✅ بررسی دانستههای طبی صاحب بن عباد بر پایه منابع پزشکی معاصر او
ابن عباد ملقب به کافی الکفاه، ادیب و سیاستمدار سده چهارم هجری، توانمند در کشورداری و نظم و نثر عربی بوده است. گزارشهایی از مخالفت وی با پزشکان و دانش پزشکی وجود دارد، اما در عینحال نامهای در دیوان رسائل الصاحب مشتمل بر مطالب طبی است و نشاندهنده آشنایی نهچندان اندک صاحب بن عباد با مبانی طب و اسباب و علامات بیماریها. این مقاله با بررسی محتوای رساله یاد شده و تطبیق با منابع پزشکی سدههای میانه، دانستههای طبی صاحب بن عباد را میسنجد و دلیل مخالفتهای وی با پزشکان و دانش پزشکی را نیز جستجو مینماید. یافتهها نشان میدهد نویسنده این رساله آگاه از مبانی طب در عصر خویش بوده و نظرات خویش را مبتنی بر منابع پزشکی موجود در آن عصر ارائه کرده است. بهنظر میرسد مخالفت وی با پزشکان و دانش پزشکی نیز ریشه در گرایشها و مطالب فلسفی پزشکان و دانش پزشکی داشته است. http://yon.ir/25h4
@manuscript
➖➖➖➖
🌹🌹
#سفر_به_لایههای_زندگی
#جابز_استیو جابز بدون شک پدیدهای بود که بسیاری وی و تفکر مدیریتی او را به عنوان چراغ راه پیش روی خود میانگارند و سعی میکنند با الهام گرفتن از او مسیر کاری و زندگی خود را مشخص کنند. اما جابز خود شیوه فکری و مدیریتیاش را چگونه به دست آورده است؟
➖➖➖➖
بخش سیزدهم در سرزمین شیر و خورشید
حمل جسد مردگان به عتبات
شیعیان نیز مرگ در راه مکه و در عین حال کربلا و نجف را ثوابی بزرگ، کلیدی برای بخشایش گناهانشان از سوی خداوند و وسیلهای برای تامین جایی راحت در «آن دنیا» میشمارند.
کسانی که در ایام پیری و یا به خاطر بیماری جدی، خود را در «لب گور» حس میکنند، کاری کرده خود را به این مکانهای مقدس می رسانند، تا زمانی که «عزرائیل برای گرفتن جان آنها میآید» محل مرگ آنها در یکی از این مکانهای مقدس باشد. در عین حال کسانی که امکانات مالی کافی دارند، وصیت می کنند که پس از مرگ، در یکی ازگورستانهای عتبات، حدالامکان در نزدیکی یکی از مزارهای امامان شیعه به خاک سپرده شوند.
کسانی که در ایام پیری و یا به خاطر بیماری جدی، خود را در «لب گور» حس میکنند، کاری کرده خود را به این مکانهای مقدس می رسانند، تا زمانی که «عزرائیل برای گرفتن جان آنها میآید» محل مرگ آنها در یکی از این مکانهای مقدس باشد.
بخصوص در ماههای خنکتر میتوان کاروانهای بسیاری را مشاهده کرد که از ایران به سوی عتبات در حرکت هستند. در این کاروانها پشت هر اسب چهار تابوت، در هر طرف اسب دو تابوت، بار میشود. عادت بر آن است که چهار تا پنج سال پس از مرگ و دفن اشخاص، قبرآنها نبش و جسدشان در آورده شده به عتبات فرستاده شود. اما این رسم معمولا چندان رعایت نمیشود، طوری که گاه مدت کوتاهی پس از مرگ، جسدی که هنوزکاملا خشک نشده، از قبر درآورده شده و به عتبات ارسال میگردد و یا برعکس، ده-بیست سال بعد از مرگ، استخوانهای مردگان را از قبر در آورده به کربلا و نجف میفرستند. بعضا نوه شخصی استخوانهای پدر و پدربزرگش را در آورده با خود به عتبات میبرد تا آنها را در آنجا از نو دفن کند.
حکومت ترکیه برای واردات اجساد و یا استخوانهای آنان از ایران، مالیاتهای سنگینی وضع کرده و درآمد ترکها از این بابت خوب است، چرا که گفته میشود سالانه اقلا ده هزار جسد از ایران به ترکیه (عراق کنونی، -م.) صادر میشود. اما این موضوع ایرانیان را هیچ هم برآشفته نمیکند، چرا که آنها این را «نرخ رایج» دفن مردگان خود در سرزمین مقدس شیعیان میشمارند. اصولا واردات مُردگان شیعیان منبع مهمی برای درآمد مردم کربلا و نجف است.
برای آنکه خوانندگان بتوانند این رسم عجیب و غریب را بهتر در ذهن خود مجسم کنند، خاطره یک پزشک اروپایی را نقل خواهم کرد که خودش برای من تعریف کرده بود. به این پزشک وظیفه داده شده بود تا از نقطه نظر بهداشتی راههای کاروانهای زیارت مسلمانان را بررسی کرده، گزارشی آماده کند. او از راه تبریز وارد ایران شده و در همانجا دو ایرانی معتمدی را که به او پیشنهاد شده بود، بعنوان خدمتکار استخدام کرده، به طرف جنوب غرب یعنی مرز ایران با ترکیه در عراق عرب به راه افتاد.
