Forwarded From سلیس: ادب پژوهی شیعی
از ویژگی‌های شعر سید حسن حسینی پیچش‌های معنایی و اشارات و تبادرهای متعدد و تودرتو است. شعر زیر از «گنجشک و جبرئیل» انتخاب شده است. عبارات داخل پرانتز توضیح اشارات و تبادرهاست.
- یک شب ابوسفیان خم شد/ شما پا بر کوهان جاهلیت نهادید/ و رتیلی برگزیده از میان قبیله‌های زهرآگین/ از دیوار وحی/ بالا خزید (اشاره به لیلةالمبیت.)
چراغ که خاموش شد (رحلت پیامبر ص)/ دندان‌های حریصتان/ وقیحانه درخشید/ و دل‌هایتان – در تاریکی -/ کلمات عادل را (امیرالمؤمنین ع)/ برنتابید.
دیگر روز/ در کوی و برزن: (تبادر زن: عایشه)/ از بن دندان/ حریصانه جار زدید/ و با سوءظن (تبادر سوء زن: زن بد: عایشه)/ به میدان شدید/ آن روز ذوالفقار/ با فرودی مجمل (تبادر جنگ جمل)/ کوهان گندیدۀ شما را (تبادر شتر معروف عایشه در جمل)/ به دو نیم کرد
یک شب ابوسفیان (نماد مبارزه با اسلام) خم شد/ و دست بی نجابت شما (نجابت از اوصاف حضرت فاطمه زهرا س است و ایشان را متبادر می‌کند)/ به دشنه‌ای بلند (نماد خیانت و ضربه از خودی خوردن)/ و چفیه‌ای سیاه/ پیوست.
- چراغ که خاموش شد (رحلت پیامبر ص)/ پشت شهر سوخت (تبادر احراق بیت فاطمه س، تبادر پشت در بودن ایشان، تبادر پشت و پناه امت بودن ایشان و خانوادۀ ایشان/ و دهان زخم کنار کوچۀ قلبم (تبادر ماجرای کوچۀ بنی‌هاشم)/ خمیازه‌ای کشید/ و برق پولادی دوپهلو (تبادر پهلوی مجروح حضرت زهرا س)/ میان دنده‌های من فاصله انداخت (تبادر دندۀ شکستۀ ایشان) (صص 87-89)


پ.ن: شاعر برای پاس‌داشت وحدت، از عاملان حمله به خانۀ حضرت فاطمه (س) نامی به میان نیاورده و ابوسفیان را ریشۀ این فتنه معرفی کرده است!

#سیدحسن_حسینی #شعر_شیعی #شعر_تاریخی #تحریف_تاریخ #تبادر #ایهام_تبادر #کنایه #گنجشک_و_جبرئیل #شعر_نو #شعر_نیمایی #حضرت_فاطمه #حضرت_زهرا #پیامبر #امام_علی #امیرالمومنین #امیر_المومنین #ابوسفیان #جمل #سقیفه #وحدت #وحدت_اسلامی #لیله_المبیت #رضا_بیات #سلیس #ادب_پژوهی_شیعی
Forwarded From سلیس: ادب پژوهی شیعی
شب همان شب که سفر مبدأ دوران می‌شد
خط به خط باور تقویم مسلمان می شد

شب همان شب که جهانی نگران بود آن شب
صحبت از جان پیمبر به میان بود آن شب

در شب فتنه، شب فتنه، شب خنجرها
باز هم چاره علی بود نه آن دیگرها

مرد مردی که کمر بسته به پیکار دگر
بی زره آمده در معرکه یک بار دگر

تا خود صبح خطر دور و برش می‌ رقصید
تیغ عریان شده بالای سرش می ‌رقصید

مرد آن است که تا لحظه آخر مانده
در شب خوف و خطر جای پیمبر مانده

گر چه باران به سبو بود و نفهمید کسی
و محمد خود او بود و نفهمید کسی

در شب فتنه شب فتنه شب خنجرها
باز هم چاره علی بود نه آن دیگرها

دیگرانی که به هنگامه تمرّد کردند
جان پیغمبر خود را سپر خود کردند

بگذارید بگویم چه غمی حاصل شد
آیه ترس برای چه کسی نازل شد

بگذارید بگویم خطر عشق مکن
جگر شیر نداری سفر عشق مکن

عنکبوت آیه ‌ای از معجزه را بر در دوخت
تاری از رشته ایمان تو محکمتر دوخت

از شب ترس و تبانی چه بگویم دیگر!؟
از فلانی و فلانی چه بگویم دیگر؟

یازده قرن به دل سوخته ‌ام می ‌دانی
مُهر وحدت به لبم دوخته ‌ام می ‌دانی

باز هم یک نفر از درد به من می‌گوید
من زبان بسته ‌ام و خواجه سخن می‌گوید

من که از آتش دل چون خُم مِی در جوشم
مُهر بر لب‌ زده، خون می‌خورم و خاموشم

طاقت ‌آوردن این درد نهان آسان نیست
شِقشقیّه است و سخن گفتن از آن آسان نیست

#سید_حمید_رضا_برقعی
#لیله_المبیت