قناة

کتابخانه امام حسین عليه السلام

کتابخانه امام حسین عليه السلام
835
عددالاعضاء
8,322
Links
9,464
Files
2,220
Videos
15,627
Photo
وصف القناة
✅ کانال کتابخانه تخصصی امام حسین عليه السلام لینک: https://t.me/+QN7b2Yvid2Dwu0Co ♦️بازفرست یا بازنشر مطالبِ کانال‌ها، به معنی تایید و موافقت یا رد و مخالفت نیست!
Forwarded From دورهمی یزدیها
#محرم
#خاطره
@Yazdiam
▪️خاطراتی از ماه محرم در یزد قدیم به روایت دکتر پاپلی یزدی
💠قسمت چهارم

🔹قليان روضه را هم همين ها، با كمك سادات محله مي دادند. در نيمه هاي روضه، مثلاً اگر روضه از ساعت 5 تا 10 بعدازظهر بود، حدود ساعت 8، حدود صد نفري كه بيشتر آنها، شال سبز به سر و كمر داشتند، قليان را از آبدارخانه حسينيه، دست به دست مي كردند و سيد بزرگوار، معروف به «آقاي قلياني»، در سر صف مي ايستاد و او تصميم مي گرفت كه قليان را به كي بدهد. به اين نحو تماشايي، قليان، داده مي شد و بعد از نيم ساعتي، قليان ها با همان وضع، جمع مي شد. معمولاً وقتي قليان مي دادند، يك نفر مداح، پاي منبر، مدح مي خواند. در حقيقت، موقع قليان دادن، موقع استراحت بود.

🔹پس، مسگر ها، صنف برتر و بلا منازع محله بودند. اما مسگر ها، پولدار ترين ها نبودند. ميز مسگر ها به قدري بزرگ بود كه چند نفر بالاي ميز مي نشستند و چاي مي ريختند و استكان مي شستند و كار هاي جنبي بساط چاي را انجام مي دادند. چهار ميز كوچك تر در چهار گوشه حسينيه مي گذاشتند؛ ولي ميز هاي ديگر، معمولي بود؛ كه يك نفر پشت آن مي ايستاد و چاي مي ريخت و يك نفر، چاي مي برد و يك نفر، استكان هاي خالي را مي آورد. يك ميز، مال بلور فروش ها بود كه نماينده آنها «حاج آقا صادقيان» بود و يك ميز، مال سراج ها، كه نماينده آنها «آقاي سراجيان» بود و يك ميز، مال برادران «اسد اللهي» كه اكثراً كارمند بودند و عملاً نماينده صنف كارمند محله بودند و يك ميز، اختصاصاً مال «حاجي محمد صفار» بود كه خودش كوس رقابت براي رياست محله را مي زد و به تنهايي، خرج بسياري مي كرد و چون عده اي با او مخالفت مي كردند و نتوانست رييس محله شود، بالاخره براي خودش در بيرون شهر، محلي كه فعلاً دروازه قرآن است، حسينيه اي ساخت به نام «حسينيه صفار» و جداگانه، روضه خواني، برقرار كرد. عملاً اين كار، پس از دعواي هفت برادران ها با صفار و بر سر اختلاف نظر در شوراي شهر، اتفاق افتاد؛ ولي اصل، رقابت بين دو جناح سياسي توده اي ها و طرفداران شاه بود. يكي از باقي ماندگان توده اي ها در شوراي شهر بود و هفت برادران از او دفاع مي كردند و صفار، از مخالفان آنها بود.

