراء
در سرداب #سامراء كه به غلط به سرداب #غيبت مشهور شده است ، از كهن چاه آبى بوده است كه امامان معصوم حضرت #هادى و امام #عسكرى و نيز امام زمان ع در كودكى در تابستانها بصورت معمول دوران و شدًت گرما در آن زندگى كرده و مشهور چنين است كه از #آب اين چاه استفاده مى كرده اند.
سالها درب اين چاه كه در فضاى پشت پنجره اى كه مشهور به سرداب غيبت بوده و خادمان از خاك آن به مردم به عنوان تبرك مى دادند ، قرار داشت . در پس ترميم و ساخت جديد شبستان و سرداب ياد شده ، درب اين چاه را باز كرده و قرار بر اين است كه از آب آن در اختيار #زائران قرار دهند.
_________
@drhadiansarii
تشرف حضرت علامه حسن زادۀ آملی به محضر امام هشتم (عليه الصلوة والسلام)، از لسان مبارک معظمٌ له:
در عنفوان جوانى و آغاز درس زندگانى كه در مسجد جامع آمل سرگرم به صرفِ ايام در اسم و فعل و حرف بودم، و محو در فرا گرفتن صرف و نحو، در سحرخيزى و تهجّد عزمى راسخ و ارادتى ثابت داشتم؛ در رؤياى مبارك سحرى به ارض اقدس رضوى تشرف حاصل كردم و به زيارت جمال دلآراى ولى اللّه اعظم ثامن الحجج على بن موسى الرضا (عليه و على آبائه و أبنائه آلافُ التحية و الثنا) نائل شدم.
در آن ليلۀ مباركه قبل از آنكه به حضور باهر النور امام (عليه السلام) مشرف شوم مرا به مسجدى بردند كه در آن مزار حبيبى از احبّاء اللّه بود و به من فرمودند در كنار اين تربت دو ركعت نماز حاجت بخوان و حاجت بخواه كه برآورده است، من از روى عشق و علاقه مفرطى كه به علم داشتم نماز خواندم و از خداوند سبحان علم خواستم.
سپس به پيشگاه والاى امام هشتم سلطان دين رضا (روحى لتربته الفداء، و خاك درش تاج سرم) رسيدم و عرض ادب نمودم بدون اينكه سخنى بگويم امام كه آگاه به سرّ من بود و اشتياق و التهاب و تشنگى مرا براى تحصيل آب حيات علم مىدانست فرمود: نزديك بيا، نزديك رفتم و چشم به روى امام گشودم ديدم با دهانش آب دهانش را جمع كرد و بر لب آورد و به من اشارت فرمود كه بنوش، امام خم شد و من زبانم را درآوردم و با تمام حرص و ولع كه خواستم لبهاى امام را بخورم، از كوثر دهانش آن آب حيات را نوشيدم و در همان حال به قلبم خطور كرد كه امير المؤمنين على (عليه السلام) فرمود: «پيغمبر اكرم (ص) آب دهانش را به لبش آورد و من آنرا بخوردم كه هزار در علم و از هر درى هزار در ديگرى به روى من گشوده شد».
پس از آن امام (عليه السلام) طى الارض را عملاً به من بنمود، كه از آن خواب نوشين شيرين كه از هزاران سال بيدارى من بهتر بود بدر آمدم، به آن نويد سحرگاهى اميدوارم كه روزى بگفتار حافظ شيرين سخن بترنّم آيم كه:
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند "" و اندرآن ظلمت شب آب حياتم دادند
چه مبارك سحرى بود و چه فرخنده شبى "" آن شبِ قدر كه اين تازه براتم دادند
من اگر كامروا گشتم وخوشدل چه عجب "" مستحق بودم و اينها به زكاتم دادند
🔸یک بام و دو هوای تفکیکیان
🔹مروّجین تفکیک علاوه بر رؤیای میرزا مهدی اصفهانی - که در آن ورقه ای به دست او رسیده ووی مطلب مندرج در آن را دلیل بر بطلان اندیشه ورزی فلسفی دانسته، و زان پس به اندیشه در اخبار روی آورده، و حکما و عرفا را کافر دانسته، و در توهین به آنها قصد قربت می کرده - رؤیای دیگری که یکی از دوستان میرزا درباره او دیده را نیز با سه واسطه نقل کرده و آن را مؤیّد صحّت تفکرات میرزا می دانند.
