Forwarded From زندگی روزانه
برای آشنایی با اسناد جنیزه و اهمیت آنها در مطالعات اسلامی، مدخل "جنیزه ی قاهره" را در دانشنامه ی جهان اسلام ببینید؛ در لینک زیر


http://rch.ac.ir/article/Details/7582

تالیف مرحوم استاد فردریک نیسن
ویراسته و ترجمه ی #ابراهیم_م_بشلی
Forwarded From زندگی روزانه
چند سال قبل که در دانشکده ی هنر سوره مرتکب تدریس زیبایی شناسی هم شده بودم، به چند دانشجوی عزیز سوره و نیز دانشکده ی هنر تهران پیشنهاد کرده بودم برای رساله های ارشد و دکتری درباره ی #زیبایی_شناسی، در فاز اول، در زیبایی شناسی هنر پیشا مارکسیزم روسیه، زیبایی شناسی مارکسیستی شوروی و زیبایی شناسی پسامارکسیستی پژوهش کنند که خب، طبعا نکردند😂
روی حساب تخیلات معلمی ام در دانشگاه بنا داشتم سلسله ای از رساله ها را در باب زیبایی شناسی ملی، قومی یا زیبایی شناسی های فرهنگ-محور در حوزه های جغرافیاییِ فرهنگی مختلف مثل چین و ژاپن و جنوب غرب آسیا و امریکای لاتین و افریقا و ...به دانشجوجه ها پیشنهاد کنم که شکر خدا این برنامه ی بلند مدت در نطفه خفه شد🙈
چون دیگر تدریس و دانشگاه را ترک کرده ام فایلهایی که برای دانشجوجه های مفروض جمع کرده بودم اینجا پست میکنم؛ بلکه به درد کسی بخورد.👇👇👇
#ابراهیم_م_بشلی
نسل ناتمام؛
در همه‌ی کارها ناتمام
@literature9
#یادداشتهای_زندگی_روزانه
#ابراهیم_م_بشلی

