⭕️⭕️






#معرفی کتاب مادر کافی
نویسنده:جو فراست


جو فراست مشهور ترین پرستار بچه در دنیاست و بیشتر از ۲۲ سال است که در زمینه مراقبت از کودکان فعالیت می‌کند.
او چند کتاب نوشته که بسیاری از آن‌ها به فارسی هم ترجمه شده‌اند.
علاوه‌بر این سال‌هاست برنام
ه تلویزیونی  «پرستار عالی» را اجرا می‌کند که در ۴۹ کشور جهان پخش شده است و پرطرفدارترین برنامه تلویزیونی درباره مراقبت از کودکان است.


#او در برنامه‌هایش درباره موضوعات رفتاری کودکان مثل رفتار در جمع، مدیریت زمان غذا، رقابت با خواهر و برادر، کنترل خشم و…

#صحبت می‌کند و همیشه راهکارهای دست اولی را ارائه می‌کند که راهگشای مشکلات پدر و مادرهاست.
#جو فراست ؛ قهرمان تربیت کودک و معروفترین دایه جهان ؛

# مثل هیمشه آماده است که برای خانواده های نیازمند کمک توی خونه هاشون آستین بالا بزنه:
#چه رام کردن کودک ۶ ساله
# پرخاشگر، چه متقاعد کردن کودک ۹ ساله ای به خوردن اولین وعده غذایی گرمش،

چه کمک کردن به کودکان خشمگین برای پذیرفتن پدرخوانده جدیدشون.

#جو فراست به طیف وسیعی از مسائل خانوادگی میپردازه.


#از شیفتگی های مدرن نوجوانان مثل اس.ام.اس و جراحی پلاستیک؛ تا جنگ و جدالهای قدیمی با کودکان بدغذا و بدخواب.


#این کتاب شامل موضوعات و سرفصل های زیر است: 

#روش های اصولی مراحل رشد :

از تولد تا 6 ماهگی : آنچه باعث لذت نوزاد شما #میشود ،
# آنچه مادران باید بدانند


6 تا 18 ماهگی
#دندان در آوردن و اقدامات لازم
اضطراب جدایی

کودک نوپا
#( 18 ماهگی تا 3 سالگی )
#خصوصیات کودکان نوپا ،
# تعیین حد و حدود و خط قرمزها ،
#چسبیدن کودک نوپا به شما
آموزش توالت رفتن و کنترل دفع

#دوران پیش دبستانی


# ( 3 تا 5 سالگی ) : دوست یابی

#ایمنی

#برقراری روال معین و تعیین قوانین : 

#نکات مهم در برنامه ریزی مناسب ،
#آرامش ، قوانین ،
#رفتارهای ممنوع ،
# وقتی دیگران از فرزند شما نگهداری میکنند ، 

#تعیین حد و حدود و خط قرمزها :

#رویه ی مناسب ،
# عشق و احترام ،
#چگونه با کودک خود حرف بزنید
# ( لحن قاطع
# ، لحن تایید ،
# لحن قانع کننده ) ،
#چگونه  کودک را به رعایت نظم و انضباط عادت دهیم ،
#دور کردن ،
#تنبیه
# ( توقیف اسباب بازی
پاداش و جایزه
# ، تنبیه سبک بدنی )

#لباس پوشاندن ،
#شستشو و نظافت 

#آموزش توالت رفتن : 

 زمان مناسب برای آموزش
#توالت رفتن ،
#چگونگی آموزش توالت رفتن ،
# کنار گذاشتن لگن ،
# شب ادراری ،
#بی اختیاری در دفع 

تغذیه کودک :

تغذیه شیرخواران
# ، تغذیه شیرخوار با شیر مادر
# ، تغذیه با شیر خشک ،
#چگونه و از چه هنگامی غذای کمکی را آغاز کنید
# ، از شیر گرفتن
بهانه گرفتن از غذا 

رفتارها و مهارت های اجتماعی :

#بازی ،
#همبازی شدن با کودک ،
#اسباب بازی ،
نق زدن ،
#خجالتی بودن کودک
# ، ترس ،
# بیرون از خانه
( خرید ،
 مشارکت ، ماشین سواری
# ، روش مشارکت و سرگرم کردن کودک و ...)

#زمان خواب :

#عدم تمایل کودک به خوابیدن
# ، خواب مناسب کودک ،
# خواباندن چندین فرزند
کنترل گربه های شبانه ،
# از خواب بیدار شدن در نیمه های شب ،
# به تنهایی نخوابیدن کودک ،
#بیرون آمدن از رختخواب ،
# کابوس های شبانه 

وقت شناسی و اوقات فراغت :

توجه اختصاصی ،

# حسادت کودکان به یکدیگر ،
#بازی کودکان با یکدیگر ،
#دعوای کودکان ،
#زمان اختصاصی برای والدین ،
#تفریح خانوادگی 

و سرفصل ها و نکات مفید دیگری که برای پرورش کودک در سالهای پیش از دبستان بسیار کارآمد است.


