قناة

ادب و فرهنگ📙📘📕📒📓

ادب و فرهنگ📙📘📕📒📓
1.2k
عددالاعضاء
605
Links
711
Files
10
Videos
1,812
Photo
وصف القناة
در این کانال نکات کوتاه و مفیدی که در حوزه ادبیات و فرهنگ گه‌گاه در متون دیده می‌شود و کتب و نسخ کهن به اشتراک گذاشته خواهد شد
سخنرانی استاد قلیچ‌خانی درباره مرحوم مهدی بیانی 👆👆👆👆
از ترجمه‌های جالب توجه میرزا محمد حسین فروغی در سال 1301ق.
این ترجمه کوتاه ترجمه شماره 1160 روزنامه جوائب است که در ماه محرم (سال نامعلوم) چاپ شده. کاتب این متن میرزا عباس منشی است.
https://t.me/aaadab1397farhang
ترجمه از روزنامه‌های فرانسه. شماره و نام روزنامه ها و سال انتشارشان نامعلوم است.
این متن در سال 1301 توسط میرزا علی خان ترک ترجمه شده.
https://t.me/aaadab1397farhang
ترجمه دیگری از میرزا علی خان ترک از روزنامه های مختلف انگلیس و فرانسه.
این ترجمه هم در سال 1301ق انجام شده
https://t.me/aaadab1397farhang
ترجمه‌ای از جراید مختلف فرانسه
این ترجمه در سال 1301ق توسط مرتضی خان پیشخدمت انجام شده است.
https://t.me/aaadab1397farhang
ترجمه از جراید مختلف اروپا
مترجم میرزا علی خان ترک منشی دیوان
سال ترجمه 1301 ق
https://t.me/aaadab1397farhang
بخش نخست
قصیده‎ای نویافته از استاد لبیبی (صورت تلخیص نشده)
امید سُروری*
(تلخیص و تغییر یافته این مقاله در نامه فرهنگستان » زمستان 1394 - شماره 58 ص 30-38 به چاپ رسیده است.

