قناة

یادداشت های حسن انصاری

یادداشت های حسن انصاری
5.6k
عددالاعضاء
1,963
Links
163
Files
17
Videos
1,277
Photo
وصف القناة
از نسخ شرح عيون المسائل (2)

از ديگر نسخ اين کتاب که در تصحيح از آن بهره برده ايم نسخه ای است در جامع کبير صنعاء که مجلد چهارم و نهایی کتاب است و شايد مهمترين بخش کتاب هم همين مجلد باشد چرا که تماما در موضوع فلسفه طبيعي و مباحث لطيف الکلام است. اين نسخه در اصل برای کتابخانه منصور بالله عبد الله بن حمزة کتابت شده (کتابخانه اش در ظفار). اينجا عنوان روی جلد نسخه را که شامل وقفنامه کتابخانه منصور بالله است نقل می کنم:

المجلد الرابع من شرح کتاب عيون المسائل وهو آخرها وجملته في اللطيف//
تأليف للشيخ الإمام الحاکم أبي سعد المحسن بن محمد بن کرامة الجشمي البيهقي رحمة الله عليه//

نسخ لخزانة مولانا ومالکنا أمير المؤمنين والخليفة الصالح بالحقّ والبرهان المبين الإمام الأجلّ المنصور بالله عزّوجلّ عبد الله بن حمزة بن سليمان بن علي بن حمزة بن رسول الله صلی الله عليه وعلی آله الطاهرين وسلم تسليما کثيرا
طباق روايت کتاب الذکر تأليف محمد بن منصور المرادي، از سنت کوفی تا يمنی

سند روايت کتاب بر روی نسخه ای از آن، موجود در کتابخانه جامع کبير صنعاء:

کتاب الذکر في الأخبار النبوية المرفوعة والموقوفة تأليف الإمام الحافظ شيخ العترة وترجمان الأسرة أبي جعفر وأبي عبد الله محمد بن منصور بن يزيد المقري المرادي الکوفي رضوان الله عليه ورحمته وبرکاته وجزاه عن المسلمين خيراً آمين

رواية علي بن أحمد الجبنّي عنه. رواية محمد بن الحسين بن جعفر بن غزّال عنه. رواية الشريف أبي عبد الله محمد بن علي العلوي الحسني عنه. رواية محمد بن محمد الرضي عنه. رواية الشيخ العدل الحسن بن علي بن ملاعب الأسدي عنه. رواية القاضي جمال المسلمين جعفر بن أحمد بن عبد السلام عنه. رواية الشيخ محي الدين محمد بن أحمد بن الوليد القرشي عنه. رواية المنصور بالله عبد الله بن حمزة عنه. رواية الفقيه حميد الشهيد عنه. رواية إبنه أحمد بن حميد عنه. رواية إبنه القاسم بن أحمد بن حميد عنه. رواية السيد الهادي يحيی بن المرتضی عنه. رواية أخيه الإمام المهدي لدين الله أحمد بن يحيی عنه. رواية الإمام المتوکل علی الله المطهر بن محمد بن سليمان عنه. رواية الإمام الهادي إلی الحقّ عز الدين بن الحسن عنه. رواية السيد صارم الدين إبراهيم بن محمد الوزير عنه. رواية الإمام المتوکل علی الله شرف الدين عنه. رواية السيد أحمد بن عبد الله الوزير عنه. رواية السيد أمير الدين بن عبد الله عنه. رواية الإمام المنصور بالله القاسم بن محمد عنه. رواية ولده الإمام المؤيد بالله محمد بن القاسم عنه. رواية القاضي أحمد بن سعد الدين المسوري عنه. رواية القاضي أحمد بن محمد الأکوع عنه. رواية السيد صارم الدين إبراهيم بن القاسم بن ؟ عنه. رواية القاضي محمد بن أحمد مشحم الصعدي عنه. رواية الفقيه علي بن حسن بن جهبل الداعي عنه. رواية أقلّ عبيد الله حسين بن أحمد السياغي الحيمي عنه. وصلی الله علی سيدنا محمد وآله وسلّم. انتهی من خطّ القاضي العلامة الحسين بن أحمد السياغي رحمه الله ورضي عنه...
به زودی منتشر می شود:

