Forwarded From دعبل
#امام_حسین_علیه_السلام
#وداع_امام
#غلامرضا_سازکار

سواره رفتی و من همرهت پیاده دویدم
چگونه دل ببرم از تو ای تمام امیدم؟

نفس به سینه فروماندوسوخت‌حنجرخشکم
ز پشت سر به تو کردم نگاه و آه کشیدم

همین که پیرهن کهنه را ز من طلبیدی
هزار مرتبه مرگ خود از خدا طلبیدم

هنوز اشک وداعم به دیده بود که ناگه
صدای نالۀ"هل من معین" به گوش شنیدم

به حیرتم که نَهم روبه خیمه یاکه به میدان؟
فقط ستادم و با گریه پشت دست گزیدم

به جان مادرم ای یادگار مادر زینب!
توجان به دست گرفتی،من ازتودل نبریدم

ستاده‌ام سر راه و دلم قرار ندارد
بیا دوباره نگاهت کنم حسین شهیدم!

اگر چه بی تو گریبان صبر، پاره نکردم
هزار مرتبه دل را به جای جامه دریدم

مگر نه «میثم» آلوده ام، خدا! نظری کن
به مهرِ آل، به روی سیاه و موی سپیدم


🔹@deabelnews
Forwarded From دعبل
#دورهء_محرم
#امام_حسین_علیه_السلام
#وداع_امام
#علی_انسانی

ای رویِ توروزومویِ توچون شب من
بر سوز دلت سوخت دلِ مركب من
ازبابِ جگرسوخته‌ات بوسه مخواه
ترسم كه بسوزد رُخ تو از لبِ من

✅@deabelnews
Forwarded From دعبل
#دورهء_محرم
#امام_حسین_علیه_السلام
#وداع_امام
#علی_انسانی

اگر خواهی پدر بینی وفای دختر خود را
نگه کن زیر پای اسب و بالا کن سر خود را

نهان از چشم طفلان آمدم دارم تمنّایی
که در آغوش گیری بار دیگر دختر خود را

نرفتی تابه پُشتِ ابرِسنگ وخنجروپیکان
به روی دامنت ای ماه بنشان اختر خود را

فروشدنازاگرطفلی خریدارش پدر باشد
بزرگی کن،ببوس این دخترکوچکترخودرا

لبم ازتشنگی خشکست وجوهردرصدایم نیست
برو در نهر علقم، کن خبر آب‌آور خود را

ز دورادور، می‌دیدم گلویت عمه می‌بوسید
مگر آماده کردی بهر خنجر، حنجر خود را

به همراه مسافر آب می‌پاشند، ‌من ناچارم
به دنبال توریزم اشک چشمان تر خود را

کنارگاهواره رفتم و دیدم که اصغر نیست
چراباخودنیاوردی،چه کردی اصغرخودرا؟


🔹@deabelnews
Forwarded From دعبل
#امام_حسین_علیه_السلام
#وداع_امام
#حبيب_چايچيان

اگرچه لشکر دشمن، چو موج دریا بود
ولی حسین چو کوهی هنوز بر جا بود

نمانده بود دگر هیچ یک ز یارانش
ولی ز کثرت دشمن، سیاه، صحرا بود

حسین را که سلیمان، مطیعِ فرمان است
از آن جماعت مور و ملخ، چه پروا بود؟

دریغ! خسته روان بود و داغ‌دیده بسی
غمین ز محنت آن روز و فکر فردا بود

نبود جان به تنش دیگر از فراق علی
شکسته پشت امامت ز داغ سقا بود

زدند حلقه به گِرد حسین، «آل الله»
نگین خاتم عصمت، چو مجلس آرا بود

وداع آخر او بود و خواهرش گریان
که بِین آن همه دشمن، حسین تنها بود

به خیمه‌گاهِ علم‌دار خود، نگاهی کرد
که جای خالی‌اش آن دم بسی هویدا بود

نرفته جانب میدان به خیمه برمی‌گشت
صفای عشق ز سعی حسین، پیدا بود

چه لحظه‌ای؟ که گران‌مایه‌تر ز عمر جهان
چه صحنه‌ای؟که غم‌انگیز و صبرفرسا بود

به جز خدای که داند؟ که در وداع حسین
به قلب زینب غم مبتلا، چه غوغا بود

گرفت دامن شه را به صدهزار افسوس
چه خواهری؟که چومادر، حیا سراپا بود

به اشک، آتش حسرت نشد خموش آخر
که آب دیده چو آتش، حرارت‌افزا بود

بخواست پیرهنی تا شود مگر کفنش
یقین بُوَد که در آن دم به یاد زهرا بود

بساخت خسروخوبان به پاره پیرهنی
عدوی‌سنگ‌دل! این جا چه جای یغما بود؟

ز داغ حسرت او سوخت خیمه‌ی شاهی
عجب که خیمه‌ی گردون، هنوز برپا بود!

«حسان»!کدام گلستان چوبوستان حسین
همیشه غرق گل و دل‌ربا و زیبا بود؟


🔹@deabelnews