انصافا خط تعلیق زیبایی است، شبیه خطوط خواجه مروارید و خواجه اختیار و ولی الدین گیلانی است که در کتابخانه دانشگاه استانبول، نمونه هایی از آنها ضمن گنجینه فاخر اهدایی شاه طهماسب به سلطان مراد ثالث عثمانی موجود است و این کمینه نمونه هایی از آن ها را در پیام بهارستان شماره نخست، چاپ کرده ام، انصافا زیباست. دست مریزاد عالی بود??
استاد با سلام
متن و ترجمه این موارد حتی الامکان (صد البته با استفاده از افاضات شما و جناب هاشم پور) خدمت آقای علامی که در پیوی سوال کرده بودند ارسال شد.
حضرتعالی در مقاله ی ارزشمندتان درباره نسخ طنز مجلس ملمع ترکی فارسی عربی زیبایی را نقل کرده اید، نمونه نخست ارسالی جناب علامی بسیار به آن ملمع شبیه است، متاسفانه مقاله تان دم دستم نبود تا مقایسه کنم.
عرض آخر هم اینکه به نظرم حرکاته در این ملمع تصحیف "مژگانه" میباشد
✅ کتیبۀ #سبیل #ام_عباس در #قاهره
از زمانی که مصر به تصرف سلطان یاووز سلیم درآمد، تبدیل به یکی از ایالات حکومت عثمانی شد و فرهنگ تُرکی و عثمانی را نیز پذیرفت. حاکمان مصر همواره از سوی خلیفۀ عثمانی تعیین و از باب عالی (استانبول) اعزام میگردیدند. این حکام علاوه بر اجرای منویات سیاسی و مذهبی سلطان عثمانی، به تقلید از وی، اقدام به ساخت مساجد و مدارس و بناهای عامالمنفعه میکردند. شیوۀ #معماری_عثمانی را هنوز هم میتوان در بناهای باقیمانده از آن دوران دید. یکی از این آثار که تا امروز نیز محفوظ مانده، #سبیل_ام_عباس است. "سَبیل" در اصطلاح شرعی و فقهی، موقوفهای است که فی سبیل الله برای استفادۀ عموم مسلمین ایجاد میشود. اما اُمّ عباس کیست؟
"عباس حلمی پاشا" یا "عباس دوم" (زادهٔ ۱۴ ژوئیه ۱۸۷۴ - درگذشتهٔ ۱۹ دسامبر ۱۹۴۴) پسر توفیق پاشا و آخرین #خدیو مصر بین سالهای ۱۸۹۲ تا ۱۹۱۴ میلادی بود. #خدیو عنوان حاکمان سلسلۀ خدیوی بود که ماهیتی نیمهمستقل داشت.
مادر عباس حلمی پاشا به تقلید از سَبیلهای بناشده توسط خاندان عثمانی در استانبول، اقدام به ساخت چشمهای در #قاهره نمود که کتیبۀ آن را #عبدالله_زهدی_افندی نوشته است. این کتیبه حاوی چهار بیت شعر تُرکی عثمانی است که به خط #ثلث_جلی و بر روی سنگ به شکل برجسته حکاکی و بر بالای این چشمه نصب شده و هماکنون نیز مرمت و بر جای خود باقی است.
چند سال پیش یکی از دوستان، با دیدن واژۀ "حضرت عباس" در ابتدای مصرع نخست کتیبه و بدون توجه به متن و معنی اشعار، این سَبیل را به حضرت امالبنین مادر حضرت اباالفضل العباس علیهالسلام نسبت داده بود که صد البته خطای فاحشی است!
#عبدالله_زهدی_افندی از بزرگترین خطاطان تُرک است که نسب به تمیم الداری از صحابۀ حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم میبرد و عمدۀ شهرت وی، به دلیل کتابت #کتیبه های مسجد شریف نبوی در مدینۀ منوره است. #عبدالله_زهدی_افندی به دعوت خاندان خدیوی، سالها در مصر اقامت کرد و عنوان #خطاط_مصر به وی اعطاء گردید. بسیاری از نوشتههای رسمی و دولتی و کتیبههای بناهای بزرگ در قاهره به خط زهدی افندی است. وی در ۱۸۷۹ میلادی در #قاهره درگذشت و در جوار آرامگاه امام شافعی در قرافة الصغری در #فسطاط مدفون شد. زهدی افندی هنر خوشنویسی را در مصر پایهگذاری کرد و راه او توسط خطاطان بزرگ دیگر همچون #محمد_عزیز_افندی و #رئیس_الخطاطین #احمد_کامل_آکدیک که مدتی در مصر سکونت داشتند، دوام یافت.
برای مطالعۀ شرح حال و آثار #عبدالله_زهدی_افندی به کتاب #خوشنویسان_استانبول مراجعه فرمایید.