تصحيح متن کتاب المفيد في التکليف تأليف ابو الحسن محمد بن محمد البصروي (د. 443 ق)، شاگرد نامدار شريف مرتضی. تصحيح حسن انصاری و زابينه اشميتکه. همراه با مقدمه ای در تاريخ تحول کلام امامی.
فرهنگ و عرصه پژوهش تاریخی در ایران وامدار علامه قزوینی است. من نامه های او به تقی زاده را در فاصله سی سال گذشته که با قزوینی و آثار و تحقیقات ماندگارش آشنا شده ام شاید نزدیک شش هفت باری خوانده ام. اما با اين وصف از خواندنش خسته نمی شوم. باید از شادروان ایرج افشار هم یادی کرد که همت و تلاش بسیاری را در چاپ آثار علامه محمد خان قزوینی مبذول داشت. ده جلد یادداشت های او را منتشر کرد و در سال های اخیر هم مجموعه چهار جلدی مسائل پاریسیه او و چند کتاب و مقاله دیگر را.
نمی دانم در تهران خیابانی به نام علامه قزوینی هست یا نه. علامه قزوینی پدر تحقیق و پژوهش ایران است. نامش همواره زنده خواهد ماند.
ميلاد بقية الله الأعظم و مهدي الأمم بر همه احرار عالم مبارک باد. اللهم عجّل فرجه وسهّل مخرجه
بحثی درباره دعای ندبه (در چهار فرسته)