به نقل از پزشک اروپایی، در نقطه مرزی خانقین که یک مرکز بهداشتی وجود داشت، تفتیشهای معمولی گمرکی با حضور ماموران بهداشتی محل صورت گرفت. در حالیکه هم پزشک اروپایی و هم همکار ترک او در سرحدات، حمل غیر بهداشتی آنهمه جسد را از طریق این راه دور و دراز و از میان آنهمه شهرها و قصبهها تنقید میکردند، ماموران گمرک مشغول بازرسی و تفتیش چمدانهای پزشک اروپایی بودند. در این لحظه ماموران گمرک از داخل چمدانهای پزشک اروپایی، به غیر از وسایل عادی سفر مانند آرد و برنج، تعدادی استخوان نیز در آوردند. با دیدن این استخوانها، دهان پزشک حیرتزده اروپایی باز مانده بود، در حالیکه آن دو خدمتکار ایرانی او با خونسردی تمام مشغول گفتوگو با همدیگر بودند و هر بار که ماموران گمرک برای شمارش تعداد جسدها استخوانی از چمدان پزشک بیرون میآوردند، آن دوخدمتکار ایرانی با خونسردی تمام به همدیگر می گفتند «این استخوان پدر من است» و یا «آن که می بینی، استخوان مادر بزرگ من است». معلوم میشد که آن دوخدمتکار با حساب اینکه ماموران گمرک چمدانهای پزشک اروپایی را تفتیش نخواهند کرد، به طور پنهانی، اقدام به حمل استخوانهای پدر و مادر و اجداد خود کرده بودند.
https://t.me/farhangegolpayegan
قاضی عبدالجبار می گوید: ببیند این خاندان بنی زهرون است که صابئی مذهب هستند، و چه موقعیتی در طب ، و علم به این صناعت با آن جایگاه عظیمش دارند. این که چه قدر به خود می رسند و مراعات طب را کرده و حق آن را میان خود به جای می آورند. اینها یک جمعیت زیادی دارند و منازلشان در سمت شرقی از بازارچه عباسه است [جای اشراف]. با این حال بیماری های آنها بیش از بیماری های فقرایی است که نسبت به امر حیات وصحت شان مراعات بسیار کمتری دارند. بیشتر اینان (بنی زهرون) در جوانی می میرند و کم است که سن آنها به پیری برسد. یکی از آنها که سنش به هشتاد و اندی رسید، ابوالحسن بن هارون ـ ابو ابی الخطاب ـ بود و پسرش ابوالخطاب که او را در حالی که جوان بود، [و پدرش] زنده، دفنش کرد. الان هم این ابوالحسن بن ابی الخطاب که زنده است و جوان، اما بیماری بزرگی دارد. اینها بهترین اطباء و فرزندان بهترین طبیبان هستند!
آنگاه قاضی چنین ادامه می دهد:
نباید کسی را به خاطر بیماری، نکوهش کرد، اینها بلاهای خداست که بندگانش را به آنها مبتلا می کند. اما من برای عبرت گفتم، و این که بر حسب قرآن، خداوند مبتلا کننده و شفا دهنده است، و این که بیشتر این پزشکان فکر می کنند که این ادویه اثر می کند، و این داروها، طبایعی دارد که صحت می آورد، و امراض را از بین می برد و از این قبیل جهالات و نادانی ها. اینها [یعنی این باورها سبب شده است تا] دلایل نبوت را منکر شده، انبیاء را تکذیب کرده، و و مسلمانان و اهل شریعت را جاهل بدانند و منکر ربوبیت و بعث و نشور بشوند. اینها آن قدر احمق و جاهل و کارهایشان شگفت است که با این درمانهاشان، این همه مریض را می کشند، و این همه آدم های سالم را مریض می کنند، و در میان خود می گویند اگر ما همدیگر را ملاقات کردیم [در قیامت] شما ما را قصاص کنید، و نمونه های دیگری از این جهالت ها و حماقتها و رفتارهای مشابه دیگر علیه مسلمانان که شرحش فراوان است. (تثبيت دلائل النبوة، ج2، ص: 623). سپس یادی از طبیبان معروف نصرانی و تلاش های ملحدانه آنها دارد و از جمله در باره محمد زکریای رازی هم یاد کرده که نامش یوحنا بوده و به محمد تغییر داده تا مسلمانان را فریب دهد. وی در او هم ارتباط طب و الحاد را محکم می بیند.
نگاه قاضی به عنوان یک عالم برجسته دینی و معتزلی شگفت است. همیشه فکر می کردیم پزشکی جهان اسلام به دست خاندان های مسیحی یا صابئی عراق است! این باید رمزی داشته باشد. ممکن است بگوییم این دانش میان این خاندانها ارثی بوده و آنها به دیگران نمی دادند، و البته این بسا بخشی از حقیقت باشد. اما چطور مسلمانان در چنین دانشی که پای جان و سلامتی شان در میان بود، همت نمی کردند؟
باید فکر کرد که وقتی رهبر معتزلیان وقت با آن عقل گرایی، باور به «دارو و درمان » ندارد، و اظهار می کند که این پزشکان از بنی زهرون خودشان غالبا جوانمرگ می شوند، و نقد این که این داروها سبب صحت است، امری که به گفته او، منافی با شافی و مبتلی [مبتلا کننده] بودن خداوند دارد، طبیعی است که تصور کنیم، مسلمانان تابع اینان، نباید دنبال پزشکی رفته و باید این علم را نوعی الحاد می دانستند.
تازه این در دانش پزشکی است که همه نیازمند آن هستند، بخش های دیگری از علوم طبیعی از این جهت به مراتب ضعیف تر و آراء حکما در آنها از نظر بسیاری از رهبران مسلمانان الحادی تر بود.
بحث های قاضی در باره طب در این بخش بسیار مهم و حاوی اطلاعات بسیار جالبی از روش های درمانی در نقاط مختلف، دیدگاه های مختلف طبی، روش های متفاوت درمانی در میان ملل، بحث داروها و مهم تر از همه جنبه های الهیاتی طبی و پزشکی که بی اندازه مهم و تازه است. گاهی در انتساب این کتاب به قاضی تردید شده که ممکن است جنبه هایی از صحت داشته باشد، اما عجالتا اثر بسیار مهم و غنی و البته متعصبانه است.
