Forwarded From دعبل
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#غلامرضا_سازگار

ای دُرّ یگانه ی ولایت
محبوبه ی خانه ی ولایت

ای گنج حسین در خرابه
پیوسته به گریه و انابه

ای فاطمه را سرور سینه
زهرای سه ساله در مدینه

خورشید به سایه ی نگاهت
آغوش حسین جایگاهت

در سنّ صِغر بزرگ بانو
عصمت زده پیش پات زانو

تو سوره ی کوثر حسینی
آیینه ی مادر حسینی

بین اُسرا امیر اسلام
از سوی پدر سفیر اسلام

یادآور فاطمه قنوتت
فریاد حسین در سکوتت

فریاد خدا خدا خدایت
جوشیده زاشک بی صدایت

دل ها به محبّت تو پابست
قرآن حسین بر سر دست


نازک بدنت پر از نشانه
از بوسه ی گرم تازیانه

از خون سرت ز ضربت سنگ
گیسوی مقدّست شده رنگ

تو عطر بهشت کربلایی
در شامی و قبله ی ولایی

تو بود و نبود اهل بیتی
تو یاس کبود اهل بیتی

روی تو حسین را صحیفه
آزرده زسیلی سقیفه

بر فرق تو ریخت ای گل پاک
خاکستر و سنگ و خار و خاشاک

ای رأس عمو چراغ راهت
کرده زفراز نی نگاهت

ای ماه به خاک آرمیده
برخیز ستاره ات دمیده

چشمی بگشا که دلبر آمد
برخیز که یار، با سر آمد

ای چشم حسین، روی حق بین
خورشید به دامن طبق بین

بر دیدن روی یار امشب
رو پوش بزن کنار امشب

دوران غمت به سر رسیده
گم گشته ات از سفر رسیده

تو لاله و باغبانت این است
تو ماهی و آسمانت این است

این است که ظهر روز عاشور
با گریه شد از تو کم کمک دور

این است که بر تو تاب می داد
از اشک دو دیده آب می داد

این است که با دلی پر از درد
بر عمّه سفارش تو را کرد

این است که زیر چوب دیدی
قرآن ز دهان او شنیدی

این هستی توست در برش گیر
گل بوسه ز روی انورش گیر

بگشوده دو چشم خود به سویت
با گریه نگه کند به سویت

من داغ گل مدینه دارم
آتش به درون سینه دارم

جان را شرری ز ناله کردم
دل را حرم سه ساله کردم

در ماتم او سیاه پوشم
پیچیده صدای او به گوشم

آن طفل یتیم داغ دیده
گوید به سر ز تن بریده

کای مهر سحر طلوع کرده!
مه پیش رخت خضوع کرده

قربان دو چشم نیم بازت
خاموشی و اشگ جان گدازت

این اشک دو دیده ات مرا کشت
رگ های بریده ات مرا کشت

شب از سفر آمدی پدر جان
وقت سحر آمدی پدر جان

گردیده به جای گوشواره
سوغات تو حلق پاره پاره

کی جسم تو را به خون کشیده؟
رگ های گلوت را بریده

گیرم که لبت زچوب خستند
دندان تو را چرا شکستند

چشم تر و کام خشک داری
از خاک تنور مُشک داری

قرآن و خدنگ، وای بر من
پیشانی و سنگ وای بر من

خجلت زده از تو و عمویم
از آب، دگر سخن نگویم

القصّه در آن سیاهی شب
سر بود و رقیّه بود و زینب

بر عمّه وفای خود نشان داد
لب بر لب شه نهاد و جان داد

خاموش چراغ انجمن شد
پیراهن کهنه اش کفن شد

@deabelnews
Forwarded From دعبل
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#غلامرضا_سازگار

