و «ها»ی جمع بعد از نقش.
یعنی نغمهونقشهای....
به جای «نغمههای نقش» که جای «ها»ی جمع عوض شده است.
--با سلام سه نقطه ها بیشتر نقش شک و تردید در مورد مطلبی را ایفا می کرده اند اما نقش های دیگری هم داشته اند. بنگرید به مقاله ارزشمند استاد افشار با عنوان: سه نقطه ها» که در نورمگز در دسترس است.
سؤالی دارم که امیدوارم بزرگواران گروه پاسخ دهند:
برای تایپ کلمات عربی معمولا به جای کاراکتر "ی" که در صفحه کلید های فارسی موجود است، باید از کاراکتر "ي" در صفحه کلید عربی استفاده کرد.
اما ظاهرا عرب ها در کلماتی مثل "علی = بر" و موسی و کسری و ... حرف آخر را با کاراکتر "ي" در صفحه کلید عربی نمی نویسند. آیا برای این حرف در صفحه کلید عربی کاراکتر سومی موجود است یا اینکه عرب ها همان کاراکتر "ی" فارسی را در این مورد به کار می برند؟
ببینید به نظر می رسد "ی" به صورت بزرگ و جدا معمول بوده است اما بعد از مدتی گذشتگان نیز دریافتند این "ی" زشت است و نوشته را بد شکل میکند و کم کم خوشنویسان آن را از قلم انداختند و فقط سر "ی" را به عنوان نمادی از "ی" روی "های" بیان حرکت گذاشتند که امروزه در صفحه کلید ها به شکل همزه است کاش طراحان فونت در صفحه کلیدها آن را از همزه جدا میکردند. و دایره بیشتری به آن می دادند تا متفاوت باشد
💠🔷💠🔷💠🔷💠🔷
┈••✾• ﷽ •✾••┈
معرفی کتاب
💎 نام کتاب: اعجاز هماهنگی آیات قرآن کریم
💎 مؤلّف: سیّد علی هاشمی
💎 انتشارات: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی
🌀 توضیحاتی پیرامون کتاب در بیانات استاد مهدوی راد
بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین
🔹 به تعبیری مدتی این مثنوی تأخیر شد. ما بنا را بر این داشتیم که در فاصله ی کوتاه کوتاه، آثاری را که من مطالعه کردم و از یک جهتی برای من جالب بوده، معرّفی کنم تا عزیزانی که با کانال ارتباط دارند، اطلاع داشته باشند و بیشتر هم بنا را بر این داشتیم که در مناسبت ها این اتفاق بیافتد که ظاهراً مدّتی است که انجام نشده و امیدوارم که از این جا به بعد این کار در فاصله های کوتاهی انجام بشود.
🔹 کتابی را که الآن از آن سخن خواهم گفت موضوعی است که تقریباً و یا تحقیقاً از حدود نیمه ی اوّل قرن سوّم، مورد گفتگو قرار گرفته و یا مؤمنان درباره ی آن سؤال کردند یا به تعبیر همان عالمان پیشین، ملحدان برای ضربه ی به قرآن یا نقد به قرآن از آن سود جستند.
🔹 مشخّضاً ابن قتیبه که در نیمه ی دوّم قرن سوّم است و قاعدتاً در کل قرن سوّم، زندگی اش قرار می گیرد در تأویل مشکل القرآن، به این موضوع پرداخته است و در مقدّمه ی کتاب هم، مشخّصاً گفته که جهت گیری او از نوشتن کتاب تأویل مشکل القرآن، همین موضوع است. یعنی القای این سؤال یا شبهه که در مواردی آیات قرآن با آیات قرآن یا صدر و ذیل آیه یا مجموعه ی برآیند یک سوره با آیه ای یا یک سوره با سوره ای هماهنگ نیست. این که هماهنگ نیست یا تخالف دارد یا تضاد دارد. بعضاً ادّعا کردند تناقض دارد. و این موضوع را از کهن ترین روزگاران مطرح کردند.
🔹 الآن هم من گاه و بی گاهی در صفحات مجازی بعضی از این نکته ها را می بینم که مطرح می کنند. اگر به کتاب بسیار بسیار خوب و قابل توجّه مرحوم آیت الله معرفت نگاه کرده باشید، شبهات و ردود،موضوع یک فصل آن همین است که بخش غالب آن متّکی بر کتاب ابن قتیبه و به نوعی بازسازی کتاب ابن قتیبه است.
🔹 این کتاب که الآن به همین جهت از آن سخن می گوییم، عنوانش در برگیرنده ی همین است. اعجاز هماهنگی آیات قرآن کریم.
🔹 کار بسیار خوبی که آقای سیّد علی هاشمی در این کتاب انجام داده اند، جمع کردن تمام این موارد و عناوینی است که در منابع متعددی که به عنوان نقد قرآن یا اشکال بر قرآن یا حتّی مؤمنانه سؤال از چیستی این نوع آیات، این ها را جمع کرده است. یعنی اوّلین و مهمّ ترین نکته ی آن، جمع کردن همه ی این موارد است که به نظر من کار جالبی است.
🔹 یک نکته ای که این جا تا حدودی مغفول واقع شده و به آن در ضمن پرداخته شده است و شاید اگر دقیقاً به آن پرداخته می شد، جالب بود و برای بعضی ها در مطالعات این گونه، سیر تاریخی این جریان است. یعنی از کجا این نوع نگاه در برخورد با قرآن، شروع شده و در مسیر راهی که می رود، به کجاها کشیده است.
