Forwarded From درست راه
🔹 〰 🌀⚜ 📅 ⚜🌀 〰 🔹

📅 - ۴ محرم سالروز سخنرانی عبیدالله بن زیاد لعنت الله علیهما در مسجد کوفه در سال ۶۱ ه . ق

در چنین روزی ﺍﺑﻦ ﺯﻳﺎﺩ ، ﺩﺭ ﻣﺴﺠﺪ ﻛﻮﻓﻪ ﺧﻄﺒﻪ ﺧﻮﺍﻧﺪ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ برای حرکت به سوی کربلا و ﻛﺸﺘﻦ #امام_حسين علیه السلام ، ﺗشویق و تحریک ﻛﺮﺩ .

در برخی از کتب آمده است که ابن زیاد با استناد به فتوای شریح قاضی ⚖ ، مردم را به جنگ حضرت سیدالشهداء علیه السلام تشویق کرد .

شریح بن حارث کندی مشهور به شریح قاضی از علماي درباري بود که به دستور #عمر بن خطاب 🔥 ، قاضی کوفه شد و عمر هنگامی که شریح را به منصب قضاوت کوفه ‌فرستاد ، نامه ‌ای به او نوشت و نحوه قضاوت اسلامی را به او تعلیم داد ‼️ . عثمان 🔥 هم منصب قضای او را تثبیت کرد اما تنفیذ منصب قضاوت شریح از طرف #امیرالمومنین علیه السلام ، مشروط به نظارت حضرت بر نحوه قضاوت او بود و سرانجام به دلیل بعضی قضاوت ‌های نادرست توسط حضرت ، تبعید شد .

از مهم‌ترین قضایایی که در آن ، رفتار و عملکرد شریح توسط امیرالمومنین ، نکوهش شد تا جایی که امام با نوشتن نامه ‌ای به او از کار اشتباهش انتقاد نمود ، موضوع خرید خانه ‌ای مجلل به قیمت ۸۰ دینار در دوران تصدی مقام قضاوت بوده است که شرح آن ، همراه با نامه امام در نهج البلاغه آمده است .

معاویه پس از به دست گرفتن حکومت ، شریح قاضی را بر مسند قضای کوفه نشاند .

برخی فتوی او را از عوامل اصلی در بسیج مردم کوفه و شام علیه حضرت سیدالشهداء علیه السلام می ‌دانند و برخی در مقابل صدور چنین فتوایی از سوی شریح را به صورت کلی تکذیب کرده اند .

#تقویم_شیعه
goo.gl/Y97fyk
Forwarded From " شاهـــراه "
شروع می کنم این شعر را اگر بشود
در انتهای غزل از تو یک خبر بشود

