Forwarded From کانال حسن قریبی
نمونه فولکلور دیار رودکی!

🔹چند سال پیش دوست عزیزم دکتر #نورعلی_نورزاد، استاد دانشگاه دولتی #خجند، تماس گرفت و گفت: «من برای همایشی به ایران خواهم آمد، یگان سُپارش (سفارش) باشد مرحمت! (بفرمایید)»
خرسند شدم و گفتم: «اگر یک مجموعهٔ معتبر دوبیتی یا رباعی‌های خلقی را در دسترس داشتی همراه بیاور».
آمد و با کلی عذرخواهی
گفت: «کتاب‌های نغز در موضوع ادبیات فولکلور اغلب چاپ #عصر_شوروی است و بیشتر در #دوشنبه یافت می‌شود؛ من در خجند نیافتم و در دوشنبه فرصت کافتن نداشتم».
دو روز بعد پس از برگشتن از مراسمی آمد و با ذوق و شوق گفت: «هی استاد! (از روی تحبیب) امروز بسیار عجایب بود! از دانشگاه تهران که بیرون آمدم، نزد کتابفروشی‌ها قدم‌زنی می‌کردم که در پیاده‌گرد (پیاده‌رو)، نفری روی یک دستارخوان (سفره) کتاب می‌فروخت. در میان کتاب‌هایش آنچه را در خجند نیافتم، یافتم. و بعد دست در کیفش کرد و گفت: «اَنَه (این هم) #نمونه_فولکلور_دیار_رودکی که شما می‌خواستید».
(محمد‌جان شکوری، وزارت معارف تاجیکستان، ۱۹۵۸).
برای او - و البته من - یافتن کتاب زمان شوروی، آن هم به خط سیریلیک، در خیابان انقلاب اسباب شگفتی‌ شد و تا چند روز به هرکس می‌رسید با همان هیجان این قصه را از اول نقل می‌کرد...

🔹این کتاب شامل روایت‌هایی درباره برخی شاعران بزرگ، افسانه‌های کوتاه، قصه و رباعی و دوبیتی و تک‌بیت‌هاست. توضیح کوتاه اینکه در دوران شوروی، ادبیات عامیانه، یکی از #انواع_ادبی بود با کمترین نظارت حکومتی و حزبی و این یعنی میزان خلوص نسبتاً بیشتر ...
تاریخ نشر کتاب (۱۹۵۸) نیز تقریباً همزمان است با روی کار آمدن #خروشچف و سخنرانی معروفش دربارهٔ تباهی‌های #استالین و آغاز گشایش‌های مصلحت‌آمیز سیاست‌های زبانی در جمهوری‌های اتحادیه، از جمله تاجیکستان....
درود بر روان استاد #محمد‌جان_شکوری عضو فقید فرهنگستان زبان و ادب فارسی، که آغاز گر بهره‌برداری از این فرصت تاریخی به نفع زبان فارسی در دیار رودکی بود:

به دور رُخت، گل نزاکت ندارد
به پیش لبت، لعل قیمت ندارد
پری‌چهره، هرکس که عاشق نباشد
چو پیغمبری دان که امت ندارد

#حسن_قریبی
@hassangharibi
Forwarded From کانال حسن قریبی
یگانه کارگاه سنتی تهیهء #کاغذ_سمرقندی در آسیای میانه!

شاخه‌های نازک درخت توت را خیسانده، پوست روی آن را جدا کرده و پس از جوشاندن...

#ازبکستان
#حسن_قریبی
https://t.me/hassangharibi
Forwarded From حسین علیزاده
کربلا‌خوانی در تاجیکستان!!