چکیده
از لبیبی شاعر سدۀ 4 و 5ق اطّلاع زیادی در دست نیست، برخی از اشعار او در فرهنگها، تذکره‏ ها و منابع دیگر آمده و تاکنون از آثار و اشعار او نسخه‎ای و اثری یافت نشده است. در کتابخانۀ مدراس هند سفینۀ اشعاری تحت عنوان سفینۀ ترمد وجود دارد که در سدۀ 8ق تدوین شده و یک قصیده از اشعار لبیبی در آن آمده است. این قصیده در منابع دیگر وجود ندارد و بر اساس آن نکات جدیدی از زندگی این شاعر و ارتباطش با عنصری بلخی به دست می‎آید.
کلیدواژه: لبیبی، قصیدۀ نویافته، عنصری بلخی، فرّخی سیستانی، مسعود سعد سلمان،
ترجمان‌البلاغه، سفینۀ ترمد.
پیشینۀ تحقیق
پیش از این استاد ملک الشعرای بهار در خصوص لبیبی در مقاله‌ای با عنوان «قصیدۀ لبیبی» و دکتر محمد دبیر سیاقی در کتاب گنج بازیافته اطّلاعات خوبی از وی به دست داده‎اند. همچنین استاد ذبیح الله صفا در اثر گرانقدرش، تاریخ ادبیات در ایران، مختصری در مورد او نوشته و نمونۀ اشعارش را ذکر کرده است. امّا اشعار و مطالب پیش رو برای نخستین بار مطرح شده و به چاپ می‎رسد.
مقدمه
بسیارند شعرایی که تنها نامی از آنها بر جای مانده و به جز ابیاتی پراکنده از آنان اثری در دست نیست. شاعران سده‎های 4 و 5ق، سهم بیشتری را از این فقدان برده‎اند، چراکه با وجود تعداد زیادِ آنها که در منابع مختلف گزارش شده، تنها اندکی از آثارشان تا به امروز دوام آورده و به دست ما رسیده است. البته همیشه این امید وجود دارد که در گوشه‎ای از کتابخانه‎ها و گنجینه‎ها میراثی از این گم‎گشته‎ها یافت شود و گره‎های کور و نقاط تاریک را از فرهنگ و تاریخ و ادبیات این سرزمین بگشاید و روشن کند.
لبیبی یکی از شعرای سدۀ 4 و 5ق هم جزو این دسته است که تاکنون تنها حدود 200 بیت از او در فرهنگها، تذکره‎ها و منابع دیگر یافت شده. در این مقاله بر اساس منبعی جدید یک قصیده از او در 31 بیت معرّفی خواهد شد و به واسطۀ آن گوشه‎ای مبهم از زندگانی وی آشکار می‎شود.
1. معرّفی شاعر
نام، نسب و خاندانش نامعلوم است و مشخّص نیست اهل کجاست1 و در کدام سرزمین و در چه تاریخی دیده به جهان گشوده است. تنها اطّلاع استواری که از وی به دست آمده این است که «سیّدالشعرا»، «استاد» و «ادیبی» لقب داشته (بیهقی، 1374: 1/60؛ عوفی، 1906م: 2/ 40؛ مسعود سعد، 1390: 165؛ اوحدی، 1389: 6/3641) و «لبيبي» تخلّص مي‌كرده است (مسعود سعد، 1390: 165؛ رادوياني، خطی 543: 248؛ محمد بن يغمور، خطی 183: 104). همچنين وي از شعرای دربار چغانیان، (بهار، 1324: 42 و 45؛ دبیر سیاقی، 1355: 7-8؛ صفا، 1363: 1/ 547) سامانیان و غزنویان بوده است. (عوفی، 1906م: 2/ 40؛ محمد بن یغمور، خطی 183: 104).
