زنده باشيد بزرگواريد. بزرگوارنا نيازي به اين همه توضيح نيست بحث ما در مفهوم و ريشه لغوي و معني و استعمال آن در عرب نيست همه اينها قبول بحث ما «کاربرد» اصطلاحي است، به لحاظ کاربردي «تکتيب» در نسخه شناسي کاربردي ندارد و استفاده نميشود و آنچه که استفاده ميشود «کتابت» است که وضع اصحاب نسخه شناسان از قديم است. البته اگر شما آن را وضع تعييني ميکنيد که از فردا استعمال شود، مانعي ندارد چه اشکالي دارد??
نگاه کنید در باب این سه مفهوم ما باید این مفاهیم را در سه حوزه، معنایی، اصطلاحی، رسم الخطی(املایی) به کار ببریمف بحث بنده در حوزه دوم مورد بحث بود، ریشه لغوی واژه تکتیب از کتب، مصدر تفعیل است، تکتیب اصطلاح وضعی است بر صرف فرآیند نگاشتن آن چیزی که در سندشناسی و نسخه شناسی با عنوانیات غاز می شود، در مورد کاربرد رسم الخطی حق با شماست، در کلیت تاکید بنده در حوزه کاربردی و اصطلاحی است که هر مفهوم باید بر اجزا و مصادیق و متعین خاصی دلالت کند
یادداشتهایی از کتاب واژه شناسی قرآن مجید تالیف :غلامعلی همایی
قسمت سوم : معنا شناسی کلمه ایمان
"ایمان" دو معنا دارد یکی معنای لغوی که عبارت است از : آرامش دادن به خود یا دیگران و معنای اصطلاحی که تصدیق کردن یا اعتقاد داشتن به چیزی ، واژه ایمان در بعضی از آیات وصف برای خداوند است ...المومن المهیمن... و در بعضی از آیات وصف برای غیر خداست مانند ... من ذکر و انثی و هو مومن ...هر کجا ایمان وصف برای خدا قرار گرفته منظور ایمان به معنای لغوی است پس خدا مومن است یعنی هر کس را که به او ایمان و اعتقاد داشته باشد در آرامش و امنیت قرار می دهد و هر جا وصف برای غیر خداوند باشد ایمان به معنای اصطلاحی است یعنی اعتقاد داشتن یا تصدیق کردن (ص 123)
#قرآن # مفردات #ایمان
http://telegram.me/mynotes110
سه اجازه نامه طبی/ مجید غلامی جلیسه
کلمه اجازه را عموماً اصطلاحی حدیثی میدانند که به معنی گونه ای خاص از انحاء حدیث می باشد و این واژه، مصدر باب افعال از ماده ج و ز و در اصل به معنی گذرانیدن و نیز به معنی دستوری دادن و روا داشتن است و در اصطلاح محدثان، اجازه در کنار سماع و عرض و قرائت یکی از انحاء تحمل حدیث شمرده شده است و با رخصت شفاهی یا کتبی شیخ به راوی برای روایت احادیث مضبوط در متن یا متونی که در ثبت دارد، تحقق می پذیرد.
از جمله علومی که در آن سنت اجازه و استجازه مرسوم بوده، علم طب می باشد. http://yon.ir/5rCl
@manuscript
🔴 ریشه شناسی «تسبیح»
تسبیح به چه معناست؟ همگی می دانیم که واژه تسبیح، باب تفعیل از ماده «سبح» است. با این حال پرسشی که درباره تسبیح همچنان بی پاسخ مانده، آن است که چه ارتباط معناداری میان تسبیح (در وزن تفعیل) با ماده «سبح» وجود دارد؟ مشهور آن است که سَبَحَ یعنی شنا کردن، و این معنا هیچ ارتباطی با تسبیح کردن پیدا نمی کند! بسیاری از لغویون و مفسران درباره این ارتباط سکوت کرده اند و معدودی چون راغب اصفهانی نیز برای توضیح این ارتباط به تخیل روی آورده اند (نک: مفردات راغب، ذیل سبح)!
در ادامه می خواهیم به تبیین این ارتباط بپردازیم؛ ارتباطی که درک ما را از معنای تسبیح عمق خواهد بخشید. پس با ما همراه باشید ...
ماده سبح در زبان های سامی معانی متنوع و پراکنده ای دارد و این پراکندگی، کمی گیج کننده است. با این حال تمام این معانی را می توان به شکل زیر دسته بندی کرد:
• معنای «گسترش»: گستردن، پراکنده شدن، روشنی و جلا دادن. فراغت.
• معنای «ارتقاء دادن»: رشد کردن، افزایش در ارزش، بهبود دادن، تسکین دادن.
• معنای «شکوه و جلال».
• معنای «ستایش»: ستودن، جلال دادن، ستایش کردن، آواز خواندن (مذهبی)
از منظر معناشناسی تاریخی، مسیر ساخت معنا به این صورت بوده است :
1. سبح در ابتدا به معنای «گسترش یافتن» (spread, extend) بوده است. این معنا را می توانیم در اکدی، آرامی، عبری و سریانی ببینیم.
2. سپس از معنای گسترش، معنای «ارتقاء در ارزش» (gorw in value) ساخته شده است. ردپای این معنا را البته تنها در شاخه سامی غربی می توان دید. آرامی ترگومی، لهجه فلسطینی مسیحی و فلسطینی یهودی، و عبری این معنا را دارند.
3. در ادامه معنای قبل، معنای شکوه و جلال (glory) به وجود آمده است. این معنا نیز در شاخه غربی دیده می شود.
4. و در نهایت، معنای تسبیح (باب تفعیل که معنایش تعدیه است)، یعنی شکوه و جلال دادن (glorify)، یا ستایش کردن (praise) ساخته شده است.
مسیر ساخت به طور خلاصه چنین است :
«گسترش > افزایش در ارزش > شکوه و جلال > ستایش کردن»
در واقع تسبیح یعنی گسترش دادن، یا ارتقاء دادن و بالا بردن چیزی در ذهن و دل خودمان، که حاصل آن، شکوه و جلال بخشیدن یا همان ستایش کردن آن چیز است.
