Forwarded From آموزشگاه طبی سید
📌 هشدار محققان؛ شیمی‌درمانی موجب گسترش سرطان می‌شود

🔺 نتایج تازه‌ترین مطالعات نشان می‌دهد #شیمی_درمانی می‌تواند موجب گسترش #سرطان شود و حتی تومورهای سرطانی را بیشتر #تهاجمی کند و موجب بازگشت سرطان به بدن بیمار شود.

🔺 اگرچه #شیمی‌درمانی یکی از راهکارهای موثر در درمان سرطان‌های مختلف است،‌ اما به نظر می‌رسد خودش روی سلول‌های سالم بدن تاثیر می‌گذارد و باعث می‌شود که با تولید نوعی پروتئین، به رشد و مقاوم‌تر شدن سلول‌های سرطانی کمک شود.

🔺 محققان که در این پژوهش بر روی سرطان سینه تأکید کرده‌اند، ادعا می‌کنند، کاهش
#تومور ها از طریق شیمی‌درمانی در واقع باز کردن دروازه بر روی آنها برای گسترش تومورها در سیستم گردش #خون بدن است و همین مسئله نه تنها موجب از بین رفتن آنها نمی‌شود، بلکه آنها را قوی‌تر از قبل به بدن بازمی‌گرداند.
#تقویم_فرهنگی امروز، ۲۱ بهمن ۱۳۹۶

۶ سال پیش در چنین روزی در سال ۱۳۹۰، پرویز رجبی ـ مترجم، نویسنده و محقق تاریخ ایران ـ درگذشت.
پرویز رجبی در سال ۱۳۱۸ در روستای امامقلی قوچان متولد شد. کودکی را در زادگاه پدری‌اش ـ روستای آق‌کند ـ بین میانه و زنجان سپری کرد. در مشهد دانشنامه‌ی دیپلم گرفت و به استخدام اداره‌ی فرهنگ قوچان درآمد و آموزگاری پیشه کرد. در سال ۱۳۳۸ به تهران آمد و در ۱۳۴۲ برای ادامه‌ی تحصیل به آلمان رفت. ۷ سال بعد، از دانشگاه گوتینگن آلمان دانشنامه‌ی دکتری در ایران شناسی و اسلام‌شناسی گرفت. او در آن جا از شاگردان والتر هینتس ایران‌شناس نامدار آلمانی بود.
دکتر پرویز رجبی پس از بازگشت به ایران، در دانشگاه‌های اصفهان و ملی (شهید بهشتی کنونی) به تدریس پرداخت. در ۱۳۵۳ «مرکز تحقیقات ایران‌شناسی» را تأسیس کرد. در ۱۳۶۷ دوباره به آلمان رفت و به مدت ۶ سال به تحقیق و تدریس در دانشگاه‌های ماربورگ و گوتینگن مشغول بود. در سال ۱۳۷۳ دوباره به ایران بازگشت و ریاست «بخش ایران‌شناسی مرکز دائره‌المعارف بزرگ اسلامی» را بر عهده گرفت.
دکتر پرویز رجبی در سال ۱۳۷۹ بر اثر سکته‌ی مغزی و فلج شدن نیمی از بدن خانه‌نشین شد، اما همچنان تنها با یک دست، دست چپ، به کار تحقیق و ترجمه و حروف‌چینی مطالب محققانه‌ی خود اشتغال داشت و با سخت‌کوشی تمام بخش مهمی از آثار خود را در این دوره آفرید. تألیف کتاب‌های: «کریم خان زند و زمان او»، تاریخ ۵ جلدی «هزاره‌های گمشده» درباره‌ی ایران باستان، «ترازوی هزار کفه» و تاریخ ناتمام ۶ جلدی «سده‌های گمشده» درباره‌ی ایران دوره‌ی اسلامی، ترجمه‌ی کتاب‌های: «از زبان داریوش» و «داریوش و ایرانیان»، تنها بخشی از آثار فراوان و ارزشمند این پژوهشگر پرتلاش است که شمار آن‌ها از ۵۰ متجاوز است. این ایران‌شناس پرتلاش، در کارنامه‌ی فرهنگی خود، رمان، داستان، سفرنامه و خاطره‌نویسی نیز دارد.
دکتر پرویز رجبی ـ مترجم، نویسنده و محقق تاریخ ایران ـ پس از گذراندن یک دوره‌ی سخت شیمی‌درمانی برای مقابله با سرطان، در ۲۱ بهمن ۱۳۹۰ در ۷۲سالگی در تهران شمع وجودش خاموش گشت و در قطعه‌ی نام‌آوران آرامگاه بهشت زهرا در خاک آرمید.
https://goo.gl/jbvZFu
گردآوری و تنظیم: #آرش_امجدی
@UT_Central_library
پرویز رجبی
#تقویم_فرهنگی امروز، ۲۱ بهمن ۱۳۹۷