🔹 بارها از جزئیات مراسم کربلاخوانی در تاجیکستان برایم نقل‌ شده بود.
می‌گفتند: «عادتاً در جنوب تاجیکستان در منطقهٔ #بدخشان و بیشتر #درواز این رسم میان تاجیکان رواج داشت.
آئین کربلا‌خوانی با مقتل‌خوانی از #روضه‌الشهدای حسین کاشفی و منظومه‌های بخشیده شده به حادثهٔ دشت کربلا، در دستگاه موسیقی مخصوص برگزار می‌شود».
🔹توضیح دادند که رواج این رسم در جنوب ربطی به اسماعیلیان این منطقه نداشت و مخصوص مردم عادی بود.
🔹از نام منطقه‌ای به نام «یَفتَل» (اگر درست شنیده‌باشم) در بدخشان افغانستان نام بردند که ریشهٔ کربلا‌خوانی تاجیکان را منسوب به آنجا می‌دانستند و
تأکید شد که اهل سنت در کوهستان، گاه تا صبح می‌نشستند
به یاد مصائب حسین(ع) کربلا‌خوانی می‌کردند و مردم هم با هوا و هوس (اشتیاق) گوش می‌کردند و اشک می‌ریختند...

🔹استاد #جوره‌بیک_نذری، رئیس شعبهء آثار خطی پژوهشگاه شرق‌شناسی، که خود از خوانندگان بنام تاجیکستان و از منطقهٔ جنوب است، چند قطعه از حافظه در این موضوع خواند که از شعر‌های مردمی و به قول تاجیکان خلقی است:

قیامت در زمین کربلا شد
عجب ظلمی به دشت کربلا شد

جدا کردند سرِ پاک حسین را
فغان و ناله در هفت آسمان شد

خداوندا که می‌کردی تماشا
حسین تو شهید کربلا شد!!

در پایان از نام‌های #آدینه_هاشم و #یارمحمد_عشقی، که سال گذشته در سن ۸۳ سالگی درگذشت به عنوان آخرین نسل این کربلا‌خوانان در دوران شوروی یاد شد و یک رباعی:

آبی‌است که از کوه صفا می‌ریزد
از دیدهٔ پاک مصطفی می‌ریزد
صد خنجر آبدار در دست یزید
خونی‌ست به دشت کربلا می‌ریزد

🔹در دوران معاصر هم قطعاتی از کربلا‌خوانی در تاجیکستان منتشر شده است که آثار #دولتمند_خال‌اف از آنهاست.

#بازنشر
#زنده_باد_زبان (انتشارات آروَن، ۱۳۹۸)
#حسن_قریبی
@hassangharibi
Forwarded From کانال حسن قریبی
یگانه کارگاه سنتی تهیهء #کاغذ_سمرقندی در آسیای میانه!

شاخه‌های نازک درخت توت را خیسانده، پوست روی آن را جدا کرده و پس از جوشاندن...

#ازبکستان
#حسن_قریبی
https://t.me/hassangharibi
Forwarded From کانال حسن قریبی
کربلا‌خوانی در تاجیکستان!!

🔹 بارها از جزئیات مراسم کربلاخوانی در تاجیکستان برایم نقل‌ شده بود.
می‌گفتند: «عادتاً در جنوب تاجیکستان در منطقهٔ #بدخشان و بیشتر #درواز این رسم میان تاجیکان رواج داشت.
آئین کربلا‌خوانی با مقتل‌خوانی از #روضه‌الشهدای حسین کاشفی و منظومه‌های بخشیده شده به حادثهٔ دشت کربلا، در دستگاه موسیقی مخصوص برگزار می‌شود».
🔹توضیح دادند که رواج این رسم در جنوب ربطی به اسماعیلیان این منطقه نداشت و مخصوص مردم عادی بود.
🔹از نام منطقه‌ای به نام «یَفتَل» (اگر درست شنیده‌باشم) در بدخشان افغانستان نام بردند که ریشهٔ کربلا‌خوانی تاجیکان را منسوب به آنجا می‌دانستند و
تأکید شد که اهل سنت در کوهستان، گاه تا صبح می‌نشستند
به یاد مصائب حسین(ع) کربلا‌خوانی می‌کردند و مردم هم با هوا و هوس (اشتیاق) گوش می‌کردند و اشک می‌ریختند...