نقد و بررسی نظريه فهرستی در تحليل ادبيات حديثی (6): معنای "اصل" چيست؟ (در دو فرسته)
من قبلا هم نوشتم که بزرگترین دلیل بر عدم وجود طریقه فهرستی به عنوان شیوه ای مستقل از طریقه رجالی در میان قدمای امامیه این است که در هیچ کجا در ادبیات حدیثی و رجالی ما اشاره ای به وجود این تمایز نشده. در حقيقت آن چيزی که طبق اين نظريه، طريقه فهرستی ناميده می شود بخشی از همان شيوه رجالی قدماست. اين نظريه ابراز می دارد که بر خلاف اهل سنت محدثان اماميه طریقه فهرستی را به کار می گرفته اند. دلیل آن را هم اين می داند که در ميان قدمای ما حديث به شکل شفاهی نقل نمی شد بلکه اعتماد اصحاب به دفاتر حدیثی و نقل دست به دست و اعتماد به نسخه های شناخته شده بود. اگر کسی نگاهی گذرا به کتاب های رجای و حدیثی و علل الحدیث بزرگان اهل سنت بیاندازد به روشنی برایش معلوم می شود که توجه به دفاتر و نسخه ها و طرق نقل و توجه به تمایز نسخه ها و روایات و تفاوت نقل ها در سماع و قرائت و مناوله همواره مورد توجه محدثان اهل سنت بوده و توجه به این موارد در کتاب های یاد شده به مراتب بیشتر از مواردی است که به شکل محدود ما در کتاب های خودمان می بینیم. روشن است که نقل شفاهی منافاتی با توجه به دفاتر و نسخه ها ندارد. در جای خودش ثابت شده که نقل شفاهی محدثان اهل سنت متکی بر نقل های مکتوب بوده است. در واقع در نقل های شفاهی مبنا بر وجود نسخه های اصل بوده گرچه طبق سنت، صرف نقل از اصول و دفاتر را به دلیل احتمال تدلیس و تحریف و اضافه و کم کافی نمی دانسته اند و ضروری می دیدند که هر اصلی در سنت شفاهی در نسل های متوالی منتقل و مستند سازی شود. اگر نسخه های حدیثی موجود در کتابخانه ظاهریه و مجامیع عمریه را ملاحظه کنید و یا نسخه هایی حدیثی که در کتابخانه های پرینستون و یا برلین موجود است را ببینید با صدها و بل هزارها گواهی های "طباق" آشنا می شوید که در طی آن نقل های شفاهی مستند به اصول مکتوب و بالعکس است. اصلا این یعنی طریقه فهرستی. بدین معنا که نقل حدیث بر اساس دفاتر و نسخه ها و توجه به تمایز روایات نسخه هاست و همواره "اصلی" در ميان است که بايد طبق آن سنت شفاهی پيش رود. حتی در سده دوم قمری هم امروزه روشن شده که کتاب هایی مانند مصنف عبد الرزاق و موطأ مالک بر اساس اصولی مکتوب بوده که به دست عبد الرزاق و مالک رسیده بوده و آنها البته آنها را در سنتی شفاهی فرا می گرفتند و نسخه های "اصل" خود را بر آن اساس تنظيم می کردند. بنابراين چنانکه در يادداشت ديگری خواهم گفت معنای اصلی "اصل" يعنی همين: متنی که مبنای اصلی سنت شفاهی است. یعنی دفتری در حدیث که در طی سنت شفاهی فراهم می آمد و بعد در سنتی شفاهی نشر پيدا می کرد و منتقل می شد و سنت شفاهی را مستند سازی می کرد. يعنی در هر نسل محدثان آن مجموعه حديث را با اتکای بر آن اصل اوليه در سنت شفاهی سماع و قرائت می کردند و بعد اصالت نسخه های جدید فراهم آمده از مجالس شفاهی را با تکيه بر آن اصل مکتوب گواهی می کردند و آن گواهی ها را در نسخه "اصل" با توجه به طبقات جديد می افزودند و يا نسخه هایی از روی آن اصل اوليه فراهم می کردند و بعدد با سنت مقابله و عرض و بلاغ و انهاء نسخه های تازه ای از آن "اصل" اوليه و با تکيه بر مجالس و سنت شفاهی فراهم می کردند. روی اين "اصل" ها سندهای دفاتر و روايات می آمد که به آن "طباق" گفته می شود. تفصيلش را در جای ديگری بحث کرده ام.
بدین ترتیب برخلاف نظریه فهرستی، اهل سنت به دلیل نقل شفاهی نبود که سراغ علم رجال رفتند. بلکه ماهیت نقل دوگانه شفاهی/ مکتوب و يا "اصل" / سماع به گونه ای است که نیاز به علم رجال را در کنار توجه به اصالت دفاتر و روایات و نسخه ها ضروری می کند. سببش این است که همواره کسانی بوده اند که ادعای روایاتی از مشایخ طبقه قبلی را ابراز می کردند که اصول بازمانده از آنها در نزد برخی ديگر حاوی آن روايات نبود. بنابراين می بايست در ضمن بررسی های نسخه ای به وثاقت و ضبط و منزلت رجالی روات توجه می شد. محدثان گاهی در اصل ها دست می بردند و این به دلیل ماهیت و وضعیت کاغذ و نشر کتاب و امکانات نسخه های خطی بود. بنابراین صرف اعتماد به نسخه ها کافی نبود. با گذشت نسل ها اعتماد صرف به اصالت نسخه ها و گواهی خط ها کافی نبود و باید منزلت رجالی روات مورد بررسی قرار می گرفت. محدثی حدیثی از عبد الرزاق (و او به نقل از معمر بن راشد) نقل می کرد که شاگرد ديگر او در اصل هایش از عبد الرزاق از معمر نقل نکرده بود. بنابراين وضعيت رجالی آن محدث همکار ضروری بود. يا اينکه در مورد حديث نقل شده می گفت: ليس له "اصل". يعنی در اصل من از عبد الرزاق اين حديث نيست. و این یعنی معنای "اصل". می بينيد که بررسی منزلت رجالی چيزی جدا و بيگانه از بررسی های نسخه ای (يعنی آن چيزی که نظريه فهرستی آن را طريقه فهرستی می نامد) نيست.
طريقه نسخه شناختی (موسوم به "طريقه فهرستی") بخشی است از طريقه رجالی
يکی از مهمترين دلائل بر عدم وجود طریقه فهرستی به عنوان شیوه ای مستقل از طریقه رجالی در میان قدمای امامیه این است که در هیچ کجا در ادبیات حدیثی و رجالی ما اشاره ای به وجود این تمایز نشده. در حقيقت آن چيزی که طبق اين نظريه، طريقه فهرستی ناميده می شود بخشی از همان شيوه رجالی قدماست.