نمیشود که همیشه نمی شود بشود
چقدر گریه کنم شعر شعر تر بشود

درست نیست بگویم تو آمدی که خدا
به فکر بخشش عصیان یک نفر بشود

چرا که چوبه ی گهواره ی تو کافی بود
پر شکسته ی فطرس دوباره پر بشود

فقط نیامده ای تا حضور محشری ات
دلیل محکم بخشیدن بشر بشود

نیامدی که به یمن دعای تو آقا
زمین تشنه ی باران کوفه تر بشود

نتیجه این که فقط یک دلیل می ماند
تو آمدی که علی باز هم پدر بشود

تو آمدی نوه ی دختری پیغمبر
خدا بخواهد و این بار هم پسر بشود

به داغ عشق گرفتار آمدیم اما
به هرکجا که غمی بود غمگساری بود

شبیه شعله ی پاشیده در حریم فراق
شکسته های دلم گرم بی قراری بود

بدون سجده به سوغات شهر کرب و بلا
به این نماز چه جای امیدواری بود

شنیدم از اثر بوسه های پیغمبر
همیشه زیر گلوی تو سیب کاری بود

در آن زمان اگر آزادگی نمی کردی
هنوز نوبت دوران برده داری بود

زمان بازی تو واجبات مستحب اند
وگرنه بین نماز این چه انتظاری بود

به لطف حضرت خورشید و ذره پروری اش
چه می شد این دل ما در حرم غباری بود

به شیر ماتمتان کودکی من رد شد
به این دلیل گدای شما زبانزد شد

چقدر فاصله داریم مهربان ها را
چه بال ها که نداریم آسمان ها را

خلاصه اش بکنم "کل من علیها فان"
بگو چگونه دهم شرح جاودان ها را


ولادت سيد و سرور جهانيان #امام_حسين عليه السلام
سروده آقايان رستمى و پاشازاده


@Shahrah
Forwarded From سفير مهربانى 🕊
هر جرعه آب که به مشت زائری میریخت، سر به آسمان میکرد و ناله میزد:
السلام علیک یا ساقی العطاشی...

و چنان به سوز میگریست، که خود روضه خوان شده بود این جماعت را

میز و خیمه ای نداشت و موکبی مهیا نکرده بود ، تنها یک شلنگِ آب داشت ، آن را نیز به دو دست قطع شده اش که میان دستمالی مخفیشان کرده بود، نگه داشته بود و هر زائر را به التماس بفرما میزد

حلقه ی جماعتی که گِردش جمع شده بودند از تمام موکب ها شلوغ تر بود

هر که از حلقه اش جدا میشد صورتی غرق اشک داشت و به حالی دگرگون ادامه میداد مسیرش را

مدتها بود خیره ی حال و روزش مانده بودم و نمیدانستم چه میگوید این جماعت را که اینگونه انقلابی به دلهاشان برپا میکند. تنها صدایش را میشنیدم که مکرّر میپرسید : مقتل خوانده ای؟ و آنگاه ادامه میداد سخن را...

آنقدر صبر کردم تا هوا تاریک شود و زوار به موکب ها روند
مرد ساقی هم اطرافش خلوت شده بود و همچنان دنبال تشنه لبی میگشت تا سیرابش کند
آرام به سویش رفتم ، برق امید به چشمانش نشسته بود و به لهجه ای شیرین خوش آمدم میگفت
دستم دراز کردم تا آب بنوشم ، دستان قطع شده اش دیگر از خستگی میلرزید و تاب نگاه داشتن شلنگ آب را نداشت
بغض راه گلویم بسته بود و آب را هرچه سوگند میدادم از گلو به زیر نمیرفت
مرد همچنان آب در مشتم میریخت و میپرسید: مقتل خوانده ای؟

بی فایده بود تلاشهایم، نمیتوانستم آب بنوشم

دست از آب کشیدم و نگاهم به صورتش دوختم:
ساقی زوار حسین هستی یا روضه خوان علمدارِ سپاه؟
صبح تا به غروب میخوانی و سوز جگرت تمامی ندارد!

آب را زمین گذاشت و روی چهارپایه کوچکی که کنارش بود نشست
نفسی کشید و به آسمان خیره شد...

_خادم موکب عظیمی بودم، دلخوشیم این بود یک سال روی زمین مردم زراعت کنم و آنچه سر سال مزد تلاشم میدهند ، بیاورم طبخ کنم و میان زوار تقسیم نمایم
امسال نزدیک اربعین شده بود و من دستانم به واقعه ی انفجاری از دست داده بودم
نه دستی بر کار کردن و نه آذوقه ای بر طبخ کردن داشتم
دلشکسته کنار خانه حسرت میخوردم توفیقهای از کف داده را, و ورق میزدم مقتل کنج کتابخانه را
نگاهم به جمله ای رسید که دلم به آتش کشیده بود و سر بر دیوار میکوبیدم
علقمه را برایم تداعی کرده بود و آه میکشیدم
مصیبت خود فراموش کرده بودم و به صد اشک و آه تنها همین یک جمله را ورد زبان کرده بودم
فَوَقَف العَبّاس مُتحیّرا...
به گوشه ی دست بر سر و سینه میکوبیدم و تکرار میکردم
فوقف العباس متحیرا...
از سویدای دل ناله میکردم:
فوقف العباس متحیّرا...

