Forwarded From جامعه‏ و فرهنگ | پیمان اسحاقی
#مقاله «ترجمه کلماتی از علی بن ابی‌طالب در ایران اوایل قرن چهاردهم: یک شبکه محلی چندزبانه»

👈 پروفسور لوئیس مارلو،‌ استاد ادیان در کالج ولسلی آمریکا، ترجمه، تولید، توزیع و استفاده از برخی نسخه‌های خطی حاوی کلمات قصار #حضرت_علی_علیه_السلام در ایران دوره ایلخانی را در این مقاله بررسی کرده است. مقاله حاضر که مدتی قبل منتشر شده، نشان می‌دهد که چگونه «شبکه‌»ای به مرکزیت شهر #اصفهان، در آن دوران، متولی ترویج نوعی نگاه مذهبی بوده است.

👈 این مقاله نمونه‌ای از رویکردها و روش‌های جدید در مطالعات در حوزه علوم انسانی و نیز شیعه‌شناسی و حدیث‌شناسی در آکادمیای غربی است. مولف شماری نسخه‌خطی را به عنوان «شیی» در نظر گرفته و آن را درون یک «شبکه» بررسی کرده است؛ تمامی این ماجرا حدود هفتصد سال قبل اتفاق افتاده است.

👈 در صورتی که با چنین رویکردهایی به سراغ تاریخ و میراث ملموس/ناملموسمان برویم،‌ فرصت‌های بی‌شماری برای پژوهش در اختیار خواهیم داشت که هر یک افق‌های جدیدی در برابرمان خواهد گشود.

#شیعه_شناسی #ایران_شناسی

کانال جامعه و فرهنگ | پیمان اسحاقی
https://t.me/peymaneshaghi11
Forwarded From unknown
🔸دیدار با استاد دکتر #محمود_مهدوی_دامغانی ـ #بخش_دوم

استاد مهدوی دامغانی همچنین در باره مرحوم #جلال_همایی (۱۲۷۸ ـ ۱۳۵۹ ش.) فرمودند که ایشان از نظر دین‌باوری عِدل نداشت. وی همواره تهران بود و فقط به دلیل هم‌درس بودن با #شیخ_هاشم_قزوینی در #اصفهان، دوبار برای دیدن شیخ هاشم به مشهد آمد. در
آن زمان در ماه مبارک رمضان هم نوزدهم و هم بیست و یکم تعطیل رسمی بود. یک بار در روز هجدهم ماه مبارک رمضان اشعاری از #مولوی در وصف #امیر_المؤمنین_علی علیه السلام خواند و شرح کرد و در حین آن، چنان می‌گریست که من از بکّائین چنین گریه‌ای ندیده‌ام. کسی که قصیده‌ای با این  بیت بسراید، معلوم است که در چه مقام و جایگاهی است:

مرگ آخته تیغ بر گلویم
من مست هوا و آرزویم

(مطلع این قصیده چنین است: پایان شب سخن‌سرایی ـ می‌گفت ز سوز دل همایی)

ابوالحسن تهامی (شاعر مرثیه‌سرای قرن پنجم هجری) قصیده‌ای در مرگ فرزند هشت ساله خود در پنجاه و چهار بیت سروده که بقدری زیباست که مخالفان او برای این که این قصیده رواج پیدا نکند، آن را قصیده شومیه نامیده‌اند و چنین رواج داده‌اند که اگر کسی این قصیده را تا آخر بخواند فرزند او خواهد مرد.

(مطلع این قصیده چنین است: حُکم المنیه فی البریه جار ـ  ما هذه الدنیا بدار قرار) روزی استاد همایی در ابتدای درس، این بیت از قصیده را روی تابلو نوشتند:

طُبِعتُ علی کَدَر و انت تریدها
صَــفواً مـن الاقــذاء و الاکـدار

و آن را با مرثیه‌ای از #رودکی تطبیق دادند و فرمودند قصیده تهامی دو سه دهه پس از رودکی سروده شده است، ولی "توارد" با "سرقت ادبی" فرق دارد و نباید هم‌مشابهتی را بلافاصله به سرقت ادبی موصوف ساخت. ایشان فرمودند مَرد میخواهم که این قصیده تهامی را اعراب  و شرح کند، من عرض کردم که چرا کسی را خودتان برای این کار انتخاب نمی‌کنید؟ به من فرمودند خودت این قصیده را شرح کن. سپس از من پرسیدند فرزند داری؟ گفتم بله سه فرزند دارم، فرمودند به خرافه شوم بودن این قصیده اعتنا نکن و آن را شرح کن. مرحوم همایی مسیر منزلشان در سرچشمه تا دانشگاه تهران را پیاده می‌آمدند و برمی‌گشتند و اغلب به هنگام بازگشت، دانشجویان ایشان را همراهی می‌کردند. من یک بار در مسیر منزل، مشکل خود را در فهم این بیت از قصیده تهامی مطرح کردم و پاسخ گرفتم:

إنی وُتِرتُ بِصارمٍ ذی رونقٍ  
أعــدَدتُه لطلابـــــه الاوتـــار

مدتی بعد، در باره یکی دیگر از ابیات سوال کردم و ایشان برآشتفتند و فرمودند من از شاگرد پخته‌خوار بدم می‌آید و این بار پاسخ مرا ندادند. وقتی شرح این قصیده تمام شد آن را از طریق دخترشان خانم دکتر همادخت همایی که ایشان هم هم‌کلاسی ما بودند تحویل استاد دادم و ایشان در جلسه بعد دخترشان را خطاب قرار دادند (و با این کار حرمت آقایان دانشجویان برجسته‌ای را که آنها هم در کلاس بودند، پاس داشتند) و با اشاره به نوشته من، گفتند بزرگان این گونه کار می‌کنند.