🔹استاد #جوره‌بیک_نذری، رئیس شعبهء آثار خطی پژوهشگاه شرق‌شناسی، که خود از خوانندگان بنام تاجیکستان و از منطقهٔ جنوب است، چند قطعه از حافظه در این موضوع خواند که از شعر‌های مردمی و به قول تاجیکان خلقی است:

قیامت در زمین کربلا شد
عجب ظلمی به دشت کربلا شد

جدا کردند سرِ پاک حسین را
فغان و ناله در هفت آسمان شد

خداوندا که می‌کردی تماشا
حسین تو شهید کربلا شد!!

در پایان از نام‌های #آدینه_هاشم و #یارمحمد_عشقی، که سال گذشته در سن ۸۳ سالگی درگذشت به عنوان آخرین نسل این کربلا‌خوانان در دوران شوروی یاد شد و یک رباعی:

آبی‌است که از کوه صفا می‌ریزد
از دیدهٔ پاک مصطفی می‌ریزد
صد خنجر آبدار در دست یزید
خونی‌ست به دشت کربلا می‌ریزد

🔹در دوران معاصر هم قطعاتی از کربلا‌خوانی در تاجیکستان منتشر شده است که آثار #دولتمند_خال‌اف از آنهاست.

#بازنشر
#زنده_باد_زبان (انتشارات آروَن، ۱۳۹۸)
#حسن_قریبی
@hassangharibi
Forwarded From کانال حسن قریبی
زبان «ایرانچه‌ای» در سمرقند!

می‌گفت در #سمرقند یک زبان #ایرانچه‌ای هم داریم... پرسیدم منظورت زبان #فارسی است؟
جواب داد: «نه، زبان ما فارسی است، اما آنها ایرانی هستند و ایرانچه‌ای سخن می‌گویند که برای ما فهما نیست»... اول فکر کردم شاید آنها با لهجه‌ء مثلاً به قول تاجیک‌ها، #تهرانی صحبت می‌کنند...
وقتی دید من هنوز حیرانم ادامه داد: «همان‌هایی که با زنجیر و کارد خودشان را زخم می‌زنند». یک دستش را از روی فرمان برداشت و با آن حرکتی شبیه به زنجیرزنی انجام داد.
فیروز گفت: هاااا...منظورش عزاداری بعضی شیعیان است. گفتم: «این را فهمیدم، اما می‌گوید زبانشان فارسی نیست و به ایرانچه‌ای گپ می‌زنند... من این قسمتش را نفهمیدم»!!
پیاده شدیم و او رفت...
به استاد #عبدالوهاب که رسیدم پیش از همه از داستان زبان ایرانچه‌ای پرسیدم و گفتم: «حتماً دربارهء آن تحقیق شده است اما من بار نخست است که می‌شنوم».
گفت: «بله در سمرقند محله‌ای‌است به نام #پنجاب که محلهء ایرانی‌هاست... آنها از ایرانیان #آذری شیعه هستند که سال‌هاست ساکن سمرقندند و زبان خودشان را دارند که با ترکی ازبکی تماماً فرق دارد. چون از ایران آمده‌اند؛ به آنها ایرانچه، و زبانشان را ایرانچه‌ای می‌گویند، #چه در اینجا #پسوند_نسبت است مثل ایرانی...من همین قدر می‌دانم... خواهید شما را بَرَم آنجا»؟
گفتم: «خیلی ممنون مزاحم نمی‌شوم... به دیگر احوالاتمان رسیدیم و بدرود کردیم.
غروب آمدیم هتل و من مشغول نوشتن همین یادداشت شدم ...
دقیقاً به همین جا که رسیدم دلم طاقت نیاورد به فیروز گفتم: فیروز پاشو ! پاشو بریم محله پنجاب... لباس پوشیدیم و یک تاکسی گرفتیم ... راننده سه چهار بار پرسید: «کجای پنجاب کار دارید»؟ و ما سه چهار بار جواب دادیم: «هیچ جایش... برویم ببینیم چه خبر است»؟
پشت یک چهارراه گفت: «پس از #سوئیتفار (چراغ قرمز) پنجاب سر می‌شود»... خیابان‌ها سوت‌وکور بود. از رستوران #حسین‌بابا گذشتیم و کنار مسجد قدیمی محله توقف کردیم و در آن تاریکی، عکس تاری گرفتم... در پیاده‌رو چراغی روشن بود، رفتیم آنجا دو نفر داشتند نرده‌های داروخانه را رنگ می‌کردند پرسیدم: «شما ایرانی هستید»؟ گفتند: «نه! چه در کار»؟
گفتم: «پی ایرانی‌ها می‌گردم»...
با دست به رستوران آن طرف خیابان اشاره کرد و گفت: ‌«اَنَه ایرانی‌ها»!!
رفتم آن طرف خیابان و از نوجوانی که جلو در رستوران نیمه‌باز بود پرسیدم: «شما ایرانی‌هستی»؟ و یک چیزهایی گفتم که از نگاه هاج‌و‌واجش فهمیدم از حرفهایم هیچ سر در نیاورده... حتی فکر کنم کمی هم ترس برش داشت...
فیروز گفت: «یگان موی‌سفید هست که با او گپ زنیم»؟
ما را به داخل دعوت کرد و با دست کسی را نشان داد که در آشپزخانه کار می‌کرد... او هم با حیرت همین طور مات صحبت‌های من شده بود، برایش غریب بودم وقتی که منتظر جوابش شدم پرسید: «ششلیک می‌خواهی»؟
گفتم: «نه فقط برایم با زبان ایرانچه‌ای حرف بزن... مثلاً با همین نوجوان حرف بزن تا من گوش کنم» ...گفت: «این کس ایرانچه‌ای نمی‌داند»... گفتم: «مهم نیست فقط حرف بزن با این دخترچه گپ زنیتان»! گفت: «باشد»... آمد حرف بزند که گفتم: «یک لحظه»! ...و پرسیدم: «اجازت هست از شما نواربرداری کنم»؟
گفت: «میلش»..!
قدری حرف زد و من با گوشی از او فیلم گرفتم... وقتی تمام شد به او گفتم #ساقول! همین را بلد بودم و خداحافظی کردیم و برگشتیم...!