اين نظريه ابراز می دارد که بر خلاف اهل سنت محدثان اماميه طریقه فهرستی را به کار می گرفته اند. دلیل آن را هم اين می داند که در ميان قدمای ما حديث به شکل شفاهی نقل نمی شد بلکه اعتماد اصحاب به دفاتر حدیثی و نقل دست به دست و اعتماد به نسخه های شناخته شده بود. اگر کسی نگاهی گذرا به کتاب های رجالی و حدیثی و علل الحدیث بزرگان اهل سنت بیاندازد به روشنی برایش معلوم می شود که توجه به دفاتر و نسخه ها و طرق نقل و توجه به تمایز نسخه ها و روایات و تفاوت نقل ها در سماع و قرائت و مناوله همواره مورد توجه محدثان اهل سنت بوده و توجه به این موارد در کتاب های یاد شده به مراتب بیشتر از مواردی است که به شکل محدود ما در کتاب های خودمان می بینیم. روشن است که نقل شفاهی منافاتی با توجه و عنایت به دفاتر و نسخه ها ندارد. در جای خودش ثابت شده که نقل شفاهی محدثان اهل سنت متکی بر نقل های مکتوب بوده است.
در واقع در نقل های شفاهی مبنا بر وجود نسخه های اصل بوده گرچه طبق سنت، صرف نقل از اصول و دفاتر را به دلیل احتمال تدلیس و تحریف و اضافه و کم کافی نمی دانسته اند و ضروری می دیدند که هر اصلی در سنت شفاهی در نسل های متوالی منتقل و مستند سازی شود. اگر نسخه های حدیثی موجود در کتابخانه ظاهریه و مجامیع عمریه را ملاحظه کنید با صدها و بل هزارها گواهی های "طباق" آشنا می شوید که در طی آن نقل های شفاهی مستند به اصول مکتوب و بالعکس است. اصلا این معنای واقعی طریقه فهرستی است. بدین معنا که نقل حدیث بر اساس دفاتر و نسخه ها و توجه به تمایز روایات نسخه هاست و همواره "اصلی" در ميان است که بايد طبق آن سنت شفاهی پيش رود. حتی در سده دوم قمری هم امروزه روشن شده که کتاب هایی مانند مصنف عبد الرزاق و موطأ مالک بر اساس اصولی مکتوب بوده که به دست عبدالرزاق و مالک رسیده بوده و آنها البته آنها را در سنتی شفاهی فرا می گرفتند و نسخه های "اصل" خود را بر آن اساس تنظيم می کردند.
بنابراين چنانکه در يادداشت ديگری خواهم گفت معنای اصلی "اصل" يعنی همين: متنی که مبنای اصلی سنت شفاهی است. یعنی دفتری در حدیث که در طی سنت شفاهی فراهم می آمد و بعد در سنتی شفاهی نشر پيدا می کرد و منتقل می شد و سنت شفاهی را مستند سازی می کرد. يعنی در هر نسل محدثان آن مجموعه حديث را با اتکای بر آن اصل اوليه در سنت شفاهی سماع و قرائت می کردند و بعد اصالت نسخه های جدید فراهم آمده از مجالس شفاهی را با تکيه بر آن اصل مکتوب گواهی می کردند و آن گواهی ها را در نسخه "اصل" با توجه به طبقات جديد می افزودند و يا نسخه هایی از روی آن اصل اوليه فراهم می کردند و بعد با سنت مقابله و عرض و بلاغ و انهاء نسخه های تازه ای از آن "اصل" اوليه و با تکيه بر مجالس و سنت شفاهی فراهم می کردند. روی اين "اصل" ها سندهای دفاتر و روايات می آمد که به آن "طباق" گفته می شود. تفصيلش را در جای ديگری بحث کرده ام.
بدین ترتیب برخلاف نظریه فهرستی، اهل سنت به دلیل نقل شفاهی نبود که سراغ علم رجال رفتند. بلکه ماهیت نقل دوگانه شفاهی/ مکتوب و يا "اصل" / سماع به گونه ای است که نیاز به علم رجال را در کنار توجه به اصالت دفاتر و روایات و نسخه ها ضروری می کند. سببش این است که همواره کسانی بودند که روایاتی از مشایخ طبقه قبلی را ادعا می کردند که اصول بازمانده از آنها در نزد برخی ديگر حاوی آن روايات نبود. بنابراين می بايست در ضمن بررسی های نسخه ای به وثاقت و ضبط و منزلت رجالی روات توجه می شد. محدثان گاهی در اصل ها دست می بردند و این به دلیل ماهیت و وضعیت کاغذ و نشر کتاب و امکانات نسخه های خطی بود. بنابراین صرف اعتماد به نسخه ها کافی نبود. با گذشت نسل ها اعتماد صرف به اصالت نسخه ها و گواهی خط ها کافی نبود و باید منزلت رجالی روات مورد بررسی قرار می گرفت. محدثی حدیثی از عبدالرزاق (و او به نقل از معمر بن راشد) نقل می کرد که شاگرد ديگر او در اصل هایش از عبدالرزاق از معمر نقل نکرده بود. بنابراين وضعيت رجالی آن محدث همکار ضروری بود. يا اينکه در مورد حديث نقل شده می گفت: ليس له "اصل". يعنی در اصل من از عبد الرزاق اين حديث نيست. و این معنای "اصل" است. می بينيد که بررسی منزلت رجالی چيزی جدا و بيگانه از بررسی های نسخه ای (يعنی آن چيزی که نظريه فهرستی آن را طريقه فهرستی می نامد) نيست.
https://t.me/azbarresihayetarikhi
سوال۲
صرف درست است یا تصریف؟
جواب:صرف در لغت مصدر فعل صَرَفَ می باشد و تصریف مصدر فعل صَرَّفَ از باب تفعیل است.
صَرَفَ و صَرَّفَ از نظر لغوی هر یک از معانی مشترکی چون تقلیب،تحویل و تغییر دلالت دارند.
مثل:صَرَفتُ الصِبیان:قلبتهم
صَرَفَ الله عنک الأذی:حَوَّلَه
تصریف الریاح و السحاب:تحویلها من مکان الی مکان
[ابن منظور،فیروزابادی،زبیدی،ماده صرف]
به نظر میرسد در واژه تصریف، معنی تغییر بیشتر لحاظ شده ، همانگونه که تحویل و تقلیب در واژه ی صرف گویاتر است.
در اغاز ، تصریف به عنوان اسم برای علم صرف برگزیده شد زیراکه در این واژه معنی لغوی کلمه بیشتر مورد نظر اهل فن بود.
