Forwarded From بیاض | عاطفه طیّه
نظر زریاب خویی دربارۀ نظام آموزشی حوزه‌ها

در کتاب گفت‌وگو با عباس زریاب خویی جز اینکه به مباحث مهمی چون نظریۀ تاریخ و تاریخ‌نگاری پرداخته می‌شود خواننده می‌تواند از دریچۀ نگاه نکته‌سنج تاریخ‌شناسی دقیق و پخته با احوال و رویکرد برخی رجال چون سید ضیاء، مصدق، قوام‌السلطنه، تقی‌زاده و دیگران آشنا شود، کتاب تاریخ را ورق بزند و بخشی از رویدادهای مهم تاریخ معاصر چون وقایع آذربایجان را تماشا کند. علاوه بر این‌ها گفت‌وگویی سودمند دارد در باب نظام آموزشی حوزه‌های قدیم و شباهت آن با دانشگاه‌های ممتاز جهان که بسیار جالب توجه است.
می‌دانیم دانشمندانی چون قزوینی، تقی‌زاده، کسروی، بهار، همایی، فروزانفر، زریاب، شهیدی، شفیعی و خیلی‌های دیگر در دامن حوزه‌ها پرورش یافتند. سپس تربیت حوزوی را با روش‌های نوین تحقیقی گره زدند و به عرصه آمدند.
عباس زریاب خویی نیز هم در نظام قدیم (آخوندی) درس خوانده بود هم در نظام دانشگاهی جدید. هم در دانشگاه‌های ایران تدریس کرده بود هم در دانشگاه‌های خارج و با حال‌وهوا و چندوچون فضای آموزشی داخل و خارج به خوبی آشنا بود. نظر او را دربارۀ نظام آموزشی حوزوی بخوانیم:

"این را صادقانه می‌گویم که حوزه‌ها یک محیط باز و علمی بود. یعنی کسانی که آنجا می‌رفتند اساساً به خاطر دانش و علم می‌رفتند و از خیلی جهات به دانشگاههای اروپا شباهت داشت. اینکه می‌گویند آکادمیش فرایهایت یا آکادمیک فری‌دام یعنی آزادی آکادمیک، این در حوزه‌ها بود. اصلاً وقتی کسی به حوزه‌ها می‌رفت و درس می‌خواند کسی به او نمی‌گفت چرا آمده‌ای، چه‌کار می‌کنی و از کجا می‌خواهی شروع کنی؟ همین که می‌دیدند عاشق درس است، یک حجره‌ای به او می‌دادند گاهی هم یک حقوقی در حدّش معین می‌کردند. حالا کاری به این نداشتند که امتحان بدهد یا ندهد. اگر می‌خواند و برجسته می‌شد، این برجستگی‌اش خود به خود معلوم می‌شد. یعنی در جریان مباحثات، همین مباحثاتی که اسمش در دانشگاههای اروپا کنفرانس یا سمینار است، برجستگی افراد معلوم می‌شد. آنهایی که درس نمی‌خواندند و استعداد نداشتند، وضع آنها هم معلوم می‌شد. در عمل این‌طور بود که آدمی که درس نمی‌خواند و پیشرفت نمی‌کرد طبیعتا مطرود بود و در مباحثات به او اعتنا نمی‌کردند. این عدم اعتنای طبیعی یک نوع رفوزگی بود، یک نوع مردودیت بود و یک نوع سرشکستگی، و این به نظر من فوق‌العاده بود. همین امر به صورت دیگری در دانشگاههای اروپا بود. چون در دانشگاههای اروپا دانشجو می‌توانست تا ابد برود و اسم‌نویسی کند که می‌گفتند ابی‌اشتودنت یعنی دانشجویان ابدی. تماس با استاد هم در دانشگاههای اروپا و هم در حوزه‌ها خیلی خیلی مهم بود. در دانشگاه‌های اروپا، استاد یک شاگردی را می‌پسندد و با او تماس می‌گیرد و او را تربیت می‌کند... نظیر همین در حوزه‌ها جریان داشت. استادی بود وقتی که می‌دید شاگردش خیلی برجسته و خوب است، با او تماس نزدیک پیدا می‌کرد و راهنمایی می‌کرد... حوزه‌های قدیمی این‌جوری بودند و خود بنده هم وقتی رفتم قم کسی به من نگفت کی هستی. گفتم آمده‌ام درس بخوانم. گفتند حجره می‌خواهی، این حجره... این روح را من با یک تفاوت‌هایی در آسوان و در دانشگاه‌های آمریکا دیدم"
(گفت‌وگو با دکتر عباس زریاب خویی، به کوشش غلامحسین میرزا صالح، نشر و پژوهش فرزان روز‌ / ۱۳۸۱، ص ۱۵)