#ازبکستان،
#سمرقند،

#حسن_قریبی
https://t.me/hassangharibi
Forwarded From کانال حسن قریبی
آقای شفتالو...!

کتاب‌ها را تحویل داد و‌ گفت: «یگان خذمت باشد مرا فریاد کنید». گفتم: تشکر، بگذار نمرهء تلفنت را داشته باشم ...
شماره را در گوشی وارد کردم و پرسیدم نام شما چیست؟
گفت: #شفتالو!
با تعجب دوباره سؤال کردم و او دوباره همان را تکرار کرد.
خداحافظی کرد‌یم و برگشتم محل کارم و به #فیروز گفتم: فیروز! ... آن آقا گفت اسم من شفتالوست!
فیروز همین‌طور که مشغول کار بود گفت: «هاااا حتما #بدخشانی بوده... مردم منطقه‌ای از بدخشان نام میوه‌ها را روی مرد‌ها می‌گذارند، آقای #آلوچه، #آلبالو، #انگور ... و برای شاهد مثال پرسید: ترانه‌های #خرمای_شیرین خوانندهء معروف بدخشانی را نشنیده‌ای؟!
پرسیدم منظورت از این خرما همان #خرمالوست؟ گفت بله و دوباره مشغول کار شد...!!

#تاجیکستان
#حسن_قریبی
https://t.me/hassangharibi
Forwarded From کانال حسن قریبی
دامن قاتل به خون خود گرفتن، خوب نیست!
#صائب

