Forwarded From محسن الویری
◾درگذشت آقای دکتر حسین قره‌چانلو بر استادان، دانشجویان و پژوهشگران تاریخ و تمدن اسلامی تسلیت باد.

أسمِعوا دَعوَة الموتِ آذانَکُم قَبلَ أن یُدعی بِکَم (بخشی از خطبه ۱۱۲ نهج البلاغه)
#امیر_المؤمنین_علی السلام: فراخوان #مرگ را به گوش‌هایتان بشنوانید، پیش از آن که فراخوانده شوید.

هیچ گمان برده نمی‌شد که سه یادداشت پیاپی یک هفته اخیر، در باره‌ی مرگ آشنایانی باشد که رفتن‌شان حسرتی بر دل و بغضی در گلو بنشاند.

آقای دکتر حسین قره‌چانلو که آثار فراوان ایشان در حوزه #جغرافیای_تاریخی همواره مورد مراجعه و استناد پژوهشگران است، استاد درس‌های "جغرافیای تاریخی" و "تاریخ اسلام در مغرب و اندلس" ما در دوره دکتری ورودی ۱۳۷۱ دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران بودند. خاطرات به یادگار مانده این استاد فرهیخته از آن روزگار که هنوز گرد فراموشی بر آن ننشسته است، یادآور شخصیتی با سواد، خوش‌حافظه، دارای آگاهی‌های فراوان تاریخی و جغرافیایی و احاطه‌ای ستودنی بر آن‌ها، سخت‌گیر و همزمان با آن صمیمی و مهربان در تراز برازنده یک استاد برجسته، شاگردپرور و سخت پای‌بند خانواده است.
خدایش از آمرزش و رحمت بیکران خویش روزی دهاد.

مرحوم آقای دکتر قره‌چانلو در سال ۱۳۷۳ و یا نیمه نخست ۱۳۷۴ دعوت این حقیر را که هنوز از رساله دکتری خود دفاع نکرده بودم، برای همراهی با دانشجویان درس عمومی تاریخ اسلام در #دانشگاه_امام_صادق علیه السلام برای بازدید از اماکن تاریخی #ری و #ورامین با گشاده‌رویی پذیرفتند و با اطلاعات بی‌شمار و رفتار بسیار صمیمانه خود در آن بازدید، خاطره‌ای ماندگار در ذهن بنده و دانشجویان بر جای نهادند. آرامش الهی ارزانی‌اش باد.
@MohsenAlviri
Forwarded From unknown
🔸دیدار با استاد دکتر #محمود_مهدوی_دامغانی ـ #بخش_دوم

استاد مهدوی دامغانی همچنین در باره مرحوم #جلال_همایی (۱۲۷۸ ـ ۱۳۵۹ ش.) فرمودند که ایشان از نظر دین‌باوری عِدل نداشت. وی همواره تهران بود و فقط به دلیل هم‌درس بودن با #شیخ_هاشم_قزوینی در #اصفهان، دوبار برای دیدن شیخ هاشم به مشهد آمد. در
آن زمان در ماه مبارک رمضان هم نوزدهم و هم بیست و یکم تعطیل رسمی بود. یک بار در روز هجدهم ماه مبارک رمضان اشعاری از #مولوی در وصف #امیر_المؤمنین_علی علیه السلام خواند و شرح کرد و در حین آن، چنان می‌گریست که من از بکّائین چنین گریه‌ای ندیده‌ام. کسی که قصیده‌ای با این  بیت بسراید، معلوم است که در چه مقام و جایگاهی است:

مرگ آخته تیغ بر گلویم
من مست هوا و آرزویم

(مطلع این قصیده چنین است: پایان شب سخن‌سرایی ـ می‌گفت ز سوز دل همایی)

ابوالحسن تهامی (شاعر مرثیه‌سرای قرن پنجم هجری) قصیده‌ای در مرگ فرزند هشت ساله خود در پنجاه و چهار بیت سروده که بقدری زیباست که مخالفان او برای این که این قصیده رواج پیدا نکند، آن را قصیده شومیه نامیده‌اند و چنین رواج داده‌اند که اگر کسی این قصیده را تا آخر بخواند فرزند او خواهد مرد.

