بخش سوم
به نظم و نثر سخن را نهایتی باید
که زو مثل زد شاید، که زین چه گفت و چه خواست...
صفات مشک مگوی و ز زلف یاد مکن
اگر توانی، دانم که این قصیده تو راست
و در دیوان عنصری این ویژگیِ شاخص و بسامد بالای دو واژۀ «مشک» و «زلف» و تصاویری که با آنها ساخته به وفور دیده میشود. امّا پیش از ذکر این موارد لازم است محدودیتی ایجاد شود، بنا بر این بیت لبیبی:
به شعرت ارچه عطای بزرگ داد ملک
هنر نه از توست آن پادشا بزرگعطاست
عطای بزرگی که به عنصری رسیده از جانب یک «پادشاه بزرگعطا» بوده و کاملا مشخّص است که تنها کسی که این ویژگی را در دوران زندگی عنصری داشته، سلطان محمود غزنوی است.8 پس در اینجا تنها نمونههایی که در مدح سلطان محمود غزنوی سروده شده و در آنها از دو واژۀ «مشک» و «زلف» سخن گفته ذکر میشود:
دل مرا عجب آید همی ز کار هوا
که مشکبوی سلب شد ز مشکبوی صبا
(عنصری، 1363: 1)
گفتم آن زلف سخت خوشبوی است
گفت زانرو که هست عنبر ناب
(همان: 7)
گفتم متاب زلف و مرا ای پسر متاب
گفتا که بهر تاب تو دارم چنین بتاب
گفتم نهی بر این دلم آن تابدار زلف
گفتا که مشک ناب ندارد قرار و تاب
گفتم که تاب دارد بس با رخ تو زلف
گفتا که دود دارد با تفّ خویش تاب
گفتم چو مشک گشت دو زلفت به رنگ و بوی
گفتا که رنگ و بوی از او برده مشک ناب
(همان: 10)
چه چیز است رخساره و زلف دلبر
گل مشکبوی و شب روزپرور
همیتابد آن زلف مشکینش دایم
همیجوشد آن خط چفته چو چنبر
(همان: 42)
گرنه مشک است از چه معنی شد سر زلفین یار
مشکبوی و مشکرنگ و مشکسای و مشکبار
(همان: 117)
آن سر زلف سر افکنده به آن عارض خرّم
از بهر چه آراست بدان بوی و بدان خم
(همان:200)
گل خندان خجل گردد بهاری
که تو رنگ از بهار و گل به آری
به سیم و مشک نازد جان ازیرا
که سیمین عارض و مشکین عذاری
به مشکین زلف شهرآشوب ماهی
به جادوغمز جانآهنج خاری
(همان: 281)
ایا شکسته سر زلف ترک کاشغری
شکنج تو علم پرنیان شوشتری
(همان: 298)
اما قصیدۀ لبیبی در وزن هیچکدام از این قصاید نیست و احتمالا به اقتفای این قصیدۀ عنصری سروده شده که 9 بیت آن در چند جای ترجمان البلاغه و دیوانش به این مطلع آمده است:
ز راستی و بلندی که مر تو را بالاست
به وصف اندر معنی بلند گردد و راست
(رادویانی، خطی 5413: 257، 268، 287؛ عنصری، 1363: 328)
هرچند در این ابیات سخنی از «زلف» و «مشک» نیست ولی وجود واژههای «راستی»، «معنی»، «بلند» این نظر را تقویت میکند.
امّا در آخر اگر دلایل پیشین درست باشد این قصیده در زمان پیری عنصری و قبل از سال 421ق که سال فوت محمود غزنوی است، سروده شده است. و بر اساس این بیت:
تو هرچه یافتهای من ندانم آن دانم
که نظم و نثر تو یکسر معلّل است و خطاست
(محمد بن یغمور، خطی 183: 106)
عنصری احتمالا اثر یا آثاری به نثر داشته که بر جای نماندهاند.
4. معرّفی سفینۀ ترمد:
اطّلاع زیادی از محمد بن یغمور گردآورندۀ سفینۀ ترمد در دست نیست ولی از آنجاکه متاخّرترین شعرایی که شعرشان را در سفینۀ ترمد گرد آمده، در محدودۀ زمانی سدۀ 8ق هستند و همچنین مشخصّات تنها نسخۀ به جاماندۀ این اثر و ویژگیهایی که در آن دیده میشود به سدۀ 8ق بسیار نزدیک است، میتوان به این نتیجه رسید که محمّد بن یغمور باید در سدۀ 8ق یا اندكي پیش از آن به تدوین این مجموعه پرداخته باشد. یگانه نسخۀ این اثر که به شمارۀ 183 در کتابخانۀ مدراس هند، نگاهداری میشود، به دست کاتبی نامعلوم و در زمانی نامشخّص (در حدود سدۀ 8ق) در 204 برگ نوشته شده و گزیدهای از اشعار 116 شاعر را در بر دارد.
5. متن قصیده:
قصيدهاي كه مسعود سعد سلمان ذكر او كرد، اين شعر استاد لبيبي است- رحمة الله عليهما- و آن استاد لبیبی در ایّام سامانیان و محمودی سیدالشعرا بوده است،
خاصّه در عصر سلطان محمود- نوّرالله مرقده.
سخن كه نظم دهند آن درست بايد و راست
طريق نظم درست اندر اين زمانه جزاست
سخن که من بنگارم به نظم اگر دگری
به نثر خوب گزارد چنان گزارد راست
ز [حشو]9 خالی دارم ز لفظ ناقص، پاک
درست و راست ز بایسته نه فزون و نه کاست
مرا سخن به بلندی سماست و معنیها
از او درفشان گویی که آفتاب سماست
به صنعت و به معانی و نازکی و خوشی
یکی قصیدهء من همه[...]مایۀ10 شعراست[؟]
وگر گواهی خواهد یکی بر این دعوی
همین قصیده بدین گفت من بسنده گواست
مرا چه باید گفت این سخن که نیک افتاد
چو آفتاب درفشان ز آسمان پیداست
به صنعت است روان شعر من چو جان در تن
بلی و آنِ دگر کس بهسان باد رواست
ایا گُروهی کاین شعرها همیخوانیت11
به حلق و حنجره گویی که زیر باد دو تاست
مرا به سوی شما آب نیست و مرتبه نیست
سوی شما همه جاه و بزرگی آن کس راست
https://t.me/aaadab1397farhang