اگر همین فضا را با دانشگاه‌های امروز مقایسه کنیم می‌‌بینیم چطور نظام آموزشی سیر پس‌پسکی داشته و ترقّی معکوس کرده‌. از واداشتن دانشجو به ارائه پایان‌نامه‌های آبکی بی‌فایده تا در تنگنا قرار دادنش برای دفاع در زمانی معین. بگذریم از اجبار استادان به نوشتن مقاله‌های به اصطلاح علمی‌پژوهشی به یاری رفقا، همسایگان و البته دانشجویان!

تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مجمل...

#عاطفه_طیه

@atefeh_tayyeh
Forwarded From بیاض | عاطفه طیّه
فی‌المطایبه😊

یأس فلسفی!
این دل که بدو سپردم ارزان هیچ است
وآن بوسه که هم ندادم آسان هیچ است
بنمود چو مرگ روی خود فهمیدم
فالجمله که این و آن و آنان! هیچ است

#عاطفه_طیه (۹۸/۱۲/۹)

@atefeh_tayyeh
Forwarded From بیاض | عاطفه طیّه
نخستین شاعر پارسی‌گوی زرتشتی

پیروان دین زرتشتی پس از انقراض ساسانیان و تسلّط اسلام آثاری به زبان فارسی نگاشته‌اند. زراتشت‌نامه یکی از قدیمی‌ترین این آثار است. دیرزمانی این منظومۀ کهن حماسی را سرودۀ زرتشت بهرام پژدو می‌دانستند. پرفسور فردریک رزنبرگ، خاورشناس نامی آلمانی نیز زراتشت‌نامه را در سال ۱۹۰۴ تصحیح و به نام بهرام پژدو چاپ کرد.
در سال ۱۳۳۸ دکتر محمد دبیرسیاقی به دلیل نایاب بودن تصحیح رزنبرگ در ایران، برای دوم‌بار آن را با اندکی تغییر و افزودن مقدمه و فهرست به نام بهرام پژدو چاپ کرد. اما تحقیقات بعدی نشان داد که سرایندۀ اصلی آن شخصی به نام کیکاووس پسر کیخسرو است، بهرام پژدو تنها کاتب نسخه بوده و اثر به سال‌های پیش از ۳۴۷ یزدگردی برمی‌گردد.
پس از این تحقیقات، دکتر دبیرسیاقی بر چاپ سوم کتاب پیشگفتاری سودمند افزود و آن را به نام سرایندۀ واقعی‌اش منتشر کرد.
زراتشت‌نامه اقتباسی است از روایات کهن و کتاب‌هایی چون زاداسپرم و کتاب‌های پنجم و هفتم دینکرد. کیکاووس به تشویق پدر و سفارش موبدی خردمند و اوستادان و پهلوی‌خوان کتابی را که به خط پهلوی بوده به فارسی دری درآورده. موبدان موبد قصّه کتاب را از اصل پهلوی آن به کی‌کاووس بازگفته و او آن را به رشتۀ نظم کشیده. این منظومه داستان زایش، زندگی، معجزات و پیامبری زرتشت است. شیوۀ گفتار کیکاووس همان شیوۀ مرسوم حماسه‌سرایان فارسی است. زبانی کهنه و روان دارد و عربی کمتر به آن نفوذ پیدا کرده.
مثنوی زراتشت‌نامه نزد زرتشتیان بسیار عزیز است. این کتاب آخرین حلقۀ زنجیری‌ست که سرش در ظلام زمان ناپدید شده. پیروان زرتشت به این حلقۀ مقدس تمسک جسته، به روزگاران خوش گذشته آویخته‌اند.
ابیاتی از این مثنوی را بخوانیم:

هزاره سرآید از ایران‌ زمین
دگرگون بود کار و شکل همین

بود پادشاهی آن دیو کین
که دین بهی را زند بر زمین

هرآنکس که زاید به هنگام او
بود بتّری در سرانجام او

نیابی در آن مردمان یک هنر
مگر کینه و فتنه و شور و شر

نه نان‌ و نمک را بود حرمتی
نه پیران‌شان را بود حشمتی

چو باشند بی‌دین و بی‌زینهار
ز پیمان شکستن ندارند عار

بسی نام‌داران و آزادگان
که آواره گردند از خان‌ومان

کسی را بود نزدشان قدر و جاه
که جز سوی کژّی نباشدش راه

بدانکه هرآنکس که باشد بتر
بود هر زمان کار او خوب‌تر

گواهی دهندش همه بر دروغ
که تا زان دروغش فزاید فروغ

نه نوروز دانند و نه مهرگان
نه جشن و نه رامش نه فروردگان...
(زراتشتنامه، کیکاووس بن کیخسرو بن دارا، به اهتمام دکتر محمد دبیرسیاقی، انتشارات حدیث امروز / ۱۳۸۹)

از مؤثرترین بخش‌های کتاب آنجاست که شاعر از بد زمانه می‌گوید. زرتشتیان در اقلیّت می‌زیسته‌‌اند. طبیعی است که شاعر دلتنگ شکوه و عظمت گذشته بوده‌ باشد و دلزدگی‌اش را، از زمانه‌ای که به مراد او نیست، در شعرش آیینگی کرده باشد. زمانه‌ای که زرتشتیان زخمی و اندوهگین خواب روزگاران خوش گذشته را می‌دیده‌اند و از عطر عتیق سرمست می‌شده‌اند.

#عاطفه_طیه
@atefeh_tayyeh
Forwarded From بیاض | عاطفه طیّه
فروغی و خانه‌خرابی

"یک کتاب فلسفه معتمدالممالک از فرنگ وارد کرده است. کتاب خوبی است. برادرم یکی از آن خریده است. بعضی کتاب‌های دیگری هم آورده. به تماشای آن‌ها پرداختم. کتاب خریدن مرا خانه‌خراب کرده. کتاب خوب بسیار است و نمی‌توان از آنها دست برداشت. بضاعت هم به قدر کفایت نیست".
(ص ۱۲۱)

"معتمد‌الممالک آمد. کتابی را که دیشب گفتگو کرده بود آورد دیدم. خیلی خوب‌کتابی است. منزل آوردم که درست ببینم. به نظرم نتوانم از این کتاب بگذرم. کتاب خریدن مرا خانه‌خراب کرد و نمی‌گذارد در امور مالیه خود ترتیبی بدهم. جلوگیری خودم را هم ندارم".
(صص ۱۲۶_۱۲۷)

"سیدالاطباء مثل همیشه گفتگوی فرنگ می‌کرد و میل رفتن و شکایت از بی‌پولی و عدم امکان پول جمع کردن. من هم همین شکایت را داشتم و گفتم عمده مانع من از پول جمع کردن خرید کتاب است که در من مرض است و نمی‌توانم جلوی آن را بگیرم"
(صص ۳۶۱_۳۶۲)

یادداشت‌های روزانه از محمدعلی فروغی، به کوشش ایرج افشار، مجموعه انتشارات دکتر محمود افشار با همکاری انتشارات سخن، ۱۳۹۷