آن نازدانه فاطمه ی کوچک خداست
ریحانه‌ای ز گلشن سرسبز ابتداست

یـک قبلـه ی مـلائکه الله در زمیـن
یک سوره ی مبارکه ی نور در سماست

باب الحوائجی‌ست که همچون عموی خویش
پیوسته خلق را به درش روی التجاست

در سن کودکی ست علمدار شهر شام
همچون عموی خود که علمدار کربلاست

گنجی‌ست درخرابه و ماهی‌ست در زمین
نوری‌ست بین ظلمت وطوری به قلب ماست

مجمـوعه ی فضـائل زهـرا بـه کودکی
منظومه ی اسارت و محبوبه ی خداست

خاک خرابه‌اش که بوَد تربت حسین
چون خاک کربلا به همه دردها دواست

هم سنگرشهیده ی زهراوزینبین
آیینه ی حسین وحسن قلب مرتضاست

مانندتحت قبه ی مولایمان حسین
حاجات جن وانس درآن آستان رواست

آن ماهپاره پاره ی ماهی ست ازحسین
اوسوره ی مبارک والشمس والضحی ست

تنهانه جان وتن ،پدرومادرم فداش
آن نازدانه دخترناموس کبریاست

حاجت ازوبخواه که باب الحوائج است
مشکل براوبیارکه دستش گره گشاست

اطراف قبرکوچک آن دخترحسین
سوزدرون واشک بصربهترین دعاست



قرآن کوچکی به روی دست اهل‌بیت
آیات وحی‌ش از اثرِ کعبِ نیزه‌هاست

ذکر خدا تمام نفس‌های خسته‌اش
سر تا قدم شراره ی فریاد بی‌صداست

هـر نـازدانه را به سر دست لاله‌ای ست
او را به روی دست، سرِ از بدن جداست

دانی چرا چو فاطمه شب زیر خاک رفت
میراث این سه ساله غمِ دختِ مصطفاست

یـاس کبـود آل نبـی، پـای تـا بـه سر
آیینـه‌دار فـاطمه از فـرق تا به پاست

او یک فرشته و به رخش جای دست دیو
یایک ملک که گوشه ی ویرانه‌اش سراست

می‌کرد زیر لب، دل شب از خود این سؤال:
بابا چه شد؟ برادر من کو؟ عمو کجاست؟

بـا آنکـه در خرابه غـریبانه داد جـان
ملک خدا به یاد غمش محفلِ عزاست

با اشک، روی سنگ مزارش نوشته‌اند
بر برگ یاس سوخته سیلی زدن خطاست

@deabelnews
Forwarded From دعبل
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#غلامرضا_سازگار

دنیاچراجلال تورادرنظرنداشت
افسوس کزمقام بلندت خبرنداشت

تاشام رامدینه کندقبرکوچکت
ازتوحسین،فاطمه ای خوبترنداشت

عمرکم تودرسفرشام شاهداست
مثل توسیدالشهداهمسفرنداشت

غیرازتوای سه ساله سفیربزرگ شام
دنیاچنین سفیربه سن صغرنداشت

زیبدکندبه امت اسلام مادری
آن کودک خرابه نشین کاوپدرنداشت

کی دیده یک سه ساله شودفاتح دمشق
دنیابه یاداین همه فتح وظفرنداشت

ازکربلاگرفته الی شام،دم به دم
بامرگ روبروشدوبیم ازخطرنداشت


ای مصحفی که چشم خدابرفرازنی
یکدم ز آیه های رخت چشم،برنداشت

تاریخ غربت علوی درحدیث شام
چون صفحه ی رخت سندی معتبرنداشت

غیرازشبی که بودچراغت سرپدر
یک شب خرابه ی توچراغ سحرنداشت

با آنکه ناله ات جگرسنگ راشکافت
آهت به قلب خصم ستمگراثرنداشت

هرتیرغم که خواست بردحمله بردلت
جزسینه ی مقدُس زینب سپرنداشت

بی اشک توخرابه فراموش گشته بود
بی آه توچراغ اسارت شررنداشت

زینب به شام باهمه ی دردوداغ ها
داغی چوداغ ماتم توبرجگرنداشت

برقبربی چراغ توتا صبح،اشک ریخت
صورت زروی خاک مزارتوبرنداشت

دُرّیتیم فاطمه اش رفت زیرخاک
جزاشک دیده بهرعزایش گهرنداشت

دنیابدان! که جای کفن آن عزیزجان
جزجامه ی سیاهِ اسارت به برنداشت

چون آفتاب سوخت درآغوش آفتاب
چتری به غیرزلف پریشان به سرنداشت

جان داددرخرابه کنارسرپدر
چون طایری که بال زدوبال وپرنداشت

روی کبودوهجررخ یارودفن شب
گویی جزارث فاطمه ارثی دگرنداشت

«میثم»چواین قصیدهءجانسوزمی سرود
جزاشک وآه وسوزدل وچشم ترنداشت

@deabelnews
Forwarded From unknown
🌈 در مدح کریم اهل بیت امام حسن مجتبی "ع"

ای پسر اول شیر خدا
ای به حسین‌بن‌علی مقتدا

کل محمّد! و تمام علی!
بر قد و بالات سلام علی

تمام ‌قد، آینه ی کبریا
مدال دوش خاتم‌الانبیا

تجسم جمال سرّ و علن!
کریم آل فاطمه یا حسن!