💠خاطراتی از ماه محرم در یزد قدیم هر روز ظهر در بزرگترین کانال یزدیها👇
http://telegram.me/joinchat/Cna7sjx2WEjCOwgfTDLeNQ
Forwarded From دورهمی یزدیها
#خاطره
#محرم
@Yazdiam
⭕️خاطره بسیار جالب دکتر پاپلی یزدی از روز عاشورا در یزد قدیم
💠قسمت پنجم

🔹يك سالي كه محرم در تابستان بود، محله پشت باغ، بازار شام مفصلي كه نزديك صد متر طول داشت و روي چندين كاميون بي اتاق حمل مي شد، درست كرده بود. در راس بازار، بارگاه يزيد بود. اسراي صحراي كربلا در گوشه اي ايستاده بودند. يزيد، بر صندلي طلايي نشسته بود و سر بريده حضرت ابا عبد الله الحسين -ع- در تشت طلا، جلوي رويش بود و او گاهگاه با عصاي طلايي اش، بر سر و لب و دندان حضرت مي زد و سر بريده، قرآن مي خواند و بلندگو ها كه از باطري ماشين، برق مي گرفتند، تلاوت قرآن را پخش مي كردند.

🔹در گوشه ديگر، بارگاه سفير فرنگ بود كه با چند بچه فرنگي، ايستاده بودند. در آن سال، حاج كاظم آقا گفته بود، و يزيدي باهيبت را از اردكان آورده بودند. «ملا محمد» كه مداح بود، نقش سر بريده را بازي مي كرد. سر او را تراشيده، ريشش را حنا گذاشته و او را در صندوقي چوبي كرده بودند و ته تشت برنجي را سوراخ كرده و طشت سوراخ را طوري دور گردن او گذاشته بودند كه احساس مي شد سر بريده اي در طشت قرار دارد. آن سال، حاج كاظم آقا گفته بود تخته هايي را از روي شانه يزيد رد كنند و بر ديوار صندوق، ميخ كنند؛ به طوري كه ملا محمد نمي توانست، تكان بخورد.

🔹حدود ظهر عاشورا كه در آن سال در تابستان بود، در گرماي 40 درجه يزد، بازار شام محله پشت باغ، به سر ميدان ميرچقماق يزد رسيد. سر بريده، كلام خدا را با صوتي شيوا تلاوت مي كرد. همه نظر ها به طرف سر بريده و بازار شام و اسرا جلب شده بود و زن ها شيون مي كردند. حاج كاظم آقا به يزيد اردكاني گفته بود: "وقتي به سر ميدان مير چقماق رسيديم و من اشاره كردم، عصايت را محكم بر سر و صورت و لب و دندان سر بريده بزن به طوري كه سر بشكند و خون، جاري شود؛ تا مردم، بيشتر گريه كنند و هيات محله پشت باغ، از ساير هيات ها، گوي سبقت را بربايد." هيچ كس از موضوع، جز حاج كاظم و يزيد اردكاني، خبر نداشت.

🔹من هم به علت آنكه پسر عموي حاج كاظم بودم، جزو بچه هاي فرنگي بودم و در يك متري سر بريده و يزيد قرار داشتم و از نزديك، شاهد ماجرا بودم. ديدم كه يزيد، چوبدست زرينش را بلند كرد و بر سر و صورت سر بريده، فرود آورد؛ به طوري كه خون از سر ملا، سرازير شد. ملا به خشم آمد و يك مرتبه و ناخودآگاه به جاي صوت قرآن، شروع كرد به زن و بچه و ايل و تبار يزيد، بدترين فحش ها را نثار كردن و بلندگو ها هم، صدا ها را پخش مي كردند. ده ها نفر صدا زدند: "بلندگو ها را قطع كنيد." ولي تا قطع بلندگو ها، چند ثانيه اي طول كشيد. در اين چند ثانيه، عزا، تبديل به خنده و تعجب شده بود. بالاخره ملا محمد، خود را از صندوق بيرون كشيد و يزيد از جايگاه خود فرود آمد و در خيابان، فرار مي كرد. زن ها غريو "يا حسين يا حسين" كردنشان به آسمان مي رفت و مرد ها با يك چشم مي گريستند و با چشم ديگر مي خنديدند و حاج كاظم از غيظ داشت ديوانه مي شد كه آبروي محله رفت. بار ها حاج كاظم كه متولد سال 1300 است، اين خاطره را براي همه، تعريف كرده است.
⭕️برای مطالعه قسمت های قبلی روی #خاطره ضربه بزنید