بعدها که علم صرف گسترش پیدا کرد و بعضی مسائل که به نظر میرسید اصل تغییر در انها کمرنگ شده،در این علم راه پیدا کرد و اصطلاح صرف به عنوان نام این علم شهرت یافت.
نتیجه:تصریف بیشتر به جنبه عملی علم یعنی ساخت ابنیه و اشتقاق کلمات مربوط است درحالی که صرف با طرح اصول کلی و قواعد اصلی و شناخت مفردات ، بیشتر رویکرد علمی دارد.
⭕️ معرفی کتاب "الملوکی فی التصریف".
کتاب "الملوکی فی التصریف" اثر عربی ابوالفتح این جنی در علم صرف است.
در کتاب التصریف الملوکی برای اولین بار، پس از تعریف علم صرف، مباحثی چون حروف زائد، ابدال، حذف، بنا و ادغام آمده است.
شیوه این کتاب با دیگر کتابهای علم صرف متفاوت است.
از کتاب ابن جنی، تحت عناوین دیگری نیز یاد شده است که عبارتند از: «مختصر التصریف»، «مختص التصریف الملوکی»، «مقدمات أبواب التصریف» و «جمل أصول التصریف».
از جمله مباحثی که در این کتاب، مطرح گردیده، میتوان به امور زیر اشاره نمود: معنی تصریف؛ صحیح؛ مضاعف؛ معتل و انواع آن؛ تصریف اسم؛ لفظ و معنی؛ اقسام تصریف؛ میزان صرفی؛ بدل و... .
یکی از بهترین شروح این کتاب، شرح ابن یعیش است.
#معرفی_کتاب
@yortchi_bosjin_pdf
#نکات_آموزشی
💠واژه «مفرد» در ادبیات عربی دارای مفاهیم متعددی است یعنی در هر بحثی بر معنای خاصی اطلاق می شود به گونه ای که غفلت از آن به سردرگمی و خلط مباحث خواهید انجامید. برخی از آن معانی عبارتند از:
مفرد در مقابل کلام [در بحث لفظ]
2️⃣مفرد در مقابل جمله و شبه جمله [در بحث خبر]
3️⃣مفرد در مقابل مضاف و شبه مضاف [در بحث نداء و لای نفی جنس]
4️⃣مفرد در مقابل مثنی و جمع [در بحث علم]
5️⃣مفرد در مقابل مرکب [در بحث علم]
6️⃣مفرد در مقابل مرکب و عِقد و معطوف [در بحث عدد]
7️⃣مفرد در مقابل متعدد [در بحث خبر و حال و صفت]
8️⃣مفرد در مقابل مکرر [در بحث لای نفی جنس]
9️⃣مفرد به معنای اسناد در مقابل مسند و مسندالیه [در بحث انشای طلبی]
🔟مفرد به معنای مطلق در مقابل مقید [در بحث تشبیه]
1️⃣1️⃣مفرد به معنای مصدر در مقابل فعل
2️⃣1️⃣مفرد به معنای حرف در مقابل اسم و فعل
@yortchi_bosjin_pdf
*سیر شکل گیری علم صرف
🔸تصریف در لغت به معنای گردانیدن ، بازگردانیدن ، منحرف کردن ، آشکار کردن و واضح گردانیدن است (لسان العرب، ج 7، ص 328).
🔸تصریف (یا صرف) در اصطلاح علم به قواعد عربی درباره ساختمان و ویژگیها و دگرگونیهای کلمات بدون نظر به ساختار جمله است.
🔸هنگامی که لغت شناسان خواستند واژه ها را گردآوری کنند و ساختهای گوناگون آنها را توضیح دهند، قوانینی تدوین کردند تا بتوانند ساختمان کلمات را تجزیه و تحلیل کنند؛ بدینسان ، دانش تصریف یا صرف به وجود آمد.
🔸همانگونه که نحویان در گردآوری قوانین ساختاری زبان عربی تأثیری بسزا داشتند، کار دانشمندان علم صرف نیز درخصوص وضع قوانین ساختمان واژگان و چگونگی اشتقاق کلمات (اسم فاعل ، اسم مفعول ، مصدر میمی ، اسم زمان و غیره ) بسیار مهم بود؛ زیرا بدون تردید عربها از ابتدا همة مشتقات یک مادّه را به کار نمی بردند و وضع قوانین اشتقاق و قیاس ــ که معیارهای واژه سازی نیز بود ـ سبب اصلی گسترش لغویِ زبان عربی گردید.
🔸به نوشتة سیبویه در سدة دوم ، با بهره گیری از قوانین تصریف می توان واژه ای ساخت که در زبان وجود نداشته است ، آن گاه آن واژه را با مقیاسهای موجود در کلام عرب هماهنگ نمود.
🔸علم صرف ترازوی واژگان عربی است و به وسیلة آن ریشه از حروف زائدی که به آن افزوده شده شناخته می شود.
🔸علم صرف در آغاز با علم نحو آمیخته و بخشی از این دانش بود و نحویانی چون سیبویه در آثار خود مباحث صرفی را در کنار مباحث نحوی مطرح می کردند.
🔸پیروان مکتب کوفی بر آن اند که نخستین کسی که در این علم بحث مستقل کرد، معاذبن مسلم الهَرّاء (متوفی 187ق)، دانشمند شیعی مذهب، بود. سیوطی نیز ، معاذ را نخستین واضع علم تصریف معرفی کرده است.
🔸نخستین بار در نیمة اول سدة سوم ، یکی از دانشمندان بصره به نام ابوعثمان بکربن محمد مازِنی (متوفی 249)، کتابی مستقل و درخور توجه در علم تصریف نگاشت که دانش گستردة او را در این زمینه نشان می دهد.
🔸پس از او، زَجّاج (متوفی 311) در آثار خود مباحث صرفی را مطرح کرد
🔸ابن جنّی (متوفی 392) از علمای بزرگ این علم، کتابهای "التصریف الملوکی" و "سرّالصناعة" را تألیف کرد.
در کتاب التصریف الملوکی پس از تعریف علم صرف ، مباحثی چون حروف زائد، ابدال ، حذف ، بنا و ادغام آمده است. شیوه ی این کتاب با دیگر کتابهای علم صرف متفاوت است.
او همچنین کتاب "المنصف" را در شرح کتاب مازنی نوشت و در آن پس از معرفی صرف به عنوان ترازوی زبان عربی ، ارتباط میان تصریف و اشتقاق و نحو و لغت را نشان داد و سپس به بیان مباحث صرفی در اسم و فعل پرداخت (ابن جنّی ، المنصف ، ج 1، ص 2).