#معرفی_کتاب


@yortchi_bosjin_pdf
Forwarded From کانال حسن قریبی
زبان «ایرانچه‌ای» در سمرقند!

می‌گفت در #سمرقند یک زبان #ایرانچه‌ای هم داریم... پرسیدم منظورت زبان #فارسی است؟
جواب داد: «نه، زبان ما فارسی است، اما آنها ایرانی هستند و ایرانچه‌ای سخن می‌گویند که برای ما فهما نیست»... اول فکر کردم شاید آنها با لهجه‌ء مثلاً به قول تاجیک‌ها، #تهرانی صحبت می‌کنند...
وقتی دید من هنوز حیرانم ادامه داد: «همان‌هایی که با زنجیر و کارد خودشان را زخم می‌زنند». یک دستش را از روی فرمان برداشت و با آن حرکتی شبیه به زنجیرزنی انجام داد.
فیروز گفت: هاااا...منظورش عزاداری بعضی شیعیان است. گفتم: «این را فهمیدم، اما می‌گوید زبانشان فارسی نیست و به ایرانچه‌ای گپ می‌زنند... من این قسمتش را نفهمیدم»!!
پیاده شدیم و او رفت...
به استاد #عبدالوهاب که رسیدم پیش از همه از داستان زبان ایرانچه‌ای پرسیدم و گفتم: «حتماً دربارهء آن تحقیق شده است اما من بار نخست است که می‌شنوم».
گفت: «بله در سمرقند محله‌ای‌است به نام #پنجاب که محلهء ایرانی‌هاست... آنها از ایرانیان #آذری شیعه هستند که سال‌هاست ساکن سمرقندند و زبان خودشان را دارند که با ترکی ازبکی تماماً فرق دارد. چون از ایران آمده‌اند؛ به آنها ایرانچه، و زبانشان را ایرانچه‌ای می‌گویند، #چه در اینجا #پسوند_نسبت است مثل ایرانی...من همین قدر می‌دانم... خواهید شما را بَرَم آنجا»؟
گفتم: «خیلی ممنون مزاحم نمی‌شوم... به دیگر احوالاتمان رسیدیم و بدرود کردیم.
غروب آمدیم هتل و من مشغول نوشتن همین یادداشت شدم ...
دقیقاً به همین جا که رسیدم دلم طاقت نیاورد به فیروز گفتم: فیروز پاشو ! پاشو بریم محله پنجاب... لباس پوشیدیم و یک تاکسی گرفتیم ... راننده سه چهار بار پرسید: «کجای پنجاب کار دارید»؟ و ما سه چهار بار جواب دادیم: «هیچ جایش... برویم ببینیم چه خبر است»؟
پشت یک چهارراه گفت: «پس از #سوئیتفار (چراغ قرمز) پنجاب سر می‌شود»... خیابان‌ها سوت‌وکور بود. از رستوران #حسین‌بابا گذشتیم و کنار مسجد قدیمی محله توقف کردیم و در آن تاریکی، عکس تاری گرفتم... در پیاده‌رو چراغی روشن بود، رفتیم آنجا دو نفر داشتند نرده‌های داروخانه را رنگ می‌کردند پرسیدم: «شما ایرانی هستید»؟ گفتند: «نه! چه در کار»؟
گفتم: «پی ایرانی‌ها می‌گردم»...
با دست به رستوران آن طرف خیابان اشاره کرد و گفت: ‌«اَنَه ایرانی‌ها»!!
رفتم آن طرف خیابان و از نوجوانی که جلو در رستوران نیمه‌باز بود پرسیدم: «شما ایرانی‌هستی»؟ و یک چیزهایی گفتم که از نگاه هاج‌و‌واجش فهمیدم از حرفهایم هیچ سر در نیاورده... حتی فکر کنم کمی هم ترس برش داشت...
فیروز گفت: «یگان موی‌سفید هست که با او گپ زنیم»؟
ما را به داخل دعوت کرد و با دست کسی را نشان داد که در آشپزخانه کار می‌کرد... او هم با حیرت همین طور مات صحبت‌های من شده بود، برایش غریب بودم وقتی که منتظر جوابش شدم پرسید: «ششلیک می‌خواهی»؟
گفتم: «نه فقط برایم با زبان ایرانچه‌ای حرف بزن... مثلاً با همین نوجوان حرف بزن تا من گوش کنم» ...گفت: «این کس ایرانچه‌ای نمی‌داند»... گفتم: «مهم نیست فقط حرف بزن با این دخترچه گپ زنیتان»! گفت: «باشد»... آمد حرف بزند که گفتم: «یک لحظه»! ...و پرسیدم: «اجازت هست از شما نواربرداری کنم»؟
گفت: «میلش»..!
قدری حرف زد و من با گوشی از او فیلم گرفتم... وقتی تمام شد به او گفتم #ساقول! همین را بلد بودم و خداحافظی کردیم و برگشتیم...!

#ازبکستان،
#سمرقند،

#حسن_قریبی
https://t.me/hassangharibi
Forwarded From کتابخانه مجازی