درباره دعای شريف معروف به دعای ندبه در مطالعات و تحقيقات شيعی تاکنون بررسيهای زيادی صورت گرفته است؛ شايد بيش از همه مرحوم جلال الدين محدث ارموی به اين امر توجه داشت و می دانيم که او خود شرح بزرگی بر دعای ندبه نگاشته بود که تاکنون به طور کامل به چاپ نرسيده و تنها بخشهايی از آن که صورت نهايی نداشته منتشر شده است (نک: ميراث محدث ارموی. من خود در کتابخانه آن مرحوم سالها پيش مجلدات اين کتاب را از نزديک ديده ام. اميد که روزی به طور کامل به چاپ رسد). اصولا شرح و تفسير نويسی بر دعای ندبه سنتی است کم و بيش جديد در ميان شيعه و اين امر البته در مورد اصل اهتمام و شهرت اين دعا نيز در ميان شيعيان صادق است. البته علامه مجلسی خود به اين دعا اهتمام داشته، اما به ويژه در پنجاه ساله اخير عنايت بدان در ايران روز افزون بوده است. اصلا اين متن که به عنوان دعای ندبه مشهور است، از سده ششم قمری به بعد در ميان شماری از شيعيان از شهرتی برخوردار بوده و خاصه ابن طاووس در شهرت بخشی بدان اهتمام ورزيده بوده است. بدين ترتيب اصل اين متن در کتابهای حديثی و يا ادبيات غيبت متعلق به دوران عصر غيبت صغری و اوائل دوران غيبت کبری که از پيش از سده ششم قمری در دست است، نقل نشده و نخستين بار در کتاب المزار ابن المشهدي اين متن ارائه شده و بعدا چنانکه گفتيم از طريق ابن طاووس از شهرت بيشتری برخوردار شده است. البته ناگفته نماند که ابن المشهدي که ظاهرا منبع نقل ابن طاووس هم بوده، خود واسطه ای را در نقل اين دعا نام می برد که او از عالمان امامی در اوائل سده پنجم قمری بوده است، به نام ابو الفرج محمد بن علي‌ بن يعقوب‌ بن اسحاق ‌بن ابي قرّه القنائي الکاتب که اين متن را روايت کرده بوده است. اين شخص که اصلا از خاندانی مسيحی نسطوری در دير قنّای عراق (در جنوب بغداد و بر کرانه دجله) بوده مورد توثيق نجاشي قرار گرفته و درباره او نجاشي می نويسد که بسيار حديث شنيد و بسيار هم حديث نوشت و خود از وراقان مجالس حديث بوده و کتابهای حديثی را برای اصحاب اماميه کتابت و آماده سازی می کرده است. نجاشی می گويد که اين شخص در مجالس حديث با وی مشارکت و همراهی داشته است. پس بنابراين ابن أبي قرّة همعصر و محتملا اندکی بزرگتر از نجاشي بوده و جالب اينکه به کتابهای دعا و اعمال و مناسک دينی توجه داشته و چندين کتاب در اين زمينه نوشته بوده است. محتملا دعای ندبه نيز بخشی از يکی از آثار او (شايد کتاب عمل يوم الجمعة) را تشکيل می داده است. او علاوه کتابی در معرفی مشايخ و رجال ابو المفضل شيباني داشته است که خود اين ابو المفضل در روايت احاديث شيعی گاه محل اتهام از سوی رجاليان شيعی بوده است (در مجموع نک: نجاشي، ص ۳۹۸). تأليفات ابن أبي قرّة گرچه امروزه در اختيار نيست، اما بخشی از آنها در اختيار ابن طاووس بوده و او مکرر از اين کتابهای دعائی، در آثار خود نقل می کند که اتان کالبرگ به اين روايات و منابع در کتابش اشاره کرده است (البته دعای ندبه را ابن طاووس مستقيما از تأليفات و نسخه های کتابهای اين دانشمند در اختيار نداشته و نقل او با واسطه بوده است). ابن أبي قرّة البته دعای ندبه را خود به نقل از کتابی از ابو جعفر محمد بن الحسين بن سفيان البزوفري نقل می کرده است؛ کتابی که محتملا در زمينه غيبت بوده و البته احاديثی به نقل از او در زمينه غيبت در اختيار است و کاملا پيداست که وی به اين دست احاديث دلبستگی داشته است. درباره اين بزوفري اطلاعات بسيار اندک است و البته ريشه آن اين است که مستقلا در کتابهای متقدم رجالی نامش مذکور نيست، اما روشن است که او از خاندان برجسته بزوفري بوده و روايت شيخ مفيد از او نيز به شکل محدود گزارش شده است. درباره هويت اين شخص نيز تاکنون