🔹 کتاب بسیار خوب ولی مختصر مرحوم عبدالجبّار شراره با عنوان دعوی التناقض بین النصوص القرآن الکریم تاریخها و معالجتها، کتابی است که با همه ی کوچکی آن، به این موضوع خوب پرداخته است. یعنی پیشینه را و تاریخچه را گزارش کرده است.
🔹 آقای هاشمی در این کتاب، به نظر من همان طوری که اشاره کردم، با دقّت تمام در بخش های مختلف و هر بخشی در فصل های مختلف، آیاتی را که چنین ادّعا شده آوردند و با توجّه به همه ی آثار خوب مفسّران این ها را پاسخ داده است.
🔹 بخش اوّل که مفاهیم و کلیّات است. بعد آیاتی که نشان گر تناقض است که ایشان نوشتند: موهم تناقض است. و ای کاش تناقض نما می نوشتند که عبارت قشنگ تر بود و جمع و جورتر بود. آیاتی که در حوزه ی علوم قرآنی این گونه اند. آیاتی که در حوزه ی معارف قرآنی، اصول و عقاید و نبوّت، نبوّت هم نبوّت عامّه و نبوّت خاصّه. بعد در ادامه ی آن، آن چه که مرتبط با معاد است. و آن چه که مرتبط با نعمت های بهشتی، عذاب ها و عقاب ها است. آیات الاحکام و بالاخره در نگاه نهایی هم قرآن و دانش روز. یک جاهایی در قرآن دارد که زمین و آسمان در شش روز آفریده شده و در جاهای دیگر اطلاق دارد و زمانی برای آن گفته نمی شود.
🔹 کتاب از این جهت به نظر من قابل توجّه است و در تحلیل و بررسی و بحث هم تلاش کرده از کهن ترین منابع که از تبیان شیخ طوسی بگیرید و از تفسیر مقاتل بن سلیمان بگیرید تا منابع امروزی مثل تفسیر بسیار مهمّ ابن عاشور و در رأس همه ی این ها المیزان و غیر آن استفاده کرده است.
🔵گفتگو با پروفسور محمدعلی امیرمعزی(3)
( صوت این گفتگو قبلاً در کانال گذاشته شدهاستhttps://t.me/IslamwaIran/808
البته. اما اگر شما دید کلی که یک مورخ باید داشته باشد را بگیرید، یعنی از متون فاصله بگیرید و آنها را از بالا نگاه کنید و در متون فرو نروید که این مطلب اول گفته شده یا آن مطلب، می بینید که تصویری از تشیع داده شده و متوجه می شوید که چهره ی امام مرکز ثقل دیانت شیعه است. بنابراین با شما موافقم و مقایسه ای که کردید هم از نظر تاریخی قابل بررسی است. چون چهره ی امام و بالاخص حضرت علی، کاملاً با چهره ی عیسی مسیح در مسیحیت اولیه و بخصوص در مسیحیت گنوستیک قابل مقایسه است. پیش از اینکه ما به خداشناسی برسیم ،آنچه که غربی ها تئولوژی می خوانندش، که حالا ما فقط اسمش را توحید نگذاریم، مسیحی ها می گویند عیسی شناسی، من به آن می گویم امام شناسی، و به نظرم شاید نوعی نماد روشن این مطلب، در حدیث امام علی است. وقتی یک حبر از او می پرسد خدایی را که می پرستی می بینی؟ و علی می گوید می شود خدایی که دیدنی نیست را پرستید؟ و البته بعد اضافه می کند که این خدا را با چشم سر نمی شود دید و با چشم دل باید دید.
رؤیت به قلب.
بله رؤیت به قلب. و بعد احادیث دیگری داریم که آنچه در قلب دیده می شود، در واقع شکل نورانی امام است که این شکل نورانی امام مظهر أسماء و صفات خداست. امام، نماد و مظهر خداست که این مظهریت مفهوم مهمی در شیعه است که یعنی محل ظهور و بازتاب. چون در ریشه ی عربی ظ ه ر مضمون نور هست. پس خداشناسی اینجا از امام شناسی شروع می شود. باز هم می گویم که در تشیع قدیم. یعنی قبل از اینکه تشیع بعد از آل بویه از طریق آثار شیخ مفید و دیگران، جنبه ی کلامی پیدا می کند و یک مقداری این امام شناسی از آن زدوده می شود و جنبه ی خداشناسی با رنگ و بوی معتزلی می گیرد و چهره ی امام کمرنگ می شود. چرا؟ چون اولاً امام غایب است و دارد کم کم چهره ی فقیه متکلم، جایگزین و جانشین چهره ی امام می شود. بنابراین از لحاظ تاریخی طبیعی است که یک مقداری این جنبه ی محوری بودن امام را از آل بویه به بعد از آن بگیرند. از زمانی که جنبه ی کلامی پیدا می کند و خداشناسی مهم تر از امام شناسی می شود. ولی به نظر من قبل از آل بویه امام شناسی ارجح است و محوریتش بیشتر است.
✨ بحثی که بعد از چهره ی امام پیش می آید، بحث سلسله ی امامان است. شما در درس دانشگاه دو سال پیشتان در مورد چهره ی امام علی صحبت می کردید. الان هم فرمودید که چهره ی ایشان، تصویر مسیحایی دارد و حتی می شود در تاریخ هم رد آن را هم گرفت. آیا این فقط در مورد امام علی است؟ چون در مورد مسیحیت که صحبت می کنیم، یک مسیح داریم و خداوند در تاریخ و در جسم مسیح ظهور کرده. اما در تشیع ما دوازده امام داریم. و با امام دوازدهم باب امامت تاریخی بسته می شود. در واقع سؤال اصلی من در مورد چهره امام به طور اعم و چهره امام علی به طور اخص است.