چشم خدا محو تماشای تو
ارض و سما غرق تجلای تو

طلعت زیبات حسن در حسن
بلکه سراپات حسن در حسن

روی تو تفسیر تبارک شده
ماه صیام از تو مبارک شده

ماه خدا عاشق شب‌های تو
روزه گشوده است ز لب‌های تو

مدح تو شد زینت لوح و قلم
بین امامان به کرامت علم

مظهر حُسن ذوالجلالی حَسن
چارده آیینه جمالی حسن

ماهِ سر شانه ی پیغمبری
مصحف روی سینه ی حیدری

مدح تو وحی خالق سرمد است
خواندن آن به عهده ی احمد است

جود و کرم هماره پا بست توست
دست کرامتِ خدا دست توست

دانش کل، قطره ای از علم تو
خصم، خجالت‌زده ی حلم تو

سلام بر دست یداللّهی‌ات
به ذوالفقار اسداللّهی‌ات

خلق و مرامت همه پیغمبری
بازوی خیبر شکنت حیدری

سکوت تو رمز پیام حسین
صلح تو منشور قیام حسین

از طرف داور جان‌آفرین
بر تو و استقامتت آفرین

صبر تو سنگی شد و آمد فرود
بر سر خصم ای به سکوتت درود

سلام بر تیغ شرربار تو
جنگ جمل شاهد پیکار تو

دست تو دست علی مرتضاست
اشاره ی چشم تو خیبرگشاست

چو ذوالفقار از کمر برآری
کم از علی مرتضا نداری

تو در شجاعت پدری یا حسن
او حسن و تو حیدری یا حسن

تو و علی دو بازوی خدایید
همدم و هم‌سنگر و هم صدایید

علی تو، زهرا تو، پیمبر تویی
وارث ذوالفقار حیدر تویی

فاتح پیکار جمل کیست؟ تو!
حیدر کرار جمل کیست؟ تو!

فتنه چو با تیغ تو شد رو به رو
خورد زمین با شتر سرخ‌مو

طریق فتح را تو طی کرده ای
ناقه ی فتنه را تو هی کرده ای

عجب ندارم ای علی را سلیل
تیغ به دست تو دهد جبرییل

روا بود به وصف تو یا حسن
ندای (لافتی الا حسن)

ای که بقیع دل ما قبر توست
شجاعت برتر تو صبر توست

تو پسر اَصبر صابرینی
تو آسمان وحی در زمینی

تو شهریار دست‌ بسته دیدی
تو گوشواره ی شکسته دیدی

تو وارث غریبی حیدری
تو شاهد شهادت مادری

تو شاهد قتل برادر شدی
به کودکی عصای مادر شدی

ای دل شب نهان ز چشم همه
مُشیّع جنازه ی فاطمه!

با چه گنه حق تو غصب کردند؟
خصم تو را جای تو نصب کردند

ای همه شب خون جگر قوت تو
تیر کجا و تن و تابوت تو

ای به تو دائم شده آزارها
جور زمان کشته تو را بارها

بعد نبی دست عدو باز شد
قتل تو از کودکی آغاز شد

هر شب و هر روز چه شد با دلت؟
بعد همه یار تو شد قاتلت

به گریه ی زینب کبرا قسم
به چادر خاکی زهرا قسم

بار دگر هم کرم آغاز کن
در به روی «میثم» خود باز کن


#غلامرضا_سازگار
🆔 @Asefchannel
Forwarded From unknown
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#غلامرضا_سازگار