@jafarian1964
بهاء الدوله نور بخشی رازی: یکی از بزرگترین پزشکان ایران که هم سطح سید اسمعیل جرجانی و ابن سینا قرار دارد. وی آخرین پزشک برجسته ایران لقب گرفته است. خواندامیر مولف حبیب السیر در مورد زندگی بهاء الدوله نکات جالبی را بیان میکند که بر اساس آن محدود زندگی او مشخص میشود. پزشکی دوره صفویه در قلمرو دانش علمی این پزشک بود و تنها کتاب خود را با عنوان خلاصه التجارب را به رشته تحریر در آورده است. از خلاصه التجارب نسخه های متعددی موجود است که سه نسخه آن به شماره 1800،4967 و 2677 در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران موجود است. همچنین کتابخانه ملی نیز این نسخه را به صورت رایگان بر روی سایت خود قرار داده است. همان طور که از نام کتاب بهاء الدوله مشخص است این کتاب حاوی تجربیات وی در زمینه درمان است. برای آشنایی بیشتر با این طبیب میتوانید به کتاب تاریخ دامپزشکی و پزشکی ایران تالیف دکتر حسن تاج بخش جلد دوم مراجعه کنید. با آنکه در اروپا (بیلو) و (ویلیس) را نخستین پزشکانی میدانند که از سیاه سرفه نام برده اند اما مطالعه خلاصه التجارب نشان داده است که وی سیاه سرفه را میشناخته و به طور کامل شرح داده است. در حقیقت بهاء الدویه یک قرن پیش از این دو پزشک اروپایی به سیاه سرفه و درمان آن اشاره کرده بود👇
دانش پزشکی در اوستا👆
پزشکان در کتاب اوستا (اردیبهشت یشت، بند 6 )، بر اساس روش درمانی در گروههای زیر قرار می گیرند:اشو پزشک (ašo. baesaza): یعنی کسی که به کمک اشه درمان می کند. اشه (aša) نیز در زبان اوستایی در مفهوم « نظم این جهانی، قانون حاکم بر جهان » است.این واژه در سنت اسلامی برابر مفهوم «حق» است.داد پزشک (dato. baesaza): یعنی کسی که درباره ضایعان وارد شده به بدن اشخاص و کیفر مربوط به آنها کار می کند، که همان پزشک قانونی است.کارد پزشک (karato. baesaza): که همان جراح است که با کارد و آلات دیگر جراحی، درمان می کند.گیاه پزشک (urvaro. baesaza): کسی است که با اروهای گیاهی بیماران را درمان می کند.مانسر پزشک (maro. baesaza): کسی است که با کلام مقدس بیماران را درمان می کند.این پزشکان دوره های آموزشی جدی و دراز مدتی راطی می کردند و در مدارس پزشکی آن زمان که در بسیاری از شهر های ایران دایر بود تخصص می دیدند.یکی از مورخان علم پزشکی در این باره چنین می نویسد:«تحصیل در رشته پزشکی مشتمل بر دوره های نظری و عملی بود و چندین سال به طول می انجامید.از آزمونهای پایان این دوره ها آگاهی دریت در دست نیست؛ اما کارد پزشکان پیش از کسب مجوز برای انجام اعمال جراحی، ناگزیر از گذراندن امتحانات دشواری بودند.»در اوستا حتی از دستمزد پزشکان نیز سخن به میان آمده است:به طور کلی دستمزد پزشکان (و دامپزشکان نیز)بسته به جایگاه افراد در خانواده، روستا،
شهر و کشود تعیین می شد و به موقعیت پزشک یا دشواری بیماری بستگی نداشت و دستمزدهای گوناگونی مانند ارزش کوچکترین ستور (چارپا)، ستور میانه، ستور بزرگ، گردونه چهار اسب، یک خر ماده، یک گاو ماده، یک مادیان، یک شتر ماده، و (برای دامپزشکان) چارپای کوچک و یک خورش گوشت را در بر می گرفت.حتی دستمزدهای معنوی هم مرسوم بود. برای نمونه:اگر موبدی بیمار می شد و پزشکی به درمان این پیشوای مذهبی مبادرت می ورزید و موفق به مداوای او می شد، یک دعای خیر منتخب از آیان مقدس آسمانی که در میان دینداران معمول بود، به او اجرت داده میشد.اما در مجموع بایسته بود که پزشک خوارک سالم و کافی، پوشاک درست و کافی و اسب تندرو و دارو و وسایل جراحی به مقدار لازم داشته باشد.برعکس آن دسته از پزشکان که به جهت عدم رعایت مقررات پزشکی در درمان بیماران قصور می نمودند و یا به خاطر عدم توانایی و دانش اندک در حرفه خویش، موجب مرگ بیماران می شدند، علاوه بر محروم شدن از ادامه شغل پزشکی، جرائم نقدی و کیفر جزایی نیز به آنها تعلق می گرفت.
دانلود کتاب زیر را به علاقمندان دانش پزشکی در ایران باستان توصیه می کنیم.
#معرفی کتاب
دانش پزشکی در اوستا
پزشکان در کتاب اوستا (اردیبهشت یشت، بند 6 )، بر اساس روش درمانی در گروههای زیر قرار می گیرند:اشو پزشک (ašo. baesaza): یعنی کسی که به کمک اشه درمان می کند. اشه (aša) نیز در زبان اوستایی در مفهوم « نظم این جهانی، قانون حاکم بر جهان » است.این واژه در سنت اسلامی برابر مفهوم «حق» است.داد پزشک (dato. baesaza): یعنی کسی که درباره ضایعان وارد شده به بدن اشخاص و کیفر مربوط به آنها کار می کند، که همان پزشک قانونی است.کارد پزشک (karato. baesaza): که همان جراح است که با کارد و آلات دیگر جراحی، درمان می کند.گیاه پزشک (urvaro. baesaza): کسی است که با اروهای گیاهی بیماران را درمان می کند.مانسر پزشک (maro. baesaza): کسی است که با کلام مقدس بیماران را درمان می کند.این پزشکان دوره های آموزشی جدی و دراز مدتی راطی می کردند و در مدارس پزشکی آن زمان که در بسیاری از شهر های ایران دایر بود تخصص می دیدند.یکی از مورخان علم پزشکی در این باره چنین می نویسد:«تحصیل در رشته پزشکی مشتمل بر دوره های نظری و عملی بود و چندین سال به طول می انجامید.از آزمونهای پایان این دوره ها آگاهی دریت در دست نیست؛ اما کارد پزشکان پیش از کسب مجوز برای انجام اعمال جراحی، ناگزیر از گذراندن امتحانات دشواری بودند.»در اوستا حتی از دستمزد پزشکان نیز سخن به میان آمده است:به طور کلی دستمزد پزشکان (و دامپزشکان نیز)بسته به جایگاه افراد در خانواده، روستا،
شهر و کشود تعیین می شد و به موقعیت پزشک یا دشواری بیماری بستگی نداشت و دستمزدهای گوناگونی مانند ارزش کوچکترین ستور (چارپا)، ستور میانه، ستور بزرگ، گردونه چهار اسب، یک خر ماده، یک گاو ماده، یک مادیان، یک شتر ماده، و (برای دامپزشکان) چارپای کوچک و یک خورش گوشت را در بر می گرفت.حتی دستمزدهای معنوی هم مرسوم بود. برای نمونه:اگر موبدی بیمار می شد و پزشکی به درمان این پیشوای مذهبی مبادرت می ورزید و موفق به مداوای او می شد، یک دعای خیر منتخب از آیان مقدس آسمانی که در میان دینداران معمول بود، به او اجرت داده میشد.اما در مجموع بایسته بود که پزشک خوارک سالم و کافی، پوشاک درست و کافی و اسب تندرو و دارو و وسایل جراحی به مقدار لازم داشته باشد.برعکس آن دسته از پزشکان که به جهت عدم رعایت مقررات پزشکی در درمان بیماران قصور می نمودند و یا به خاطر عدم توانایی و دانش اندک در حرفه خویش، موجب مرگ بیماران می شدند، علاوه بر محروم شدن از ادامه شغل پزشکی، جرائم نقدی و کیفر جزایی نیز به آنها تعلق می گرفت.