💠بزرگترین کانال یزدیها👇
https://t.me/joinchat/AAAAADx2WEgcjUSTZ9CzKQ
Forwarded From دورهمی یزدیها
#محرم
#خاطره
@Yazdiam
⭕️خاطراتی از ماه محرم در یزد قدیم به روایت دکتر پاپلی یزدی
💠قسمت ششم

🔹كنار حسينيه پشت باغ، يك گودالي بود كه 10 متر از سطح زمين، گودتر بود و آدم مي توانست توسط يك پله تند و تيز، از سطح كوچه به ته گودال برسد. «حسن»، معروف به «حسن كلاغ» در اين گودال، كشاورزي مي كرد. او مردي درشت اندام و ورزيده بود. هر روز الاغش را سر شانه اش مي گذاشت و چهار دست و پاي حيوان را مي گرفت و از پله ها، پايين مي برد و كار شيار، تخم پاشي، آبياري و درو را انجام مي داد و عصر، الاغ را به همان روش از گودال بالا مي آورد و سوار الاغ مي شد و به خانه اش مي رفت. اين حسن در تعزيه، نقش خولي را داشت. وقتي طفلان مسلم از خانه او فرار مي كردند و او با اسب، آنها را تعقيب مي كرد، يكي از مناظر رقت بار تعزيه بود. او، دست هاي دو بچه را با طناب مي بست و سر طناب را به قاچ زين اسبش وصل مي كرد و اسب را مي تاخت و بچه ها بايد مي دويدند. حسن كلاغ يا خولي، گاهي آنچنان اسب را مي تاخت كه بچه ها روي زمين كشيده مي شدند و زخم و زيل مي شدند. در اين موقع، اوج نمايش يا شبيه بود؛ زن ها، شيونشان به عرش مي رسيد و مرد ها، دستمال هاي ابريشمي را از جيب در مي آوردند و گريه مي كردند و روساي محله، دست ها را به هم مي ماليدند و خوشحال بودند كه هيات پشت باغ، از هيات پنبه گلون يا فهادان، بهتر شبيه درآورد و وقتي حسن از اسب پياده مي شد، روي او را مي بوسيدند كه خوب بازي كرده و دو طفل مسلم بدبخت كه كف دست ها و كاسه هاي زانو و گاه صورت و پيشاني آنها، زخم شده بود و از آنها خون مي آمد، مورد تفقد قرار مي گرفتند كه اجر شما با امام حسين -ع-.

💠اینجا بزرگترین کانال یزدیاس👇
http://telegram.me/joinchat/Cna7sjx2WEjCOwgfTDLeNQ
Forwarded From یک مشکاتی
توجه به هدف تاکید بر این مجالس از سوی اهل بیت
آیت الله روح الله خمینی

⚫️ این اجتماع در مجالس روضه را خیال نکنید که فقط این است که ما گریه کنیم برای سیدالشهدا. نه سیدالشهدا احتیاج به این گریه‌ها دارد و نه این گریه‌ها خودش ـ فی نفسه ـ کاری از آن می‌آید، لکن این مجلسها مردم را همچو مجتمع می‌کنند و یک وجهه می دهند...این #جنبۀ_سیاسی این مجالس بالاتر از همۀ جنبه‌های دیگری که هست. بی‌خود بعضی از ائمۀ ما نمی‌فرمایند که برای من در منابر روضه بخوانند. بی‌خود نمی‌گویند ائمۀ ما به اینکه هر کس که بگرید، بگریاند یا صورت گریه، گریه کردن به خودش[بگیرد]اجرش فلان فلان است. مسئله، مسئلۀ #گریه نیست. مسئله، مسئلۀ تباکی نیست.