🔸این در حالی است که مشابه عنایتی که در آن رؤیا به مرحوم میرزا شده، برای برخی از اعاظم حکما و عرفا - که میرزا آنان را کافر می پنداشته و در توهین به آنها قصد قربت می نموده- نیز رخ داده و حکایت آن بدون واسطه از ایشان نقل شده است.
🔹در ذیل هر دو حکایت نقل می شود، و پس از آن ناخودآگاه این ضرب المثل به ذهن می آید که «باؤک تجرّ و بائی لا تجرّ!»
🔸حکایت اول:
🔹آقای حاج شیخ عبدالله یزدی از شاگردان آمیرزا مهدی اصفهانی نقل کرد که مرحوم حاج سید هاشم نجف آبادی به من فرمود: فلانی! قدر آقای آمیرزا مهدی را بدان؛ زیرا من با ایشان در نجف اشرف مدرسه سید هم حجره بودیم و ایشان درس حکمت می رفتند، تا این که یک وقت متوجه شدیم که گویا حواس ایشان مشوّش گردیده و حرف های عجیب می زند. وقتی می گفتیم این چه سخنانی است؟ می فرمود: یا فلسفه باطل است یا روایت دروغ، در حالی که ما نمی توانیم بگوییم فلسفه باطل است؛ زیرا بر مبانی عقلی استوار است.
🔸کم کم ایشان دیگر حرم نمی رفتند ولی شبهای چهارشنبه مسجد سهله می رفتند.
🔹مدتی از این جریان گذشت. در یک شب چهارشنبه که ایشان رفته بودند مسجد سهله من خواب دیدم که وجود مبارک ولی عصر وارد مدرسه سید شدند، وسط مدرسه ایستادند و با تندی فرمودند: حجره آمیرزا مهدی کجاست؟ یکی از طلبه ها حجره ما را نشان داد.
🔸آمیرزا مهدی فورا برخاست نعلین ها را پوشید و از پله ها پایین رفت و با حضرت مواجه شده، مشغول کشتی گرفتن شد. یک مرتبه حضرت ایشان را برداشته بر زمین کوبیدند و روی سینه اش نشستند، و دهان مبارکشان را در دهان او گذاشتند، و مثل این که آمیرزا مهدی قُرت قُرت آب بخورد و صدایش شنیده می شد.
🔹صبح از خواب بیدار شدم آمیرزا مهدی از مسجد سهله آمد اما به کلی عوض شده بود و دائما گریه می کرد و عذرخواهی می نمود.
(میرزا مهدی اصفهانی، سید مقداد نبوی ص 66)
🔸حکایت دوّم
🔹حضرت علامه حسن زاده آملی نقل فرموده اند:
🔸در عنفوان جوانی و آغاز درس زندگانی كه در مسجد آمل سرگرم به صرف ايّام در اسم و فعل و حرف بودم، و محو در فراگرفتن نحو و صرف، در سحر خيزی و تهجّد عزمی راسخ و ارادتی ثابت داشتم.
🔹در رويای مبارك سحری به ارض اقدس رضوی تشرّف حاصل كرده ام، و به زيارت جمال دل آرای ولیّ الله اعظم ثامن الحجج علی بن موسی الرضا (عليه و علی آبائه و ابنائه آلاف التحية و الثناء) نايل شده ام.
🔸در آن ليله مباركه قبل از آنكه به حضور باهر النور امام (ع) مشرّف شوم مرا به مسجدی بردند كه در آن مزار حبيبی از احبّاء الله بود و به من فرمودند: در كنار اين تربت دو ركعت نماز حاجت بخوان و حاجت بخواه كه بر آورده است.
🔹من از روی عشق و علاقه مفرطی كه به علم داشتم نماز خواندم و از خداوند سبحان علم خواستم.