عوفی ممدوح اصلیِ لبیبی را امیر ابوالمظفّر یوسف بن ناصرالدین سبکتکین معرفی کرده و در دنباله قصیدۀ رائیۀ لبیبی را در مدح این پادشاه ذکر می‎کند (عوفی، 1906م: 2/ 40). به احتمال قوی عوفی اشتباه کرده و شخصی که در این قصیده مدح شده باید ابوالمظفر چغانی باشد، زیرا او با عناوین «شاه» و «پادشاه» ستوده شده و کنیۀ برادر سلطان محمود کنیه‎اش ابویعقوب نه ابوالمظفّر است. (ر ک: بهار، 1324: 42 و 45؛ دبیر سیاقی، 1355: 7-8؛ صفا، 1363: 1/ 547).
لبیبی در ابتدای حال بعد از سال 380ق در دربار چغانیان بوده (همان) 2 و سپس به دربار سامانیان راه یافته (محمد بن یغمور، خطی 183: 104) و بنا بر تاکید محمد بن یغمور محمود غزنوی توجّه خاصی به او پیدا کرده است (همان). او از معاصران و دوستان فرّخى سیستانی بوده و در ترجمان البلاغه تأسّف خود را در دو بیت از مرگ فرّخی ابراز نموده است. (رادویانی، خطی 5413: 248) بنا بر این چون فرّخی در 429ق از دنیا رفته پس این شاعر تا این تاریخ زنده بوده است. 3 بیش از این اطّلاعی از او در دست نیست.
https://t.me/aaadab1397farhang
بخش دوم
2. معرّفی آثار
1. 2. منظومه‎ها
از منظومه‎های وی به جز ابیاتی پراكنده بر جای نمانده که همۀ آنها را استاد دبیر سیاقی از فرهنگها و منابع دیگر استخراج نموده و در کتاب گنج بازیافته به چاپ رسانده‎اند. بر اساس این ابیات، احتمالا او حداقل پنج منظومه در بحرهای متقارب مثمن محذوف؛ خفیف سالم مخبون مقطوع؛ هزج مسدّس محذوف؛ هزج مسدّس اخرب مقبوض و رمل مسدّس محذوف داشته است. (دبیرسیاقی، 1355: 18- 34؛ محجوب 1342: 204، 207، 209، 211، 211).
2. 2. دیوان
تا امروز از دیوان وی دستنویسی یافت نشده و گزارشی هم به دست نیامده که دیوانش را کسی دیده باشد.4 آنچه تاکنون از میان اشعارش (به شكل منسجم) یافت شده دو قصیده و یک قطعه است که قطعه در تاریخ بیهقی آمده (بیهقی، 1374: 1/60-61) و مصراع آخر آن:
کاروانی زده شد کار گروهی سره شد
به صورت مثل در منابع دیگر ذکر شده است5 و قصاید، یکی در لباب الالباب آمده و بارها در منابع دیگر تکرار گردیده6 و دومی تنها در سفینۀ ترمذ وارد شده است. قصیدۀ دوم همان است که مسعود سعد سلمان به مطلع:
به نظم و نثر كسي را گر افتخار سزاست
مرا سزاست كه امروز نظم و نثر مراست
(مسعود سعد سلمان، 1390: 164)
به اقتدای آن رفته و مصراعی از آن را با ذکر لقب و نام لبیبی («سیدالشعرا لبیبی») تضمین کرده است.7