مطالعاتی سامان گرفته و رجال شناسان شيعی متأخر کم و بيش به مناسبت ذکر نام او بحثهايی درباره هويت او و اينکه چرا نامش در کتابهای رجالی مستقلا ذکر نشده، ارائه کرده اند (درباره او مفصلا در مقاله مربوط به فضل بن شاذان سخن گفته ام، نک: همين سايت). متأسفانه نقل ابن المشهدي اجازه نمی دهد بدانيم منبع و سند بزوفري در نقل روايت دعای ندبه چه بوده است؛ اما ظاهرا آنطور که پس از اين خواهيم گفت اين متن در زمان بزوفري، يعنی در نيمه سده چهارم از شهرت برخوردار بوده و او نيازی به ذکر منبع خود نمی ديده است. محتملا اين متن بدون انتساب به امامان در جامعه اماميه عصر غيبت صغرا شهرت داشته و شايد خود بزوفري هم در روايت و رواج آن و شايد حتی تنظيم و پيشنهاد آن نقشی مهم داشته است.
اينکه در آثار دوران آغازين غيبت و نيز در آثار شيخ مفيد و شيخ طوسي متن اين دعا نقل نشده (گو اينکه بزوفري را می شناخته اند و دست کم با برخی روايات و دفاتر حديثی او آشنا بوده اند)، دليلی بر عدم اصالت متن نيست، بلکه از اين دست متون محتملا در آن دوران نمونه های ديگری هم بوده و شايد به دليل شهرت متن در ميان عامه شيعه نيازی به ثبت آن در کتابها نبوده است. نکته ای که بايد اينجا تذکر دهم شهرتی است که بعضا درباره دعای ندبه وجود دارد و آن اينکه اين دعا را منتسب به امام صادق می دانند، که البته انتسابی است بی دليل (مقايسه شود با آنچه علامه مجلسی در زاد المعاد بيان فرموده است). اما در مورد اينکه متن اين دعا انشای امام غائب است ظاهرا به عبارتی از بزوفري استناد شده که در آن اين دعا را "دعاء للصاحب" خوانده است، در حالی که مقصود دعا برای آن حضرت است و نه انشای امام غائب.
به هر حال برخی از عالمان اماميه اصرار داشته اند که متن دعای ندبه را متنی مأثور از امامان قلمداد نمايند، و برخی ديگر آن را متنی متعلق به حلقه وکلا و نائبان اربعه و خاصه در دوران غيبت صغرای حضرت دانسته اند. ما طبعا بر اساس اسناد موجود نمی توانيم به روشنی در اين باره ابراز نظر قطعی کنيم، اما از ظواهر اين متن و صرفا از نقطه نظر تحليل تاريخی می توان گفت که اين متن در شکل فعلی آن متنی است که ظاهرا حال و هوای عصر آغازين غيبت را تداعی می کند و انتساب آن به امامان دوران پيش از غيبت ظاهرا بايد منتفی تلقی شود، گو اينکه همين بررسی نشان می دهد که اين متن بايد ريشه در متنهايی داشته باشد که متعلق به دوران کهنتری بوده که عقايد شيعيان نسبت به ظهور قائم و غيبت او را تداعی می کرده است. از ديگر سو بايد گفت که همين تحقيق نشان می دهد که اين متن متنی بوده است متداول (دست کم نزد گروههايی از شيعيان) و محتملا دليل اينکه بزوفري سند آن را نقل نکرده بوده نيز همين بوده و از آنجا که نوعی ارتباط ميان خاندان بزوفري با مسائل عصر غيبت و نواب خاصه برقرار بوده، به هيچ روی بعيد نيست که اين متن به عنوان يک متن پيشنهادی از سوی دستگاه وکالت خاصه، برای شيعيان عنوان شده بوده و بر قرائت آن سفارش شده بوده است؛ به ويژه همانطور که خواهيم ديد اين متن متنی است به سبک مرامنامه نويسی های فرقه ای و مکتبی که محور اصلی آن را روايتی از "تاريخ قدسی" و ارائه تفسيری از آنچه "تاريخ"/ پيشينه آرمانها و سيره رهبران مکتب قلمداد می شود و علاوه بر آن تبيين "سيره عملی" امام / رهبر و در بافتی آخر الزمان انديشی و اسکاتولوژيک تشکيل می دهد . در اين دست متون کوشش می شود که اين چارچوب در ضمن ارائه بندهای "اعتقاد نامه ای" عنوان شود و در ضمن جايگاه و وظيفه کنونی مؤمنان را دقيقا روشن کند و در عين حال، هم نسبت به آينده نجات بخش نويد دهد و هم وضعيت کنونی را در چارچوبی اسکاتولوژيک بيان و تفسير کند. بنابراين در چارچوب قرائتی مبتنی