💐💫💐💫💐💫💐💫💐💫
------------------------------------------------
☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️
#مجله_تاریخیفرهنگی_ایران_و_اسلام
t.me/IslamwaIran
همیشه فکر می کردم چطور در نیمه دوم دولت صفوی تا پایان قاجار وحدت شیعه و سنی در ایران و عراق و شام و مصر آن اندازه استوانه های محکمی داشته است! فکر می کردم نکند اشتباه می کنم و چنین نبوده است! البته گهگاه ردیه هایی در کردستان یا خراسان می دیدم، نشان هایی از افراط هم در مصر دهه پنجاه و بعد از آن که آغاز نفوذ وهابی ها و سلفی های ابن تیمیه ای بود می دیدم. اما در مجموع به خصوص از زمانی که عثمانی ها خیلی ضعیف شدند از سالهای بعد از نادر شاه تا پایان قاجار دوره آرامی تجربه شده است. (البته منهای دوره سقوط صفوی که عثمانی ها و افغانها به بهانه های مذهبی جنگ مذهبی راه انداختند اما بسرعت جمع شد) اینک عبارتی را که از اثری از سال 1202 دیدم به عنوان شاهد نقل می کنم. اول تصویر آن و بعد هم متن آن را تایپ می کنم ضمن آن که ممکن است چون با عجله بوده اغلاطی هم داشته باشد. به نظرم یکی از بهترین متن ها در این زمینه است و این که دقیقا آرامش سیاسی و توجیه مذهبی این وحدت را هم نشان می دهد.
@litera9
... آرا و عقاید بشر تمام شدنی نیست. آن چه به این گنجینه ی تمام ناشدنی کمک می کند، شناخت آراء عقاید و اندیشه ی اندیشمندان است که در تعاطی و برخورد اندیشه ها در زمان های مختلف، خلاقیت و نوآوری را به بار نشانده و افکار جدید را به منصه ی ظهور می رساند. استادان توانا به انجام این کار در دانشگاه ها، که حوزه ی فعالیت شان به نوعی با شناخت اندیشه ها، برخورد آرا و خلاقیت و نوآوری توأم است، به واقع آموزش دهندگان این نگرش همه جانبه و خلاق به عنوان رسالت تاریخی و وظیفه ی اجتماعی و فکری خود به دانشجویان و سازندگان و اندیشمندان فردای جامعه ای خواهند بود که نیاز به تولید فکر و ایده را می توان از این طریق تأمین کرد.
آرا و عقاید مارکوزه به نوعی از این خلاقیت و نوآوری برخوردار است. او امیدوار بود تا بتواند با دیدگاه و تألیفی که براساس مبانی فرویدیسم یا با مارکسیسم به عمل آورد، و نقش مبانی زیبایی شناختی خود، جامعه ی معاصر را از تک ساحتی بودن خارج سازد. مارکوزه موافق وضع موجود نبود و با انقلاب خود در واقع به دنبال راه حلی برای رهایی از وضعیت موجود و استثماری بود که جامعه ی معاصر غربی، بنیادی ترین محرمات اخلاقی تمدن را مورد تجاوز قرار داده بود. این انقلاب به نظر او باید در عین حال، انقلابی در ادراک نیز می بود که بازسازی مادی و مفهومی جامعه را همراهی کند، و زمینه ی زیبایی شناختی تازه ای را پدید آورد. به نظر مارکوزه جنبش دانشجویی در دهه های ۱۹۶۰ و اوای دهه ی ۱۹۷۰ نشان می دهد که چگونه طالب تغییر شکلی برق آسا در ذهنیت و حساسیت و تخیل و عقل و خرد آدمیان بود. این جنبش چشم انداز تازه ای را عرضه نمود و نفوذ روبنا به زیربنا را نشان داد. نفوذی که به واقع تأثیر زیادی بر تجدید حیات فکری و سیاسی مکتب فرانکفورت از خود بر جای گذارد و احتمال تولد دوباره و رنسانس جدیدی را براساس نگرش مارکوزه در عصر جهانی پسامارکوزه، بیش از پیش هویدا می سازد.
همه ی افتادگان
ساموئل بکت
نشر1956
نمایش نامه همه ی افتادگان شاهکار استاد بزرگ نمایش نامه نویسی کتابی است که حسرت و عشق و تنهایی را در کنار هم قرار داده است، این کتاب برای آنهایی است که می خواهند دقایقی را خارج از این دنیا به سر برند...
نمایش، داستان زنی است که نیاز به احساسات و زندگی آرام و چیزهای معمولی دارد، در دریایی از درک نشدن ها، غرق شده است. در یک زندگی که همه در آن افتاده اند، سقوط کرده اند، نابود شده اند...!
عدم ارتباط، سکوت، ،نیاز به حرف زدن، نیاز به درک شدن و نیاز به احساس شدن... در هم جمع می شوند تا یکی دیگر از نمایش نامه های تکان دهنده، زیبا و خلاق، ادبیات قرن بیستم را بسازد.
🔶📚 سه شماره اخیر فصلنامه علمی تخصصی آرشیو ملی ایران به کتابخانه مرکزی اهدا شد.
این فصلنامه که جزو نشریات تخصصی سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران است، هر شماره در سه حوزه ی اصلی مقالاتی را منتشر می کند:
🔹 الف- مقالات آرشیوی
شامل نوشتارهایی که معمولا به امور مربوط به بایگانی ها می پردازد؛ ماهیت شناسی بایگانی ها، مدیریت بایگانی و نقد عملکرد سازمان ها در قبال بایگانی ها دغدغه ی اصلی مقالات این بخش است.