چند سال پیش میزبان پرفسور #خواگین_رودریگرز از #اسپانیا بودم. در مخزن نسخه‌های خطی کتابخانه فرهنگستان در پی کتابی بودیم که ناگهان پرفسور با حیرت و شادی‌کنان به سمتی رفت و دو جلد کتاب چاپ سنگی را از قفسه در آورد و‌ با اشتیاق گفت: «اگر نمی‌دیدم، باورم نمی‌شد که شما نسخهٔ #جارج‌نامه را داشته باشید».
دوربینش را به من داد و همین‌طور که با اشتیاق دربارهٔ تحقیقاتش در موضوع این کتاب توضیح می‌داد، جلد کتاب را رو به من گرفت و خواست که از او و «جارج‌نامه» عکس یادگاری بگیرم تا به رفقای اسپانیایی‌اش نشان دهد!
جارج‌نامه (جورج‌نامه)، یک مثنوی چهل هزار بیتی به سیاق #شاهنامه، در وصف لشکرکشی و دلاوری‌های #جورج_سوم پادشاه انگلستان به #هندوستان است و ماجرای فتح آن دیار به قلم #ملافیروز_پسر_ملاکاوس!
این خاطره وقتی یادم آمد که در #بخارا مقبره‌ای دیدم که مردمان می‌رفتند و زیارت می‌کردند و دعا می‌خواندند.
پرسیدم: «این قبر کیست»؟
گفتند #قتیبه_باهلی!
با تردید و‌ حیرت پرسیدم: «واقعاً؟، یعنی این گور همان قتیبه مسلم باهلی، سردار بی‌رحم #حجاج_یوسف ملعون است که چند نوبت بخارا را به خاک و خون کشید. همان‌که آتش بر کتابخانه‌های خوارزم زد و خط فارسی را از آن حدود پاک کرد، همان‌که حکم کرد در خانهٔ هر بخارایی یک مرد عرب زندگی کند تا آنها را از نزدیک زیر نظر داشته باشند. همان‌که هزاران جنایت کرد و #ابوریحان او را در #آثارالباقیه نفرین کرده‌است»؟
گفتند: «هی برادر! پشت سر مرده‌ها گپ‌های قبیح نگو»!
ناچار زبان در کام کشیدم و این بیت #شیخ را برای خود زمزمه کردم:
به خون سعدی اگر تشنه‌ای حلالت باد
که در شریعت ما حکم نیست بر قاتل!

#حسن_قریبی
@hassangharibi
🎥یگانه کارگاه سنتی تهیهء #کاغذ_سمرقندی در آسیای میانه!

شاخه‌های نازک درخت توت را خیسانده، پوست روی آن را جدا کرده و پس از جوشاندن...

#ازبکستان
#حسن_قریبی
Forwarded From کانال حسن قریبی
آموزه‌های سعدی و نهضت جدیدیه در آسیای میانه!

🔹#احمد_مخدوم_دانش (۱۸۲۷-۱۸۹۷)، معروف به احمد کلّه، رهبر جریان روشنگری و معارف‌پروری #جدیدیه در اواخر حکومت منغیت‌ها در امارت بخارا بود. یکی از مهمترین آثار او که در فراگیر شدن و ادامهٔ این جریان فکری، برای گذر تاجیکان به عصر جدید، تأثیر به‌سزایی گذاشت، کتاب #نوادر‌الوقایع اوست که طی ده سال (۱۸۷۵-۱۸۸۵) به رشتهٔ تحریر درآمد.
🔹اصل این کتاب، که حکم مرام‌نامهٔ این نهضت را دارد، در موضوعات ادبی، فلسفی، آموزش علوم نوین، اصلاحات اجتماعی و سیاسی، به خط و زبان فارسی نوشته شده که به تناسب موضوع، اشعار زیادی به عنوان شاهد، ضمیمهٔ آن شده است، البته بدون ذکر نام شاعر!
🔹به مناسبت نشر جدید این کتاب در پژوهشگاه #شرق‌شناسی_تاجیکستان (۲۰۱۸)، فرصتی دست داد تا با ابزار‌های روز، نام شاعران این مجموعه را جستجو کنم.
نتیجه این شد که بیش از نیمی از این ابیات از #شیخ_اجل_سعدی شیرازی بود و غالب آنها از #گلستان!
شاید این نتیجه برای آنهایی که دربارهٔ کاربرد #آموزه‌های_سعدی در عصر جدید قدری تردید دارند، عجیب باشد، اما واقعیت این است که سعدی متعلق به همه دوران‌هاست:
چو ما را به غفلت بشد روزگار
تو باری دمی چند فرصت شمار!

#حسن_قریبی
@hassangharibi