بر چارچوب و شيوه قرائت "تاريخ نجات" می توان اهميت فوق العاده و ارزشمند اين دعاء را در دوران غيبت صغرا و پس از آن و نقش آن را برای شيعيان درک کرد و تفسير نمود. متن دعای ندبه در چنين چارچوبی تدوين شده و گرچه محتملا تحرير کنونی آن در دوران بزوفري و يا اندکی پيش از او، و چنانکه گفتيم به سفارش دستگاه وکالت تنظيم شده، اما بسيار محتمل است که بخشهايی از آن پيشتر در تحريرهای متفاوتی باز در ادبيات شيعی و به شکل مأثور از امامان وجود داشته و به هر حال برخاسته از تعاليم امامان شيعی بوده است؛ کما اينکه اندک تأملی در فقرات مختلف اين متن شريف بر اين امر شهادت می دهد.
پس از اين قسمت به طور خاص با تداوم ذکر آنچه امام غائب متصدی انجام آن است، بر اين امر تأکيد می رود که او سلسله هدايت را که از آغاز بشريت آغاز شده تداوم خواهد بخشيد و ضلالت و گمراهی ای که بر خلاف اراده تشريعی الهی در کار امت خاتم به دليل انحراف از خط وصايت و امامت دامنگير آن شده، با نور هدايت الهی خود ديگر بار در آينده نجات محور امت اصلاح خواهد کرد. در عين حال در اين قسمت با ذکر عبارات متفاوتی بر پيوند ميان شيعيان با امام منتظر تأکيد می رود و در حقيقت وظايف مؤمنان را در اين رابطه روشن می کند. بدين وسيله متن دعای ندبه نقش يک مرامنامه را انجام می دهد با اين هدف که شيعيان امامی با وجود مشکل غيبت، همبستگی خود را در پرتو ايمان به امام و اميد به آنچه او در آينده ای نه چندان دور انجام خواهد داد، حفظ کنند. اينجاست که دليل اهميت يافتن اين دعا را در سنت شيعی به درستی می توانيم درک کنيم و کار ويژه آن را دريابيم. در بخش واپسين متن که به صورت دعا و درخواست از خداوند تجلی پيدا می کند، دعا هم متضمن اميد است و هم بيان کننده وظيفه شيعيان؛ هم جايگاه تکوينی و تشريعی امام را در جامعه و در ميان مؤمنان نشان می دهد و هم اينکه وظيفه مؤمنان را در ارتباط با او بيان می کند و در عين حال اميد ورزی شيعيان را با بندهای پايانی اين متن و به صورت ذکر دعاهای مستقيم و درخواست از خداوند بيان می کند.
نکته ای که بايد در پايان متذکر شويم اين است که اين متن خالی از هرگونه گرايشات غاليانه گروههايی از شيعيان در آن دوران است و اين نشان می دهد که اين متن ويژگی وحدت بخش و اجماعی در ميان شيعيان امامی داشته و تحرير نهايی آن با همين هدف صورت پذيرفته است. مرکزيت نهاد وکالت و شيعيان وابسته به اين نهاد در بغداد سده چهارم قمری به طور کلی گرايش به اعتدال در تفکر شيعی را نمايندگی می کردند و اين مسئله با اسناد ديگری که در دست هست، کاملا قابل تأييد است.
دعای ندبه در آغاز متن، تصويری مکتبی و در چارچوب ايدئولوژی مکتب تشيع از سير هدايت انسانی و به طور مشخص هدايت انسان از سوی خداوند و از طريق تعاليم انبياء به دست می دهد و از تک تک انبيای بزرگ ياد کرده و تلاشهای آنان را در امر هدايت و در سلسله هدايت الهی از طريق انبياء و آنگاه از طريق اوصيای ايشان تبيين می کند. در حقيقت دعای ندبه قرائتی است شيعی از تاريخ نجات که در آن سهم انبيای الهی روشن شده و در خصوص پيامبر خاتم به طور خاص بر اين امر تأکيد می شود که تداوم هدايت الهی تنها در چارچوب وصايت حضرت امير و بر پايه روز غدير خم و با تعيين مستقيم حضرت رسول تضمين شده است. در اين متن حضرت امير "حبل الله المتين" و "صراط مستقيم الهی" معرفی شده و بر اين نکته تأکيد شده که حضرت برای تأويل جهاد می کند. با اين وجود در اين دعا با وجود آنکه دقيقا بر آموزه های شيعی درباره امامت و وصايت تکيه شده، اما صرفا بر حقانيت حضرت در قتال با مخالفانش در دوران خلافتش تأکيد ورزيده شده و اشاره ای به مسئله غصبت خلافت و مسائل پيش از دوران خلافت حضرت نشده