🔹 ب- مقالات تاریخی-اسنادی
در این بخش اغلب نوشتارهایی منتشر می شود که بر پایه ی مشاهده و تحلیل اسناد نگاشته شده است، حال ممکن است موضوع مقاله به طور مستقیم با علم سندشناسی در ارتباط باشد یا اصلا به سمت جامعه شناسی تاریخی یا سیاسی معطوف باشد. گفتنی است این بخش معمولا در هر شماره تعداد مقالات بیشتری را در خود جای می دهد.
🔹 ج- مقالات حفظ و نگهداری
نوشتارهای این بخش در حوزه ی حفاظت و مرمت اسناد و نسخه های خطی است. برخی از مقالات این بخش در شماره های مختلف ترجمه ی مقالات خارجی است و به نظر می رسد هیأت تحریریه در انتخاب این مقالات اولویت را به کاربردی بودن آن می دهند.
در تصویر زیر، روی جلد سه شماره ی اخیر که دربرگیرنده ی فهرست مقالات نیز هست، مشاهده می شود.
@UT_Central_Library
yon.ir/Piivx
یکی از شیوه های تدوین کتاب های معتزله و شیوه های تدریس در سوربن
معتزله شیوه های مختلفی برای تدوین آثارشان داشته اند. من این را در جایی به تفصیل نوشته ام. یکی از این شیوه ها تدوین کتاب به شیوه درس محور بوده. البته این شیوه خود چندین نوع داشته است. یکی از انواع آن این بوده که استاد به اندازه ای که هر روز درس می داده مطلب را پیش از درس می نوشته و بعد همان را بر شاگردان املاء می کرده و البته با کمی توضیحات اضافی. این توضیحات اضافی را گاهی خود او و گاهی شاگردان به متن می افزوده اند. این افزوده های استاد اگر از سوی شاگردان اضافه می شد گاهی آن را بر عین همان متن استاد که پیش و یا پس از آغاز جلسه درس از روی آن می نوشته اند اضافه می کرده اند و یا بر تقریراتی که شاگردان از درس استاد فراهم می کردند آن اضافات هم بر متن اصلی از پیش نوشته شده استاد افزون می شد و در مجموع به شکل تقریرات شاگردان دستیاب بود. استاد معمولا در جلسه درس در این شیوه عین آنچه شب قبل نوشته بود را از رو می خواند و بعد اضافاتی را افزون می کرد. این شیوه هنوز هم در حوزه های علمیه ما از سوی برخی مدرسین مورد استفاده قرار می گیرد. در دانشگاه های غرب هم این شیوه بسیار معمول است که استاد متن از پیش نوشته شده را عینا بخواند و توضیحاتی را لا به لا افزون کند. در سوربن در برخی درس ها شیوه استادان ما چنین بود. در دانشگاه های آمریکا هم خیلی از درس ها به همین شیوه ارائه می گردد.
الآن سه چهار ماهی است برای یکی از شاگردان دوره دکتری دو فصل کتاب المعتمد ابوالحسین بصری را درس می دهم. من قبلا با متن این کتاب آشنایی داشتم و مکرر بخش هایی از آن را خوانده بودم. حالا که برای تدریس دقیقتر بحث ها و استدلال ها را می خوانم تقریبا بر من مسلم شده که المعتمد ابو الحسین در چنین شیوه ای نوشته شده است. به همین دلیل می بینم که خیلی از اوقات بحث ها در هم آمیخته شده و گاه معلوم نیست موضع خود او دقیقا در مسائل اختلافی چیست. گاهی وسط بحث مطلبی نه چندان روشن را مطرح می کند و یا مطالب را خیلی سر بسته و بدون روشن کردن مبانی آن بیان می کند. معلوم است تنها برای سیر بحث خودش و استفاده در هنگام تدریس آن را می نوشته است و محتملا بعدا بعضی مطالب اضافی سر درس را لا به لای متن اصلی مسوده جا داده اما دقیقا بحث ها را بازنویسی و یا شرح کامل نداده است. بسیاری از کتاب های معتزله به این شیوه نوشته شده است. شرح انواع مختلف تدوین آثار معتزلی را در آن مقاله پیشگفته نوشته ام که باید وقتی با شواهد کامل منتشر کنم.
https://t.me/azbarresihayetarikhi
ظاهراً در اينکه تخصص شرط اصلی هر اظهار نظر قابل اعتنایی است ترديدی نباشد. اما متأسفانه ما در میهن عزیزمان گاه دچار تعارفات می شویم و اگر کسی به طور مثال کتابی درباره موضوعی بنویسد که به کلی خارج از تخصص اوست به جای آنکه او را سرزنش کنيم از او ستايش هم می کنيم. برای کار خود دلیل هم می آوريم. می گويیم طرف با وجود آنکه تخصصش چيز ديگری است اما زحمت کشيده و در موضوعی متفاوت کلی مطالعه کرده و سند جمع کرده. این نوع تبریرات بدتر از اصل آن کار است. اينکه آدمی تخصصش مثلا مهندسی راه و ساختمان و یا فلان و بهمان موضوع در مهندسی و یا پزشکی است اما درباره تاریخ کتاب می نویسد حتی اگر زحمت هم کشیده درست است در مقام یک امر جزیی و شخصی شایسته تقدیر است اما در عین حال بی هیچ سخن کاری است که به حوزه پژوهش و تخصص ضربه می زند. جای گفتگو هم ندارد. داوری غیر اهل تخصص معمولا سطحی و جزیی نگر و بدون نگاه جامع است. متأسفانه ما در جامعه مان عادت کرده ایم همیشه با دیدن جنبه های مثبت یک چیزی تماميت يک واقعيت با همه ابعادش را نبينيم و بعد با تعارفات بی محتوا عموما درست از جایی ضربه می خوريم که گمان نمی برديم. اما این تعارفات و اهمال کاری ها عاقبت کار دستمان می دهد. کیست به این نوع نویسندگان علاقمند بگوید آقا تخصص مثلاً در پزشکی ربطی به تخصص در دانش تاریخ و سندشناسی و فقه و فلسفه و کلام و اصول ندارد. این آدم ها فکر می کنند جمع و التقاط جای پژوهش تاریخی و علمی را می گيرد. اگر هم اعتراض کنيد به جای آنکه پاسخگو باشند تازه مدعی هم می شوند....