دانلود کتاب زیر را به علاقمندان دانش پزشکی در ایران باستان توصیه می کنیم.
#پزشکی #ایران #باستان
⬇️⬇️
🔸🔸
پروانه پزشکی در عصر ناصری
میرزا احمد طبیب تنکابنی
تاریخ مازندران. شمال ایران
بجز الزام به صدور پروانه ای که امیر کبیر
در سال ۱۸۵۱م (۱۲۶۷ ه.ق) وضع کرد و پس
از سقوط او بلا استفاده ماند،
تا سال (۱۲۹۹ ق )۱۸۸۲م، تمام پزشکان ایرانی
و همچنین پزشکان اروپایی، در ایران بدون امتحان و گرفتن اجازه طبابت مشغول به کار می شدند.
در آن زمان، دولت ایران پی به این حقیقت برد که تعداد زیادی شارلاتان و پزشک قلابی هستند که بدون داشتن دانش کافی از بیماری ها و داروها، خدمات پزشکی ارائه می دهند.
در این زمان مجلس حفظ الصحه را تشکیل داد
که مدعیان پزشکی را مورد آزمون قرار می داد. اعتماد السلطنه در این مورد می نویسد:
در تهران و دیگر شهر های ایران، کسانی که نه دین و نه وجدان دارند وقتی چیزهایی را در مورد گیاهان دارویی و اسامی چند بیماری یاد می گیرند، آغاز به مداوای مردم می کنند، و از این طریق مردم را می کشند.
از این رو، ناصرالدین شاه، دستور داد که یک مجلس بزرگ تأسیس شود که از طریق آن، دانشمندان و کسانی که تجربه خوبی در این گستره دارند تمام کسانی را که می خواهند طبابت کنند تحت آزمون قرار دهند.
از این طریق، می توانند بین آنهایی که مردم
را می کشند و آنهایی که مداوا می کنند افتراق
بگذارند.
اگر هرکس طبابت را بدون گرفتن پروانه و اجازه از این مجلس آغاز کند شخص با تمام
قدرت مورد تنبیه قرار می گیرد.
صدور پروانه برای پزشکان، در دیگر استانها نیز مورد استقبال قرار گرفت. و مقرر گردید که کسانی که شایستگی پزشک بودن را ندارند از طبابت قدغن شوند و اجرای این دستور به آقا سید جعفر حکیم باشی واگذار شد.
به هر روی معلوم نیست که در پایان قرن نوزدهم، چند پزشک در ایران بودند که آموزش طب غربی را گذرانده بودند.
در سال ۱۸۹۴م(۱۳۱۲ق )، در بیمارستان میسیونری آمریکایی ارومیه، ۱۴ نفر طبابت
می کردند. اضافه بر این، می بایست حداقل ۱۵ پزشک ایرانی نیز بوده باشند که آموزش خود را در اروپا طی کرده و ۵۰ نفر نیز تربیت شده پزشکی دارالفنون بودند.
آشکارا، این تعداد پزشک برای ارائه خدمات سلامت مدرن کافی نبودند.
این موضوع به ویژه ناصرالدین شاه را هنگامی که سفری به مازندران داشت تکان داد.
نبود خدمات طبی در آنجا که جمعیت محلی
از چندین بیماری در رنج بودند - او را به
شدت منقلب کرد.
بنابراین، در بازگشت به تهران، حکمی صادر کرد
تا میرزا احمد طبيب - نوه میرزا احمد حکیم باشی تنکابنی - درمان های طبی مورد نیاز را به مردم مبتلا فراهم کند.
با این وجود، بعضی از اطباء اروپایی بصورت شخصی، در ایران استقرار یافته و یا برای دوره ای کوتاه به طبابت مشغول شدند.
به ویژه، خدمات دو چشم پزشک بنا به درخواست ظل السلطان، توجه طبقه ممتاز را
بخود جلب کرد.
همچنین مخبرالدوله یک پزشک را از اروپا دعوت کرد که شاگرد کاله زوسکی (؟) و چشم پزشک بود.
او ۳۰۰۰ تومان در سال را از پنج ساعت کار در
روز و دو روز استراحت در هفته (جمعه و شنبه) بدست آورد. به این تعداد می بایست پزشکانی نیز که در بیمارستان های هیئت های اعزامی، سفارتخانه های خارجی و نمایندگی های بیگانه کار می کردند نیز افزود.
منبع: ویلم فلور،
سلامت مردم در ایران عصر قاجار،
ترجمه دکتر ایرج نبی پور،
تهران: دانشگاه علوم پزشکی،۱۳۸۶ صص ۲۷۹-۲۸۰
🌸🌸
✅ سادهزیستی در سیره رسول اعظم ص (۳)
🔸به طور کلی مقید شدن به زندگی متکلّفانه ناشی از کوچکی روح و نداشتن شخصیت است. بعضی افراد در خود احساس حقارت میکنند و بعد میخواهند این حقارت را جبران کنند و برای خود در نظر دیگران شخصیتی اثبات کنند. این گونه افراد بیشتر خود را به تظاهر به یک سلسله قیود وادار میکنند. مردم عالِم که همان مقام علمی و شخصیت علمی آنها گواه راستین آنهاست، احتیاجی نمیبینند که تظاهر کنند. برعکس، افرادی که از این جهت احساس عقبماندگی میکنند بیشتر به القاب و عناوین و تظاهر اهمیت میدهند.