بعدها که برای امتحان به نزد ایشان رفتم، گفتند شما همان روز که آن شرح قصیده را تحویل دادید نمره قبولی امتحان خود را گرفتید و یک نمره ۱۸ که به کسی نمی‌دادند برای من منظور کردند.

مرحوم همایی بارها خطاب به من می‌فرمودند که کتاب جواهر الادب تدوین احمد الهاشمی، باید انیس اللیل تو باشد. وقتی در اسفند سال ۱۳۴۵ش. برای خداحافظی حج به منزلشان رفتم، خیلی گریستند. خدمتشان عرض کردم امروز ۲۳ ذی‌القعده است و اگر شما اراده بفرمایید کار صدور گذرنامه و مقدمات سفر حج شما را از طریق (علیقلی) اردلان (۱۲۸۰ ـ ۱۳۶۴ ش.) دنبال می‌کنیم و شما هم در حج امسال مشرف خواهید بود. ایشان دوباره این شعر را خواندند و گریستند:

به طـواف کعبه رفتـم به حرم رهم ندادند
که برون در چه کردی که درون خانه آیی؟

نقل از کانال استاد محسن الویری


@sibawayhis
Forwarded From فطرس مدیا
#کلیپ_مستند
سفر به قلب جهان #شیعه
توسط یک آلمانی "هانس گئورگ برگر" عکاس و نویسنده #آلمانی است
او متولد سال 1951 میلادی است و بیش از ۴۰ سال از عمرش را به #عکاسی پرداخته است
«#دین» موضوع اصلی سوژه‌های عکاسی او در نقاط مختلف جهان بوده است
وی چند سال در #ایران زندگی کرده است تا تحقیقات خود را روی #مذهب #تشیع با حضور در حوزه‌های #علمیه تکمیل کند
او علت این کار را عدم توجه هنرمندان #غربی به این زمینه دانست و همکاری حوزه‌های شیعه را با یک هنرمند غربی را بی‌سابقه عنوان کرد
برگر همچنین آشنایی با نظام آموزشی حوزه‌های شیعه و زندگی #طلاب در این بخش را از پیش برنامه‌های خود خواند و افزود که تشیع ظرفیت و توانایی بسیاری برای برقراری ارتباط و علم‌ آموزی از آن دارد
وزات خارجه آلمان و ایران با همکاری #یونسکو و #کاخ_گلستان کتاب «مکاشفه و تماشا؛ سه سفر به قلب جهان شیعه» را رونمایی کرد
که شامل تصاویر عکاسان #قاجاری از امکان #مقدس و همچنین سفرهای برگر به #اصفهان، #قم و #مشهد و عکاسی از اماکن شیعی در این شهرها همچون حوزه‌های علمیه است
وی اخیراً نشان درجه اول افتخار شایستگی جمهوری فدرال آلمان را به پاس زحماتش دریافت کرد

@fotrosmediatv
@fotrosmediatv
@fotrosmediatv
Forwarded From Rezvan Vatankhah
إِنَّا للّه وإِنّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ
درگذشت عالم عامل ، دانشمند فرهیخته ، مفسر قرآن و شارح نهج البلاغه
بازمانده ی سلف صالح ، مرحوم مغفور
استاد دکتر #محمدباقر_کتابی
برای جامعه فرهنگ و ادب #اصفهان، فاجعه ایی جبران ناپذیر است .
خدایش غریق رحمت بی منتهای خود بفرماید .
از شمار دو چشم یک تن کم
وز شمار خرد هزاران بیش
این مصیبت را به خانواده ی محترم و به شایستگان علم و ادب و ایمان و تقوای اصفهان ، تسلیت می گوید .
#فضل_الله_صلواتی
بیست و سه / یک / نود و هفت
Forwarded From ⏳تاریخ درترازو⌛
هشتاد و هفت سال پیش در چنین روزهایی، قانونی در ایران تصویب شد که به موجب آن زنان و دختران ایرانی از استفاده از چادر، روبنده و روسری منع شدند.

