#تاریخگردی | شوال 1160ق
کشته شدن نادر شاه افشار، 282 سال پیش در چنین ایامی
گزارش زیر چکیدهای از مقاله یازدهم از دفتر نوزدهمِ مقالات تاریخی استاد رسول جعفریان است که ایشان از کتاب «تنضید العقود السنة بتمهید الدولة الحسنیة» آوردهاند.
داستان نادرشاه
زمانی که افغانها در حوالی سال 1136 بر اصفهان مسلط شدند تمامی خانواده سلطنتی صفویه را کشته و زنانشان را اسیر و اموالشان را غارت کردند. در این زمان کشور دست طهماسب، فرزند شاه سلطان حسین که کمتر از بیست سال سن داشت بود. طهماسب در طهران قیام کرد و لشکری را فراهم کرد. او به کمک مردم و شخصی که نادر نام داشت توانست بر افغانها، و بر عثمانیها که مناطقی از ایران را تصرف کرده بودند، پیروز شود. [طهماسب ذکر شده غیر از شاه طهماسب، دومین پادشاه صفوی است]
نادر با همت عالی خود یکسره در ترقی بود تا آنکه به وزارت رسید، او با همت و تدبیر خود فتوحات زیادی کرد و ممالک از دست رفته ایران را برای رئیس خود طهماست برگرداند.
نادر به دلایلی از برخی کارها و تصمیمات طهماسب ناراحت بود، او در فرصتی مناسب طهماسب را به منزل خود که در بیرون شهر بود دعوت کرد، سپس او را با لشکریانی به مشهد فرستاد و فرزند کوچک طهماسب را که در گهواره بود روی سر خود گذاشت و او را شاه مملکت و جانشین پدرش اعلام کرد و دستور داد به نام این طفل که شاه عباس سوم لقب گرفته بود سکه ضرب کردند، و پایتخت را از اصفهان به قزوین منتقل کرده و به نیابت از او اداره امور مملکت را در دست گرفت.
نادر بعد از مدتی در سال 1149ق به این بهانه که مملکت را نمیتوان با یک کودک اداره کرد، شاه عباس سوم را نیز از سلطنت خلع کرده و به خراسان نزد پدرش فرستاد و خود پادشاه ایران شد. در همین سال به نام خود سکه ضرب کرد و البته نوشته سکهها به روشی غیر از آنچه پادشاهان صفوی انجام میدادند بود؛ آن روش این بود که در یک روی سکه عبارت «لا اله الا الله، محمد رسول الله، علی ولی الله» و در روی دیگر نام سلطان و اطراف آن نام دوازده امام بود، اما نادر دستور داد یک روی سکه عبارت «الخیر فیما وقع» که حاوی ماده تاریخ سال جلوس او یعنی 1149 بود ضرب شود، و بر روی دیگر سکه این شعر:
سکه بر زر کرد نام سلطنت را در جهان
نادر ایران زمین و خسرو گیتی ستان
نادر بعد از مدتی عزم هند کرد، او فرزندش رضاقلی را به نیابت از خود در مشهد گماشت؛ گویا به وی گفته بود اگر شنیدی بلایی بر سر من آمده هیچکس از اینان را زنده باقی نگذار، در غیر اینصورت متعرض ایشان نشو. بعد از آنکه اخبار نادر به فرزندش نرسید و نیز گمان کرد که پدرش کشته کشته شده است، طهماسب و فرزندش عباس و طفلی که در شکم مادر بود همه را در یک شب کشت؛ اما هفت روز بعد خبر زنده بودن پدر را شنید، اما ندامت سودی نداشت. نادر بعد از بازگشت چشمان رضاقلی را کور کرد.
طهماسب نادر را در انجام هر کاری آزاد گذاشته بود، اما در آخر به وی خیانت کرد؛ نادر نهایت سعش را انجام داد تا آثار دولت قبل را از بین ببرد.
او که از پایینتر مرتبه به وزارت و سپس پادشاهی رسیده بود یازده سال بعد در شوال 1160 توسط چند تن از نگهبانانش در چادر خود کشته شد. مهاجمین سر نادر را بریدند و دستانش را قطع کردند.
بعد از نادر از برادرزادهاش علیقلی خان پسر ابراهیم خواستند تا سلطنت را در دست گیرد، و این در حالی بود که نادر فرزندانی در شهرهای مختلف داشت.
رضاقلی خان، فرزند نادر که طهماسب و فرزندانش را به قتل رسانده بود، توسط همین علیقلی خان کشته شد.
@nosakh_shii