3. بررسی قصیده
این قصیده، در بحر مثمن مجتث مخبون محذوف از اوزان پرکابرد شعر فارسی سروده شده و 31 بیت دارد. در سراسر این قصیده ویژگی‎های سبک خراسانی و کهنگی گفتار دیده می‎شود و تعقید، سستی، استواری و استحکام در بدنۀ آن به هم تنیده شده است. مضمون این قصیده تفاخر و اظهار فضل است و لبیبی در طی آن شاعری که نامش را نبرده به انتقاد گرفته و ایراداتی ادبی بر اشعار او وارد کرده است. (←سطور آینده). ولی نکتۀ عجیب اینکه لبیبی در این قصیده تنها به قدرت شاعری و نظمش تفاخر کرده و از افتخار او به سایر علوم و دانشها (همانند آنچه در تفاخر شعرای دیگر دیده می‌شود) خبری نیست. این مطلب در سایر اشعار او نیز دیده نمی‎شود و هرچند به اندازۀ کافی از علوم مختلف در اشعارش بهره گرفته ولی با توجّه به لقب «ادیبی» که عوفی برای او به کار برده، باید گفت احتمالا او در شعر و نظم تخصّص داشته و چندان به علوم دیگر وارد نشده است.

1. 3. لبیبی و عنصری در برابر یکدیگر
شاعری که لبیبی را بسیار جفا کرده و لبیبی در این قصیده بر او تاخته، بنا بر دلایل زیر به احتمال قوی عنصری بلخی است:
1. 1. 3. بر اساس قطعه‎ای که لبیبی به مناسبت مرگ زودهنگام فرّخی گفته به روشنی پیداست که میان او و عنصری کینه و دشمنی بوده است. این قطعه که در ترجمان البلاغه آمده این است:
«لبیبی گوید:
گر فرخی بمرد چرا عنصری نمرد
پیری بماند دیر و جوانی برفت زود
فرزانه‎ای برفت و ز رفتنش هر زیان
دیوانه‎ای بماند و ز ماندنش هیچ سود»
(رادویانی، خطی 5413: 248)
2. 1. 3. بر اساس اشارات لبیبی در این ابیات:
مرا به سوی شما آب نیست و مرتبه نیست
سوی شما همه جاه و بزرگی آن کس راست
که شعرهاش چو تعویذهای کالبدی‌ست
درست و راست نماینده، نه درست و نه راست...
وگر به خواسته آراسته نشد تن [من]
رواست کایزد جان مرا به علم آراست...
مرا به بی درمی ویحکا! چه طعنه زنی
بدان قدر که بسند است حال من به نواست
به هیچ وقتی آزار تو نجستم من
تویی که سوی منت سال و ماه قصد جفاست...
به شعرت ارچه عطای بزرگ داد ملک
هنر نه از توست آن پادشا بزرگ‌عطاست
به سیم خواستن و یافتن چه فخر کنی
تفاخر آن را کو را مکارم است و سخاست
(محمد بن یغمور، خطی 183: 105)
شاعر مورد خطاب لبیبی، ثروتمند و بهره‎مند از صلات شاه بوده و نیز اعتبار و نفوذ در میان شعرای ديگر داشته است و این عنصری است که در آن زمان، از «زر آلات خوان می‌سازد» و اخلاقش در آزار شعرای دیگر و ملک‎الشعرایی و نفوذش در دربار غزنویان شهرت دارد. برای نمونه اوست که غضائری رازی را از خود می‎رنجاند و بر اشعار او ایراد وارد می‎کند و غضائری در جواب وی برای بار دوم ایراداتی را که عنصری بر شعرش گرفته رد می‎کند (دبیر سیاقی، 1355: 113- 131؛ عنصری، 1363: بیست، 174، 180، 189) و حتی این درگیری تا جایی پیش می‎رود که غضائري او را هجو گفته (دبیر سیاقی، 1355: 133) و عنصری دیوان شعر وی را در حضور وي فروشسته و بر دریده است (اوحدی، 1389: 5/ 2978؛ هدایت، 1382: 1/ بخش 2: 1355). همچنين منوچهري براي جلب حمايت او مجبور است كه قصيدة ‌لغز شمع را در مدح وي بسرايد. پس لبیبی هم مورد آزار و جفای عنصری قرار داشته و بالاخره کاسۀ صبرش لبریز شده و این قصیده را سروده است.
3. 1. 3. لبیبی در ابیات زیر این ایرادات را بر شعر شاعر مورد خطاب خود می‎گیرد:
ز مشک و زلف و ز آن کاربسته معنی‌ها
چه خوشّی و چه شگفتی، و زان چه خواهد خاست

https://t.me/aaadab1397farhang
بخش سوم
به نظم و نثر سخن را نهایتی باید
که زو مثل زد شاید، که زین چه گفت و چه خواست...
صفات مشک مگوی و ز زلف یاد مکن
اگر توانی، دانم که این قصیده تو راست

و در دیوان عنصری این ویژگیِ شاخص و بسامد بالای دو واژۀ «مشک» و «زلف» و تصاویری که با آنها ساخته به وفور دیده می‌شود. امّا پیش از ذکر این موارد لازم است محدودیتی ایجاد شود، بنا بر این بیت لبیبی:
به شعرت ارچه عطای بزرگ داد ملک
هنر نه از توست آن پادشا بزرگ‌عطاست