روزنه های امید در دلم تابید و دانستم خریدار بیچارگیم کیست
یقین کردم سرگردانیم را کسی پاسخگوست که خود طعم تحیّر چشیده باشد.
و چون متوسل کویش شدم، نهیبی آمد در دلم :

دستی نداری تا خدمت کنی ، اما دستی داری که بدان ذکر مصیبت کنی زوار را ...
آذوقه ای نداری تا طبخ کنی،
اما آبی داری تا بدان سیراب کنی تشنه لبان را....


و سرخوش از تواناییهاییم، با خود عهد کرد م تا اربعین دل هر زائری که به دیدن دستانم مقلب میشود ، روانه ی کوی عباس کنم
نیت کردم اشکهاشان به یاد تحیّر عباس سرازیر کنم
میخواهم آتش ناامیدی سقا را به جگرهاشان کشم

چندی نگذشت که آسمان تاریک تاریک شده بود و من و او کنار هم نشسته بودیم
او مقتل میخواند و من به دستانی مشت شده و او به دستانی قطع شده بر سینه میکوبیدیم و اشک میریختیم تحیّر عباس را....

#چشم_انتظار
#امام_حسين عليه السلام✨

يا كاشف الكرب الحسين اكشف كربي بحق اخيك الحسين بظهوره الحجة

مى خواهم سفير مهربانىِ او باشم🔻
@Safir_e_Mehrabani 🕊
Forwarded From " شاهـــراه "
رهسپارم سوی یارم
ای قرار دل بیقرارم ...
ای ابالفضل
تو دار و ندارم ...

مثلا یکی دو ساعت دیگر
به این پل می‌رسی
شوقِ چشمانت انگار می‌ریزد توی پاهای‌ات و رمق می‌شود برایشان تا پا بلندى كنى از دور تر و زودتر ببینی گنبد طلایِ #حضرت_ماه را!

وقتی دیدی،
یکهو کل #خستگی‌ات #اشک می‌شود و می‌ریزد زمین
جوری که انگار اصلا نبوده...
#زمین کربلا خاصیتش اینست
همه چیز را می‌خورد
-كه دق نکنی!-
البته غیر از خون #علی_اصغر!

همش دارى با خودت می‌گویی
من بی سر و پا کجا
#گنبد عباس کجا...
اما عباس اجازه می‌دهد که بیایی و برای غریب فاطمه پای گودی، مادری کنی! اما نه مادرش که بود...!
خواهری کنی! اما خواهرش هم بود...
زير بغل زينبش را بگيرى كه شايد ديگر زمين نخورد..
و بگويى خانم! بلا نبينيد!
و با چشمانش يك دنيا برايت روضه بخواند!
اما اگر نخواندى چشمانش را بدان
كه عمرت به دنيا باقى بوده!!


#امام_حسين عليه السلام
#حضرت_عباس عليه السلام
#حضرت_زینب سلام الله عليها
#ميم_كا
#سفرنامه

@Shahrah
نسخه‌ي خطي «جنگنامه امام حسين عليه السلام» به زبان اردو، از دانشگاه ميشيگان، #ميشيگان #امام_حسين #اردو
Forwarded From " شاهـــراه "
صلى الله عليك يا ابا عبدالله