پ. ن: عاقبت اين نوع اهمال کاری ها ظهور آدم های غير متخصص و پر مدعایی مانند ناصر پورپیرار است...
⭕️⭕️
#علمی #ادبیات
🔻🔻
ابتکار و خلاقیت علماء مسلمین بود وقتی انسان نبود!
یکی از این ابتکار ها آموزش علوم با شعر هست و این سبک چند حسن دارد.
💠اول
مصنف کتاب سعی می کند ایجاز را رعایت کرده و سبیل تطویل را پیش نگیرد.
💠دوم
معانی به راحتی در ذهن نقش می بندد بجهت میل طبع آدمی به کلام موزون
💠سوم
جا برای معلم و استاد می گذارد یعنی استاد می تواند متن را باز کند اما در متون خود آموز استاد فقط متن را ترجمه می کند که این سبب از بین رفتن جو علمی در مَدرَس می شود.
💠چهارم
وقتی متکلم ایجاز گویی(با رعایت شرائط که یکی از آنها این است که ایجاز مخلّ نباشد) کرده باشد متعلم بالاجبار روی عبارت دقیق می شود تا قیود را بفهمد و این یعنی پرورش انسان های دقیق
💠پنجم
در رساله ی آداب مطالعه ذکر شد که طالب فهم متن باید که ابتدا یک دور اجمالا مطلب را بخواند ،سپس مبادی تصوریه و تصدیقیه متن را استخراج کند(و غیرها من الشروط و من ارادها فعلیه بتلک الرساله)..
این روش تعلیم بالشعر سبب سهولت تمرکز می شود بر روی این مبادی و خود این سبب می شود متعلم بعد از مدتی متون را نقادی کند.
💠و....فوائدی که اگر بخواهم ذکر کنم خود به این داء تطویل مبتلا می شوم.
@yortchi_bosjin_pdf
⭕️⭕️
ادامه معرفی از پست بالا 👆
🔹ابتکار و خلاقیت علماء مسلمین بود وقتی انسان نبود!
🔹یکی از این ابتکار ها آموزش علوم با شعر هست و این سبک چند حسن دارد.
🔸اول
مصنف کتاب سعی می کند ایجاز را رعایت کرده و سبیل تطویل را پیش نگیرد.
🔸دوم
معانی به راحتی در ذهن نقش می بندد بجهت میل طبع آدمی به کلام موزون
🔶سوم
جا برای معلم و استاد می گذارد یعنی استاد می تواند متن را باز کند اما در متون خود آموز استاد فقط متن را ترجمه می کند که این سبب از بین رفتن جو علمی در مَدرَس می شود.
🔷چهارم
وقتی متکلم ایجاز گویی(با رعایت شرائط که یکی از آنها این است که ایجاز مخلّ نباشد) کرده باشد متعلم بالاجبار روی عبارت دقیق می شود تا قیود را بفهمد و این یعنی پرورش انسان های دقیق
🔷پنجم
در رساله ی آداب مطالعه ذکر شد که طالب فهم متن باید که ابتدا یک دور اجمالا مطلب را بخواند ،سپس مبادی تصوریه و تصدیقیه متن را استخراج کند(و غیرها من الشروط و من ارادها فعلیه بتلک الرساله)..
🔹این روش تعلیم بالشعر سبب سهولت تمرکز می شود بر روی این مبادی و خود این سبب می شود متعلم بعد از مدتی متون را نقادی کند.
🔷و....فوائدی که اگر بخواهم ذکر کنم خود به این داء تطویل مبتلا می شوم.
#معرفی_کتاب
@yortchi_bosjin_pdf
"استاد فرشچیان و ماجرای تابلوی عصر عاشورا"
@Haghighatznu
پدرم نماینده شرکت فرش در اصفهان بود. استادی بود که برای ایشان نقش فرش می کشید. یک بار پدرم مرا پیش او برد. استاد، نقش یک آهو را به من داد و گفت از روی آن نقاشی کن. تا صبح فردا حدود دویست طرح در اندازه ها و جهت های مختلف کشیدم. برای استاد باور کردنی نبود. هنرجویان امروز بعد از اندک زمانی خدا را هم بنده نیستند. من آن قدر رنگ برای استادم سابیدم که کف دست هایم پینه بست.
سه سال پیش از انقلاب، روز عاشورا بود، مادرم گفت: برو روضه گوش کن تا چند کلام حرف حساب بشنوی. گفتم: من حالا کاری دارم بعد خواهم رفت.
رفتم اتاق، اما خودم ناراحت شدم. حال عجیبی به من دست داد، قلم را برداشتم و تابلو" عصر عاشورا" را شروع کردم. قلم را که برداشتم همین تابلو شد که الان هست، بدون هیچ تغییری.
الان که بعد از سی سال به این تابلو نگاه می کنم، می بینم اگر می خواستم این کار را امروز بکشم، باز هم همین تابلو به وجود می آمد، بدون هیچ تغییری. یک چیزی دارد این تابلو که خود من هم گریه می کنم، و آن مرکز تصویر است که نیست و آن خود امام حسین (ع) است...