مسئله، مسئلۀ سیاسی است که #ائمۀ ما با همان دید الهی که داشتند، می‌خواستند که این ملتها را با هم بسیج کنند و یکپارچه کنند از راههای مختلف. اینها را یکپارچه کنند تا آسیب‌پذیر نباشند.

صحیفه امام،ج۱۰،ص۳۱۴
Forwarded From کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران
با این که نویسنده صوفی مسلک است اما کربلا در پی سه دهه از گذشت مشروطه، کاملا سیاسی شده است. 528 صفحه است.
Forwarded From کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران
@historylibrary
Forwarded From کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران
از آثار سید هبة الدین شهرستانی در تحلیل (به گفته خودش) فلسفی نهضت عاشورا. چاپ 1345ق / 1305ش
السلام علی الباکین علی الحسین😭

راست گفته اند عالم از چهار عنصر تشکیل شده:

آب ، آتش ، خاک ، هوا…

آبی که از تو دریغ کردند،
آتشی که در خیمه گاهت افتاد،
خاکی که شد سجده گاه و طبیب دردها،
و هوایی که عمری ست افتاده در دل ها.

ترکیب این چهار عنصر می شود کـــــــــــــــربلا
Forwarded From اتچ بات



⁉️ هدف سیدالشهدا علیه السلام از #خروج چه بود؟؟

✅ إنّی ما خَرَجتُ اَشِراً و لا بَطِراً و لا مُفسِداً و لا ظالِماً، اِنَّما خَرَجتُ لِطَلَبِ الاصلاحِ فی اُمَّهِ جَدّی، اُریدُ اَن آمُرَ بِالمَعرُوفِ و اَنهی عَنِ المنکَرِ وَ اَسیرَ بِسیرهِ جَدّی وَ اَبی عَلیَّ بن اَبی طالبٍ.

〰〰〰〰〰〰〰

#نامه_ابن‌زیاد_به_حر

...کاروان امام به منزلگاه قصر بنی‌مقاتل رسیدند و شب در آنجا ماندند...

صبحگاهان پس از اقامه نماز صبح، با شتاب کاروان را حرکت دادند، اما حر مانع می‌شد؛
در این هنگام فرستادهء عبیدالله بن زیاد به نزد حر رسید و بر او سلام کرد و نامهء عبیدالله را به او داد. مضمون نامه چنین بود::

❌ اما بعد، چون این نامه به تو رسید، حسین را زیر نظر بگیر. فرستادهء من به تو می‌گوید که او را پیاده نکنی مگر در بیابانی که نه پناهگاهی داشته باشد و نه آب. به فرستاده‌ام دستور داده‌ام که از تو جدا نشود تا اینکه خبر دستور انجام شده را برایم بیاورد. والسلام
(تاریخ طبری ۳۰۷/۴- کامل ۲۸۲/۳)

سپس حر به امام و یارانش گفت::

❌این نامهء عبیدالله بن زیاد است که به من دستور می‌دهد بعد از اینکه این نامه به دستم رسید، با تو به خشونت رفتار کنم، فرستاده‌اش از من جدا نمی‌شود مگر اینکه امرش را اجرا کنم.


👈👈👈 هر گاه امام می‌خواست با سوارانش حرکت کند، حر و افرادش مانع می‌شدند و به گِردَش می‌چرخیدند؛
این دو گروه به هم پرخاش می‌کردند؛ امام به حر فرمودند:

💠 آیا نگفتی که از راه دیگر رویم؟
حر گفت:
چرا، ولی عبیدالله در نامه به من دستور سختگیری نسبت به تو را داده و بر من مراقبی گمارده است.

جناب زهیر بن قین، به امام حسین علیه السلام گفت::
ای پسر رسول خدا ، به خدا سوگند که آینده را بدتر از این می‌بینم . جنگ با اینها برای ما ساده‌تر از جنگیدن با کسانی است که بعد با ما می‌جنگند.