● تحقیق و تدوین: مهدی قربانی
@MehdiQorbani
✅ رسم اجازه نویسی در سنت تعلیمی هنرخوشنویسی عثمانی
در سنت تعلیمی خوشنویسی عثمانی رسمی وجود داشته که به «اجازه نامه»، «اذن نامه» یا «اهلیت نامه» شناخته میشود. این رسم ظاهراَ فقط در خوشنویسی عثمانی رواج داشت. بر اساس این رسم شاگرد قطعهای را به خط نسخ، ثلث یا نستعلیق مینوشت و آن را به رؤیت استاد یا استادانی میرساند و استادان نیز غالبا با خطی موسوم به «خط اجازه» و با الفاظی به عربی آن را تأیید میکردند. افزون بر بررسی مفهوم اجازه و خاستگاه آن در این سنت تعلیمی، پژوهش درباب ساختار و محتوای اجازهنامهها و شناخت خط موسوم به خط اجازه، اندازه اجازهنامهها، عبارتهای اجازه و محل رقم اجازه برای شناخت بهتر این رسم لازم است که این نوشتار آن را بر عهده دارد.
فریبا پات نویسنده این مقاله در پژوهشنامه تاریخ تمدن اسلامی، دوره 49، شماره 2، پاییز و زمستان 1395، صفحه 143-170 منتشر شده است.
http://yon.ir/eiEHx
@manuscript
همان وقت این فتوا به دست شیعیان در ایران رسید و یکی از عالمان وقت، با نام علی نقی کمره ای که قاضی شیراز و سپس اصفهان بود، کتابی با نام جامع صفوی در برابر آن نوشت. صد البته، او هم در این کتاب، تندی های زیادی کرد. زمانی که نوح افندی آن فتوا را می نوشت، و عمده جهت سیاسی آن جنگهای شاه صفی با دولت عثمانی برای فتح بغداد و عراق بود (سالهای 1039 و 1040) میرداماد نیز در پاسخ به پرسشی در لزوم جنگ با رومیان یعنی عثمانیان که آنان هم برای تصرف بغداد می جنگیدند، فتوا داد. او ضمن تاکید بر لزوم جنگ با عثمانی ها که به بغداد حمله کرده بودند، تنها بر بغی آنان تأکید کرد، اما سخنی از تکفیر به میان نیاورد. عنوان بغی، با توجه به سابقه فقهی آن که شامل جنگهایی شبیه جمل و صفین می شود، به این معناست که طرف مقابل کافر نیست. البته عالمان دیگری در ایران بودند که در این باره افراط داشتند، اما یافتن نمونه هایی مشابه ابن کمال پاشا زاده و یا نوح افندی در این سوی، کمتر است.
مشابه همین منازعات در شرق ایران، میان دولت ازبکان و صفویان وجود داشت و بارها فتاوایی از این قبیل به درخواست شاهان ازبک از سوی عالمان برجسته حنفی صادر گشت. استفاده میرویس افغان و فرزندش محمود هم از فتاوی علمای وقت برای جنگ با صفویان یکی از نمونه های دیگر است.
حاصل آن که، رابطه سیاست و تکفیر، و منطبق کردن جنگهای قدرت یا سرزمینی با مسائل مذهبی، از اموری است که مع الاسف با استفاده یا به عبارت بهتر سوء استفاده از عالمانی که آماده صدور این قبیل فتاوا هستند، رخ می دهد و می شود گفت دست کم نتیجه ورود برخی از عالمان و شیخ الاسلامانی در سیاست است که آماده فرمانبری از امیران را دارند.
@jafarian1964
آلت دورنما و سمعک «عینک گوش» در اصفهان صفوی ساخته فرنگیان
هفته قبل که در سفر کاشان بودم و در دانشگاه سخنرانی کردم، ضمن صحبت اشاره کردم که مع الاسف در اصفهان صفوی ما، به رغم فراوانی فرنگیان، علمای منجم ما، با آلات و اسباب جدید آشنا نبودند. آثار نجومی آن دوره، شاهد است که به هیچ روی با نظریات جدید آشنا نبوده اند. برای نمونه در کتاب اختیارات علامه مجلسی و دیگر آثار منجمان، هیچ اشاره به یافته های جدید نجومی فرنگی نشده است.
در بازگشت، دکتر منصوری، فرمودند که خبری در این باره را در نشریه ای دیده اند. خواستار آن شدم و از روی لطف، شب آن را برای بنده ارسال کردند. اصل یادداشت از مجله یادگار سال دوم، شماره دهم بود. یادداشتی در دو صفحه اما بدون نام نویسنده که به احتمال قریب به یقین باید از خود مرحوم عباس اقبال باشد.
ایشان در آنجا، مطلبی را از ریاض العلماء نقل کرده بودند و این که ذیل شرح حال ثابت بن قرّه، مطلبی در باره شخصی به نام رافائیل در اصفهان آمده که آلتی ساخته بوده که ستارگان را بهتر می دیده و ماه در آن روشن تر بوده است. متن گزارش مانند بود و لذا دوست داشتم اصل آن را از ریاض بیابم.