#عاطفه_طیه

@atefeh_tayyeh
Forwarded From بیاض | عاطفه طیّه
کبوددشت

دشت قم به علّت پستی زمین آن، همواره جایگاه و مجمع آب‌های سرازیر شده از کوهستان‌های پیرامون آن بود، و چون منفذ و گذرگاهی برای عبور این آب‌ها وجود نداشت تالاب عظیمی در آن تشکیل گردید و در آن انواع گیاهان رشد کرد تا جایی که به دشت سرسبز و پرگیاهی تبدیل شد از این جهت آن را کبوددشت می‌نامیدند.
(تاریخ قم، تألیف حسن بن محمد بن مالک اشعری قمی، تحقیق محمد انصاری قمی، ناشر: کتابخانه آیت‌الله مرعشی، ص ۲۲)

امروز کتاب تاریخ قم (قرن چهارم هجری) را ورق زدم. کتاب اطلاعات سودمندی دربارۀ این دشت پهناور دارد. اگرچه شهر قم با محدودۀ جغرافیایی کنونی‌اش در دهه‌های نخست قرن دوم هجری بنا شده اما باستان‌شناسان هیچ تردیدی دربارۀ کهن بودن این سرزمین ندارند. ردپای سکونت انسان را در این سرزمین تا روزگاران دور جسته‌اند و شواهد و قراین نشان می‌دهد دست‌کم از دورۀ سلوکیان و اشکانیان اجاق زندگی ایرانیان در این دشت گرم بوده است. نام برخی دهات و نواحی اطراف این ناحیه چون مهرویان، قباد بزن، تایقان، بیدگان، کمیدان، گُمر، هندیجان، مزدیجان، خورآباد، مالون و... همگی نام‌های فارسی کهن هستند و قدمت این سرزمین باستانی را نشان می‌دهد.

این روزها که حال این شهر بد است دل ما هم پیش مردمان دردمند و داغدار این سرزمین است. این خاک طلایی و برشته از آفتاب کهن. ایران حساب این پارۀ تنش را جدا می‌کند از حساب ازمابهتران بی‌غم این شهر!

#عاطفه_طیه

@atefeh_tayyeh
Forwarded From بیاض | عاطفه طیّه
کاغذ

کاغذ در زندگی و فرهنگ ایرانی، مجموعه‌ای از یادداشت‌هاست دربارۀ کاغذ، انواع آن و ذکری که از آن‌ها در متنی، نسخه‌ای، مجموعه‌ای، بیاضی، جنگی یا مرقّعی آمده است. همچنین یافته‌های تاریخی فرهنگی و اصطلاحات و تعابیر مربوط به آن. تمام آنچه ایرج افشار در طول بیش از پنجاه سال با مراجعه به نسخه‌های خطی و متون چاپی یافته و فراهم آورده.
کاغذ با نام‌های مختلفش چون قرطاس، بردی، بیاض، ورق و...
کاغذ و اصطلاحات و تعابیر مربوط به آن؛ کاغذ آتش‌زده، کاغذ باد، کاغذ توتیا، کاغذ پنجره، کاغذ حلوا، کاغذ داغدار، کاغذ زخم و... کاغذ مزوّر که نام جالبی دارد و برای نامه‌های ساختگی به کار می‌رفته!
کاغذ و انواعش چون چینی و خطایی و سمرقندی و فرنگی. ساده و ریحانی و سلطانی و...
کاغذ و رنگ‌هایش چون بیاض و ارغوانی و چهره‌ای و دارچینی و...
کاغذ و وزنهای مختلفش با نام‌هایشان و اطلاعات بسیار دیگر که برای دیوانگانی که بوی کاغذ خواب از چشم‌شان می‌برد خوش‌آیند خواهد بود.
میراث مکتوب کتاب را سال ۱۳۹۰ چاپ کرده اما من تازه دیدمش. گمانم دوستان می‌توانند چند ساعتی با این کتاب خوش بگذرانند و دماغ غم روزگار را بسوزانند.?