۷ سال پیش در چنین روزی در سال ۱۳۹۰، پرویز رجبی ـ مترجم، نویسنده و محقق تاریخ ایران ـ درگذشت.
پرویز رجبی در سال ۱۳۱۸ در روستای امامقلی قوچان متولد شد. کودکی را در زادگاه پدری‌اش ـ روستای آق‌کند ـ بین میانه و زنجان سپری کرد. در مشهد دانشنامه‌ی دیپلم گرفت و به استخدام اداره‌ی فرهنگ قوچان درآمد و آموزگاری پیشه کرد. در سال ۱۳۳۸ به تهران آمد و در ۱۳۴۲ برای ادامه‌ی تحصیل به آلمان رفت. ۷ سال بعد، از دانشگاه گوتینگن آلمان دانشنامه‌ی دکتری در ایران شناسی و اسلام‌شناسی گرفت. او در آن جا از شاگردان والتر هینتس ایران‌شناس نامدار آلمانی بود.
دکتر پرویز رجبی پس از بازگشت به ایران، در دانشگاه‌های اصفهان و ملی (شهید بهشتی کنونی) به تدریس پرداخت. در ۱۳۵۳ «مرکز تحقیقات ایران‌شناسی» را تأسیس کرد. در ۱۳۶۷ دوباره به آلمان رفت و به مدت ۶ سال به تحقیق و تدریس در دانشگاه‌های ماربورگ و گوتینگن مشغول بود. در سال ۱۳۷۳ دوباره به ایران بازگشت و ریاست «بخش ایران‌شناسی مرکز دائره‌المعارف بزرگ اسلامی» را بر عهده گرفت.
دکتر پرویز رجبی در سال ۱۳۷۹ بر اثر سکته‌ی مغزی و فلج شدن نیمی از بدن خانه‌نشین شد، اما همچنان تنها با یک دست، دست چپ، به کار تحقیق و ترجمه و حروف‌چینی مطالب محققانه‌ی خود اشتغال داشت و با سخت‌کوشی تمام بخش مهمی از آثار خود را در این دوره آفرید. تألیف کتاب‌های: «کریم خان زند و زمان او»، تاریخ ۵ جلدی «هزاره‌های گمشده» درباره‌ی ایران باستان، «ترازوی هزار کفه» و تاریخ ناتمام ۶ جلدی «سده‌های گمشده» درباره‌ی ایران دوره‌ی اسلامی، ترجمه‌ی کتاب‌های: «از زبان داریوش» و «داریوش و ایرانیان»، تنها بخشی از آثار فراوان و ارزشمند این پژوهشگر پرتلاش است که شمار آن‌ها از ۵۰ متجاوز است. این ایران‌شناس پرتلاش، در کارنامه‌ی فرهنگی خود، رمان، داستان، سفرنامه و خاطره‌نویسی نیز دارد.
دکتر پرویز رجبی پس از گذراندن یک دوره‌ی سخت شیمی‌درمانی برای مقابله با سرطان، در ۲۱ بهمن ۱۳۹۰ در ۷۲سالگی در تهران شمع وجودش خاموش گشت و در قطعه‌ی نام‌آوران آرامگاه بهشت زهرا در خاک آرمید.

@UT_Central_Library


بازنویسی و تنظیم: #آرش_امجدی
Forwarded From خوانش‌ها | سیدمحمدهادی‌ گرامی
💢 نوشته اندوهبار حسین معززی نیا منتقد سینمایی و داماد شهید آوینی در صفحه فیس‌بوکس درباره فوت برادرش ـ محمدرضا معززی‌نیا ـ بر اثر کرونا

برادرم امروز مرد.
قاتلش کروناست.

پنج سال پیش به من گفتند سرطان خون دارم، بستری شدم، روزهای طولانی شیمی‌درمانی، قرنطینه و پیوند مغز استخوان را گذراندم، اشک ریختم بابت دور ماندن از زن و بچه‌ام. هر صبح، پرستارها و دکتر روان‌شناس می‌آمدند درباره‌ی ارزش زندگی، نیمه‌ی پر لیوان و مثبت‌اندیشی نطق می‌کردند.