بحث «اشتقاق اکبر» را نخستین بار او مطرح نمود.
🔸ابوالحسن رُمّانی (متوفی 384) نیز کتاب الالف و اللامِ مازنی را شرح کرد.
🔸تألیف کتاب در زمینة صرف ادامه یافت و گروهی نیز به شرح و تفسیر و حاشیه نویسی بر آنها پرداختند و بدین ترتیب از اواخر سدة چهارم انبوهی کتاب در این خصوص پدید آمد، که الگوی بیشتر آنها آثار ابن جنّی بود.
🔹به طور کلی در کتابهای علم تصریف به دو مبحث پرداخته می شود:
🔸1) بررسی تغییرات و دگرگونیهای ظاهری یک واژه که یا به منظور ارائة معنایی جدید صورت پذیرفته ، مانند تغییر فعل از مجرد به مزید (مثل خَرَجَ: خارج شد، أخرج : خارج کرد)، یا برای دست یافتن به مباحث صرفی است که در جمله ها و عبارتها از آنها استفاده می شود، مانند مذکر شدن فعل «حَضَرَ» در «حَضَر َمحمد و حَضَرَت فاطمة ».
مهمترین بابهایی که در دانش تصریف در بارة آنها بحث و بررسی می شود، عبارت اند از:
مشتقات و تقسیمات فعل (تقسیم به حسب زمانهای مختلف ، متعدی و لازم ، معلوم و مجهول ، و...) و تقسیمات اسم (معرفه و نکره ، متصرف و غیرمتصرف ، نسبت ،...).
🔸2) مباحثی که صرفاً به دگرگونی هایی می پردازند که هیچگونه ارزش معنایی نداشته و غالباً از ویژگیهای حروف عربی نشئت می گیرند، مانند شناخت حروف زائد از اصلی ، اعلال ، ابدال ، ادغام و غیره.
#تاریخ_ادبیات
#معرفی_علماء
@yortchi_bosjin_pdf
💠 بررسی آیه "بسم الله الرحمن الرحیم" از منظر علم صرف.
🔸نکته صرفی کد در مورد این آیه بیان می کنیم، در مورد دو کلمه "رحمن" و "رحیم" است: 🔺آیا این دو کلمه، صفت مشبهه هستند یا صیغه مبالغه؟
🔹عده ای از علماء معتقدند صیغه مبالغه بودن این دو کلمه صحیح نمی باشد زیرا:
▪️مراد از مبالغه یا در علم نحو است و یا در علم بیان:
🔺اما در علم بیان: صحیح نیست، زیرا مبالغه در علم بیان در صفاتی جاری است ک قابل زیاده و نقصان باشد، مانند علم و علام و علامه، ولی در مورد صفات خداوند، چنین چیزی (زیاده و نقصان) محال است.
🔺اما از نظر علم نحو: صحیح نیست، چون اوزان مبالغه محصور می باشد و وزن "فعلان" جزء آنها نمی باشد و وزن "فعیل" نیز فقط در صورتی است ک ما بعدش را نصب دهد.
☑️ پس نتیجه می گیریم ک این دو کلمه صفت مشبهه هستند.
🔹اشکال: در طریقه ساخت صفت مشبهه در علم صرف مقرر است ک از فعل لازم گرفته می شود ن از فعل متعدی.
در حالی ک "رحم" فعل متعدی است، ن لازم. مثلا در آیه 21 سوره عنکبوت مفعول بدگرفته است: (یعذب من یشاء و یرحم من یشاء).
پس چگونه می گویید ک صفت مشبهه است؟
🔹جواب: در جواب این اشکال می گوییم ک علماء برای صفت های مشبهه از این قبیل، دو توجیه ذکر کرده اند:
🔸1. اینکه افعال این صفت ها، از متعدی ب لازم، نقل داده شده اند.
همانند دو صفت مشبهه مذکور ک اصل فعل آنها رحم (به کسر عین) بوده است و بعد نقل به لازم داده شده اند، یعنی شده است رحم (به ضم عین) و سپس از آنها صفت مشبهه ساخته می شود.
🔸2. و یا اینکه فعل متعدی را نازل منزله فعل لازم فرض کرده اند.
#نکات_علمی
⭕️⭕️
#درخواستی
#فوائد_صرفیة
♻️چکیده
باب افتعال یکی از پرکاربرد ترین باب های افعال ثلاثی مزید است که با قرار گرفتن مادّه های مشخص در آن باعث افاده معانی متعددی از جمله مطاوعه، اتّخاذ، مشارکت و تصرف و... می شود.
می توان گفت در بین معانی،آن معنایی که بیشترین استعمال را در این باب داشته، مطاوعه است. لازم به ذکر است که مطاوعه اختصاص به "نون" باب انفعال دارد،اما در افعالی که فاء الفعل آنها "لام" ، "راء" ، "واو" ، "نون" و" میم" باشد بنا به اجبار در باب افتعال به کار می رود.
❇️باب افتعال به عنوان یکی از پر استعمال ترین ابواب افعال ثلاثی مزید شناخته می شود.
ابواب ثلاثی مزید هر کدام بنابر حروف زائدی که اختصاصاً در آنها به کار رفته متضمّن معانی متفاوتی می باشد. باب افتعال نیز از این قاعده مستثنی نبوده و موادی که در این باب به کار میرود حاوی معانی مختلفی می باشد. داشتن درک عمیق و فهم صحیح از آیات،روایات و کتب مرجع مستلزم شناخت زوایاو معانی هریک از کلماتیست که در قالب این ابواب به کار میرود، که در متن حاضر کوشیده شده است تا تمام معانی باب افتعال از منابع متاخرین و متقدمین گردآوری شودو در اختیار تمامی محصلین و پژوهشگران علوم دینی و عربی قرار بگرید.
💠« مفهوم شناسی »
باب افتعال:
• لغوی: إفتَعَلَ از ماده فعل، به معنای(افتَعَلَ الشّیءٌ) فلان چیز را انجام داد می باشد.
• اصطلاحی: ماضی :افتَعَلَ ، مضارع:یَفتَعِلُ ، مصدر: افتِعالٌ، حروف زاید آن همزه در اوّل و تاء بعد از فاءالفعل است؛ مثل «إجتَمَعَ ، یجتمعُ ، إجتماع» و مانند إعترفوا در ( فاعترفوا بذنبهم) .