جزمن به كودكي چه كسي قامتش خميد؟
طفل سه ساله، محنت صد ساله را كشيد

ثابت شده ست بعد فراق پدر به من
مادر مرا برای غم و غصه پرورید

روزی که خواست ازمنِ دلخون جدا شود
آمد به خیمه گریه‌کنان ناز من کشید

طوری کشید ناز مرا کز نگاه او
رنگ از عِذار زینب خونین‌جگر پرید

شب‌زنده داري من و ويران نشينيم
ارثي ست كز علي به من خسته‌دل رسيد

از بس نشسته گَرد يتيمي به چهره ام
گويي به كودكي شده موي سرم سپيد

من دختري مجاهد و آزاد زاده ام
رسم جهاد يافتم از خسرو شهيد

مأمور گشته ام ز بعد پدر تا به شهر شام
حق را براي مردم حق‌جو كنم پديد

بي اسلحه بدون قوا، آمدم، ولي
از من شكست يافت به نيروي حق، يزيد

با آنكه كاخ ظلم زمن گشته واژگون
مظلومتر، زمانه زمن، دختري نديد

وقت وفات داد برايم سر پدر
آنكس كه مادرش جگر حمزه را جَويد


🔹
Forwarded From دعبل
#امام_حسین_علیه_السلام
#اربعین
#غلامرضا_سازگار

اگرچه بااسارت،کوچ ازین دشت بلاکردم
نه تنهاشهرکوفه،شام راهم کربلاکردم

صفایم کربلاومروه شام اسم تولبّیکم
شروع سعی ازگودال تاطشت طلاکردم

چهل منزل زیارت کرده ام ماه جمالت را
چهل شب درنمازشب توراهرشب دعاکردم

به اجرای وصیّتهای توتنهاکمربستم
جفابعدازجفادیدم به عهدخودوفاکردم

جداشدبندبندم درکنارقتلگاه از هم
دمی که دخترت راازروی جسمت جداکردم

دلم درقتلگه بودو دم دروازهءکوفه
جمالت رازیارت برفرازنیزه ها کردم

توباآوای قرآن معجزختم رسل کردی
من ازیک خطبه اعجازعلیِ مرتضی کردم

نمیدانم چگونه بی تورفتم بی توبرگشتم
نمیپرسی چهادیدم چهاگفتم چهاکردم؟

نمازشب نشسته خواندم امّاروز،استادم
به شمشیربیانم نهضتی دیگربه پاکردم

به دست بسته دربزم یزیدبی حیارفتم
ولی ازدست زین العابدین زنجیرواکردم

غریبیِّ علیّ وفاطمه برمن مجسّم شد
شبی که دخترت رادفن درویرانسراکردم

کنارطشت زردیدم که زهرابرتومیگرید
گریبان چاک دادم گریه باصاحب عزاکردم

اگرچه قامتم خم شدقیامت کردهرگامم
به جان مادرم حقّ قیامت رااداکردم
@deabelnews
Forwarded From دعبل
#دورهء_محرم
#حضرت_مسلم_علیه_السلام
#غلامرضا_سازگار

کیست مسلم؟ پنج تن را نور عین
مورد تایید مولایش حسین

کیست مسلم؟ یاور خون خدا
اوّلین پیغمبر خون خدا

دست های بسته اش اعجاز کرد
باب فتح کربلا را باز کرد

با تن مجروح، پا تا سر گریست
رو به مولایش دم آخر گریست

ای سلام الله بر جان و تنت
اشک و خونم هر دو وقف دامنت

کیستم من؟ اولین قربانی‌ات
جان دو قربانی‌ام ارزانی ات

دور کعبه یاد ما کن یا حسین
مسلمت را هم دعا کن یا حسین

دوست دارم ای همه آیات نور
دست عباس تو را بوسم ز دور

اولین سرباز میدانت منم
ذبح پیش از عید قربانت منم

فرقم از خون چشمۀ زمزم شده
حج ما هر دو شبیه هم شده

حج من داغ دو طفل بی‌سرست
حج تو داغ علی اکبرست

حج من خون گلو افشاندن ست
حج تو بر نیزه قرآن خواندن ست

حج من سردادن از بالای بام
حج تو از کربلا تا شهر شام

حج من در کوچه ‌ها گردیدن ست
حج تودر موج خون غلتیدن ست

حج من در راه تو جان دادن ست
حج تو از صدر زین افتادن ست


🔹@deabelnews
Forwarded From دعبل
#دورهء_محرم
#حضرت_مسلم_علیه_السلام
#غلامرضا_سازگار

کیست مسلم؟ پنج تن را نور عین
مورد تایید مولایش حسین

کیست مسلم؟ یاور خون خدا
اوّلین پیغمبر خون خدا

دست های بسته اش اعجاز کرد
باب فتح کربلا را باز کرد

با تن مجروح، پا تا سر گریست
رو به مولایش دم آخر گریست

ای سلام الله بر جان و تنت
اشک و خونم هر دو وقف دامنت

کیستم من؟ اولین قربانی‌ات
جان دو قربانی‌ام ارزانی ات

دور کعبه یاد ما کن یا حسین
مسلمت را هم دعا کن یا حسین

دوست دارم ای همه آیات نور
دست عباس تو را بوسم ز دور

اولین سرباز میدانت منم
ذبح پیش از عید قربانت منم

فرقم از خون چشمۀ زمزم شده
حج ما هر دو شبیه هم شده

حج من داغ دو طفل بی‌سرست
حج تو داغ علی اکبرست

حج من خون گلو افشاندن ست
حج تو بر نیزه قرآن خواندن ست

حج من سردادن از بالای بام
حج تو از کربلا تا شهر شام

حج من در کوچه ‌ها گردیدن ست
حج تودر موج خون غلتیدن ست

حج من در راه تو جان دادن ست
حج تو از صدر زین افتادن ست


🔹@deabelnews
Forwarded From دعبل
#امام_حسین_علیه_السلام
#بازگشت_به_مدینه
#غلامرضا_سازگار