است و اين امر کم و بيش با وضعيت شيعيان در دوران اوائل عصر غيبت و اهتمام بر تقيه و مناسبات با دستگاه خلافت و نيز ساختار تبليغی و عمومی بودن اين متن بر خلاف يک متن کلامی با مخاطبان محدود تناسب دارد. در دنباله دعا، بر انحراف امت از وصايای پيامبر و انحراف از امامان و "هاديان حقّ" تأکيد شده است. با اين وصف در اين قسمت دعا جدا از حسنين، صرفا به طور کلی از "ابناء الحسين" سخن رفته که نشان آشکاری بر عقيده عموم گروههای اماميه و بر خلاف زيديان است و آنگاه تنها از امام صادق به اشاره ياد شده و از امامان بعد از امام صادق تنها با عنوان کلی "صادقانی بعد از صادق" نام برده شده است. طبعا اين امر نشان می دهد که هسته اصلی متن کنونی بسيار کهنه تر از دوران آغازين عصر غيبت صغرا و تکميل سلسله امامت است و متعلق به دايره وسيعی از شيعيان امامی معتقد به "قائميت" است، شيعيانی که به انحای مختلف به ظهور "قائم/ مهدي" معتقد بوده اند. مضافا با وجود اينکه امکان تغيير در اين قسمت از متن و تحرير نهايی آن بوده، اما به نظر ما تأکيد بر حفظ آن به همين شکل نشان دهنده وجود اين هدف در ورای اين متن بوده که همه شيعيان امامی (در معنای وسيع اين اصطلاح) را و لو با اختلاف در فرقه های مختلف آن چون فطحيه و واقفه و اسلاف اسماعيليان در کنار هم قرار دهد و آنان را بر اهميت مسئله غيبت و قائميت و پيشينه و اصالت اين انديشه در تشيع امامی واقف نمايد، بی آنکه جزئيات اختلافات ميان اين فرقه ها را برجسته کند (مقايسه کنيد با اين عبارت دعا که می فرمايد: "... بل أي أرض تقلک أو ثری أبرضوی أو غيرها أم ذي طوی"، که در آن اشارتی به عقيده کيسانيه و دنباله های فکری آنان هست و بر خلاف نظر برخی ناقدان ابدا مشکلی برای اصالت دعا ايجاد نمی کند). در حقيقت هدف بيان اجماعی است در ميان شيعيان در اواخر سده سوم قمری بر ظهور "قائم"/ مهدي و منعکس کننده اين اتفاق نظر است. بنابراين بلافاصله در همين قسمت دعا، بر مسئله "منتظر" تأکيد می رود و وظائف الهی محوله به او و آنچه او برای تجديد امت و تجديد شريعت و احيای کتاب الله و حدود آن و زدودن تحريفات انجام خواهد داد و اميد به انجام آن از سوی امام از نظر شيعيان می رود را به تشريح بيان می کند، وظايفی که راه را برای زدودن تحريفات از دين و انحرافات هموار می کند، اين امر دقيقا آن چيزی است که در ادبيات شيعی همين دوران از سوی متکلمان بر آن تأکيد می شده و و وظيفه امام را مقابله با بدعتها و انحرافات در دين معرفی می کرده اند و اينکه آن مسيری که در فقه و عقيده و عمل اجتماعی از سوی سنيان/ و دستگاه خلافت سنی انجام شده عملا راه را برای انحراف و تحريف دين فراهم کرده است. فی المثل اگر به متن کهنسال تفسير نعماني از همين دوران دقت کنيم، همين خطوط اصلی کاملا در آن متن نيز مشاهده می شود. درست در همين قسمت از دعای ندبه، نه تنها بر انحراف تاريخی امت تأکيد می رود، بلکه با بيان آنچه "منتظر" انجام خواهد داد عملا به انتقاد وضع موجود از نقطه نظر سياسی و اجتماعی می پردازد و با اشاره و ايماء وضع خلافت حاکم و ديدگاه مؤيدان وضع موجود را به نقد می کشاند. در دنباله اين بخش امام منتظر را به عنوان فرزند حجج الهی معرفی کرده و جا به جا با تعابير مختلف جايگاه امامان و امامت الهی را تعريف می کند. تعبير "إلی متی أحار فيک يا مولاي" و چند تعبير مشابه درست در بخش بعدی نشان از آن دارد که متن نهايی نه در اوائل عصر غيبت صغری و بلکه محتملا در اواخر اين دوران صادر شده بوده است.
Forwarded From یادداشت های حسن انصاری
ترجمه عربی يادداشت من درباره روايت وصيت. اديب و فاضل محترم آقای علی زاهد پور لطف کردند و آن يادداشت را به عربی پاکيزه ای ترجمه کردند