عطای بزرگی که به عنصری رسیده از جانب یک «پادشاه بزرگ‎عطا» بوده و کاملا مشخّص است که تنها کسی که این ویژگی را در دوران زندگی عنصری داشته، سلطان محمود غزنوی است.8 پس در اینجا تنها نمونه‎هایی که در مدح سلطان محمود غزنوی سروده شده و در آنها از دو واژۀ «مشک» و «زلف» سخن گفته ذکر می‎شود:
دل مرا عجب آید همی ز کار هوا
که مشکبوی سلب شد ز مشکبوی صبا
(عنصری، 1363: 1)
گفتم آن زلف سخت خوشبوی است
گفت زانرو که هست عنبر ناب
(همان: 7)
گفتم متاب زلف و مرا ای پسر متاب
گفتا که بهر تاب تو دارم چنین بتاب
گفتم نهی بر این دلم آن تابدار زلف
گفتا که مشک ناب ندارد قرار و تاب
گفتم که تاب دارد بس با رخ تو زلف
گفتا که دود دارد با تفّ خویش تاب
گفتم چو مشک گشت دو زلفت به رنگ و بوی
گفتا که رنگ و بوی از او برده مشک ناب
(همان: 10)
چه چیز است رخساره و زلف دلبر
گل مشکبوی و شب روزپرور
همی‎تابد آن زلف مشکینش دایم
همی‎جوشد آن خط چفته چو چنبر
(همان: 42)
گرنه مشک است از چه معنی شد سر زلفین یار
مشکبوی و مشک‎رنگ و مشک‎سای و مشک‎بار
(همان: 117)
آن سر زلف سر افکنده به آن عارض خرّم
از بهر چه آراست بدان بوی و بدان خم
(همان:200)
گل خندان خجل گردد بهاری
که تو رنگ از بهار و گل به آری
به سیم و مشک نازد جان ازیرا
که سیمین عارض و مشکین عذاری
به مشکین زلف شهرآشوب ماهی
به جادوغمز جان‎آهنج خاری
(همان: 281)
ایا شکسته سر زلف ترک کاشغری
شکنج تو علم پرنیان شوشتری
(همان: 298)
اما قصیدۀ لبیبی در وزن هیچکدام از این قصاید نیست و احتمالا به اقتفای این قصیدۀ عنصری سروده شده که 9 بیت آن در چند جای ترجمان البلاغه و دیوانش به این مطلع آمده است:
ز راستی و بلندی که مر تو را بالاست
به وصف اندر معنی بلند گردد و راست
(رادویانی، خطی 5413: 257، 268، 287؛ عنصری، 1363: 328)
هرچند در این ابیات سخنی از «زلف» و «مشک» نیست ولی وجود واژه‎های «راستی»، «معنی»، «بلند» این نظر را تقویت می‎کند.
امّا در آخر اگر دلایل پیشین درست باشد این قصیده در زمان پیری عنصری و قبل از سال 421ق که سال فوت محمود غزنوی است، سروده شده است. و بر اساس این بیت:
تو هرچه یافته‌ای من ندانم آن دانم
که نظم و نثر تو یکسر معلّل است و خطاست
(محمد بن یغمور، خطی 183: 106)
عنصری احتمالا اثر یا آثاری به نثر داشته که بر جای نمانده‎اند.
4. معرّفی سفینۀ ترمد:
اطّلاع زیادی از محمد بن یغمور گردآورندۀ سفینۀ ترمد در دست نیست ولی از آنجاکه متاخّرترین شعرایی که شعرشان را در سفینۀ ترمد گرد آمده، در محدودۀ زمانی سدۀ 8ق هستند و همچنین مشخصّات تنها نسخۀ به جاماندۀ این اثر و ویژگی‌هایی که در آن دیده می‌شود به سدۀ 8ق بسیار نزدیک است، می‎توان به این نتیجه رسید که محمّد بن یغمور باید در سدۀ 8ق یا اندكي پیش از آن به تدوین این مجموعه پرداخته باشد. یگانه نسخۀ این اثر که به شمارۀ 183 در کتابخانۀ مدراس هند، نگاهداری می‌شود، به دست کاتبی نامعلوم و در زمانی نامشخّص (در حدود سدۀ 8ق) در 204 برگ نوشته شده و گزیده‎ای از اشعار 116 شاعر را در بر دارد.
5. متن قصیده:
قصيده‌اي كه مسعود سعد سلمان ذكر او كرد، اين شعر استاد لبيبي است- رحمة الله عليهما- و آن استاد لبیبی در ایّام سامانیان و محمودی سیدالشعرا بوده است،
خاصّه در عصر سلطان محمود- نوّرالله مرقده.

سخن كه نظم دهند آن درست بايد و راست
طريق نظم درست اندر اين زمانه جزاست
سخن که من بنگارم به نظم اگر دگری
به نثر خوب گزارد چنان گزارد راست
ز [حشو]9 خالی دارم ز لفظ ناقص، پاک
درست و راست ز بایسته نه فزون و نه کاست
مرا سخن به بلندی سماست و معنی‌ها
از او درفشان گویی که آفتاب سماست
به صنعت و به معانی و نازکی و خوشی
یکی قصیدهء من همه[...]مایۀ10 شعراست[؟]
وگر گواهی خواهد یکی بر این دعوی
همین قصیده بدین گفت من بسنده گواست
مرا چه باید گفت این سخن که نیک افتاد
چو آفتاب درفشان ز آسمان پیداست
به صنعت است روان شعر من چو جان در تن
بلی و آنِ دگر کس به‌سان باد رواست
ایا گُروهی کاین شعرها همی‌خوانیت11
به حلق و حنجره گویی که زیر باد دو تاست
مرا به سوی شما آب نیست و مرتبه نیست
سوی شما همه جاه و بزرگی آن کس راست