@Haghighatznu
@kash_kool
✍️ علی زمانیان
🖊 تحریف سوم
سه گونه دغدغه و نگرانی در باره ی روایت هایی که از عاشورا می شود، وجود دارد. نگرانی هایی که با عنوان کلی "تحریف" عاشورا از آن نام می برند. تحریف، به نحو مختصر، همه ی آن چیزی است که به عاشورا اضافه و یا از آن کم می شود. البته عمده ی تحریفات، افزودنی هایی است که از سوی علاقه مندان و پیروان، اتفاق افتاده است. تحریف ها، عموما از سرخیرخواهی و برای پررنگ تر کردن آن واقعه بوده است. اما به هر تقدیر، تغییر دلخواهانه ی رویداد تاریخی، چه آگاهانه و چه ناآگاهانه، تحریف محسوب می شود. تحریف ها چنان پرحجم و انبوه است که حقیقتا روایت صادقانه و درست واقعه ی کربلا، کاری سخت و برخی مواقع ناممکن می نماید.
@sokhanranihaa
اما آن سه گونه دل نگرانی، ناظر است به سه گونه تحریفی که باید آن ها را از یکدیگر متمایز کرد و مورد تامل و واکاوی قرار داد. ناگفته نماند هر یک از تحریفات سه گانه، به علت هایی رخ داده و می دهد و هر یک، نتایج و پیامدهایی دارند. اگر آثار و نتایج را با هم سنجش کنیم، می توانیم بفهمیم کدام تحریف، از آن جهت که آثار سوء بیشتری داشته است، مهمتر است. و مهمتر یعنی این که نیازمند دقت و وارسی بیشتری است. باید بیش از موارد دیگر به آن پرداخت و آن را اصلاح نمود. پیش از آن که آن سه گونه تحریف آورده شود، باید به این نکته نیز اشاره گردد که بیشترین حجم توجه منتقدین به نوع اول تحریف بوده است و بیشترین سرمایه ی دانشی خود را در این راه نهاده اند. و کمترین توجه به تحریف نوع دوم و شاید اصلا توجه به تحریف نوع سوم نداشته اند.
اما آن سه گونه تحریف که سبب نگرانی هایی شده است کدام است؟
🔻تحریف عاشورا را می توان در سه گروه زیر صورت بندی کرد:
❗️1. تحریفاتی که معطوف به جزییات آن رویداد غم انگیز است.
مرحوم مطهری در دوجلد کتاب حماسه ی حسینی به این نوع تحریفات عاشورا پرداخته اند. گاهی در واقعه چنان تغییر ایجاد می کنند که آن را از باورپذیری خارج می کنند. این سخن بدان معنا است که افزودنی هایی به داستان عاشورا اضافه می شود که عقل عرفی و فهم انسانی آن ها را نمی تواند قبول کند. به عنوان مثال، تعداد لشگریان یزید را تا هشتادهزار نفر هم ذکر کرده اند. با جنگ و مدیریت صحنه ی نبرد هم که آشنا نباشیم از خود می پرسیم برای تعداد اندک همراهان امام حسین، چه ضرورتی به این همه لشگر بوده است؟ به هر حال دستکاری رویداد و روایت کاذب از آن، اولین تحریف آن واقعه است.
❗️2. تحریفات معطوف به رویکرد و هدف و گفتمان عاشورا
کسی مانند مرحوم صالحی نجف آبادی در کتاب شهید جاوید، سعی کرده است خوانش نو و تحریف نشده ای از عاشورا ارائه دهد. جنگی مرسوم میان قبایل و نزاع میان انسان هایی که بارها در تاریخ اتفاق افتاده است. و عاشورا هم یکی از همان جنگ ها است. اما رویکرد برخی چنان است که عاشورا را لباس اسطوره و راز می پوشانند و آن را از دسترسی تحلیل بیرون می برند. هدف و یا گفتمان عاشورا را وارونه نمایش می دهند.
کسانی سعی کرده اند با شرح قابل قبولی از عاشورا، هدف و رویکرد آن را توضیح دهند. مثلا توضیح بدهند که رویداد کربلا، رویدادی ظلم ستیزانه و یا عدالت خواهانه بوده است.
❗️3. تحریف معطوف به جابجایی حاشیه و متن
این گونه تحریف یعنی، محرم و عاشورا را که رویداد تاریخی است و حاشیه ای بر دین ورزی است، به جای متن دین گذاشتن.
تحریف نوع سوم، ریشه ای ترین تحریف است. این نوع از تحریف است که کمتر مورد توجه بوده است. اینک وقت آن است که به این نوع از تحریف پرداخته شود و زوایای آن شرح و تبیین گردد. تحریف نوع سوم، نتیجه و پیامد دو تحریف پیشین است. چنین می شود که محرم و عاشورا، به جای آن چیزی می نشیند که خود امام حسین برای احیای آن قیام کرد. افراط ها و کج فهمی ها، عاشورا را به بنیادها می برد و برجای باورهای دینی می نشاند. به همین علت است که زیارت رفتن جای مسجد را می گیرد و خواندن زیارت نامه جای قرآن خواندن را. به همین علت است که جامه ی سیاه، سفره ی نذری، سینه زدن و نمایش های خیابانی جای دین را و آیین جای ایمان را می گیرد. و در نهایت، احساسات زودگذر بر جای رفتار صالح و باورهای سنجیده می نشیند و در نتیجه، دینداری از مدار خویش خارج می شود و به جای آن که دست ما را در کوران زندگی بگیرد، هم به روان ها و هم به روابط اجتماعی لطمه وارد می کند.
