دلنوشتهی اربعین 🌹
2⃣1⃣ خسته که شدی
خسته که شدی و گوشهایی نشستی تا استراحت کنی!
عاشقان حسینی که انگار منتظرت هستند،
میآیند،
با چای و غذا و شیرینی و حلوا،
دستت را میگیرند و با اصرار میبرندت تا مهمان موکبشان باشی!
آن قدر محبت میکنند که خجالت میکشی!
بیمنت دست و بازوانت را،
پاهای خستهات را،
میفشرند تا جانی تازه بگیری و راهی را که آمدهایی تمام کنی!
شرمندهات میکنند،
ولی تو! با حسی غریب که آزارت میدهد در کشمکشی!
چای عربی و شیرینی را که مینوشی،
بغض گلویت را میگیرد و به یاد جملهی " احلی من العسل " قاسم گریه میکنی!
پاهای خستهات که جان گرفت
یاد پاهای تاولزده ی کودکان حسین، دلت را ریش میکند!
با هر آبی که گلو تازه میکنی!
تشنگی امام حسین و بچههایش،
خون به جگرت میکند!
مهمانداران حسینی را که میبینی!
بیاختیار به یاد خرابه و زینب و رقیه میافتی،
و داغ دلت تازه میشود!
اما
یک چیزی هست که در این گیر و دار، آرامت میکند!
و جای گریه ،اشک شوق چشمانت را پر می کند !
و دلت را گرمایی دلنشین میبخشد!
یک چیزی از جنس انتظار،
از جنس آمدن کسی که با خودش نور همراه دارد
همان که وقتی یادش به دلت میافتد ،
قرار و آرامش به قلبت سرازیر میشود!
و همیشه با نام و یاد او
نفس عمیقی میکشی و جان تازه میکنی!
حالا،
قبل از این که دوباره راه را در پیش بگیری،
دست بر سینه میگذاری و رو به قبله میایستی و
آرام و مطمئن نجوا میکنی:
السلام علیک یا مولای یا صاحب الزمان!
@NikooSokhan
#سلام #زیارت #امام_حسین #کربلا #اربعین #پیاده_روی #ف