جستجو در ریاض چاپی نتیجه ای نداد، و حدس زدم که باید در بخش چاپ نشده آن که شرح حال علمای اهل سنت است باشد. از دوستی که سابقا علاقه مند بود تا چاپ تازه ای از ریاض بکند، سراغ گرفتم. معلوم شد در نسخه ای که دست ایشان است، این مطلب نیامده است. جستجوی بیشتری کردم تا بالاخره نسخه ریاض را از کتابخانه ملک، به یمن سخاوت مندی دوست عزیزم جناب حسینی، مدیر محترم آن کتابخانه گرفتم. در واقع، ساعتی پیش این نسخه را فرستادند و من هم به سرعت مشغول شدم.
متن ریاض را مرور کردم، و مطلب مورد نظر را یافتم. حالا باید از مرحوم عباس اقبال، دکتر منصوری، آقای ثقفیان و جناب حسینی تشکر کنم، و متن زیر را که یادداشتی منحصر به فرد در باره وجود دروبین یا به قول افندی، دورنما در اصفهان صفوی و دست فرنگی است، ارائه دهم. باز هم تأکید کنم که تقریبا حکایت در یادگار آمده، اما نکات ریز و مهم دیگری در لابلای آن عبارات بود که ارزش ارائه متن کامل آن را داشت.
داستان از ثابت بن قره آغاز می شود، و این که او از یکی از حکمای سابق نقل کرده است که می توان سرمه ای را یافت که وقتی به چشم مالیده می شود، ستارگان تا عمق آسمان بهتر دیده می شوند. باز نقل شده که منجمی بابلی، تمام سیارات را می دیده و چشمانی داشته که نفوذ در احجار و اشیاء سخت «کثیفه» می کرده است. این مطالب را میرمحمد صالح قزوینی در کتاب نوار العلوم و الادب آورده، و نفوذ دید چشم، از میان اجسام کثیفه را انکار کرده که چنین چیزی شدنی نیست. عبارت این است: «جامع گوید این حکایت بر تقدیر صحت، کار قوت بصر نیست، اگر شاید به قوت بصر، تمام ستارگان آسمان را دیدن، و لیکن نشاید از پشت دیوار نقش و خط دیدن و خواندن». آنگاه بحث آلتی را که یک فرنگی ساخته و با آن امکان رؤیت آسمان و ستارگان و بویژه ماه بوده را نقل می کند. این شخص رفائیل است که بنا به حدس مجله یادگار، به احتمال زیاد، همان پدر رافائل دومان فرانسوی است.
افندی، ابتدا سخن میرمحمد صالح قزوینی را در باره آن دوربین نقل می کند، و علاوه، مطلبی هم در باره سمعک یا به گفته افندی «عینک چشم» می آورد. هر دو شگفت و خواندنی است. مطلب قزوینی به فارسی و یادداشت توضیحی افندی به عربی است که البته مثل فارسی است! حاشیه افندی این است که این آلتی که قزوینی از آن یاد کرده، چیزی است که او بارها در اصفهان و روم (عثمانی) دیده و نامش دورنما است.
سپس در باره آن آلتی هم که برای تقویت شنوایی بوده است، گوید که ظرفا به آن عینک چشم می گویند، اما من در آن تردید دارم که درست باشد. گویی افندی کارکرد آن را قبول ندارد. به هر روی، اهمیت این نقل در این است که دقیقا ساخت دوربین یا همان دورنما را توضیح می دهد.
میرمحمد صالح قزوینی به نقل افندی از کتاب نوادر العلوم او می نویسد:👇👇
@jafarian1964
دیوان لغات الترک
@litera9
دیوان لغات الترک
(مجموعهی گویشهای ترکان) کهنترین واژه نامه ترکی _ عربی بازمانده از قرن پنجم هجری است که کار تدوین نهایی آن در میان سالهای 464 تا 466 در بغداد به پایان رسیده است.
مولف این واژه نامه محمود بن حسین بن محمد کاشغری خود از شاهزادگان قراخانی بود که بعد از بروز کشمکشهای قدرت در خاندان مجبور به مهاجرت از کاشغر شد و به سفر در میان قبایل ترک پرداخت و سرانجام به نیشابور و سپس به عراق عرب آمد.
وی با سفر در میان ترکان و ثبت و ضبط واژگان و اشعار آنها در واقع بنیاد تالیف اثری را نهاد که بیشتر از اینکه یک واژه نامه صرف باشد، در واقع دانشنامهی زبان، فرهنگ، ادبیات، تاریخ، اسطورهها و باورهای عامیانه ترکان است.
این اثر با توجه به اداره شدن جوامع اسلامی به دست ترکان به خصوص سلسله سلجوقی در قرن پنجم در واقع با هدف آموزش زبان ترکی به ملتهای مسلمان تالیف شده است.
