«اسم من ابوالفضل نیست...»
🔸
ما خجالتیها مجلسِ مصیبتخوانی هم که میرویم، ساکت و آرام مینشینیم یک گوشه، که مبادا زیاد اظهارِ عزا کردنمان را دیگران به حسابِ ریا بگذارند. که مبادا موقعِ جوابدادنها، خشِ توی صدای دورگهمان باعث شود بغلدستی ازمان بدش بیاید. دستمان را وقتِ جوابِ نوحه نمیگیریم بالا، مبادا از نگاهِ ناظرِ بیرونی دیلاقتر به نظر بیاییم.
🔸
سنج و طبل و زنجیر نمیزنیم که یکوقت ریتم از دستمان در نرود و ناکوکیمان همه سرها را برنگرداند طرفمان. از همهجور کنشی که درصدی احتمال خطا تویش باشد گریزانیم و درصدی احتمالِ خطا توی همه کنشهای بشری هست. این میشود که از همهچیز کناره میگیریم. تا میتوانیم دور میشویم و از تشویشِ خراب کردنِ هر کاری، پناه میبریم به آرامشِ هیچکار نکردن.
🔸
ما خجالتیها آنقدر حواسمان به این است که دست و بالمان یکوقت نگیرد به گوشه ضعفهامان و پتهمان نریزد روی آب، که دیگر نه پای روضه علیاکبر اشک درست و حسابی میتوانیم بریزیم، نه خودمان را تمام و کمال وسطِ خون و خاک و وحشتِ قتلگاه میتوانیم تجسم کنیم، نه قصه شام و سهساله و سر و تنور را جورِ به دردبخوری میتوانیم بفهمیم.
🔸
ما لحظههای شرم و ادبِ عباس را دوست داریم. دلمان میخواهد مردِ آبآور را یکی از خودمان تصور کنیم. یکی که که یکعمر رویش نشده برادرش را «برادر» صدا کند، که شرمش آمده قبل از بچههای حسین لب به آب بزند، که شرمنده شده وقتی مَشکِ تیرخورده از لای دندانش افتاده زمین... این هم اما کافی نیست. مرد خیلی کاملتر از این حرفهاست. خیلی گوشهها دارد که هیچکدامشان بهمان نمیآید.
🔸
...
مجلس دارد تمام میشود و ما هنوز چندتا تماشاچیِ گذریِ بیربطیم، که حتی نمیتوانند با قهرمانهای قصه همذاتپنداری کنند. مجلس دارد تمام میشود و ما هنوز دخیلمان را به هیچجای این ضریح نبستهایم. مجلس دارد تمام میشود و انگار از همهچیز بیرونمان کردهاند. و ما از رانده شدن «میترسیم».
🔸
ای کسی که اشکِ ترسیدهها را میبینی...
🔹
«اسم من ابوالفضل نیست»
#یاسین_کیانی🔹
مکتوب طنز
#سه_نقطهشماره ـ۲ـ
👁️🗨️
@SeNoghteMag