رواية عن المهدوية أصبحت عرضة للاستغلال في العراق في الآونة الأخيرة:

هناک رواية شهيرة في کتاب «الغيبة» للشيخ (ص 174ـ175) استغلها بعضٌ لدعم عقائدهم الخاطئة، وهي تعنی بفکرة المهدوية. أنقلها أولاً، ثم أکتب ملاحظات عنها:

أخبرنا جماعة، عن أبي عبد الله الحسين بن علي بن سفيان البزوفري، عن علي بن سنان الموصلي العدل، عن علي بن الحسين، عن أحمد بن محمد بن الخليل، عن جعفر بن أحمد المصري، عن عمه الحسن بن علي، عن أبيه، عن أبي عبد الله جعفر بن محمد، عن أبيه الباقر، عن أبيه ذي الثفنات سيد العابدين، عن أبيه الحسين الزكي الشهيد، عن أبيه أمير المؤمنين عليه السلام قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم - في الليلة التي كانت فيها وفاته - لعلي عليه السلام: يا أبا الحسن أحضر صحيفة ودواة. فأملا رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم وصيته حتى انتهى إلى هذا الموضع فقال: يا علي إنه سيكون بعدي اثنا عشر إماما ومن بعدهم إثنا عشر مهديا، فأنت يا علي أول الاثني عشر إماما سماك الله تعالى في سمائه: عليا المرتضى، وأمير المؤمنين، والصديق الأكبر، والفاروق الأعظم، والمأمون، والمهدي، فلا تصح هذه الأسماء لأحد غيرك. يا علي أنت وصيي على أهل بيتي حيهم وميتهم، وعلى نسائي: فمن ثبتَّها لقيتْني غدا، ومن طلّقتها فأنا بريء منها، لم ترني ولم أرها في عرصة القيامة، وأنت خليفتي على أمتي من بعدي. فإذا حضرتْك الوفاة، فسلمها إلى ابني الحسن البر الوصول، فإذا حضرته الوفاة فليسلمها إلى ابني الحسين الشهيد الزكي المقتول، فإذا حضرته الوفاة فليسلمها إلى ابنه سيد العابدين ذي الثفنات علي، فإذا حضرته الوفاة فليسلمها إلى ابنه محمد الباقر، فإذا حضرته الوفاة فليسلمها إلى ابنه جعفر الصادق، فإذا حضرته الوفاة فليسلمها إلى ابنه موسى الكاظم، فإذا حضرته الوفاة فليسلمها إلى ابنه علي الرضا، فإذا حضرته الوفاة فليسلمها إلى ابنه محمد الثقة التقي، فإذا حضرته الوفاة فليسلمها إلى ابنه علي الناصح، فإذا حضرته الوفاة فليسلمها إلى ابنه الحسن الفاضل، فإذا حضرته الوفاة فليسلمها إلى ابنه محمد المستحفظ من آل محمد عليهم السلام. فذلك اثنا عشر إماما، ثم يكون من بعده اثنا عشر مهديا. فإذا حضرته الوفاة فليسلمها إلى ابنه أول المقربين له ثلاثة أسامي [ص. أسام]: اسم كاسمي واسم أبي وهو عبد الله وأحمد، والاسم الثالث: المهدي، هو أول المؤمنين.