ابر و باد و مه و خورشید گرفتار حسین
مهر و سجاده و محراب خریدار حسین 

کوه و دشت و چمن و باد به فرمان شما
عالم و آدم و خاتم همه بیمار حسین 

گریه و روضه دل سینه زنان را برده
دل بیچاره ی ما طالب دیدار حسین 

یوسف مصر اگر شهره به زیبا روییست
خود گدایی ست که آمد سر بازار حسین 

پادشاهان جهان نوکر ناقابل او
صد سلیمان نبی نوکر دربار حسین 

فلک و ملک و ملک معتکف مرقد او
چشم تاریخ شده خیره ز پیکارحسین 

ضربان دل زینب همه دم می گوید
به فدای شرف و عزت و ایثار حسین 

غزل و شعر و قصیده شده محتاج کرم
 شاعر از لطف خدا گشته بدهکار حسین 

چه کنم قافیه ها باز قیامت کردند
ز کَرم خانه ی ارباب و ز گفتار حسین 

علم و بیرق و زنجیر و کتل آوردند
 روضه خوان روضه بخوان از دل غم دار حسین 

روضه قحطی آب و قمر هاشمیان
ارباً اربا شدن احمد مختار حسین 

چشم زهرا و علی چشمه خون شد افسوس
زینت خاک شده جسم علم دارِ حسین 

اصغرو تشنگی و حرمله و تیر و کمان
خنده و هلهله ی دشمن خونخوار حسین 

نیزه و زلف پریشان و لب غرق به خون
 شده مهمان شب دختر تبدار حسین 

شرح ماتم چه کنی زین همه ایام بلا
که عزادار شده خالق دادار حسین 

راز خوشبختی نوکر به خدا نیست جز این
 که شده معتکف گنبد دوّار حسین


#امام_حسين عليه السلام
#حضرت_زينب سلام الله عليها


@Shahrah
Forwarded From وصل در فصل فراق یار
‍ صلى الله عليك يا ابا عبدالله

ابر و باد و مه و خورشید گرفتار حسین
مهر و سجاده و محراب خریدار حسین 

کوه و دشت و چمن و باد به فرمان شما
عالم و آدم و خاتم همه بیمار حسین 

گریه و روضه دل سینه زنان را برده
دل بیچاره ی ما طالب دیدار حسین 

یوسف مصر اگر شهره به زیبا روییست
خود گدایی ست که آمد سر بازار حسین 

پادشاهان جهان نوکر ناقابل او
صد سلیمان نبی نوکر دربار حسین 

فلک و ملک و ملک معتکف مرقد او
چشم تاریخ شده خیره ز پیکارحسین 

ضربان دل زینب همه دم می گوید
به فدای شرف و عزت و ایثار حسین 

غزل و شعر و قصیده شده محتاج کرم
 شاعر از لطف خدا گشته بدهکار حسین 

چه کنم قافیه ها باز قیامت کردند
ز کَرم خانه ی ارباب و ز گفتار حسین 

علم و بیرق و زنجیر و کتل آوردند
 روضه خوان روضه بخوان از دل غم دار حسین 

روضه قحطی آب و قمر هاشمیان
ارباً اربا شدن احمد مختار حسین 

چشم زهرا و علی چشمه خون شد افسوس
زینت خاک شده جسم علم دارِ حسین 

اصغرو تشنگی و حرمله و تیر و کمان
خنده و هلهله ی دشمن خونخوار حسین 

نیزه و زلف پریشان و لب غرق به خون
 شده مهمان شب دختر تبدار حسین 

شرح ماتم چه کنی زین همه ایام بلا
که عزادار شده خالق دادار حسین 

راز خوشبختی نوکر به خدا نیست جز این
 که شده معتکف گنبد دوّار حسین


#امام_حسين عليه السلام
#حضرت_زينب سلام الله عليها
Forwarded From سفير مهربانى 🕊
جانِ دشت، ملتهبِ دلشوره ای عظیم است؛ عظیم تر و تلخ تر از هر دلشوره ای که دنیا چشیده!
حسین راه می رود در بیابان...
حسین خارها را می کنَد با دست...
حسین می بوسد بچه ها را...
حسین قرآن می خواند...
حسین...
هر چه هست حسین است!
تا چشم کار می کند حسین است!!
از سویدای دل اصحاب گرفته تا کوچه پس کوچه های دلدادگی های رباب!
از تپش های قلب آشفته ی زینب گرفته، تا دست به سینه گذاشتن های عبّاس!
بیش از هزار سال است، چون امشبی که می شود،
بی قراری هایمان، گره می شود در گلو و دست مصیبت، بی اختیار کوفته می شود به سینه!
هر قدر هم که می گرییم، این غم، سبک شدنی نیست که نیست!
چشممان حسین می شناسد فقط!
تاریخ زندگی ما، سراسر حسین است!
حرارتی به غایت سرخ، که به سردی نخواهد گرایید!
کاش...
کاش صبحِ امشب، به سپیدی ننشیند...
عظیم ترین غم دوران، فردا رقم خواهد خورد!
مکن ای صبح طلوع!