(مطلع این قصیده چنین است: حُکم المنیه فی البریه جار ـ  ما هذه الدنیا بدار قرار) روزی استاد همایی در ابتدای درس، این بیت از قصیده را روی تابلو نوشتند:

طُبِعتُ علی کَدَر و انت تریدها
صَــفواً مـن الاقــذاء و الاکـدار

و آن را با مرثیه‌ای از #رودکی تطبیق دادند و فرمودند قصیده تهامی دو سه دهه پس از رودکی سروده شده است، ولی "توارد" با "سرقت ادبی" فرق دارد و نباید هم‌مشابهتی را بلافاصله به سرقت ادبی موصوف ساخت. ایشان فرمودند مَرد میخواهم که این قصیده تهامی را اعراب  و شرح کند، من عرض کردم که چرا کسی را خودتان برای این کار انتخاب نمی‌کنید؟ به من فرمودند خودت این قصیده را شرح کن. سپس از من پرسیدند فرزند داری؟ گفتم بله سه فرزند دارم، فرمودند به خرافه شوم بودن این قصیده اعتنا نکن و آن را شرح کن. مرحوم همایی مسیر منزلشان در سرچشمه تا دانشگاه تهران را پیاده می‌آمدند و برمی‌گشتند و اغلب به هنگام بازگشت، دانشجویان ایشان را همراهی می‌کردند. من یک بار در مسیر منزل، مشکل خود را در فهم این بیت از قصیده تهامی مطرح کردم و پاسخ گرفتم:

إنی وُتِرتُ بِصارمٍ ذی رونقٍ  
أعــدَدتُه لطلابـــــه الاوتـــار

مدتی بعد، در باره یکی دیگر از ابیات سوال کردم و ایشان برآشتفتند و فرمودند من از شاگرد پخته‌خوار بدم می‌آید و این بار پاسخ مرا ندادند. وقتی شرح این قصیده تمام شد آن را از طریق دخترشان خانم دکتر همادخت همایی که ایشان هم هم‌کلاسی ما بودند تحویل استاد دادم و ایشان در جلسه بعد دخترشان را خطاب قرار دادند (و با این کار حرمت آقایان دانشجویان برجسته‌ای را که آنها هم در کلاس بودند، پاس داشتند) و با اشاره به نوشته من، گفتند بزرگان این گونه کار می‌کنند.

بعدها که برای امتحان به نزد ایشان رفتم، گفتند شما همان روز که آن شرح قصیده را تحویل دادید نمره قبولی امتحان خود را گرفتید و یک نمره ۱۸ که به کسی نمی‌دادند برای من منظور کردند.

مرحوم همایی بارها خطاب به من می‌فرمودند که کتاب جواهر الادب تدوین احمد الهاشمی، باید انیس اللیل تو باشد. وقتی در اسفند سال ۱۳۴۵ش. برای خداحافظی حج به منزلشان رفتم، خیلی گریستند. خدمتشان عرض کردم امروز ۲۳ ذی‌القعده است و اگر شما اراده بفرمایید کار صدور گذرنامه و مقدمات سفر حج شما را از طریق (علیقلی) اردلان (۱۲۸۰ ـ ۱۳۶۴ ش.) دنبال می‌کنیم و شما هم در حج امسال مشرف خواهید بود. ایشان دوباره این شعر را خواندند و گریستند:

به طـواف کعبه رفتـم به حرم رهم ندادند
که برون در چه کردی که درون خانه آیی؟

نقل از کانال استاد محسن الویری


@sibawayhis
Forwarded From موسسه تاریخ متون
🔸دیدار با استاد دکتر #محمود_مهدوی_دامغانی ـ #بخش_دوم

استاد مهدوی دامغانی همچنین در باره مرحوم #جلال_همایی (۱۲۷۸ ـ ۱۳۵۹ ش.) فرمودند که ایشان از نظر دین‌باوری عِدل نداشت. وی همواره تهران بود و فقط به دلیل هم‌درس بودن با #شیخ_هاشم_قزوینی در #اصفهان، دوبار برای دیدن شیخ هاشم به مشهد آمد. در
آن زمان در ماه مبارک رمضان هم نوزدهم و هم بیست و یکم تعطیل رسمی بود. یک بار در روز هجدهم ماه مبارک رمضان اشعاری از #مولوی در وصف #امیر_المؤمنین_علی علیه السلام خواند و شرح کرد و در حین آن، چنان می‌گریست که من از بکّائین چنین گریه‌ای ندیده‌ام. کسی که قصیده‌ای با این  بیت بسراید، معلوم است که در چه مقام و جایگاهی است:

مرگ آخته تیغ بر گلویم
من مست هوا و آرزویم

(مطلع این قصیده چنین است: پایان شب سخن‌سرایی ـ می‌گفت ز سوز دل همایی)

ابوالحسن تهامی (شاعر مرثیه‌سرای قرن پنجم هجری) قصیده‌ای در مرگ فرزند هشت ساله خود در پنجاه و چهار بیت سروده که بقدری زیباست که مخالفان او برای این که این قصیده رواج پیدا نکند، آن را قصیده شومیه نامیده‌اند و چنین رواج داده‌اند که اگر کسی این قصیده را تا آخر بخواند فرزند او خواهد مرد.

(مطلع این قصیده چنین است: حُکم المنیه فی البریه جار ـ  ما هذه الدنیا بدار قرار) روزی استاد همایی در ابتدای درس، این بیت از قصیده را روی تابلو نوشتند:

طُبِعتُ علی کَدَر و انت تریدها
صَــفواً مـن الاقــذاء و الاکـدار

و آن را با مرثیه‌ای از #رودکی تطبیق دادند و فرمودند قصیده تهامی دو سه دهه پس از رودکی سروده شده است، ولی "توارد" با "سرقت ادبی" فرق دارد و نباید هم‌مشابهتی را بلافاصله به سرقت ادبی موصوف ساخت. ایشان فرمودند مَرد میخواهم که این قصیده تهامی را اعراب  و شرح کند، من عرض کردم که چرا کسی را خودتان برای این کار انتخاب نمی‌کنید؟ به من فرمودند خودت این قصیده را شرح کن. سپس از من پرسیدند فرزند داری؟ گفتم بله سه فرزند دارم، فرمودند به خرافه شوم بودن این قصیده اعتنا نکن و آن را شرح کن. مرحوم همایی مسیر منزلشان در سرچشمه تا دانشگاه تهران را پیاده می‌آمدند و برمی‌گشتند و اغلب به هنگام بازگشت، دانشجویان ایشان را همراهی می‌کردند. من یک بار در مسیر منزل، مشکل خود را در فهم این بیت از قصیده تهامی مطرح کردم و پاسخ گرفتم:

إنی وُتِرتُ بِصارمٍ ذی رونقٍ  
أعــدَدتُه لطلابـــــه الاوتـــار

مدتی بعد، در باره یکی دیگر از ابیات سوال کردم و ایشان برآشتفتند و فرمودند من از شاگرد پخته‌خوار بدم می‌آید و این بار پاسخ مرا ندادند. وقتی شرح این قصیده تمام شد آن را از طریق دخترشان خانم دکتر همادخت همایی که ایشان هم هم‌کلاسی ما بودند تحویل استاد دادم و ایشان در جلسه بعد دخترشان را خطاب قرار دادند (و با این کار حرمت آقایان دانشجویان برجسته‌ای را که آنها هم در کلاس بودند، پاس داشتند) و با اشاره به نوشته من، گفتند بزرگان این گونه کار می‌کنند.

بعدها که برای امتحان به نزد ایشان رفتم، گفتند شما همان روز که آن شرح قصیده را تحویل دادید نمره قبولی امتحان خود را گرفتید و یک نمره ۱۸ که به کسی نمی‌دادند برای من منظور کردند.

مرحوم همایی بارها خطاب به من می‌فرمودند که کتاب جواهر الادب تدوین احمد الهاشمی، باید انیس اللیل تو باشد. وقتی در اسفند سال ۱۳۴۵ش. برای خداحافظی حج به منزلشان رفتم، خیلی گریستند. خدمتشان عرض کردم امروز ۲۳ ذی‌القعده است و اگر شما اراده بفرمایید کار صدور گذرنامه و مقدمات سفر حج شما را از طریق (علیقلی) اردلان (۱۲۸۰ ـ ۱۳۶۴ ش.) دنبال می‌کنیم و شما هم در حج امسال مشرف خواهید بود. ایشان دوباره این شعر را خواندند و گریستند:

به طـواف کعبه رفتـم به حرم رهم ندادند
که برون در چه کردی که درون خانه آیی؟

نقل از کانال استاد محسن الویری


@sibawayhis