متن عربی این اثر به کوشش تحسین برانگیز مرحوم معلم رفعت کلیسی و در 3 جلد منتشر شده است که فایل آن تقدیم شیفتگان زبان و ادبیات ترکی میشود؛ @turkdiledebiyat
موزه هنرهای ترکی و اسلامی استانبول (Turkish and Islamic Arts Museum) آخرین موزهای است که در دوره عثمانی افتتاح شد و شاخصترین مجموعه آثار هنری ترکی-اسلامی را در خود جای داده است.
از جمله جذابترین آثار به نمایش گذاشته شده در این موزه، فرشهای سلجوقی قرن سیزدهم میلادی هستند.
در سفر به استانبول، بازدید از این موزه را از دست ندهید.
@museum_tourism
نقد طریقه فهرستی ۳
اینجا نمونه دیگری است که نشان می دهد طریقه فهرستی صرفاً به کار ذکر احتمالات و استحسانات می خورد و حلال مشکلی نیست. هزار جور دیگر می شود این مطلب را در مورد علت این سبک روایت شیخ صدوق نسبت به احادیث علی بن ابراهیم و با واسطه احمد بن زیاد مطرح کرد. مشکل اینجا این است که تصور شده شیخ صدوق همواره همه آثار علی بن ابراهیم را به همراه داشته و یا نقل او مستقیم از خود آثار علی بن ابراهیم بوده است. یا اینکه نسبت به همه محتوای کتاب های علی بن ابراهیم مطلع بوده. یا اینکه تصور شده که شیخ صدوق تنها می بایست طرق مهمتر روایت از علی بن ابراهیم را در نظر بگیرد. یا اینکه اینجا شیوه شیخ صدوق تحویل سند و یا سبک استخراج نیست ، قس علی هذا. البته من درباره تحلیل اسانید مبنای جدیدی دارم که در کتاب دوم من درباره تحلیل اسناد که چند سالی است روی آن کار می کنم آن را بحث کرده ام. به نظر ما با آن تحلیل راه بهتری برای درک عملکرد شیخ صدوق و دیگر محدثان خواهیم داشت. نیازی به شیوه فهرستی و احتمالات غیر مفید نیست...
https://t.me/azbarresihayetarikhi
اشتباهی غريب در فهم عباراتی ساده از شيخ طوسی
فاضل محترم آقای سيد کمال حيدری در يک برنامه که آن را در شبکه های مجازی ديدم (السيد كمال الحيدري: نقد تراث الشيخ الطوسي الفقهي) با استناد به مقدمه شيخ بر المبسوط اظهار می دارند که شيخ فروع فقهی را از کتاب های اهل سنت داخل در فقه شيعه کرد؛ مسائلی که قبلا در فقه شيعه مطرح نبود. آنگاه ابراز می دارند که مشکل اينجا نيست بلکه مشکل اصلی که به واسطه آن معتقدند بايد به آن دليل فقه شیعه را مورد بازبينی قرار داد اين است که شيخ در اين مقدمه ابراز داشته که من در هر فرع و مسئله ای فقهی که ذکر می کنم و آن را به عنوان فتوای خودم مطرح می کنم يادی از مخالفان نمی کنم. به تعبير ديگر خود ايشان، شيخ در مقدمه مبسوط گفته که هرگاه در اين کتاب فروع برگرفته از کتب مخالفان را ذکر می کنم تعیین نمی کنم که اين فرع از مخالفين و عامه است و يا اصلا از استنباطات فقهای شيعه است. بنابراين با اين کار شيخ معلوم نيست کدام مسئله در اين کتاب اصلا برخاسته از فتوای اهل سنت است و کدام از شيعه. آقای حيدری نتيجه گرفته که بدين ترتيب معلوم نيست کدام يک از مسائل از خود شيخ و استنباطات او و يا ديگر فقهای شيعه است و کدام از مخالفان يعنی عامه (اهل سنت)؛مسائلی که اصلا ريشه اش به شيعه بر نمی گردد و صرفا از اجتهادات اهل سنت است و ربطی در اساس به فقه شيعه ندارد. بنابراين کتاب مبسوط آميخته ای است از مسائلی فقهی که ريشه بخش زيادی از آن به اهل سنت می رسد. ايشان با توجه به اين مقدمه می گويد شيخ در اينجا تصريح کرده که اگر هر جا در هر مسئله ای من مخالف باشم نظر خودم را می گويم اما هر جا مخالف نباشم سکوت می کنم و بنابراين نمی گويم که اين مسئله از اهل سنت وارد شيعه شده. در نهايت هم ايشان ابراز می دارد که بيشتر مسائل المبسوط از اين قبيل است.