#س_مهدى_نژاد
#امام_حسين عليه السلام ✨

مى خواهم سفير مهربانىِ او باشم🔻
@Safir_e_Mehrabani 🕊
Forwarded From سفير مهربانى 🕊
كربلا؛
سفر در زمان...

به خاك كربلا كه پا مى گذارى انگار كه راهت دو تا مى شود
جسمت بر روى زمين قدم بر مى دارد
روحت اما فارغ از بعد زمان و مكان سير مى كند
مى رود به آن روز
روز واقعه...

خيمه هاى اهل بيت حسين عليه السلام را مى بينى و اضطراب كودكان را
صداى گريه هاى طفل شيرخوار و نواى واعطشاى خردسالان را
نداى رجزهاى نوجوانى تازه شكفته را مى شنوى كه مردانه شمشير مى زند
و تجلى غيرت و حميّت را كه به سمت علقمه مى رود

روحت كه خوب غرق آن فضا شد بهتر مى بينى و واضح تر مى شنوى
كم كم سوارى مى بينى كه مشكى بر دهان بر اسب مى تازد و بعد...
بعد قدى خميده مى بينى در كنار پيكرى بى دست

و حسين را تنها ميان معركه...

نگاهت كه مى دود به سمت تلّ زينبيه
نفست راه گلو را گم مى كند...

و بعد خيمه هاى آتش گرفته
و گوش هاى خون آلود...


كاروان شتران بى جهاز كه مى رود مبهوت بر جاى مى مانى و حيران

به اكنون باز مى گردى اما تكه اى از روحت در آن زمان باقى مى ماند
و بغضى با خود مى آورى كه انگار تا هميشه در گلويت خواهد ماند...

#امام_حسين عليه السلام✨
#شميم

مى خواهم سفير مهربانىِ او باشم🔻
@Safir_e_Mehrabani 🕊
Forwarded From سفير مهربانى 🕊
نهضت عاشورا به عقيده بعضى از تحليلگران تاريخ، داراى سه فصل بود:

فصل خون
فصل خطابه
فصل ثار

فصل خون، فصل ايثار و شهادت بود، فصل جهادِ حسينى كه صبح عاشورا آغاز شد و عصر عاشورا پايان يافت.

اما فصل خطابه كه پرچمداران آن امام سجاد و حضرت زينب عليهما السلام بودند و اگر اين فصل نبود، فصل نخست، ابتر مى ماند و اينچنين جاودانه و تاثير گذار نمى شد.
اين فصل كه همچنان ادامه دارد با ايراد خطابه در دروازه شهر كوفه آغاز شد.
در دربار عبيد الله بن زياد و دربار يزيد ادامه يافت و سپس با سخنرانى ها و مجالس عزائى كه ائمه برگزار مى كردند، زيارت نامه ها، نثر ها و شعرهايى كه در وصف واقعه عاشورا سروده شدند، سينه به سينه و نسل به نسل منتقل شد
و اينگونه زنجيره پيام حسينى كه از عاشورا آغاز شده بود، در بستر تاريخ امتداد يافت.

هر ذكر مصيبت و هر مجلس عزاى اباعبدالله و هر آنچه ياد عاشورا را زنده كند، در واقع حلقه اى است از اين زنجير كه چون ميراثى ارزشمند به ما رسيده و ما هم به نوبه خود موظف به انتقال آن به آيندگان هستيم تا روزى كه فصل سوم اين نهضت كه فصل ثار و خونخواهى است به دست يگانه منتقم خون حسين عليه السلام برپا گردد🙏🏻✨


اقتباسى از سخنان استادبزرگوار جناب آقاى #دكتر_خوئى

#امام_حسين عليه السلام✨
#شميم

مى خواهم سفير مهربانىِ او باشم🔻
@Safir_e_Mehrabani 🕊