📝 شهید مطهری ره
📗 حکمتها و اندرزها، ج1، ص93-90 (با تلخیص)
@hayatetaiebe
قاضی عبدالجبار می گوید: ببیند این خاندان بنی زهرون است که صابئی مذهب هستند، و چه موقعیتی در طب ، و علم به این صناعت با آن جایگاه عظیمش دارند. این که چه قدر به خود می رسند و مراعات طب را کرده و حق آن را میان خود به جای می آورند. اینها یک جمعیت زیادی دارند و منازلشان در سمت شرقی از بازارچه عباسه است [جای اشراف]. با این حال بیماری های آنها بیش از بیماری های فقرایی است که نسبت به امر حیات وصحت شان مراعات بسیار کمتری دارند. بیشتر اینان (بنی زهرون) در جوانی می میرند و کم است که سن آنها به پیری برسد. یکی از آنها که سنش به هشتاد و اندی رسید، ابوالحسن بن هارون ـ ابو ابی الخطاب ـ بود و پسرش ابوالخطاب که او را در حالی که جوان بود، [و پدرش] زنده، دفنش کرد. الان هم این ابوالحسن بن ابی الخطاب که زنده است و جوان، اما بیماری بزرگی دارد. اینها بهترین اطباء و فرزندان بهترین طبیبان هستند!
آنگاه قاضی چنین ادامه می دهد:
نباید کسی را به خاطر بیماری، نکوهش کرد، اینها بلاهای خداست که بندگانش را به آنها مبتلا می کند. اما من برای عبرت گفتم، و این که بر حسب قرآن، خداوند مبتلا کننده و شفا دهنده است، و این که بیشتر این پزشکان فکر می کنند که این ادویه اثر می کند، و این داروها، طبایعی دارد که صحت می آورد، و امراض را از بین می برد و از این قبیل جهالات و نادانی ها. اینها [یعنی این باورها سبب شده است تا] دلایل نبوت را منکر شده، انبیاء را تکذیب کرده، و و مسلمانان و اهل شریعت را جاهل بدانند و منکر ربوبیت و بعث و نشور بشوند. اینها آن قدر احمق و جاهل و کارهایشان شگفت است که با این درمانهاشان، این همه مریض را می کشند، و این همه آدم های سالم را مریض می کنند، و در میان خود می گویند اگر ما همدیگر را ملاقات کردیم [در قیامت] شما ما را قصاص کنید، و نمونه های دیگری از این جهالت ها و حماقتها و رفتارهای مشابه دیگر علیه مسلمانان که شرحش فراوان است. (تثبيت دلائل النبوة، ج2، ص: 623). سپس یادی از طبیبان معروف نصرانی و تلاش های ملحدانه آنها دارد و از جمله در باره محمد زکریای رازی هم یاد کرده که نامش یوحنا بوده و به محمد تغییر داده تا مسلمانان را فریب دهد. وی در او هم ارتباط طب و الحاد را محکم می بیند.
نگاه قاضی به عنوان یک عالم برجسته دینی و معتزلی شگفت است. همیشه فکر می کردیم پزشکی جهان اسلام به دست خاندان های مسیحی یا صابئی عراق است! این باید رمزی داشته باشد. ممکن است بگوییم این دانش میان این خاندانها ارثی بوده و آنها به دیگران نمی دادند، و البته این بسا بخشی از حقیقت باشد. اما چطور مسلمانان در چنین دانشی که پای جان و سلامتی شان در میان بود، همت نمی کردند؟
باید فکر کرد که وقتی رهبر معتزلیان وقت با آن عقل گرایی، باور به «دارو و درمان » ندارد، و اظهار می کند که این پزشکان از بنی زهرون خودشان غالبا جوانمرگ می شوند، و نقد این که این داروها سبب صحت است، امری که به گفته او، منافی با شافی و مبتلی [مبتلا کننده] بودن خداوند دارد، طبیعی است که تصور کنیم، مسلمانان تابع اینان، نباید دنبال پزشکی رفته و باید این علم را نوعی الحاد می دانستند.
تازه این در دانش پزشکی است که همه نیازمند آن هستند، بخش های دیگری از علوم طبیعی از این جهت به مراتب ضعیف تر و آراء حکما در آنها از نظر بسیاری از رهبران مسلمانان الحادی تر بود.
بحث های قاضی در باره طب در این بخش بسیار مهم و حاوی اطلاعات بسیار جالبی از روش های درمانی در نقاط مختلف، دیدگاه های مختلف طبی، روش های متفاوت درمانی در میان ملل، بحث داروها و مهم تر از همه جنبه های الهیاتی طبی و پزشکی که بی اندازه مهم و تازه است. گاهی در انتساب این کتاب به قاضی تردید شده که ممکن است جنبه هایی از صحت داشته باشد، اما عجالتا اثر بسیار مهم و غنی و البته متعصبانه است.
@jafarian1964
حسن ختام:
احادیث طبی بسا آفاق جدیدی را بر علم پزشکی بگشاید...
#سید_محمدصادق_علم_الهدی
📌 گفتیم که روایات طبی ممکن است متّکی به الهام یا لا اقلّ حاوی گزارههایی از طب رایج در زمان اهل بیت ع باشند، از این رو به دانشکدهها و مراکز تحقیقات علوم پزشکی توصیه میکنیم که نسبت به اخبار طبّی مرویّ از اهل بیت ع اهتمام داشته باشند؛ البته به این معنا که مفاد این روایات را بهعنوان فرضیههای علمی با روشهای نوین علوم تجربی مورد بررسی و تحقیق قرار دهند.
📌 زیرا اگر واقعاً صادر از خاندان وحی باشند که روشن است، و حتی اگر مجعول و از غیر اهل بیت باشند نیز درخور بررسیاند. زیرا ممکن است حاوی قضایایی از طب سنّتی رایج در آن مقطع زمانی باشند؛ طبی که به هر حال، قرنها بر اساس آنها تجربهی درمانی صورت گرفته و سینه به سینه به مردم آن زمان رسیده است.