آنچه آقای حيدری در اينجا گفته ناشی از درکی اشتباه از عبارات شيخ و اصطلاحات فنی آن و تک تک سطور و کلمات و عبارات شيخ است. در واقع اين استنباط آقای حيدری درست بر خلاف آن نظری است که شيخ در اينجا در نظر داشته. ظاهرا آقای حيدری در اين مقدمه به درستی منظور از مخالفين را متوجه نشده و به دنباله عبارت که شيخ می گويد انتسابات خلافات را در اينجا متعرض نمی شود بلکه در کتاب الخلاف به آن خواهد پرداخت مورد توجه قرار نداده اند. همه حرف شيخ اينجا (و در کل کتاب پر برگ المبسوط) این است که ثابت کند همه فروع فقهی را که در کتاب های اهل سنت هست می توان بر اساس مبانی فقه شيعی بدون به کار گيری قياس و اجتهاد الرأي و طرق ظنی استنباط کرد. بعد هم می گويد در اين کتاب فقط به فروع فقهی و طريق استنباط آنها از اين نقطه نظر پرداخته و تفاصيل خلافات فقهی و اسامی فقها را در جایی که خلافی فقهی وجود دارد در اين کتاب متذکر نمی شود بلکه آن را در الخلاف ذکر کرده که کتاب ديگر شيخ است. اين چه ربطی دارد به اين ادعا که بيشتر مسائل را شيخ از کتاب های فقهی اهل سنت اخذ کرده و چون هر جا که مخالفتی با آنها نداشته بنابراين بحثی هم نکرده و در عين حال اسامی مخالفان را هم نياورده بنابراين شيخ با اين کارش و با اين سخنش در واقع کاری کرده که معلوم نيست کجا را از اهل سنت گرفته و کجا را خودش استنباط کرده. فرض کنيد شيخ اصلا در کتاب خلاف خود هم اين کار را نمی کرد باز آنچه او در اينجا می گويد با استنباط اشتباه آقای حيدری متفاوت است. اصلا مگر عدم ذکر منابع خلافات فقهی و اسامی طرف های خلاف در هر مسئله ای لزوما به معنی عدم شناخت ريشه بروز و ظهور آن فرع فقهی است و يا اگر بحثی را در مخالفت با فتوایی نگفته و از مخالفان هم نامی نبرده بايد نتيجه گرفت که ما نمی دانیم اين مسئله ريشه اش به اهل سنت می رسد و يا از خود شيعه و استنباطات شيعی است؟ در مشهورترين مسائل و فروع فقهی که در همه مذاهب از همان آغاز مطرح بوده هم خلافات وجود دارد و ذکر خلافات فقهی و يا عدم آن بستگی دارد به هدف و نوع و ژانر ادبی تأليف فقهی و به آنچه ايشان استنباط کرده ربطی ندارد. وانگهی اين خلافات می توانسته در ميان خود فقهای شيعه هم باشد و منحصر در اهل سنت نيست. خودتان عبارات شيخ را بخوانيد:
اشتباهی غريب از آقای سيد کمال حيدری در فهم عباراتی ساده از شيخ طوسی (در دو فرسته)
فاضل محترم آقای سيد کمال حيدری در يک برنامه که آن را در شبکه های مجازی ديدم (السيد كمال الحيدري: نقد تراث الشيخ الطوسي الفقهي) با استناد به مقدمه شيخ بر المبسوط اظهار می دارند که شيخ فروع فقهی را از کتاب های اهل سنت داخل در فقه شيعه کرد؛ مسائلی که قبلا در فقه شيعه مطرح نبود. آنگاه ابراز می دارند که مشکل اينجا نيست بلکه مشکل اصلی که به واسطه آن معتقدند بايد به آن دليل فقه شیعه را مورد بازبينی قرار داد اين است که شيخ در اين مقدمه ابراز داشته که من در هر فرع و مسئله ای فقهی که ذکر می کنم و آن را به عنوان فتوای خودم مطرح می کنم يادی از مخالفان نمی کنم. به تعبير ديگر خود ايشان، شيخ در مقدمه مبسوط گفته که هرگاه در اين کتاب فروع برگرفته از کتب مخالفان را ذکر می کنم تعیین نمی کنم که اين فرع از مخالفين و عامه است و يا اصلا از استنباطات فقهای شيعه است. بنابراين با اين کار شيخ معلوم نيست کدام مسئله در اين کتاب اصلا برخاسته از فتوای اهل سنت است و کدام از شيعه. آقای حيدری نتيجه گرفته که بدين ترتيب معلوم نيست کدام يک از مسائل از خود شيخ و استنباطات او و يا ديگر فقهای شيعه است و کدام از مخالفان يعنی عامه (اهل سنت)؛مسائلی که اصلا ريشه اش به شيعه بر نمی گردد و صرفا از اجتهادات اهل سنت است و ربطی در اساس به فقه شيعه ندارد. بنابراين کتاب مبسوط آميخته ای است از مسائلی فقهی که ريشه بخش زيادی از آن به اهل سنت می رسد. ايشان با توجه به اين مقدمه می گويد شيخ در اينجا تصريح کرده که اگر هر جا در هر مسئله ای من مخالف باشم نظر خودم را می گويم اما هر جا مخالف نباشم سکوت می کنم و بنابراين نمی گويم که اين مسئله از اهل سنت وارد شيعه شده. در نهايت هم ايشان ابراز می دارد که بيشتر مسائل المبسوط از اين قبيل است.