🔸سپس به پيشگاه ولاي امام هشتم سلطان دين رضا - روحي لتربته الفداء و خاک درش تاج سرم - رسيدم و عرض ادب كردم و بدون اينكه سخني بگويم امام كه آگاه به سرّ من بود و اشتياق و التهاب و تشنگي مرا براي تحصيل آب حيات علم مي دانست فرمود: نزديک بيا؛
🔹نزديک رفتم و چشم بر روی امام گشودم ، ديدم با زبانش آب دهانش را جمع و بر لب آورد و به من اشارت فرمود كه بنوش؛
🔸امام خم شد و من زبانم را در آوردم و با تمام حرص و ولع كه گويی خواستم لبهای امام را بخورم از كوثر دهانش آن آب حيات را نوشيدم.
🔹در همان حال به قلبم خطور كرد كه امير المؤمنين علی (ع) فرمود: پيغمبر اكرم (ص) آب دهانش را به لبش آورد و من آن را بخوردم كه هزار در علم و از هر دری هزار در ديگر به روی من گشوده شد.
🔸پس از آن امام (ع) طیّ الأرض را عملاً به من بنمود كه از آن خواب نوشين شيرين كه از هزاران سال بيداری من بهتر بوده به در آمدم .
گفت و گو با علامه حسن زاده ص 295 - 294.
@bazmeghodsian
🔸در عنفوان جوانی و آغاز درس زندگانی... در رؤيای مبارک سحری [دیدم] به ارض اقدس رضوی تشرّف حاصل كرده ام، و به زيارت جمال دل آرای ولیّ الله اعظم ثامن الحجج علی بن موسی الرضا (ع) نايل شده ام.
🔹در آن ليله مباركه قبل از آنكه به حضور باهر النور امام (ع) مشرّف شوم مرا به مسجدی بردند كه در آن مزار حبيبی از احبّاء الله بود و به من فرمودند: در كنار اين تربت دو ركعت نماز حاجت بخوان و حاجت بخواه كه بر آورده است. من از روی عشق و علاقه مفرطی كه به علم داشتم نماز خواندم و از خداوند سبحان علم خواستم.
🔸سپس به پيشگاه ولاي امام هشتم سلطان دين رضا روحي لتربته الفداء و خاک درش تاج سرم رسيدم و عرض ادب كردم و بدون اينكه سخني بگويم امام كه آگاه به سرّ من بود و اشتياق و التهاب و تشنگي مرا براي تحصيل آب حيات علم مي دانست فرمود: نزديک بيا؛ نزديک رفتم و چشم بر روی امام گشودم ، ديدم با زبانش آب دهانش را جمع و بر لب آورد و به من اشارت فرمود كه بنوش؛ امام خم شد و من زبانم را در آوردم و با تمام حرص و ولع كه گويی خواستم لبهای امام را بخورم، از كوثر دهانش آن آب حيات را نوشيدم.
@bazmeghodsian
🔸عنایت حضرت رضا (ع) و شفای چشمان مرحوم استاد دشیری
🔹چندین سال قبل از انقلاب، در مأموریت کاری آموزش و پرورش تصادف بسیار سختی کردم، تصور کردند از دنیا رفته ام و بدنم را به سردخانه انتقال دادند اما با درخواست و اصرار عده ای به بیمارستان منتقل شدم.
🔸در امر درمان بنده، علامه وحید که سناتور محمدرضا شاه بود کمک بسیاری کردند. آقای وحید عالم بود، مجتهد بود. در اوائل انقلاب هم که ایشان را اعدام کردند بدون دستور امام (ره) بود. آقای وحید انسان خوبی بود، خدا ایشان را غریق رحمت کند.
🔹در آن تصادف دستها و استخوانهای بدنم به شدت شکسته بود، و بینایی ام را به طور کامل از دست دادم. پس از اینکه شکستگی ها کمی بهبود یافتند و از بستر برخواستم، با چشمی نابینا با آقا مرتضی (فرزند شهیدم) رهسپار عتبه بوسی امام هشتم شدیم.
🔸در حرم بنده و آقا مرتضی متوسل شدیم، و شِفای چشمهایم را از امام رضا (ع) خواستیم.
🔹با چشمی نابینا وارد حرم شدم و با چشمان بینا و سالم از حرم امام الرئوف خارج شدم، و چشمهایم دیگر هیچ مشکلی نداشت.