بنابر این مطالعه و بررسی اخبار طبی چه بسا آفاق جدیدی را پیش روی علم پزشکی امروز بگشاید.
📌 نه فقط این روایات، بلکه همهی کتب پزشکی باقیمانده از گذشتگان را میتوان از همین منظر حائز اهمیت دانست. در دنیای غرب نیز به طبهای کهن و سنتی اعتنا میشود و گاهی به عنوان طب مکمّل توصیه میگردند.
📌 مثلاً طب سوزنی که مدّتها حتی در زادگاه خود نیز ـ یعنی چین ـ تحت تأثیر تبلیغات پزشکی روز کنار گذارده شده بود، دوباره با تحقیقات نوین دانشگاهی، در مقیاس جهانی مورد توجّه و اقبال واقع شد و حتی خود غربیها هم برای آن، افزون بر طبیبان چین باستان، سبک و قواعد ویژهای تعریف کردند.
📌 شنیدم که برخی از مدعیان طب اسلامی، برای اثبات درستی مدّعای خود، اظهار میکنند که بعضی از کشورهای غربی از آنان دعوت کردهاند که در مراکز دانشگاهی غرب به تدریس این طب بپردازند و دانش خود را به آنها عرضه کنند که البته چنین دعوتی از سوی آنان بعید نیست.
📌 آنها مسلّماً از شما استقبال میکنند، اما بدون تردید، هر آنچه را که شما از روی احادیث برایشان خواندید، چشم و گوش بسته قبول نمیکنند، بلکه صرفاً از شما مثل هر کسی که در زمینهی پزشکی ادعایی دارد، خواستهاند که نظریات و فرضیات خود را در اختیارشان قرار دهد تا بر روی آن مطالعه و تحقیق کنند.
📌 این نکتهای است که دنیای غرب به زیرکی دریافته است که باید روشهای سنّتی ملل و اقوام در امر پزشکی را جدی گرفت و مورد مطالعه و تحقیق قرار داد، زیرا به هر حال، حاصل تجارب ممتدّ نسلها در امر تداوی و درمان است.
پایان بخش یازدهم (آخرین بخش)
برای دیدن بخشهای پیشین نوشتار «طبّ اسلامی؛ از ادعا تا واقعیت» به کانال رسمی مراجعه کنید:
📚@Alamolhoda_ir
تاریخ مصاحبه: ۱۳ بهمن ۹۶
#طب_اسلامی
#طب_سنتی
#اسلام
t.me/Alamolhoda_ir/422
⚡️طبی بنام طب اسلامی!⚡️
🔻با نگاهی کلی در مبانی دینی به سادگی درخواهیم یافت که هدف اصلی و اولیه برانگیختن پیامبر، ترقی و پیشرفت معنوی انسانها است.
🔹از طرفی انسان با صدها، بلکه هزاران رشتۀ تخصصی مختلف سر و کار دارد که از آنها در بهبود زندگی مادی خود بهره میبرد با آن که منشأ و مبدأ تمام دانشها خداوند است، اما خداوند پیامبران و امامان را برای کامل کردن علوم مادی نفرستاده، بلکه پیشرفت در تمام این زمینهها و از جمله دانش پزشکی را بر عهدۀ خود مردم گذاشته و پزشکی استثنائی از این دانشها نبوده است .
🔸به همین خاطر است که مشاهده میکنیم در زمان حضور امامان، اصحاب آنان از مراجعه به پزشکان حتی طبیبان غیر مسلمان منع نشدهاند. در موردی دیگر میبینیم که بعد از ضربتخوردن امیر المؤمنین(علیه السلام) پزشکان کوفه بر بالین ایشان حاضر میشوند با آن که در آن زمان، علاوه بر حضرتشان، سه معصوم دیگر نیز در کنارشان حضور داشتند.
🔹و اینها همه نشان از آن دارد که اسلام نخواسته تا خود را به عنوان مرجع نظریهپردازی در این دانش معرفی کند.
بنابراین عملاً امامان دخالت مستقیمی در پزشکی مصطلح نداشته و مانند دیگر علوم، آن را به خود مردم واگذار کرده بودند نه اینکه مقصود ایشان یافتن طبی خاص از میان قرآن و روایات باشد.
🔸لذا معتقدم طبی به نام #طب_اسلامی که رنگ و لعاب تقدس به آنها زده و به عنوان واقعیتی غیر قابل تغییر و نقدناپذیر به جامعه معرفی کنیم وجود ندارد، از طرفی معرفی همچین طبی موجب تعارض انگاری علم با دین هم میشود و نتیجه آن قطعا به ضرر اسلام ختم خواهد شد .
🔹بنابر این با تمام توصیههای موجود در روایات که ناظر به "طب سنتی" میباشد، نمیتوان "طب سنتی" را "طب اسلامی" نامید و این به هیچ وجه به معنای فقدان توصیههای پزشکی در روایات نیست.
🔸در پایان : شیخ صدوق اعتقادش را نسبت به احادیث طبی اینگونه بیان میکند:
برخی فقط بر اساس هوای مکه و مدینه بوده و در سایر مناطق کاربردی ندارد.
برخی نیز تنها بر حسب مزاج پرسشگر توصیه شده و در مورد غیر او مفید نخواهد بود.
برخی نیز ناشی از فراموشی راوی بوده (که شاید روایت معصوم را با غیر معصوم خلط کرده باشد).
برخی از روایتها نیز تنها بخشی از آنها نقل شده و بخشهای دیگر آن فراموش شده است.
برخی نیز ائمه در مقام معجزه بودند و برای شفای بیمار ، توصیه به خوردن گیاهی را واسطه میکردند و برای سایر بیمار ها علاج نبوده.
📚اعتقادات الامامیه (للصدوق)، ص:۱۱۵
@s_a_kashfi
@sanabargh_channel
تشخیص موضوع
نظر اهل خبره و مجتهدین مطلع و دانا بر اینست که کار پزشکان شیمیائی حرام است و حتی یک پزشک از پل صراط عبور نمیکند مگر انهائی که به طب اسلامی ایمان دارند و عمل میکنند.
انهائی که به پزشک شیمیائی مراجعه میکنند در حقیقت خود را در هلاکت می اندازند و روز قیامت از انها سوال میشود.