آنچه آقای حيدری در اينجا گفته ناشی از درکی اشتباه از عبارات شيخ و اصطلاحات فنی آن و تک تک سطور و کلمات و عبارات شيخ است. در واقع اين استنباط آقای حيدری درست بر خلاف آن نظری است که شيخ در اينجا در نظر داشته. ظاهرا آقای حيدری در اين مقدمه به درستی منظور از مخالفين را متوجه نشده و به دنباله عبارت که شيخ می گويد انتسابات خلافات را در اينجا متعرض نمی شود بلکه در کتاب الخلاف به آن خواهد پرداخت مورد توجه قرار نداده اند. همه حرف شيخ اينجا (و در کل کتاب پر برگ المبسوط) این است که ثابت کند همه فروع فقهی را که در کتاب های اهل سنت هست می توان بر اساس مبانی فقه شيعی بدون به کار گيری قياس و اجتهاد الرأي و طرق ظنی استنباط کرد. بعد هم می گويد در اين کتاب فقط به فروع فقهی و طريق استنباط آنها از اين نقطه نظر پرداخته و تفاصيل خلافات فقهی و اسامی فقها را در جایی که خلافی فقهی وجود دارد در اين کتاب متذکر نمی شود بلکه آن را در الخلاف ذکر کرده که کتاب ديگر شيخ است. اين چه ربطی دارد به اين ادعا که بيشتر مسائل را شيخ از کتاب های فقهی اهل سنت اخذ کرده و چون هر جا که مخالفتی با آنها نداشته بنابراين بحثی هم نکرده و در عين حال اسامی مخالفان را هم نياورده بنابراين شيخ با اين کارش و با اين سخنش در واقع کاری کرده که معلوم نيست کجا را از اهل سنت گرفته و کجا را خودش استنباط کرده. فرض کنيد شيخ اصلا در کتاب خلاف خود هم اين کار را نمی کرد باز آنچه او در اينجا می گويد با استنباط اشتباه آقای حيدری متفاوت است. اصلا مگر عدم ذکر منابع خلافات فقهی و اسامی طرف های خلاف در هر مسئله ای لزوما به معنی عدم شناخت ريشه بروز و ظهور آن فرع فقهی است و يا اگر بحثی را در مخالفت با فتوایی نگفته و از مخالفان هم نامی نبرده بايد نتيجه گرفت که ما نمی دانیم اين مسئله ريشه اش به اهل سنت می رسد و يا از خود شيعه و استنباطات شيعی است؟ در مشهورترين مسائل و فروع فقهی که در همه مذاهب از همان آغاز مطرح بوده هم خلافات وجود دارد و ذکر خلافات فقهی و يا عدم آن بستگی دارد به هدف و نوع و ژانر ادبی تأليف فقهی و به آنچه ايشان استنباط کرده ربطی ندارد. وانگهی اين خلافات می توانسته در ميان خود فقهای شيعه هم باشد و منحصر در اهل سنت نيست. خودتان عبارات شيخ را بخوانيد:
اشتباهی غريب از آقای سيد کمال حيدری در فهم عباراتی ساده از شيخ طوسی (در دو فرسته)
فاضل محترم آقای سيد کمال حيدری در يک برنامه که آن را در شبکه های مجازی ديدم (السيد كمال الحيدري: نقد تراث الشيخ الطوسي الفقهي) با استناد به مقدمه شيخ بر المبسوط اظهار می دارند که شيخ فروع فقهی را از کتاب های اهل سنت داخل در فقه شيعه کرد؛ مسائلی که قبلا در فقه شيعه مطرح نبود. آنگاه ابراز می دارند که مشکل اينجا نيست بلکه مشکل اصلی که به واسطه آن معتقدند بايد به آن دليل فقه شیعه را مورد بازبينی قرار داد اين است که شيخ در اين مقدمه ابراز داشته که من در هر فرع و مسئله ای فقهی که ذکر می کنم و آن را به عنوان فتوای خودم مطرح می کنم يادی از مخالفان نمی کنم. به تعبير ديگر خود ايشان، شيخ در مقدمه مبسوط گفته که هرگاه در اين کتاب فروع برگرفته از کتب مخالفان را ذکر می کنم تعیین نمی کنم که اين فرع از مخالفين و عامه است و يا اصلا از استنباطات فقهای شيعه است. بنابراين با اين کار شيخ معلوم نيست کدام مسئله در اين کتاب اصلا برخاسته از فتوای اهل سنت است و کدام از شيعه. آقای حيدری نتيجه گرفته که بدين ترتيب معلوم نيست کدام يک از مسائل از خود شيخ و استنباطات او و يا ديگر فقهای شيعه است و کدام از مخالفان يعنی عامه (اهل سنت)؛مسائلی که اصلا ريشه اش به شيعه بر نمی گردد و صرفا از اجتهادات اهل سنت است و ربطی در اساس به فقه شيعه ندارد. بنابراين کتاب مبسوط آميخته ای است از مسائلی فقهی که ريشه بخش زيادی از آن به اهل سنت می رسد. ايشان با توجه به اين مقدمه می گويد شيخ در اينجا تصريح کرده که اگر هر جا در هر مسئله ای من مخالف باشم نظر خودم را می گويم اما هر جا مخالف نباشم سکوت می کنم و بنابراين نمی گويم که اين مسئله از اهل سنت وارد شيعه شده. در نهايت هم ايشان ابراز می دارد که بيشتر مسائل المبسوط از اين قبيل است.