💠معانی ابواب:
• لغوی : مَعنَی ؛ یعنی آن چیزی که پوشاننده و همراه است.
• اصطلاحی : با رفتن فعل مجرد به یکی از باب هایمزیدمعنا یا معانی جدیدی به دست می آید؛ پس حروفی که به ثلاثی مجرد اضافه و آن را به ثلاثی مزید تبدیل می کند، بر معنایی دلالت می کند که در ثلالثی مجرد نیست .
عبارت « کثرت المعانی تدل علی کثرت المعانی » نیز تایید کننده ی این نکته است که اضافه شدن حروف بر یک فعل ، موجب ایجاد معانی بیشتر برای آن فعل می باشد.
برای مثال ، با رفتن ماده خَصَمَ به افتعال دارای معنای مشارکت میشود مانند: إختَصَمَ زیدٌ و بکرٌ یعنی زید و بکر باهم دشمنی کردند
💠«معانی باب افتعال»:
1️⃣مطاوعه
مطاوعه از ماده طَوع به معنای فرمان بردن است. معنای مطاوعه داشتن یک فعل ، عبارت است از پذیرفتن فاعل این فعل، اثر فعل و فاعل دیگری را. یا اینکه قبول کردن اثر فاعل است.
باب افتعال ، مطاوعه فعل ثلاثی مجرد ،باب افعال وباب تفعیل می باشد و معنای غالبی باب افتعال است.
به نظر سیبویه مطاوعه، معنای اختصاصی باب انفعال است و به صورت قلیل در باب افتعال استعمال شده است مانند:جَمَعتُهُ فاجتَمَعَ. اما نظر مرحرم رضی (ره) بر این است که ما در جایی که ناچار باشیم،
میتوانیم در معنای مطاوعه از باب افتعال استفاده نماییم.این ناچاری در صورتی است که فاءالفعل ماده مورد نظر با نون باب انفعال ادغام شود در حالیکه نون انفعل علامت مطاوعه می باشد.
از این رو موادی که فاء الفعل آنها حروف ملون( لام ، راء ، واو ، نون و میم ) باشد، برای مطاوعه به باب افتعال می روند. مانند اینکه میگوییم رمیتُ به فارتَمَی، نه إنرَمَی یا اینکه میگوییم وَصَلتُهُ فاتَّصَلَ ، نه إنوَصَل.
مثال قرآنی:
«ما نهاکُم عنهُ فانتَهُوا » از آنچه شمارامنع و نهی کرد ، باز ایستید
2️⃣اتّخاذ
اتخاذ یعنی فراهم کردن و گرفتن مبدءِ فعل ، مشروط به اینکه مبدءِ فعل ، اسم باشد.
مانند : احتطب زیدٌ یعنی زید برای خود حطب ( هیزم) جمع کرد.
فعول به نظر مرحوم رضی (ره) گرفتن ماده فعل برای خود است ، پس اشتوی الّحمُ یعنی عمله شواءً لنفسه.
گاهی به این معنا که ،فاعل فعل ، مفعول را به اصل فعل تبدیل می کند نیز به کار میرود. ، مانند:
اِشتوی زیدٌ اللّحمَ یعنی زید گوشت را کباب کرد.
و اِطَّبَخَ زیدٌ الشَّی ءَ یعنی زیدآن چیز را به غذای آماده تبدیل کرد.
#درخواستی
💠 بررسی آیه "بسم الله الرحمن الرحیم" از منظر علم صرف.
🔸نکته صرفی که در مورد این آیه بیان می کنیم، در مورد دو کلمه "رحمن" و "رحیم" است: 🔺آیا این دو کلمه، صفت مشبهه هستند یا صیغه مبالغه؟
🔹عده ای از علماء معتقدند صیغه مبالغه بودن این دو کلمه صحیح نمی باشد زیرا:
▪️مراد از مبالغه یا در علم نحو است و یا در علم بیان:
🔺اما در علم بیان: صحیح نیست، زیرا مبالغه در علم بیان در صفاتی جاری است که قابل زیاده و نقصان باشد، مانند علم و علام و علامه، ولی در مورد صفات خداوند، چنین چیزی (زیاده و نقصان) محال است.
🔺اما از نظر علم نحو: صحیح نیست، چون اوزان مبالغه محصور می باشد و وزن "فعلان" جزء آنها نمی باشد و وزن "فعیل" نیز فقط در صورتی است که ما بعدش را نصب دهد.
☑️ پس نتیجه می گیریم که این دو کلمه صفت مشبهه هستند.
🔹اشکال: در طریقه ساخت صفت مشبهه در علم صرف مقرر است که از فعل لازم گرفته می شود نه از فعل متعدی.
در حالی که "رحم" فعل متعدی است، نه لازم. مثلا در آیه 21 سوره عنکبوت مفعول به گرفته است: (یعذب من یشاء و یرحم من یشاء).
پس چگونه می گویید که صفت مشبهه است؟
🔹جواب: در جواب این اشکال می گوییم که علماء برای صفت های مشبهه از این قبیل، دو توجیه ذکر کرده اند:
🔸1. اینکه افعال این صفت ها، از متعدی به لازم، نقل داده شده اند.
همانند دو صفت مشبهه مذکور که اصل فعل آنها رحم (به کسر عین) بوده است و بعد نقل به لازم داده شده اند، یعنی شده است رحم (به ضم عین) و سپس از آنها صفت مشبهه ساخته می شود.
🔸2. و یا اینکه فعل متعدی را نازل منزله فعل لازم فرض کرده اند.
#نکات_علمی
@yortchi_bosjin_pdf
💠 بررسی آیه "بسم الله الرحمن الرحیم" از منظر علم لغت.
🔹نکته ی لغوی این آیه در مورد ریشه واژه "اسم" است؟
آیا ریشه آن "السمو" است و یا "الوسم"؟
🔷نظرات علماء:
🔸بصریون بر این نظرند که:
🔺اصل آن از "سمو" (به کسر فاء و سکون عین) بر وزن "فعل" می باشد که لام الفعل آن حذف شده است و به جای آن "همزه وصل" در اولش آوردیم و شد بر وزن "افع".
"سمو" به معنای علو و برتری است.
🔸کوفیون بر این نظرند که:
🔺اصل "اسم" از "وسم" گرفته شده است که در لغت به معنای "علامت" می باشد. و چون هر اسمی علامت برای مسمی خود می باشد، لذا اسم از وسم به معنای علامت گرفته شده است.