اولین بیمارستان ایران
ناصرالدین شاه بیمارستانهای اروپا را دید و ناظم الاطباء کرمانی (پدر سعید نفیسی) را که پزشک خود بود مامور کرد مثل آنها را در تهران تاسیس کند. سال 1252 این مهم در محله حسن آباد جامه عمل پوشید.
این بیمارستان سالها "مریضخانه دولتی" نام داشت. بعد ناظم الاطباء پیشنهاد داد پزشکان ایرانی در آن به معالجه بپردازند. با تصویب شاه هر ساله تعدادی فراگیرِ پزشکی در دارالفنون شدند و همزمان در مریضخانه نزد غربیها کارآموزی میکردند. به این ترتیب پزشکان ایرانی تربیت شدند.
اعتمادالسلطنه در خاطرات خود آورده که: «این مریضخانه چند سال است بنا شده یعنی چهار سال است، عمارت و محوطه بسیار عالی میباشد که همیشه بیست و پنج نفر مریض در اینجا معالجه میشوند و دوا و غذا و لباس و تخت خواب و لحاف و سایر لوازم بیماران از جانب دولت داده میشود و سه نفر طبیب و جراح بسیار قابل که از مدرسه دارالفنون تعیین شدهاند دائما مواظب مریضها هستند.»
"مریضخانه دولتی" در سال ۱۳۱۹ به پاس زحمات پدر طب ایران به سینا تغییر نام داد و هنوز محل درمان بیماران است.
@teherangard
پیشینهی پزشکی ایرانیان را باید در ۵۰۰۰ سال پیش جستجو کرد. آن هنگام که درشهر سوختهی سیستان برای بانویی ۲۶ تا ۳۰ ساله چشم مصنوعی از قیر و چربی چارپایان ساخته و بخشی از جمجمهی دختری ۱۳ ساله را بازسازی (ترمیم) کردند.
اوستا نیز نخستین پزشک آریایی را ثریته میداند که با گیاهان دارویی و کاردورزی (جراحی) بیماران را درمان میکرده است. نام «پزشک» برآمده از واژهی اوستایی بئسز «baesaza» و زبان پهلوی بجشک٬ بچشک و بزشک به معنی درمان کننده است.
واژهی « دارو» نیز برگرفته از«داروک» در زبان پهلوی است که از دو بخش دار (درخت) و پسوند «وند» فراهم آمده٬ زیرا در ایران باستان درمان با گیاهان و درختان انجام میشده است. واژه(Drug) انگلیسی و دراگاستور ریشه در زبان فارسی دارد.
کتاب اوستا از سه گروه پزشک یاد میکند که خود نشان از ساختار پیشرفتهی دانش پزشکی دارد: اوروار پزشک که با گیاهان به درمان میپرداختند. مانتره پزشک که روان درمانی میکردند٬ کاردپزشک که با کاردورزی بیماران را بهبود میبخشیدند.
١
با فروپاشی ساسانیان و آمدن اعراب به خوزستان اگرچه گندیشاپور دستخوش دگرگونی گردید٬ اما دانشکده و بیمارستان آن جایگاه ارزنده خود را نگه داشت به گونهای که ابناثال نصرانی دانش آموختهی این دانشکده سالها پزشک معاویه بود٬ جرجیسبن بختیشوع فرنشین «رییس» پزشکان گندی شاپور نیز به درمان منصور خلیفه عباسی و فرزند مهدی دیگر خلیفه عباسیان پرداخت. جبرئیلبن بختیشوع هم بیشترین کارسازی را در ساخت دانشکده پزشکی و بیمارستان بغداد داشت. از اینرو هارون الرشید پنجمین خلیفه عباسی پزشکان گندیشاپور را به بغداد فراخوانده٬ سرپرستی دانشکده آن را به « ماسویه»٬ و سپس شاپور بن سهل پزشکان ایرانی٬ خوزی تبار سپرد.
اگر چه دانشکده و بیمارستان گندیشاپور پس از هزار سال درخشش با گشایش بیمارستان بغداد رو به ویرانی رفت اما توانست با پیوند اندیشههای کهن ایرانی با دوره اسلامی، پزشکان بیشماری را به تمدن اسلامی پیشکش کرده تا جهان پزشکی برای سدهها از آموزههای آن بهره ببرد چنان که در کتابهایی چون الحاوی رازی٬ قانون پورسینا٬ الجامع ابن بیطار٬ الصیدنه بیرونی٬ واژههایی مانند « قال الخوزی»٬ «قالت الخوز» ٬«قال الخوزقاطبه» و….. به کار رفته است که این جستار نشان میدهد پزشکان خوزی٬ گندیشاپور از جایگاه ارزشمند و دانشی ویژه برخوردار بودهاند.
۶
یکی از این پزشکان نامدار وکارساز آن دوره٬ بیگمان علی پسر عباس مجوسی اهوازی است. علی خود و پدرش مسلمان بودند اما چون خاندانش کیش زرتشتی داشتند او را مجوسی میخواندند. اگر چه درباره زادگاه این پزشک خوزی نگرش یکسانی نیست و از ارجان و اهواز نام برده میشود اما همه رخدادنگاران و گزارشهای تاریخی اهواز را در این زمینه برجسته تر میدانند.
علی٬ پزشکی را پیش ابوماهر پارسی آموخت و توانست به دلیل دانش و توانمندیهایی که داشت پزشک ویژهی عضدالدوله فناخسرو بزرگترین امیر آلبویه گردیده٬ در بیمارستان عضدی شیراز و بغداد کار کند.
کاملالصناعه یا طب ملکی٬ شناخته شدهترین کتاب علی مجوسی اهوازی است که در آن چگونگی برخورد با بیماران٬ اندامشناسی٬ آسیبهای روانی و کالبدشناسی را در بیست فرگرد (فصل) بررسی کرده است.
«علی» که پس از زکریای رازی و پیش از پورسینا میزیسته تا روزگار خود پزشکی پیشرو بوده است زیرا افزون بر نگاه نظری٬ به شیوهی عملی هم پیشنهاد درمان را در کتاب خود داده است. او برای نخستین بار به دردهای روانی مانند افسردگی٬ فراموشکاری٬ روانپریشی پرداخت. همچنین راه درمان آبله را پیدا کرده٬ از بیماری مننژیت و عروقشعریه (مویرگهای آلت تناسلی مردان) سخن گفت.