آنچه آقای حيدری در اينجا گفته ناشی از درکی اشتباه از عبارات شيخ و اصطلاحات فنی آن و تک تک سطور و کلمات و عبارات شيخ است. در واقع اين استنباط آقای حيدری درست بر خلاف آن نظری است که شيخ در اينجا در نظر داشته. ظاهرا آقای حيدری در اين مقدمه به درستی منظور از مخالفين را متوجه نشده و به دنباله عبارت که شيخ می گويد انتسابات خلافات را در اينجا متعرض نمی شود بلکه در کتاب الخلاف به آن خواهد پرداخت مورد توجه قرار نداده اند. همه حرف شيخ اينجا (و در کل کتاب پر برگ المبسوط) این است که ثابت کند همه فروع فقهی را که در کتاب های اهل سنت هست می توان بر اساس مبانی فقه شيعی بدون به کار گيری قياس و اجتهاد الرأي و طرق ظنی استنباط کرد. بعد هم می گويد در اين کتاب فقط به فروع فقهی و طريق استنباط آنها از اين نقطه نظر پرداخته و تفاصيل خلافات فقهی و اسامی فقها را در جایی که خلافی فقهی وجود دارد در اين کتاب متذکر نمی شود بلکه آن را در الخلاف ذکر کرده که کتاب ديگر شيخ است. اين چه ربطی دارد به اين ادعا که بيشتر مسائل را شيخ از کتاب های فقهی اهل سنت اخذ کرده و چون هر جا که مخالفتی با آنها نداشته بنابراين بحثی هم نکرده و در عين حال اسامی مخالفان را هم نياورده بنابراين شيخ با اين کارش و با اين سخنش در واقع کاری کرده که معلوم نيست کجا را از اهل سنت گرفته و کجا را خودش استنباط کرده. فرض کنيد شيخ اصلا در کتاب خلاف خود هم اين کار را نمی کرد باز آنچه او در اينجا می گويد با استنباط اشتباه آقای حيدری متفاوت است. اصلا مگر عدم ذکر منابع خلافات فقهی و اسامی طرف های خلاف در هر مسئله ای لزوما به معنی عدم شناخت ريشه بروز و ظهور آن فرع فقهی است و يا اگر بحثی را در مخالفت با فتوایی نگفته و از مخالفان هم نامی نبرده بايد نتيجه گرفت که ما نمی دانیم اين مسئله ريشه اش به اهل سنت می رسد و يا از خود شيعه و استنباطات شيعی است؟ در مشهورترين مسائل و فروع فقهی که در همه مذاهب از همان آغاز مطرح بوده هم خلافات وجود دارد و ذکر خلافات فقهی و يا عدم آن بستگی دارد به هدف و نوع و ژانر ادبی تأليف فقهی و به آنچه ايشان استنباط کرده ربطی ندارد. وانگهی اين خلافات می توانسته در ميان خود فقهای شيعه هم باشد و منحصر در اهل سنت نيست. خودتان عبارات شيخ را بخوانيد:
تا الان هفت مقتل مهمی که به زبان ترکی در دوره عثمانی نوشته شده و در محافل اهل سنت و شیعه رایج بوده، معرفی شد. البته با جستجو در فهرست ها می توان کتاب ها و رساله های زیادی دیگر پیدا کرد که درباره امام حسین و مقتل و مراثی ایشان به زبان ترکی عثمانی توسط نویسندگان شیعه و اهل سنت نوشته شده است. در مقدمه مقاله زیر ۲۳ مقتل معرفی مختصر شده است
شکل دقيق نگارش گؤلپينارلي (Abdülbaki Gölpınarlı)، همين شکل گؤلپيکارلي است که ثبت شده است، چرا که بر اساس سنت کتابتي زبان ترکي، اين کافي که ميبينيد در واقع «ک» نيست بلکه شبيه «نون غنه» است که در متون کهن ترکي شبيه «کاف» نوشته ميشود منتها اگر دقيق کتابت کرده باشند، بايد سه نقطه (مانند سه نقطه شين روي کاف) روي کاف نهاده شود و الان در تصوير دقيق ديده نميشود آيا اين رعايت شده است يا نه.