https://t.me/aaadab1397farhang
بخش چهارم
که شعرهاش چو تعویذهای کالبدی‌ست
درست و راست نماینده، نه درست و نه راست
به شعرهای لبیبی شما نگاه کنیت12
که شعرهای لبیبی چه بابت عقلاست
همیشه رغبت اهل هنر به شعر من است
به سوی اوست شما را همیشه میل و رواست
به دسته‌های ریاحین کی التفات کند
ستور سرزده جایی که دسته‌های گیاست
مرا بگوی که یک شعر نیک بایسته
كه زو مثل زد، شاید، ز گفته‌هاش کجاست
نه هر چه نظمی دارد ز گفته‌ها نیک است
نه هر چه رنگش باشد ز جامه‌ها دیباست
ز مشک و زلف و ز آن کاربسته معنی‌ها
چه خوشّی و چه شگفتی، و زان چه خواهد خاست
به نظم و نثر سخن را نهایتی باید
که زو مثل زد شاید، که زین چه گفت و چه خواست
بر این طریق بگویش که یک دو بیت بگوی
بر این قیاس که من گفته‌ام گرش یاراست
صفات مشک مگوی و ز زلف یاد مکن
اگر توانی، دانم که این قصیده تو راست
جز آن قصیده که از روزگار برنایی
که کار پیر نه چون کار مردم برناست
وگر به خواسته آراسته نشد تن [من]13
رواست کایزد جان مرا به علم آراست
بدانکه بی‌خردی را درم فزون باشد
به فضل کی آخر [خر] برابر داناست[؟]
به هیچ حال ابوجهل چون محمّد نیست
وگرچه هر دو به نسبت ز آدم و حوّاست
مرا ز دانش رنج تن است و راحت جان
شناخته مثل است این که خار با خرماست
مرا به بی‌درمی ویحکا! چه طعنه زنی
بدان قدر که بسند است حال من به‌نواست
به هیچ وقتی آزار تو نجستم من
تویی که سوی منت سال و ماه قصد جفاست
به طبع دشمن آنی که دانشی دارد
شگفت نیست که ظلمت همیشه ضد ضیاست
به شعرت ار[چه] عطای بزرگ داد ملک
هنر نه از توست آن پادشا بزرگ‌عطاست
به سیم خواستن و یافتن چه فخر کنی
تفاخر آن را کو را مکارم است و سخاست
تو هر چه یافته‌ای من ندانم آن دانم
که نظم و نثر تو یکسر معلّل است و خطاست
(محمد بن یغمور، خطی 183: 104-106)
نتیجه
بسیاری از گرهها و ناشناخته‌‏های زبان و ادبیات فارسی و همچنین تاریخ با تحقیق و بررسی بر روی نسخ خطی و تصحیح آنها حل شده و شناسایی می‎شوند. این مقاله خود نمونه‎ای است که نشان می‌‎دهد بررسی میراث مکتوب چگونه می‎تواند گوشه‎های تاریکی از زندگی یک شاعر مشهور را روشن کند و اشعار نویافته‎ای را از وی در دسترس محقّقان قرار دهد. همچنین باید گفت بعید نیست در منابع دیگر از لبیبی، اشعار و رساله‎های دیگری یافت شود، این مستلزم بررسی و تحقیق بر روی منابع خطی است که در گوشه و کنار کتابخانه‌‏ها خاک خورده و در انتظار پژوهشگران به سر می‎برند.

پی نوشتها:


https://t.me/aaadab1397farhang