#عاطفه_طیه
@atefeh_tayyeh
Forwarded From بیاض | عاطفه طیّه
سرخ‌آبی

ای آفتاب غرق به خون! غرق خون بخند
با پس‌زمینه‌های به رنگ جنون بخند

هم سرخ، هم کبود، در آن سوی آسمان
از لابه‌لای سرخ و سیه، نیلگون بخند...

#عاطفه_طیه

@atefeh_tayyeh
Forwarded From بیاض | عاطفه طیّه
زیر «درخت چه کنم» نشستن

«کاسۀ چه کنم» دست گرفتن را از کودکی در افواه بسیار شنیده بودم اما زیر درخت چه کنم نشستن را نه. جستجویی کردم و دانستم که در روزگار نه‌چندان‌دور، به مسجد نو شیراز، چناری کهنسال بوده و کسانی که گرهی در کارشان می‌افتاده کنارش گرد آمده با هم سخن می‌گفته‌اند، گاهی هم جوانمردی پیدا می‌شده، دستشان را می‌گرفته و گره از کارشان می‌گشوده. همچنین دانستم که شیرازیان هنگامی که می‌خواهند کسی را لعن کنند می‌گویند «الهی زیر درخت چه کنم بنشینی» و البته دعایی دارند که «الهی زیر درخت چه کنم ننشینی» سیمین دانشور نویسندۀ شیرازی هم در رمان جزیرۀ سرگردانی از این درخت یاد کرده است.

در تذکرۀ بی‌نظیر، از غلامعلی واسطی بلگرامی (آزاد بلگرامی)، متوفی ۱۱۶۵ قمری، یک رباعی خواندم که در آن از درخت چه کنم سخن رفته است:

ای یار بگو حلقه به آب که زنم
خود را به چه جا به این ضعیفی فکنم
دستی داری ثمر بچین از شاخی
حیران منشین زیر «درخت چه کنم»
(ص ۱۱)*

این رباعی شاید نشان بدهد که استفاده از این تعبیر محدود به شیراز نمی‌شده‌ و دامنۀ کاربردش تا هند رفته بوده، شاید هم نشان‌دهندۀ این باشد که در هندوستان و جاهای دیگر نیز درخت چه کنمی بوده که مردم دردمند، مردمی که به گرداب‌های بی‌پایاب زندگی گرفتار می‌شده‌اند به خنکای موهومش پناه می‌‌جسته‌اند.

*تذکرۀ بی‌نظیر، تألیف میرسیدعبدالوهاب، افتخار بخاری دولت‌آبادی، تصحیح امید سروری، انتشارات مجلس شورای اسلامی ۱۳۹۰

#عاطفه_طیه

@atefeh_tayyeh
Forwarded From بیاض | عاطفه طیّه
دو نکته دربارۀ شراب

تذکرۀ بی‌نظیر، تصحیح امید سروری را ورق می‌زدم. به دو نکته دربارۀ شراب برخوردم که برایم جالب بود.

یک.
بیتی از شفیعا شیرازی، شاعری نابینا متوفی ۱۱۲۰. بیت را بخوانیم:
کسی نداد به میخانه راه، زاهد خشک
خم آب‌خورده چو شد قابل شراب شود.
(ص ۱۶)
از گفتۀ شاعرِ روشن‌بین برمی‌آید که خمرۀ نو برای شراب انداختن مناسب نبوده؛ پس نخست مدتی در آن آب می‌ریخته‌اند تا آب‌خورده شود، رطوبت در آن نفوذ کند و تن‌وجانش تر شود سپس دارای آن شایستگی می‌شده که آب رز را در آغوش بگیرد و بپرورد. حالا می‌توان بهتر دریافت که وقتی ایرج‌میرزا می‌گوید: «چو آن نوکوزه‌های آب‌دیده / عرق اندر مساماتم دویده» به چه نکته‌ای اشاره دارد.
بیتی دیگر از شفیعا شیرازی بخوانیم:
از دور چرخ رفت عجب نشئه‌ها به خاک
صافی که بود در خم گردون، سفال خورد.
(ص ۱۶)
پس از این رو خمرۀ نو را برای شراب مناسب نمی‌دانسته‌اند که خمرۀ خشک، شراب را می‌مکیده/می‌خورده و این، اهل فن را خوش نمی‌آمده است.