▫️بر این اساس اصل آن "وسم" بوده که فاءالفعل حذف شده است و به جای آن همزه آمده است و شده است بر وزن "اعل".
✅ قول صحیح نظر بصریون است، اگر چه نظر کوفیون از حیث معنوی نظر خوب و نیکویی است اما از لحاظ قواعد لفظی فاسد است و آنچه در این علم مهم است قواعد لفظی است نه معنی.
🔅اما فساد قول کوفیون به پنج دلیل می باشد که مهمترین دلیل را ذکر می کنیم:
🔺اجماعا (بنابر نظر بصریین و کوفیون) همزه ابتدا در کلمه (اسم) همزه تعویض است و همزه تعویض همیشه به جای لام الفعل می آید نه فاءالفعل.
▫️"همزه التعویض انما تقع تعویضا عن حذف اللام لا عن حذف الفاء"
مانند کلمه "ابن" که اصلش "بنو" بوده است.
▫️"القیاس فیما حذف منه لامه ان یعوض بالهمزه فی اوله و فیما حذف منه فاءه ان یعوض بالهاء فی آخره"
🔺پس هنگامی که در اسم، همزه تعویض می بینیم، متوجه می شویم که آن به جای لام الفعل است نه فاءالفعل.
▫️"لان حمله علی ما له نظیر اولی من حمله علی ما لیس له نظیر"
✅ لذا "اسم" از ریشه "سمو" گرفته شده و همزه آن به جای لام الفعل است.
و قول کوفیون که فرمودند ریشه آن "وسم" است و همزه "اسم" به جای فاء الفعل آمده، بی اساس و باطل است.
🔸برای مطالعه دلایل دیگر فساد قول کوفیون، به کتاب "الانصاف" نوشته "ابن انباری" مراجعه کنید.
#نکات_علمی
@yortchi_bosjin_pdf
سه اجازه نامه طبی/ مجید غلامی جلیسه
کلمه اجازه را عموماً اصطلاحی حدیثی میدانند که به معنی گونه ای خاص از انحاء حدیث می باشد و این واژه، مصدر باب افعال از ماده ج و ز و در اصل به معنی گذرانیدن و نیز به معنی دستوری دادن و روا داشتن است و در اصطلاح محدثان، اجازه در کنار سماع و عرض و قرائت یکی از انحاء تحمل حدیث شمرده شده است و با رخصت شفاهی یا کتبی شیخ به راوی برای روایت احادیث مضبوط در متن یا متونی که در ثبت دارد، تحقق می پذیرد.
از جمله علومی که در آن سنت اجازه و استجازه مرسوم بوده، علم طب می باشد. http://yon.ir/5rCl
@manuscript
البته این دوازده قول ارتباطی به بحث ما ندارد.. زیرا بحث بر سر اصل مشکل بخاری وامثالهم با روایات امام است که به دلیل آن روایات امام علیه السلام را نقل نمی کنند و آن ظاهرا دلیل ارسال است و ارسال از اسباب ضعف حدیث نزد بخاری و امثالهم است.. در ضمن قبول خبر مرسل از شواذ اقوال است...
ترجمه این متن نیاز به توضیحات زیاد دارد.باز هم اطاعت امر جناب میرغوغا.
متن مذکور در بیان وتفسیر اصطلاح(مجاز) ازجهت لغوی وبررسی معنای حقیقی آن در عرف لغوی وسپس نقل ازمعنای لغوی به اصطلاحی می باشد.
بعضی توضیحات فراتر از متن آورده میشود تا مطلب واضح تر شود.
۱-(مجاز) بر وزن (مَفعَل)مصدر میمی است به معنای (جواز) وهمچنین این وزن برای اسم زمان ومکان هم به کار میرود.در آغاز به ذکراشتقاق لفظ (مجاز)از(جواز)بسنده کرده و باتوجه به نقلی که از فخررازی بعد ازین آورده است،همان مصدر میمی را قصدکرده اند.
٢-درمجاز یا قائل به وضع هستیم و یا نه.
🔹درصورت اول مجازدراصطلاح عبارتست:استعمال لفظ به واسطه وضع دوم در غیراز آن معنایی که اولاًبرایش وضع شده است.
🔸و درصورت دوم:مجازعبارتست: از بکاربردن لفظ درغیر معنای موضوع له اولاً.
٣-برای استعمال لفظ در معنای مجازی بایدبین دو معنا ارتباط ولزومی باشدکه اصطلاحاً علاقه گویند.
۴-اگر علاقه بین معنای حقیقی ومجازی مشابهت باشد دراصطلاح استعاره گویند واگر مشابهت نباشد مجاز مرسل گویند.
۵-منظور از(الإمام)ظاهراً فخر رازی است که کتابی در علم معانی وبیان به نام نهایه الایجازدارد..البته ناگفته نماندکه مطلب منقول دراینجا محتمل است ازین اثر او ویا تالیف اصولی وی باشد.
۶-ابن سیده اندلسی(اسپانیای امروز) نام یکی از زبانشناسان است که ازجمله مهمترین آثار وی (المخصص)در لغت میباشد.
٧-منظور از(القاضی)ناصرالدین بیضاوی صاحب تفسیر معروف (انوارالتنزیل واسرارالتاویل) میباشد.مطلب نقل شده محتمل است از اثر اصولی ایشان به نام(المنهاج)باشد.
٨-جواز به معنای عبور وگذر وتعدی است وحقیقت این معنا در اجسام واماکن میباشد و استعمال آن در عبورکردن وگذر ازمعانی مجازی میباشد نظیر:الجوازالعقلی.
٩-قال الإمام...
مراد ازین عبارت:معنای حقیقی کلمه مجاز،مصدر(عبورکردن) میباشد،زیرا پیش ازین گفتیم بروزن مفعل ومصدرمیمی میباشد.سپس لفظ(مجاز)درمعنای اسم فاعل(الجائز)به کاررفته است که مجازمرسل به علاقه اشتقاق میباشد.
🔹 سپس(مجاز)به معنای(الجائز)نقل داده شده است به معنای اصطلاحی که در بند دوم توضیح آن گذشت.
طريقه نسخه شناختی (موسوم به "طريقه فهرستی") بخشی است از طريقه رجالی
يکی از مهمترين دلائل بر عدم وجود طریقه فهرستی به عنوان شیوه ای مستقل از طریقه رجالی در میان قدمای امامیه این است که در هیچ کجا در ادبیات حدیثی و رجالی ما اشاره ای به وجود این تمایز نشده. در حقيقت آن چيزی که طبق اين نظريه، طريقه فهرستی ناميده می شود بخشی از همان شيوه رجالی قدماست.