اولین عکس بعد از #کشف_حجاب، سه زن با پوشش فرنگی در آتلیه عکاسی چهره نمای #اصفهان،
سال ۱۳۱۴ خورشیدی.


t.me/tarikhdartarazoo 🏛
Forwarded From موسسه تاریخ متون
🔸دیدار با استاد دکتر #محمود_مهدوی_دامغانی ـ #بخش_دوم

استاد مهدوی دامغانی همچنین در باره مرحوم #جلال_همایی (۱۲۷۸ ـ ۱۳۵۹ ش.) فرمودند که ایشان از نظر دین‌باوری عِدل نداشت. وی همواره تهران بود و فقط به دلیل هم‌درس بودن با #شیخ_هاشم_قزوینی در #اصفهان، دوبار برای دیدن شیخ هاشم به مشهد آمد. در
آن زمان در ماه مبارک رمضان هم نوزدهم و هم بیست و یکم تعطیل رسمی بود. یک بار در روز هجدهم ماه مبارک رمضان اشعاری از #مولوی در وصف #امیر_المؤمنین_علی علیه السلام خواند و شرح کرد و در حین آن، چنان می‌گریست که من از بکّائین چنین گریه‌ای ندیده‌ام. کسی که قصیده‌ای با این  بیت بسراید، معلوم است که در چه مقام و جایگاهی است:

مرگ آخته تیغ بر گلویم
من مست هوا و آرزویم

(مطلع این قصیده چنین است: پایان شب سخن‌سرایی ـ می‌گفت ز سوز دل همایی)

ابوالحسن تهامی (شاعر مرثیه‌سرای قرن پنجم هجری) قصیده‌ای در مرگ فرزند هشت ساله خود در پنجاه و چهار بیت سروده که بقدری زیباست که مخالفان او برای این که این قصیده رواج پیدا نکند، آن را قصیده شومیه نامیده‌اند و چنین رواج داده‌اند که اگر کسی این قصیده را تا آخر بخواند فرزند او خواهد مرد.

(مطلع این قصیده چنین است: حُکم المنیه فی البریه جار ـ  ما هذه الدنیا بدار قرار) روزی استاد همایی در ابتدای درس، این بیت از قصیده را روی تابلو نوشتند:

طُبِعتُ علی کَدَر و انت تریدها
صَــفواً مـن الاقــذاء و الاکـدار

و آن را با مرثیه‌ای از #رودکی تطبیق دادند و فرمودند قصیده تهامی دو سه دهه پس از رودکی سروده شده است، ولی "توارد" با "سرقت ادبی" فرق دارد و نباید هم‌مشابهتی را بلافاصله به سرقت ادبی موصوف ساخت. ایشان فرمودند مَرد میخواهم که این قصیده تهامی را اعراب  و شرح کند، من عرض کردم که چرا کسی را خودتان برای این کار انتخاب نمی‌کنید؟ به من فرمودند خودت این قصیده را شرح کن. سپس از من پرسیدند فرزند داری؟ گفتم بله سه فرزند دارم، فرمودند به خرافه شوم بودن این قصیده اعتنا نکن و آن را شرح کن. مرحوم همایی مسیر منزلشان در سرچشمه تا دانشگاه تهران را پیاده می‌آمدند و برمی‌گشتند و اغلب به هنگام بازگشت، دانشجویان ایشان را همراهی می‌کردند. من یک بار در مسیر منزل، مشکل خود را در فهم این بیت از قصیده تهامی مطرح کردم و پاسخ گرفتم:

إنی وُتِرتُ بِصارمٍ ذی رونقٍ  
أعــدَدتُه لطلابـــــه الاوتـــار

مدتی بعد، در باره یکی دیگر از ابیات سوال کردم و ایشان برآشتفتند و فرمودند من از شاگرد پخته‌خوار بدم می‌آید و این بار پاسخ مرا ندادند. وقتی شرح این قصیده تمام شد آن را از طریق دخترشان خانم دکتر همادخت همایی که ایشان هم هم‌کلاسی ما بودند تحویل استاد دادم و ایشان در جلسه بعد دخترشان را خطاب قرار دادند (و با این کار حرمت آقایان دانشجویان برجسته‌ای را که آنها هم در کلاس بودند، پاس داشتند) و با اشاره به نوشته من، گفتند بزرگان این گونه کار می‌کنند.

بعدها که برای امتحان به نزد ایشان رفتم، گفتند شما همان روز که آن شرح قصیده را تحویل دادید نمره قبولی امتحان خود را گرفتید و یک نمره ۱۸ که به کسی نمی‌دادند برای من منظور کردند.

مرحوم همایی بارها خطاب به من می‌فرمودند که کتاب جواهر الادب تدوین احمد الهاشمی، باید انیس اللیل تو باشد. وقتی در اسفند سال ۱۳۴۵ش. برای خداحافظی حج به منزلشان رفتم، خیلی گریستند. خدمتشان عرض کردم امروز ۲۳ ذی‌القعده است و اگر شما اراده بفرمایید کار صدور گذرنامه و مقدمات سفر حج شما را از طریق (علیقلی) اردلان (۱۲۸۰ ـ ۱۳۶۴ ش.) دنبال می‌کنیم و شما هم در حج امسال مشرف خواهید بود. ایشان دوباره این شعر را خواندند و گریستند:

به طـواف کعبه رفتـم به حرم رهم ندادند
که برون در چه کردی که درون خانه آیی؟

نقل از کانال استاد محسن الویری


@sibawayhis