دو.
در دورۀ محمد علی بیگ اصفهانی معروف به افسر اصفهانی که از غلام‌زادگان سلاطین صفویه بوده، باده‌فروشان ترازویی داشته و به همان روش که زر و شکر می‌فروخته‌اند
شراب را می‌سنجیده و می‌فروخته‌‌اند. در حالیکه من گمان می‌بردم همیشه واحد سنجش باده برای فروختن به طالبانش، پیمانه، جام، شیشه، کوزه، رطل، خمره و از این دست بوده است. البته رطل یک‌ منی و مانندش را در شعر دیده‌ بودم اما با ترازو باده کشیدن را ندیده بودم. شعر را بخوانیم:
هرچند خراب و خسته و ناشادم
یک ساغر باده می‌کند آبادم
القصّه که چون ترازوی باده فروش
کردند برای مَی‌ کشی ایجادم.
(ص ۱۹)
مَی کشی هم در بیت دوم جالب بکار رفته است. هم به معنی می خوارگی است هم با ترازو و کارش که کشیدن می است تناسب دارد.

تذکرۀ بی‌نظیر، تألیف میرسیدعبدالوهاب، افتخار بخاری دولت‌آبادی، تصحیح امید سروری، انتشارات مجلس شورای اسلامی ۱۳۹۰

#عاطفه_طیه

@atefeh_tayyeh
Forwarded From بیاض | عاطفه طیّه
کمال اسمعیل یا سعدی؟


جهان بگشتم و آفاق سربه‌سر دیدم
به مردمی که گر از مردمی اثر دیدم

مگر که مرد وفادار از جهان گم شد
وفا ز مردم این عهد اگر دیدم (۱)

ز من مپرس که آخر چه دیدی از دوران
هر آن چه دیدم این نکته (۲) مختصر دیدم

بدین صحیفهٔ مینا به خامهٔ خورشید
نبشته یک سخن خوش به آب زر دیدم

که ای به دولت ده روز گشته مستظهر
مباش غرّه که از تو بزرگتر دیدم

کسی که تاج زرش بود در صباح به سر
نماز شام ورا خشت زیر سر دیدم (۳)

چو روزگار همی بگذرد رو ای سعدی (۴)
که زشت و خوب و بد و نیک در گذر دیدم

#کلیات‌سعدی، طبع فروغی، به کوشش بهاءالدین خرمشاهی، ص ۷۹۹

(۱)مصرع دوم ایراد وزنی دارد. ضبط بیت در دیوان کمال: «چو مردمی و وفا نامم از جهان گم باد / وفا ز مردم این عهد هیچ اگر دیدم»
(۲)در دیوان کمال «سفله» آمده که بهتر هم هست.
(۳) بیت در دیوان کمال نیامده.
(۴)ضبط مصرع در دیوان کمال «ز روزگار همین حالتم پسند آمد»

این قطعه با هفت بیت در کلّیات سعدی و با چهل‌ویک بیت در دیوان کمال‌اسمعیل، باهتمام حسین بحرالعلومی، ص ۳۸۱ آمده.

این شعر فقط در یک نسخه از دیوان سعدی آمده در حالیکه در چهار نسخه از دیوان کمال آمده است. تعداد ابیاتی که در دیوان سعدی آمده بسیار کمتر از تعداد ابیات در دیوان کمال است. ضبط ابیات نیز در دیوان سعدی مشوّش و ناخوب و در یک مورد غلط است. پس این‌طور به نظر می‌رسد که شعر از کمال اسمعیل باشد و بیت تخلّص با تغییر یکی از ابیات قصیدۀ کمال ساخته شده باشد.

#عاطفه_طیه

@atefeh_tayyeh