مقاله چند برداشت از رمان تهرانیها در سال 1396 در دوماهنامه سینما و ادبیات منتشر شد. #تهرانی_ها
#تهرانیها
#امیرحسین_خورشیدفر
#بهار_احمدیفرد
تهرانی‌ها با ترمز رنوی گوجه‌ای پیش پای شاپور صبری که سر بلوار کشاورز ایستاده شروع می‌شود. شاپور کاراکتری است که غالباً روایتگری معطوف به ذهن او پیش می‌رود. بیست سی صفحه آغازین رمان، شاپور شبیه به فلانور سرد و جدی رمان‌های رئالیستی قرن نوزدهم است که در معیت دخترخانمی خوش‌مشرب و شوخ‌طبع، روزی زمستانی را به شب می‌رساند. در این صفحات شاپور، هم به‌جای خود و هم به نمایندگی از نویسنده، آدم‌ها و اطراف را می‌بیند. این فصل شامل مجموعه‌ای از رخدادهای جزئی، گذشته‌نگر و لحظه‌پردازی متراکم است، نمونه‌ای از بافت رئالیستی‌ای که بیشترین سهم را در میان بافت‌های رمان دارد. بافتی مدرنیستی که در آن رویکرد نشان دادن بر نقل توفق دارد. در مقابل این بافت می‌توان مثلاً به ماجرای درست کردن خرک طراحی توسط رحمت اشاره کرد که نقل، بافت آن را شکل می‌دهد. هرچند، این دوگانه تنها اَشکال روایی رمان نیستند، بلکه متعارف‌ترینشان هستند.
#اورهان_پاموک #امیرحسین_خورشیدفر #کتاب_سیاه
اردیبهشت سال ۱۳۸۲ در روزهای برگزاری نمایشگاه کتاب تهران، اورهان پاموک به عنوان نماینده نویسندگان نسل جدید ترکیه به تهران سفر کرد. از این نسل او و لطیفه تکین نویسنده رمان عالی «مرگ عزیز بیعار» با ترجمه رضا سیدحسینی به ایرانیان معرفی شده بودند. پاموک در جلسه ها و معاشرت هایی که با همتایان ایرانی اش تدارک دیده شده بود شرکت کرد. اما پیدا بود که نویسندگان همسایه شرقی چندان اشتیاقی به دیدارش ندارند و از خواندن یا احتمالاتورقی چنددقیقه ای همان یکی، دو رمانش که تا آن زمان به فارسی ترجمه شده بود یعنی «قلعه سفید» و «زندگی نو» قویا به این نتیجه رسیده اند که او اگر شهرتی هم دارد که آن هم معلوم نیست واقعی باشد، نتیجه روابط و بده بستان گرم و متقابل کشورش با غرب و حمایت دولت ترکیه از نویسندگان است و پیداست که نویسندگان ایرانی رمان هایی می نویسند ده ها بار استادانه تر و خلاقانه تر از این نویسنده پرمدعای ترک، پرمدعا را هم از این بابت می گویم که خشم و بی اعتنایی حتی بعد از سال ها هم فروکش نکرد و در خاطره جامعه ادبی ایران، شخصیت این نویسنده ترک، پرمدعا و قمپز ثبت شد.