امام حسین علیه السلام جواب فرمودند:

💠 من نبرد را شروع نخواهم کرد.

زهیر گفت:
پس ما را حرکت دهید تا در کربلا پیاده شویم که بر کنار فرات است و در آنجا باشیم. اگر جنگیدند با آنها می‌جنگیم و از خدا کمک می‌گیریم.

آنگاه امام علیه‌السلام فرمودند:

💠 اللهم إني أعوذ بك من الكرب و البلاء
💠 خدایا، من از بلا و سختی به تو پناه می‌برم.

سپس حرکت فرمود، در حالیکه حر راه را بر ایشان تنگ کرده ، مزاحم ایشان می‌شد.

روز پنجشنبه که با روز دوم محرم سال ۶۰ هجری مصادف بود، به کربلا رسیدند؛

امام سوال فرمود:
کربلا اینجاست؟
گفتند:
آری ، ای پسر پیامبر.
فرمودند:

💠 انزِلوا، هذا مَوضِعُ كَربٍ وبَلاءٍ، هاهُنا مُناخُ رِكابِنا، ومَحَطُّ رِحالِنا، وسَفكُ دِمائِنا.

💠 این موضع کرب‌ و بلاست؛
پیاده شوید. اینجا اقامتگاه سواران ما، توقف‌گاه مسافرانمان ، محل قتل مردان و جایگاه ریزش خون‌هایمان است.
(تاریخ طبری ۳۰۸/۴)

👈👈👈 پس همه در یک طرف پیاده شدند.
حر و افرادش هم در سوی دیگر قرار گرفتند.

〰〰〰〰〰〰〰〰

پ.ن:

اهل دقت پاسخ دهند::

به راستی، لغزشی که عده‌ای به آن مبتلا شده‌اند و خروج حضرت از مدینه را تشکیل حکومت می‌دانند ، چگونه با سیره سیدالشهدا علیه السلام ، پرهیز از جنگ ، درخواست مکرر برای تغییر مسیر از جناب حر ، و کلمات آن حضرت از هنگام #خروج ایشان و در طول مسیر از مدینه تا کربلا ،
توجیه می‌شود؟؟؟

به راستی اگر حضرتش قصد تشکیل حکومت و یا بنای #قیام به معنای مصطلح امروز، را داشتند ، چرا قبل از آنکه والی مدینه بخواهد از حضرت بیعت بگیرد،
هیچ حرکتی از ایشان مشاهده نمی‌شود؟؟

و پس از آن چرا در طول اقامت چند ماهه آن حضرت در مکه، هیچ فعالیت خاصی از آن حضرت ثبت نشده؟؟
آیا این تاخیر در انجام وظیفه ، با شأن امام معصوم سازگاری دارد؟؟



📢 به سوالی که از آیت الله میلانی در این رابطه پرسیده اند دقت کنید:

❓سلام علیکم، سؤالی که ذهن بنده رو به خود مشغول کرده این است که چطور شد حسین (علیه السلام) در مقابل استبداد و کودتای #یزید ساکت ننشست و علیه او قیام کرد و شمشیر کشید ولی علی (علیه السلام) در برابر ظلم و دیکتاتوری و زورگویی خلفای راشدین نه شمشیر کشیدند نه به اهل مکه و مدینه و کوفه جهت یاری رساندن در جنگ نامه نوشتند و نه اصلا در فکر جنگ بودند؟

✅ بسمه تعالی
السلام علیکم
اشتباه همین است، حضرت امام حسین علیه السلام کودتا نکردند و شمشیر نکشیدند؛ بلکه مثل پدرشان فقط بیعت نکردند، و مورد غضب حکومت قرار گرفتند و شهید شدند.

✔️ ادامه دارد...

@borrhan
Forwarded From کانال برهان
#یزید در منابع مخالفین (۸)

ذهبی و تصریح به لواط کار بودن یزید

بیشتر بخوانید:
https://t.me/borrhan/28679

@borrhan