من از سفر، جگر داغدیده آوردم
سرشک دیده و قد خمیده آوردم

من از دیار شهیدان عشق می‌آیم
پیام‌ها ز گلوی بریده آوردم

رسیده بر جگرم زخم نیزۀ خولی
خبر ز سینۀ از هم دریده آوردم

گزارش بدن پاره‌ پاره را دارم
خبر ز پیکر در خون کشیده آوردم

ز دشت کرب‌وبلا پاره‌ پاره پیرهنی
ز شش برادر در خون تپیده آوردم

خجالتم مده ای باغبان گلشن وحی
سلام بر تو ز گل‌های چیده آوردم

برای مادر مظلومه چادری خاکی
از آن سه‌ساله یتیم شهیده آوردم

در این سفر عوض درّ و گوهر و یاقوت
برای مادر خود اشک دیده آوردم

من از محل یهودی‌ نشین شام آیم
ز بام سنگ به فرقم رسیده می‌آیم

ز آفتاب رسالت از این سفر «میثم»
خبر ز ماه به خون آرمیده آوردم


🔹@deabelnews
Forwarded From دعبل
#امام_سجاد_علیه_السلام
#غلامرضا_سازگار

محیط نور را نور آفریدند
سپاه شور را شور آفریدند
به خورشید ولایت ماه دادند
بگو نورِعلی‌نور آفریدند

سپهر امشب زند بر خاک، زانو
مَلَک خواند ثنای شهربانو

خدا امشب ولیّش را ولی داد
جمالی منجلی نوری جلی داد
حسین بن علی چشم تو روشن
که امشب بر تو ذات حق علی داد

شب وجد امام عالمین ست
که میلاد علی ابن الحسین ست

جمالِ بی مثالِ داور ست او
به خَلق و خُلق و خو پیغمبر ست او
حسن زادی، حسین آورده‌ای، یا
امیرالمؤمنین دیگر ست او

به چشم نور از او نور بارد
جمال چارده معصوم دارد

به مولا جلوه مولا مبارک
جمال ربی‌الاعلی مبارک
امام چارم آوردی به دنیا
عروس حضرت زهرا مبارک

عبادت‌های حیدر یاد آمد
که عید حضرت سجاد آمد

به چشمم نور مطلق آفریدند
به نامم ذکر یاحق آفریدند
یقین باشد مرا امشب دوباره
به سر شور فرزدق آفریدند

سرشک شوق ریزد از دو عینم
که مداح علی ابن الحسینم

به صورت حُسنِ صورت آفرینش
ز صورت آفرینش، آفرینش
فلک خواند به لب عین الحیاتش
ملک گوید به رخ حقّ الیقینش

کلام وحی ریزد از دهانش
دعا گل بوسه گیرد از لبانش

خدا مشتاق یارب یارب اوست
سحر دلداده ذکر شب اوست
کلیم الله مدهوش تکلّم
مسیحا زنده لعل لب اوست

عبادت بوسه گیرد از جبینش
خدا فرموده زین‌العابدینش

ولایت تشنه جام ولایش
همه دل‌هاست، دشت کربلایش
چهل پرواز از گودال تا شام
چهل معراج تا طشتِ طلایش

سفر از کبریا تا کبریا داشت
عروجی همچو ختم‌الانبیا داشت

به خلقت در اسارت مقتدایی
کند در بندگی کار خدائی
کند روز اسارت دست بسته
ز کار عالمی مشکل گشائی

فراز ناقه اوج اقتدارش
زبان هنگام خطبه ذوالفقارش

کلامش همچو آیات شریفه
حماسه، روشنی، حکمت، لطیفه
به دریای دلِ اهلِ تولّا
گهر جاری است از متن صحیفه

دعای اوست وحی آسمانی
معانی در معانی در معانی

الا سیر عروجت تا سحرگاه
من الله و الی الله و مع الله
نهان از چشم‌ها اسرار خود را
علی با چاه می‌گفت و تو با ماه

تو قرآنی تو ایمانی تو دینی
تو سر تا پا امیرالمؤمنینی

مزارت بیت قرب داور ماست
بقیعت کربلای دیگر ماست
به معراج عروج از خویش تا دوست
تولای شما بال و پر ماست

به "میثم" از ازل شد این عنایت
که با مهر شما گردد هدایت


🔹@deabelnews