همه‌ی ما برای حسنک وزیر، دل سوزانده‌ایم و قرن‌هاست که ما خوانندگان روایت ِ بیهقی از داستانِ بر دارکردنِ حسنک، بوسهلِ زوزَنی را آدم بدِ قصه‌ی حسنک دانسته‌ایم؛ اما انگار حالا باید عاقل‌تر از آن باشیم که ندانیم ما آدم‌های متولد دهه‌ی 1350، در ایران البته، بیشتر هم سرشت و هم سرنوشتِ بوسهلیم.
بوسهل مردی بزرگ و با دانش و به قول خودِ بیهقی «امام‌زاده و محتشم» بود ولی از همه‌ی دنیا طلبکار بود و وقتی داستان زندگی اش را در منابع می کاویم می‌بینیم که حق هم داشت. مثل همه‌ی ما متولدان دهه‌ی 1350 که تک‌تکِ عناصر این دنیا به ما بدهکارند و از روزی که متولد شده‌ایم دارند حق‌مان را بالا می‌کشند. نسلی که وقتی روی تخت در تنهایی دراز بکشد و به مرگ فکر کند، می‌بیند که ای دل غافل: در همه‌ی کارهایش ناتمام بوده است! کودکی‌اش، نوجوانی‌اش، جوانی‌اش و حالا میانسالی‌اش با بافتار و ساختار و ماجراهایی شگفت آور همراه بوده که در تاریخ سابقه نداشته و قابل ترجمه و تعریف کردن برای بنی بشری غیر از خود متولدان دهه‌ی 1350 ایران نیست. حتی متولدان دهه‌های قبل و بعدشان هم اصولاً ذره‌ای از وضع وجودی این جماعت را نمی‌توانند درک کنند. این نسل، انگار تنهاترین نسل آدمیزاد است. خاطرات‌شان فقط برای خودشان و هم‌نسلانشان خاطره است و برای دیگران تقریباً بی‌معناست.
زندگی متولدان دهه‌ی 1350، یک پروژه‌ی ناتمام است که بی‌امیدی رو به تعطیلی است؛ هر بار که خبر مرگ یکی از دوستان هم نسلم را می‌شنوم داغ این «فروبستگیِ پروژه‌ای» برایم تازه می‌شود. ما نسلی منزوی در جهان، که برای هر خواسته‌ی بدیهی و بسیار کوچکمان باید صف می‌کشیدیم و بیش از هر انسانی در دنیا برایش منتظر می‌ماندیم و اغلب هم این «آن» به همه‌مان نمی‌رسید چون یا ممنوع بود یا نبود یا کم بود و اگر بود، خوبش را از ما بهتران برده بودند و ته مانده‌هایش دیگر قابل استفاده نبود! از هر چیزی در این دنیا تنها پیش پرده‌اش را، تیزرش را، آگهی‌اش را دیدیم؛ و با امیدواری بیهوده‌ای انتظارش را کشیدیم و برای رسیدن به آن تا سر حد مرگ دویدیم و تلاش کردیم. نه نسل قبل از ما و نه نسلهای بعد از ما به اندازه‌ی ما برای رسیدن به خواسته‌های کوچک و بزرگشان تلاش نکرده و جان نکنده‌اند؛ از درس خواندن و مدرک گرفتن و کار گرفتن تا حتی طلاق گرفتن و پس دادن خانه‌ای که با وام خریده به بانک و پس گرفتن شکایت از دادگاه!
نسلی بینابینی هستیم که میان جهان سنتی و آنالوگ و جهان جدید دیجیتال گیر افتاده‌ایم؛ نسلی پر از تناقض در همه‌ی ابعاد وجودی. نسلی که با ارزش‌های دینی و اخلاقیِ سنتی تربیت شده و حالا باید با ارزشهای کاملاً متناقض زندگی کند و تازه باید برای فرزندانش پدر و مادر هم باشد. پدر و مادر بودن برای هیچ نسلی از بشر به اندازه‌ی این جماعت دهه‌ی پنجاهی دشوار و طاقت‌فرسا نیست. انگار شما را سی سال فقط به عنوان آشپز آموزش بدهند و بعد قرار باشد که سی سال دیگر را به عنوان سرباز نیروی ویژه‌ی تکاور دریایی خدمت کنید. نه شنا یادتان داده‌اند نه قایقرانی و نه حتی یک تفنگ یا جلیقه‌ی نجات به دست‌تان داده‌اند. در عین حال هم از شما انتظار دارند که سربازهای خوبی برای وطن باشید؛ قهرمان باشید و افتخار بیافرینید و اگر در نبرد زندگی شکست بخورید، به سختی مجازات هم خواهید شد:
به دریاش افکند با دستِ بسته
به او گفت زنهار تا تَر نگردی!
این نسلی است که به راحتی می‌میرد؛ از مرگ ترسی ندارد؛ چون مرگ چیزی را نمی‌تواند از این نسل بگیرد؛ این نسل، آرزویی ندارد که دم مرگ حسرتش را بخورد؛ این نسل، نسلِ زندگی‌های ناتمام است. نسلِ مرثیه‌خوانِ تمام آنچه که می‌خواست و نشد؛ و البته نسلی است صبور و نجیب؛ زندگی روزانه‌ی ظاهراً معمولیِ این نسل، در واقع از گونه‌ی حماسه است؛ اماحماسه‌ای ناتمام که جز مرگ، تماشاگری ندارد.