٧
از اینها كه بگذریم حتا اگر یافتههای باستانشناسی در شهر سوخته را نادیده بگیریم. چشم مصنوعی و برداشت بخشی از استخوان جمجمه را در این شهر به شمار نیاوریم با دانشگاه جندیشاپور چهكنیم؟!
كریستنسن كه یكی از نامآشناترین خاورشناسان جهان است در كتاب ایران در زمان ساسانیان مینویسد: «همهی اقوام جهان برتری ایرانیان را در پزشكی در زمان خسرو انوشیروان اذعان دارند.» همچنین دكتر الكود سریل، پزشك و خاورشناس معاصر در كتاب میراث ایران مینویسد: «وضع آبرومند و مقام ارجمند پزشك در جامعهی كنونی بشر به اندازهی بسیاری مدیون پزشكان ایرانی روزگار ساسانیان است و صرف نظر از چند مورد استثنایی در جامعهی پزشكان یونان و روم و مصر، بیشتر آنها در وضع بد و بیآبرومندی میزیستهاند.» دكتر براون، پژوهشگر معاصر انگلیسی نیز چنین مینویسد: «جهان آن روز چیزی شبیه به كتابخانهی دانشگاه گندیشاپور را بهخود ندیده بود.»
همهی اینها نشان میدهد كه شایسته نیست ملتی با این پیشینهی روشن از نماد پزشكی یونان باستان بهره ببرد! و نمادی همچون سیمرغ را بهجای پزشكی در سینما بهكار گیرد.
✍بهروز نمیرانیان
⭕️رمزگشایی از قتل منصور؛ ترور مؤتلفه، خطای پزشکی یا توطئه ساواک؟
🔹حزب موتلفه اسلامی هرساله در آستانه ۲۶ خرداد یاد شهدای خود و «عاملان ترور انقلابی منصور، عامل پذیرش کاپیتولاسیون» در اول بهمن ۴۳ را گرامی میدارد و معتقد است: «شهادت یاران موتلفه در سال ۴۴ آغازی بر راه جهاد و شهادت بود.» اما در سال ۹۰، دبیر وقت سرویس حوادث روزنامه «کیهان» در یادداشتی که در روزنامه «اعتماد» نوشت، علت مرگ منصور را یک راز تاریخی دانست که همچنان در پس پرده اسرار پنهان مانده است.
🔹بلوری در کتاب خاطراتش نوشته که رئیس پزشکی قانونی آن زمان تائید کرد نخستوزیر بر اثر شلیک گلولههای محمد بخارایی کشته نشده، بلکه عامل دیگری سبب مرگ او بوده است.
🔹 همسر منصور تصمیم گرفت یکی از جراحان برجسته فرانسوی به نام پروفسور «سیگار» را به تهران بیاورد تا وظیفه جراحی بیمار را برعهده بگیرد، اما امیرعیاس هویدا مخالفت کرد و به توصیه او دکتر منوچهر شاهقلی، وزیر بهداری، به سرپرستی تیم جراحان ایرانی انتخاب شد.
🔹سرانجام منصور پس از شش روز، نیمههای شب در بیمارستان جان سپرد. پس از مرگش، شورای پزشکی که به دستور هویدا تشکیل شده بود، در گزارشی نوشت وقتی منصور را به بیمارستان انتقال دادند، آثار مرگ در وجودش پیدا بود و برای نجاتش کاری نمیشد کرد! هویدا هم این نظریه شورا را تائید کرد و قرار شد جنازه نخستوزیر هرچه زودتر دفن شود.
🔹در صورتجلسه پزشکان قانونی تاکید شده بود معاینات جسد و کالبدشکافی نشان داده گلولههای شلیکزده به مرگ منصور منجر نشدهاند، بلکه اشتباه تیم پزشکان در جراحی سر مضروب بیمار باعث خونریزی مغزی و به مرگ او منجر شده است.
🔹پزشک فرانسوی معالج منصور که تهران را به اعتراض ترک کرده بود، ادعا کرد که منصور در واقع دو بار ترور شده؛ بار نخست به دست ضاربین در خیابان و بار دوم به دست طبیبان در بیمارستان.
🔹به نوشته عباس میلانی، همسر منصور پس از مرگ شوهرش به این نتیجه رسید که قتل او نتیجه یک توطئه بود. برای مدتی حتی بر این باور بود که خود دولت در این کار دستی داشت. پنج سال پس از مرگ منصور، هویدا به نصیری رو کرد و گفت: «تیمسار، هر وقت نوبت رفتن ما شد، بفرمایید خودمان میرویم. آنچه را که با منصور کردید با ما نکنید.»
https://cutt.ly/mj8jKhU
http://tarikhirani.ir/fa/news/8593
@tarikhirani
#ارسالی_مخاطبان
هر چند که در ابتدا پیامهایتای علیه دکتر جعفریان تند به نظر میرسید اما با دیدن کانالشان و توهینهایشان به طبیبان سنتی بسیار تعجب کردم، خیلی عجیب بود این مقدار بیانصافی. [البته برخی جاها از محدوده طبیبان سنتی فراتر میرفت و عموم علمای شیعه را در برمیگرفت]
حتی در پیامی از مسئولین خواسته بودند دخالت سنتیها در پزشکی را جرم اعلام کرده و با آنها برخورد کنند! [نسخههای رد تشیع را به راحتی برای دانلود بارگذاری میکنند ولی درباره بیچاره این طبیبان سنتی اینگونه دگم هستند]
هر چند که جا داشت شما نیز قدری کریمانهتر نقد کنید اما اصل ورودتان خوب بود، گویا رودربایستی یا روابط افراد دیگر مانع از رساندن نقدهایشان به جناب جعفریان میشود و ایشان هر روز تندتر از روز قبل میشوند.
نمیدانم چرا اینگونه رفتار میکنند، ایشان که شیاف روغن بنفشه را مسخره میکنند نمیدانم شیافهای پزشکی جدید مانند بیزاکودیل و... را چگونه مصرف میکنند؟ فقط اگر بنفشه باشد باید مسخره شود؟!
باتشکر
@nosakh_shii
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com