پیوند که انجام شد، بعد از چهل روز قرنطینه در بیمارستان، سه ماه هم قرنطینه ‌شدم در یک اتاق. روز سوم خبر دادند پدرت مرد. گفتند نباید از آن اتاق بیرون بیایی. گفتند پدرت هم خواسته‌اش سلامتی تو بوده. بمان در همان اتاق، سوگواری هم نکن که باعث لطمه به پیوند می‌شود. ندیدم پدرم را چطور دفن کردند. مادرم را بغل نکردم و یک دل سیر گریه نکردم. سرپرستار تلفن زد و از ادامه‌ی زندگی گفت و این‌که همه‌ی اینها می‌گذرد. گفت منشأ بیماری تو استرس و شرایط زیستی بوده، فکری به حال خودت بکن. کار و زندگی‌ام را رها کردم، خودم را تبعید کردم یک گوشه‌ی دنیا بلکه چند روز بیشتر زنده بمانم و دخترم، بی‌پدر بزرگ نشود. چند ماه پیش هم‌کلاسی‌اش را در شلیک به آن هواپیما از دست داد، یک هفته در تب و تاب بودیم دوباره از مرگ و خبر مرگ دورش کنیم. تلاشی مهمل برای پاک نگه داشتن دنیای یک آدم جدید، بلکه مرگ، کمتر دور و برش بپلکد.

پنج سال است همین زندگی را دارم که شماها چند روز است دارید. قرنطینه، شستن دائم دست، دور ماندن از آدم‌ها و مراقبت‌های بهداشتی... تاوانی که بابت سیستم ایمنی ناقص بدنم می‌دهم. با خوردن دوز بالای کورتن، کنار آمدن با عوارض روانی‌اش، بی‌خوابی‌ها و عصبیت‌هایش. کورتون، چشم‌هایم را از بین برد و استخوان‌هایم را پوک کرد. با این جسم نحیف، زندگی را می‌گذرانم و می‌شنوم که می‌گویید نیمه‌ی پر لیوان را ببین که زنده مانده‌ای.

امروز خبر دادند برادرت مرد. دو روز پیش تلفنی حرف زدیم. می‌گفت دکترها اطمینان داده‌اند چند روز آنتی‌بیوتیک تزریق می‌کنیم و درست می‌شود. مرخص می‌شوی. از صبح دارم زار می‌زنم. با دست جلوی دهانم را محکم گرفته‌ام تا دخترم نشنود. قرنطینه در قرنطینه‌ام. نه می‌توانم بروم ببینم با برادرم چه می‌کنند و کجا دفنش می‌کنند، نه جرأت می‌کنم به مادرم تلفن بزنم که دو سال است بیمار است و الان تنها مانده در خانه و نمی‌دانم با خبر مرگ پسرش چه می‌کند، نه جرأت می‌کنم به دخترم بگویم دارم زار می‌زنم چون عمویت مرد. هنوز حفاظت می‌کنم از یک بچه‌ی شش‌ساله تا نفهمد این ویروسی که صحبتش همه جا هست، عمویش را کشته.

سفره‌ی هفت‌سین پهن کنید و عکسش را بگذارید این‌جا. برای همه سال خوبی آرزو کنید و به من هم توصیه کنید قوی باشم. هم‌چنان بگویید به نیمه‌ی پر لیوان فکر کنم.

من اما استعفا داده‌ام از این زندگی زیبای شما. از این لجنی که به اسم زندگی درگیرش شده‌ام و دائم باید یادآوری کنم روزهای خوبش خواهد رسید. از خودم شرمسارم که امکان دیگری ندارم جز نوشتن در این‌جا. در این دنیای مجازی. در این زندگی مجازی که مرگ محاصره‌اش کرده.

🆔 @khanishha
Forwarded From unknown
⭕️مقاومت مسئولان به سبک یمن در دهه شصت!!

🔸اینها بریده هایی از #خاطرات_هاشمی_رفسنجانی است. بیشتر اینها در سالهای میانی و اواخر دهه شصت در سالهای جنگ تحمیلی ثبت شده است:

💬 آقاى عباس #واعظ_طبسى، [توليت آستان قدس رضوي] و فرزندش آمدند. از سفر به لندن و عمل جراحى پاي‌اش راضى است. تحت تأثير نظم و پيشرفت آنها قرار گرفته است.

27 مهر 71 ‏- آقای #آذری [قمی] آمد و درخواست ارز برای معالجه پروستات در لندن داشت. برای آقای مهدوی [کنی] هم به خاطر کسالت قلبی، گفته شد در لندن جا رزرو کنند.

19 اذر 64 ‏- آقای #دعاگو آمد. از کیفیت معالجه‌اش در لندن گفت. سرطان داشته و با شیمی‌درمانی معالجه شده. راضی است. موهایش در اثر معالجه ریخته‌است. از نتایج معالجه در مدت اقامت، پیشنهاد جلوگیری از اعزام دانشجو به خارج را داشت که ارز آن را صرف تأمین استاد در داخل کنیم

31خرداد 65 ‏- شب درجلسه شورای مرکزی [جامعه] روحانیت مبارز شرکت نمودم. بیشتر صحبتها درباره بد اداره شدن جلسات روحانیت مبارز در دهه فجر بود. آقای #مهدوی_کنی که از لندن پس از معالجه برگشته، به خاطر خستگی نیامده بود. میخواستم ایشان را ببینم.