تحریف سوم، حتی از ماهیت عاشورا چیزی باقی نمی گذارد زیرا، عاشورا، در آیین هایش جای دین و ایمان را می گیرد.
🗓 به تاریخ سال 96
.
🆔 @sokhanranihaa
🆑کانال سخنرانی ها
🌹
«متن:
"و به نغم¬های نقش نورس فضای کهن¬سرای جهان مالامال"
شرح:
نقش؛ به فتح. در تحفه السعادت نوشته که : "جنسی است از اجناس سرود" و در بهار عجم گفته که:" نقش در اصطلاح ارباب نغمه، نغمه است"؛ انتهی. پس نغمه و نقش¬های نورس به واو عاطفه در میان نغمه و نقش واهی جمع بعد از نقش می باید.نه نغمه به صیغه جمع مضاف به سوی نقش کمالایخفی و نورس غالب آن است که به معنی همان کتاب است که تصنیف کرده ممدوح است نه به معنی نورسیده ور نه به معنی مشتهری که ساخته ی اوست پس آنچه عبدالرزاق یمنی آن هر دو را اختیار کرده از عدم اعتنا بل از نا فهمی هاست و شاید که از نقش نورس رقم های کتاب نورس مراد باشد و به مجاز از رقم سخن های که رقم آن کتاب بر آن دلالت می کند در این صورت اضافت نغمه به سوی نقش نورس درست باشد اما خوبی اول ظاهر است.
۴- توجه داشته باشید که χ با x فرق دارد.x در ناحیه نرمکام(velar) و χ که همان «خ» فارسی باشد، در ناحیه ملاز(uvular) تولید می شود. x در فارسی وجود ندارد.
۵- مکانیسم تولید «چ» و «ج» در زبان فارسی بصورت آمیزه ای از دو آوای انسدادی و سایشی است، اما هر کدام نقش یک همخوان واحد را ایفا می کنند که به آن انسدادی- سایشی(affricate)گویند. معمولا آن را به همین صورت دو نشانه ای (ترکیب همان دو آوایی که در تولیدشان دخیلند) بکار می برند.
۶- حرف r از آن آواهای انعطاف پذیری است که به شکلهای مختلف در جاهای مختلف تلفظ می شود و واجگونه های متفاوتی دارد. اما ظاهرا در گویشها و زبانهای ایرانی این واجگونه ها اگر به جای یکدیگر هم تلفظ شوند باعث تقابل معنایی نمی شود. اما از آنجایی که در گویشهای مختلف بسیار متفاوت از همدیگر تلفظ می شوند و نگارنده هم نمی داند که این تفاوتها در گویشهای مختلف می تواند ارزش واجی داشته باشد یا نه، در بخش دوم مقاله به انواع r خواهیم پرداخت.
۷- حرف «ی» را از نظر آواشناسی می توان یک واکه به حساب آورد ولی نقشی که این آوا در زبان فارسی بازی می کند همانند نقش همخوانهاست نه واکه ها. از این رو این آوا را در بسیاری از زبانها نیم واکه(approximant) می نامند.(ر.ک.به ص ۷۸ از کتاب دکتر ثمره)از طرف دیگر این آوا به عنوان یک همخوان در کتاب دکتر یداله ثمره با نشانه [y] نشان داده شده در حالی که این نشانه در جدول IPA به عنوان یک واکه مشخص شده است. همخوان «ی» اما با نشانه[j]نوشته شده است.
اندر فضاحتهای مطالعات بین رشته ای
بخندیم یا بگرییم؟
اینکه دانشگاههای ما به عقیم بودن آموزشهای علوم انسانی به سبکی که در ایران رایج است پی برده اند ظاهرا باید امیدبخش باشد ولی مشکل اینجاست که برخی استادان ما به جای بازنگری در این رشته ها، یک شبه شده اند متخصص مطالعات میان_رشته ای. جماعتی از این دانشگاهیان اوستاناگشته دکان بازکرده اند و بدون آنکه در رشته ای جز رشته ی خودشان کوچکترین آموزشی دیده باشند، هر رشته ای از علوم را که دوست داشته اند با رشته ی خودشان آمیخته اند و اسمش را گذاشته اند مطالعات میان_ رشته ای!
طرف مثلا معماری خوانده و بعد یک شبه شده متخصص مطالعات «عرفان و هنر» یا آن یکی تاریخ خوانده و ناگهان سر تدوین رساله ی دکتری به اجبار استاد راهنمایش هوس کرده پژوهشی در «جامعه شناسی تاریخی» صورت بدهد و یکی دیگر، با آن که فقط در رشته ی روان شناسی درس خوانده در لحظه، اراده کرده که بشود «روان شناس دین».
داستان به همین سادگی و بی مزگی است و این تازه به عنوان یک حرکت نو و جریان ساز در علوم انسانی و اجتماعی و هنر دارد در ایران شکوفا می شود. خدا به خیر بگذراند. این طوری هاست که استاد بزرگ فلان رشته ی علم تجربی که از خواندن درست یک بیت شعر فارسی هم ممکن است عاجز باشد، بر اساس خوانش غلطش از یک واژه در بیتی از شاهنامه، نظریه صادر می کند و بعد شاکی هم هست که: «نمی دانم چرا وقتی نظرم را در جمع استادان ادبیات گفتم صدایشان در نیامد». خدا پدرت را بیامرزد؛ آن استادان بدبخت وقتی دیدند شما با آن عظمت علمی (که البته واقعا هم در رشته ی خودتان استاد بزرگی هستید) چنان خبطی کرده اید متحیر شدند و زبانشان بند آمد و شاید هم حرمت استادی شما را نگه داشتند و «شوختان وا پیش چشمتان نیاوردند».