آفتاب و آفتابه
این دو واژه با اینکه شکل ظاهریشان شبیه هم هست اما دو ساخت و معنای متفاوت دارند.
🔸«آفتاب» متشکل است از آف+تاب.
آف صورت تغییریافتۀ آب است که در اینجا به معنی water نیست، بلکه معنایش «درخشندگی، روشنی، نور، پرتو و فروغ» است. در کلمات «آبرو» و «خوشآبورنگ» آب به همین معناست (بنگرید به فرستۀ «آبِ رو/ماء الوجه» در همین کانال). تاب هم بن مضارع تابیدن یا تافتن است، چون «تافتن» معنای «پرتو انداختن و درخشیدن» هم میدهد. مثلاً جامی میگوید:
به نوری کز جمالت بر دلم تافت
یقین دانم که آخر خواهمت یافت
پس آفتاب یعنی «تابندۀ نور».
🔸«آفتابه» متشکل است از: آف+تابه.
آف در اینجا همان آب است، اما این بار به معنای water. تابه دلالت بر نوعی ظرف میکند که در کلمۀ «ماهیتابه» وجود دارد. تابه از کلمۀ tāpak در فارسی میانه آمده. میشود گفت تابه از تافتن در معنای «داغ کردن و گرم کردن» بهعلاوۀ «-ه» اسم آلتساز (باقیماندۀ همان ak ایرانی باستان و ag میانه) ساخته شده. کلمۀ «تابستان» هم از این معنای «تافتن» آمده. پس آفتابه یعنی ظرفی که در آن آب میریزند.
#واژگان #ریشهشناسی
@zabanshenasik
و سوال دیگر اینکه نسخه ای هست از دیوان حافظ که همراه با ترجمه ترکی عثمانی است، از دوستان این نسخه را دارا میباشند؟
مرحباً بناصرنا، دقیقا اگر ما تصویر روشنی از زندگی علامه مجلسی میداشتیم اینکه چه آثاری را در کدام مناطق تألیف کرده اینجا به بحث ما مدد میرساند. عرض شود اولا تذکره نسبتش به علامه مجلسی قطعی نیست، بیشتر کتابشناسان بر این نظرند (باید دلائل عدم انتساب آن به مجلسی را ببینید) که این اثر تألیف عالمی با نام محمدباقر بن محمدتقی لاهیجی است و حتی گفته شده که برخی ناسخان (با هر انگیزه که بوده باشد) عباراتی شبیه این مضمون "اینکه تفصیل این مطلب را در بحارالانوار گفتهام" در آن داخل کرده اند که باید ببینید در نوع فهرستها اشاره شده است. ثانیاً این اثر از بس پر نسخه است که اختلافات نسخ در آن فراوان است باید ابتدا "تبار شناسی" شود تا دانسته شود کدام نسخه معتبرتر است تا برسیم به این تاریخ.
با سلام،
فکر کنم در یکی از مقالات یانوش اکمن درمورد اینکه این اثر به ترکی خوارزمی است یا ترکی چغتایی بحث کرده بود، ترکی اویغوری قدیم که بسیار قدیمی تر و مربوط به پیش از اسلام است و اویغوری جدید هم که به همراه ازبیکی بعد از منسوخ شدن چغتایی در آسیای مرکزی در اوایل قرن بیستم رایج شدند
قطعۀ #ثلث اثر #مصطفی_حلیم افندی
• متن ترکی عثمانی: کَشْکَکْجینیک کَشْکَکْلَنْمیش کَشْکَکْ کَفْچَهسی (ترجمه: ملاقۀ کشککیشدۀ کشککچی)
■ پن: حلیم افندی این متن را در یک قهوهخانه و کاملاً بداهه و بر اساس درخواست دوستانش نوشته که اتفاقاً یک کشککچی در مقابل آنجا به فروش کشکک (نوعی غذای ساده ترکی) مشغول بوده است. باتوجه به متن و محل کتابت آن میتوان دریافت که هدف از نوشتن آن، نشاندادن قدرت خط و آماده به کار بودن دست خطاط بوده است. متن ترکی شامل چهار کلمۀ بههم پیوسته است که به شکل مسلسل نوشته شده و انواع حرف "کاف" در آن دیده میشود. حلیم افندی را باید آخرین نسل خطاطان همواره آماده به نوشتن دانست.
@MehdiQorbani
موزه هنرهای ترکی و اسلامی استانبول (Turkish and Islamic Arts Museum) آخرین موزهای است که در دوره عثمانی افتتاح شد و شاخصترین مجموعه آثار هنری ترکی-اسلامی را در خود جای داده است.
از جمله جذابترین آثار به نمایش گذاشته شده در این موزه، فرشهای سلجوقی قرن سیزدهم میلادی هستند.
در سفر به استانبول، بازدید از این موزه را از دست ندهید.
@museum_tourism
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com