29 بهمن 64‏ - صبحانه‌ را در خدمت‌ آقای‌ منتظری‌، در منزل‌ ایشان‌ صرف‌ کردیم‌. پس‌ ازخداحافظی‌ به‌ منزل‌ آیت‌الله‌ #نجفی‌_مرعشی‌ رفتم‌. از اسپانیا برگشته‌ بودند. برای‌ معالجه ‌چشم‌ رفته‌ بودند

8 خرداد 60 ‏- آقای‌ #احمد_توکلی‌ که‌قبل‌ از پیروزی‌ انقلاب‌ ممنوع‌ الخروج‌ بوده‌، برای‌ گرفتن‌ گذرنامه‌ جهت‌ سفر برای‌ معالجه‌ دردمفاصل‌ احتیاج‌ به‌ نامه‌ من‌ به‌ اداره‌ گذرنامه‌ داشت‌ که‌ نوشتم‌.

19 اردیبهشت 60‏ - شب تلفنى از #احمدآقا احوال‌پرسى كردم. از اسپانيا برگشته است. براى معالجه چشم رفته بود. در آنجا #همان_تشخيص_ايران را تاييد كرده‌اند.

27 اسفند 71‏ - خانم‌ شهید بهشتی‌ به‌ خانه‌ ما آمد و با عفت‌ به‌ دیدن‌ #همسرامام‌ رفتند که‌ برای‌ معالجه‌ چشم‌مدتی‌ به‌ خارج‌ رفته‌ بودند.

18 مرداد 61‏ - ساعت هشت صبح آقاي #موسوي اردبيلي آمدند. عازم سفر به اروپا براي معالجه و چك آپ است. براي تسهيلات ارزي و تذكره [= گذرنامه] همراهان و حفاظت كمك خواستند. به دكتر ولايتي و ميرزاده دستور مقتضي را دادم.

29مرداد 68‏ - شب‌، آقای‌ [علی‌ اکبر] #محتشمی‌ [سفیر ایران‌ در سوریه‌] آمد. مدتی‌ در آلمان‌ معالجه‌ کرده‌است‌؛ دست‌ مصنوعی‌ گذاشته‌ و دوبار ، گوشها را عمل‌ کرده‌ و اکنون‌ نسبتا سالم‌ است‌.

5 آبان 63 ‏- عصر آقاي [محمد علی] #رحماني مسئول بسيج آمد. پس از معالجه در خارج برگشته و از معالجه دكترهاي داخلي ناراضي است؛ #خدا_به_داد_مريض‌هاي_معمولي برسد.

25 مهر 66‏ - آقاى [علي اكبر] #آشتيانى، نماينده رهبرى در ژاندارمرى آمد. براى معالجه خود در خارج استمداد كرد.

8 دی 69‏ - در بیمارستان‌ به‌ عیادت‌ آقای‌ #ربانی‌املشی‌ رفتم‌. قرار است‌ فردا، برای‌ معالجه‌ به‌ سوئیس‌ برود.

8 اسفند 63‏ - آقاى [عبدالله] #نورى، [وزير كشور]، براى سفر جهت معالجه به آلمان، تلفنى خداحافظى كرد.

22 اسفند 71‏ - [آشیخ‌ محمد] #هاشمیان‌ که‌ برای‌ معالجه‌ چشم‌ به‌ اسپانیا رفته‌ بود راضی‌ برگشته‌، درمنزل‌ ما بودند. گفتند که‌ درک‌ مردم‌ اسپانیا نسبت‌ به‌ مسائل‌ انقلاب‌ ایران‌ بهتر شده‌ است‌.

28 مرداد 61‏ - به ملاقات آیت‌الله سیدمحمدرضا #گلپایگانی رفتم. دیروز از لندن برگشته‌اند؛ به احتمال سرطان کیسه صفرا، برای معالجه رفته بودند. 25 روز آنجا بوده‌اند.

ایشان و اطرافیانش با خوشحالی و نشاط از سفر انگلستان و استقبال مسلمانان آنجا تعریف می‌کردند

9خرداد 66‏ - آقای [کاظم] #خوانساری سفیرمان در لیبی آمد. پیام آقای قذافی را آورد گه گفته‌بود اگر نمی‌توانید جنگ را تمام کنید برای ختم آن اقدام کنند. خبر داد که پدرش بیمار قلبی است و خوب است برای معالجه به لندن برود. عضو خبرگان است.

@lorbaanonline