استاد اعظم دیگری با تحصیلات نقاشی، چنان از عرفان می گوید که استادان الهیات و عرفان یکسره مبهوت می مانند که چرا عمری را در دانشگاه ابتدا به تحصیل ادبیات فارسی و عربی و آموختن تاریخ و قرآن و تفسیر و حدیث و کلام و شریعت پرداخته اند تا مقدمات آموختن عرفان را طی کنند و چرا بعد از بیست سال تحصیل جرات نمی کنند دو صفحه از ابن عربی را شرح کنند در حالی که این نقاش محترم بدون گذراندن یکی از این مقدمات، نظریه پرداز «عرفان و هنر» شده است. یکی از اینها در بحث هنر-عرفان، نوشته که مشخص ترین و آشکارترین نشانه ی توحید در اسلام، دایره است! حیف از آن همه وقت که استادان الهیات و کلام اسلامی در مطالعه و تحصیل این رشته ها گذاشتند و حیف از هزاران کتاب در فلسفه و کلام که نگاشته شد و هیچ کس عقلش به اینجا نرسید که مشخص ترین نشانه ی توحید، دایره است!
دوستان نازنین! مطالعه ی میان رشته ای یعنی اینکه دست کم در دو رشته زحمت کشیده باشیم و با مبانی، روش، منابع، نقد منابع، نظریه ها، پارادایمها و مکاتب و مجادلات و اختلاف نظرهای صاحب نظران در هر دو رشته آشنا باشیم نه اینکه در رشته ی الف درس بخوانیم و هر وقت دلمان خواست به رشته های ب و جیم و دال تجاوز کنیم!
قاعده: زمانی شما می توانید مدعی شوید پژوهشی میان رشته ای صورت داده اید که جرات کنید از پژوهشتان در برابر استادان همان رشته ای دفاع کنید که رشته ی خودتان را با رشته ی آنها درآمیخته اید وگرنه هر کسی در لانه ی خودش پادشاه است!
#ابراهیم_م_بشلی
چند منبع برای یک مقاله آکادمیک لازم است؟
🔸 در بسیاری از موارد دانشجویان این سوال را مطرح می کنند که ما حداقل باید چند منبع را در قسمت رفرنس های مقاله ی خود بیاوریم و جوابی که معمولا از دیگران می شنوند این هست که خوب، این سوال رو از استادتون بپرسین چون در آخر آنها هستند که به شما نمره خواهند داد.
🔸به تجربه ثابت شده است تعداد مشخص شده ای برای این سوال وجود ندارد. بلکه نکته ی اصلی ای که باید به آن توجه شود این است که اصلا هدف ذکر منابع چیست؟ پاسخ مشخص این است که تعداد مقالات و منابعی که در بخش رفرنس ها آورده می شوند باید به اندازه ای باشند که هدف از ارائه ی بخش منابع در انتهای مقاله را برآورده سازد.
✳️ هدف از بخش منابع چیست؟
🔹ما در مقالات منابعی را که از آنها استفاده کرده ایم لیست می کنیم تا در برابر سوال ها و ابهام های خواننده دربارهی ایده ها و فرض ها و نکات مهمی که در مقاله ی خود بیان کرده ایم، مقاله ی خود را پشتیبانی کنیم. در حقیقت ما می گوییم که همانطور که فلان دانشمندان نیز در تحقیق خود به فلان نتیجه رسیده اند.... یعنی ما داریم به خواننده می گوییم که این فرض یا جمله ای که بیان کردم در حقیقت از پشتوانه ی علمی برخوردار است.
🔹لذا بهتر است به تعدادی که نیاز است منابع را ذکر کنیم تا به اندازه ی لازم جملات مهم مقاله ی خود را به پشتوانه های علمی محکم کنیم.
👈 یک راه بسیار خوب برای دانستن اینکه آیا با این مقالات و این تعداد رفرنس توانسته ایم پشتوانه لازم را ایجاد کنیم یا خیر این است که به سوالات زیر پاسخ دهید:
1️⃣ آیا در متن علمی من، نکات و جملات مهمی هستند که بدون پشتوانه ی علمی رها شده باشند؟
2️⃣ آیا بیش از حد به یک منبع تکیه نکرده ام؟ آیا برای تحکیم نکات اساسی تحقیقم از 2 یا 3 منبع استفاده کرده ام؟
3️⃣ اگر جملات بدون پشتوانه علمی ای در متن وجود دارد، آیا از منابع موجود می توانم برای آنها نیز استفاده کنم؟
4️⃣ اگر موضوع تحقیق من مسئله ای است که نظرات مخالفی درباره ی آن وجود دارد، آیا از هر دو جنبه ی موضوع منابعی را ذکر کرده ام؟
🔺یکی از مهارت های تحقیق و مقاله نویسی این است که ما بتوانیم خلاء های اطلاعاتی را در کار تحقیقی خود شناسایی کنیم.
🔸 استاد شهید مرتضی مطهری:
🔻همه امر به معروف و نهی از منکرهای ما در اطراف دگمه لباس مردم بوده است، در اطراف بند کفش مردم بوده است، در حول و حوش موی سر مردم بوده است. در حول و حوش دوخت لباس مردم بوده است!
🔻ما اصلا چه میشناسیم معروف که چه است؟ ما منکر چه می شناسیم که چه هست؟
🔹ما معروف ها را به جای منکر میگیریم و منکرها را گاهی وقتها به جای معروف. بهتر این که ما جاهل ها امر به معروف و نهی از منکر نکنیم.
🔻چه منکرها که بنام امر به معروف و نهی از منکر به وجود نیامد!
@bazmeghodsian
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com