🔸در آنجا خطاب به آن سلطان عالمیان علی ابن موسی الرضا(ع) شعری الهام شد بدین مطلع، که خطاب به امام عرضه داشتم:
غبار پرده تو توتیای چشم من است
طبیب درد دو عالم علیّ بوالحسن است
🔹فکر می کنم امام (ع) به حالی که آقا مرتضی داشتند، سلامتی چشمانم را به من عنایت فرمودند. شهدا عظمت هایی داشتند و دارند که آنها را با شهادت می برند. شهید شاهد است، شاهد مقام بالایی دارد.
@ostaddeshiri
🔸در عنفوان جوانی و آغاز درس زندگانی كه در مسجد آمل سرگرم به صرف ايّام در اسم و فعل و حرف بودم.. در سحرخيزی و تهجّد عزمی راسخ.. داشتم. در رؤيای مبارک سحری به ارض اقدس رضوی تشرّف حاصل كرده و به زيارت جمال دل آرای ولیّ الله اعظم، ثامن الحجج علی بن موسی الرضا - عليه وعلی آبائه وابنائه آلاف التحية والثناء - نايل شده، درآن ليله مباركه قبل از آنكه به حضور باهرالنور امام (ع) مشرّف شوم مرا به مسجدی بردند كه درآن مزار حبيبی از احبّاءالله بود و به من فرمودند در كنار اين تربت دو ركعت نماز حاجت بخوان و حاجت بخواه كه بر آورده است.
🔹نماز خواندم و از خداوند سبحان علم خواستم. سپس به پيشگاه ولای امام هشتم سلطان دين رضا - روحي لتربته الفداء، و خاک درش تاج سرم - رسيدم و عرض ادب كردم، و بدون اينكه سخني بگويم امام كه آگاه به سرّ من بود و اشتياق و التهاب و تشنگي مرا براي تحصيل آب حيات علم می دانست فرمود نزديک بيا؛ نزديک رفتم و چشم بر روی امام گشودم، ديدم با زبانش آب دهانش را جمع و بر لب آورد و به من اشارت فرمود كه بنوش. امام خم شد و من زبانم را در آوردم از كوثر دهانش آن آب حيات را نوشيدم...
🔸در عنفوان جوانی و آغاز درس زندگانی كه در مسجد آمل سرگرم به صرف ايّام در اسم و فعل و حرف بودم، و محو در فراگرفتن نحو و صرف، در سحر خيزی و تهجّد عزمی راسخ و ارادتی ثابت داشتم.
🔹در رؤيای مبارک سحری به ارض اقدس رضوی تشرّف حاصل كرده ام، و به زيارت جمال دل آرای ولیّ الله اعظم ثامن الحجج علی بن موسی الرضا (عليه و علی آبائه و ابنائه آلاف التحية و الثناء) نايل شده ام.
🔸در آن ليله مباركه قبل از آنكه به حضور باهر النور امام (ع) مشرّف شوم مرا به مسجدی بردند كه در آن مزار حبيبی از احبّاء الله بود و به من فرمودند: در كنار اين تربت دو ركعت نماز حاجت بخوان و حاجت بخواه كه بر آورده است.
🔹من از روی عشق و علاقه مفرطی كه به علم داشتم نماز خواندم و از خداوند سبحان علم خواستم.
🔸سپس به پيشگاه ولاي امام هشتم سلطان دين رضا - روحي لتربته الفداء، و خاک درش تاج سرم - رسيدم و عرض ادب كردم، و بدون اينكه سخني بگويم امام كه آگاه به سرّ من بود و اشتياق و التهاب و تشنگي مرا براي تحصيل آب حيات علم مي دانست فرمود: نزديک بيا؛
🔹نزديک رفتم و چشم بر روی امام گشودم ، ديدم با زبانش آب دهانش را جمع و بر لب آورد و به من اشارت فرمود كه بنوش!
🔸امام خم شد و من زبانم را در آوردم و با تمام حرص و ولع كه گويی خواستم لبهای امام را بخورم از كوثر دهانش آن آب حيات را نوشيدم.
گفت و گو با علامه حسن زاده ص 295 - 294.
https://t.me/alhojjah/21134
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com