أغلب الظن أن الحديث نقل عن کتاب «الرد علی الواقفة» للبزوفری والذي ذکر اسمه في سنده (را: النجاشي، ص 68). سند الحديث مخبّط وأکثر رجاله غير معروفين، أو يحتوي السند علی أسماء لم تُذکر إلا قليلاً وهي أيضاً في أسانيد غير معتمدة . بظني القوي إن غالبية رجال سند هذه الحديث أسماء مختلقة لا يکون أثر لها في التاريخ، لکنها اختُلقت لتُرکّب وتوضع في السند. فأي محاولة لتطيبق هؤلاء الرواة مع الرواة المعروفين عمل غير علمي وبلا جدوی. ومن المحتمل أن أحمد بن محمد بن الخليل الذي ذکر اسمه في الرواية يشير إلی راو مجهول يدعی أبا عبد الله أحمد بن محمد الطبري الخليلي والذي ناقشت فيه بالتفصيل وفي الخطأ الفادح الذي ارتکبته المصادر في تحديد هويته في کتابي «الإمامة والغيبة» طبعة بريل.

وأما مضمون الرواية، فهو رفض لعقائد الواقفة بمفهومها العام؛ أعني: الواقفي هو الذي يری أن سلسلة الإمامة قد انقطعت. طبعاً أشهر الواقفيين من وقف علی الإمام موسی بن جعفر (ع)، وکان هذا سبب درج الرواية في کتاب البزوفری.

تنجم الرواية عن نوع خاص من الروايات في أحاديث الشيعة وهو «الوصية» والتي تری سلسلة الإمامة متجذرة في وصية مکتوبة. فأُخذ جزء قصير من الرواية عن ذلک النوع، ثم أضيفت إليها أسماء الأئمة الاثني عشر. ويرجع اختلاقها في أغلب الظن إلی فترة ما بين أعوام 260 و290 الهجرية؛ أي تلک الحقبة التي احتدم نزاع شديد بين الإمامية بشأن موضوع الغيبة. فقال بعض بإمامة جعفر الکذاب وبالتالي لم يقبل إمامة الإمام العصر (عج) وغيبته. ومبدأ هؤلاء في الإمامة استمرارها، فيما رأی آخر أن قبول غيبة الإمام الثاني عشر يؤدي إلی انقطاع في سلسلة الإمامة، واعتبروها نوعاً من «الوقف»، وإن رفضوا جعفر الکذاب. فبالتالي کانوا هم أيضاً معتقدين باستمرارية سلسلة الإمامة.
ولم يکن بعض هذه الفئة الأخيرة شاکّين في حدوث ولادة الإمام الثاني عشر ووجود ولد للإمام الحسن العسکري، لکنهم يبحثون عن حل مختلف عن الآخرين خاصة الإمامية القائلة بالغيبة والإمامية (بعضهم فطحي الاعتقاد) التابعين لجعفر الکذاب. فهم يرفضون انقطاع سلسلة الإمامة، لکنهم لعدم قبولهم بوجود إمام "ظاهر" بعد الإمام الثاني عشر، يرون أنه من الضروري أن تستمر سلسلة الإمامة في الغيبة بشکل ما.