اين نظريه ابراز می دارد که بر خلاف اهل سنت محدثان اماميه طریقه فهرستی را به کار می گرفته اند. دلیل آن را هم اين می داند که در ميان قدمای ما حديث به شکل شفاهی نقل نمی شد بلکه اعتماد اصحاب به دفاتر حدیثی و نقل دست به دست و اعتماد به نسخه های شناخته شده بود. اگر کسی نگاهی گذرا به کتاب های رجالی و حدیثی و علل الحدیث بزرگان اهل سنت بیاندازد به روشنی برایش معلوم می شود که توجه به دفاتر و نسخه ها و طرق نقل و توجه به تمایز نسخه ها و روایات و تفاوت نقل ها در سماع و قرائت و مناوله همواره مورد توجه محدثان اهل سنت بوده و توجه به این موارد در کتاب های یاد شده به مراتب بیشتر از مواردی است که به شکل محدود ما در کتاب های خودمان می بینیم. روشن است که نقل شفاهی منافاتی با توجه و عنایت به دفاتر و نسخه ها ندارد. در جای خودش ثابت شده که نقل شفاهی محدثان اهل سنت متکی بر نقل های مکتوب بوده است.
در واقع در نقل های شفاهی مبنا بر وجود نسخه های اصل بوده گرچه طبق سنت، صرف نقل از اصول و دفاتر را به دلیل احتمال تدلیس و تحریف و اضافه و کم کافی نمی دانسته اند و ضروری می دیدند که هر اصلی در سنت شفاهی در نسل های متوالی منتقل و مستند سازی شود. اگر نسخه های حدیثی موجود در کتابخانه ظاهریه و مجامیع عمریه را ملاحظه کنید با صدها و بل هزارها گواهی های "طباق" آشنا می شوید که در طی آن نقل های شفاهی مستند به اصول مکتوب و بالعکس است. اصلا این معنای واقعی طریقه فهرستی است. بدین معنا که نقل حدیث بر اساس دفاتر و نسخه ها و توجه به تمایز روایات نسخه هاست و همواره "اصلی" در ميان است که بايد طبق آن سنت شفاهی پيش رود. حتی در سده دوم قمری هم امروزه روشن شده که کتاب هایی مانند مصنف عبد الرزاق و موطأ مالک بر اساس اصولی مکتوب بوده که به دست عبدالرزاق و مالک رسیده بوده و آنها البته آنها را در سنتی شفاهی فرا می گرفتند و نسخه های "اصل" خود را بر آن اساس تنظيم می کردند.
بنابراين چنانکه در يادداشت ديگری خواهم گفت معنای اصلی "اصل" يعنی همين: متنی که مبنای اصلی سنت شفاهی است. یعنی دفتری در حدیث که در طی سنت شفاهی فراهم می آمد و بعد در سنتی شفاهی نشر پيدا می کرد و منتقل می شد و سنت شفاهی را مستند سازی می کرد. يعنی در هر نسل محدثان آن مجموعه حديث را با اتکای بر آن اصل اوليه در سنت شفاهی سماع و قرائت می کردند و بعد اصالت نسخه های جدید فراهم آمده از مجالس شفاهی را با تکيه بر آن اصل مکتوب گواهی می کردند و آن گواهی ها را در نسخه "اصل" با توجه به طبقات جديد می افزودند و يا نسخه هایی از روی آن اصل اوليه فراهم می کردند و بعد با سنت مقابله و عرض و بلاغ و انهاء نسخه های تازه ای از آن "اصل" اوليه و با تکيه بر مجالس و سنت شفاهی فراهم می کردند. روی اين "اصل" ها سندهای دفاتر و روايات می آمد که به آن "طباق" گفته می شود. تفصيلش را در جای ديگری بحث کرده ام.
بدین ترتیب برخلاف نظریه فهرستی، اهل سنت به دلیل نقل شفاهی نبود که سراغ علم رجال رفتند. بلکه ماهیت نقل دوگانه شفاهی/ مکتوب و يا "اصل" / سماع به گونه ای است که نیاز به علم رجال را در کنار توجه به اصالت دفاتر و روایات و نسخه ها ضروری می کند. سببش این است که همواره کسانی بودند که روایاتی از مشایخ طبقه قبلی را ادعا می کردند که اصول بازمانده از آنها در نزد برخی ديگر حاوی آن روايات نبود. بنابراين می بايست در ضمن بررسی های نسخه ای به وثاقت و ضبط و منزلت رجالی روات توجه می شد. محدثان گاهی در اصل ها دست می بردند و این به دلیل ماهیت و وضعیت کاغذ و نشر کتاب و امکانات نسخه های خطی بود. بنابراین صرف اعتماد به نسخه ها کافی نبود. با گذشت نسل ها اعتماد صرف به اصالت نسخه ها و گواهی خط ها کافی نبود و باید منزلت رجالی روات مورد بررسی قرار می گرفت. محدثی حدیثی از عبدالرزاق (و او به نقل از معمر بن راشد) نقل می کرد که شاگرد ديگر او در اصل هایش از عبدالرزاق از معمر نقل نکرده بود. بنابراين وضعيت رجالی آن محدث همکار ضروری بود. يا اينکه در مورد حديث نقل شده می گفت: ليس له "اصل". يعنی در اصل من از عبد الرزاق اين حديث نيست. و این معنای "اصل" است. می بينيد که بررسی منزلت رجالی چيزی جدا و بيگانه از بررسی های نسخه ای (يعنی آن چيزی که نظريه فهرستی آن را طريقه فهرستی می نامد) نيست.
https://t.me/azbarresihayetarikhi
از شرایط تنظیم اسناد مالی در ایران
یکی دیگر از شرایط تنظیم اسناد مالی اینست که پس از ذکر اصل مبلغ مورد بحث بلافاصله نصف و ربع آن نیز قید شود زیرا در این صورت احتمال خدعه و تقلّب در آن کمتر میرود؛ از آن که تغییر دادن یک یا چند حرف یا عدد زیاد سخت و دشوار نیست: امّا تغییر دادن و افزودن یا کاستن چندین عدد و چندین حرف محال مینماید. (شاردن، 1375، ج2: 3/682)
مأخذ: شاردن، ژان. 1375. سفرنامه شاردن (5 جلد). ترجمهٔ اقبال یغمایی. تهران: توس.
@mirasmaktoob
.
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com