به یاد زنده یاد، دکتر منصور سلیمانی بشلی؛
دوم خرداد۱۳۹۸
Forwarded From زندگی روزانه
اندر فضاحتهای مطالعات بین رشته ای
بخندیم یا بگرییم؟


اینکه دانشگاههای ما به عقیم بودن آموزشهای علوم انسانی به سبکی که در ایران رایج است پی برده اند ظاهرا باید امیدبخش باشد ولی مشکل اینجاست که برخی استادان ما به جای بازنگری در این رشته ها، یک شبه شده اند متخصص مطالعات میان_رشته ای. جماعتی از این دانشگاهیان اوستاناگشته دکان بازکرده اند و بدون آنکه در رشته ای جز رشته ی خودشان کوچکترین آموزشی دیده باشند، هر رشته ای از علوم را که دوست داشته اند با رشته ی خودشان آمیخته اند و اسمش را گذاشته اند مطالعات میان_ رشته ای!
طرف مثلا معماری خوانده و بعد یک شبه شده متخصص مطالعات «عرفان و هنر» یا آن یکی تاریخ خوانده و ناگهان سر تدوین رساله ی دکتری به اجبار استاد راهنمایش هوس کرده پژوهشی در «جامعه شناسی تاریخی» صورت بدهد و یکی دیگر، با آن که فقط در رشته ی روان شناسی درس خوانده در لحظه، اراده کرده که بشود «روان شناس دین».
داستان به همین سادگی و بی مزگی است و این تازه به عنوان یک حرکت نو و جریان ساز در علوم انسانی و اجتماعی و هنر دارد در ایران شکوفا می شود. خدا به خیر بگذراند. این طوری هاست که استاد بزرگ فلان رشته ی علم تجربی که از خواندن درست یک بیت شعر فارسی هم ممکن است عاجز باشد، بر اساس خوانش غلطش از یک واژه در بیتی از شاهنامه، نظریه صادر می کند و بعد شاکی هم هست که: «نمی دانم چرا وقتی نظرم را در جمع استادان ادبیات گفتم صدایشان در نیامد». خدا پدرت را بیامرزد؛ آن استادان بدبخت وقتی دیدند شما با آن عظمت علمی (که البته واقعا هم در رشته ی خودتان استاد بزرگی هستید) چنان خبطی کرده اید متحیر شدند و زبانشان بند آمد و شاید هم حرمت استادی شما را نگه داشتند و «شوختان وا پیش چشمتان نیاوردند».
استاد اعظم دیگری با تحصیلات نقاشی، چنان از عرفان می گوید که استادان الهیات و عرفان یکسره مبهوت می مانند که چرا عمری را در دانشگاه ابتدا به تحصیل ادبیات فارسی و عربی و آموختن تاریخ و قرآن و تفسیر و حدیث و کلام و شریعت پرداخته اند تا مقدمات آموختن عرفان را طی کنند و چرا بعد از بیست سال تحصیل جرات نمی کنند دو صفحه از ابن عربی را شرح کنند در حالی که این نقاش محترم بدون گذراندن یکی از این مقدمات، نظریه پرداز «عرفان و هنر» شده است. یکی از اینها در بحث هنر-عرفان، نوشته که مشخص ترین و آشکارترین نشانه ی توحید در اسلام، دایره است! حیف از آن همه وقت که استادان الهیات و کلام اسلامی در مطالعه و تحصیل این رشته ها گذاشتند و حیف از هزاران کتاب در فلسفه و کلام که نگاشته شد و هیچ کس عقلش به اینجا نرسید که مشخص ترین نشانه ی توحید، دایره است!
دوستان نازنین! مطالعه ی میان رشته ای یعنی اینکه دست کم در دو رشته زحمت کشیده باشیم و با مبانی، روش، منابع، نقد منابع، نظریه ها، پارادایمها و مکاتب و مجادلات و اختلاف نظرهای صاحب نظران در هر دو رشته آشنا باشیم نه اینکه در رشته ی الف درس بخوانیم و هر وقت دلمان خواست به رشته های ب و جیم و دال تجاوز کنیم!
قاعده: زمانی شما می توانید مدعی شوید پژوهشی میان رشته ای صورت داده اید که جرات کنید از پژوهشتان در برابر استادان همان رشته ای دفاع کنید که رشته ی خودتان را با رشته ی آنها درآمیخته اید وگرنه هر کسی در لانه ی خودش پادشاه است!
#ابراهیم_م_بشلی