مشهور است که ابن زیاد به حضرت زینب (س) گفت: کَیْفَ رَأَیْتِ صُنْعَ اللَّهِ بِأَخِیکِ وَ أَهْلِ بَیْتِکِ. (کار خدا با برادر و خاندانت را چگونه دیدی؟) و زینب پاسخ داد: مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا. (کار خدا را زیبا دیدم و بس) (بحار، ج۴۵، ص۱۱۵)
عرفای وحدت وجودی تفسیر عجیبی از کلام زینب (س) در ذهن مردم جا داده اند که مخالف ظاهر لفظ است. سخن حضرت معنای ساده و روشنی دارد که پیشتر نیز در روز عاشورا از زبان بریر بن خضیر (ره) شنیده شده است:
یزید بن معقل _لعنه الله_ گفت: یا بریر بن خضیر كيف ترى الله صنع بك؟! (ای بریر بن خضیر، چگونه می بینی آن چه خدا با تو کرد؟)
بریر پاسخ داد: صنع الله وَ الله بي خيرا، و صنع الله بك شرا. (به خدا سوگند آن چه خدا با من کرد خیر بود و آن چه با تو کرد شرّ!) [یعنی مرا هدایت کرد و به سعادت رساند و تو را به عقوبت اعمال زشتت رها کرد تا گمراه شدی.]
یزید بن معقل: دروغ گفتی و پیش از این دروغگو نبودی! به یاد داری که با هم در محله بنی لوذان قدم می زدیم و تو می گفتی: عثمان بن عفان بر خود زیاده روی کرد و معاویه بن ابی سفیان گمراه و گمراه کننده است و همانا امام حقّ و هدایت، علیّ بن ابی طالب است؟
بریر: شهادت می دهم که این عقیده و سخن من است.
یزید بن معقل: شهادت می دهم که تو از گمراهانی.
بریر: پس بیا مباهله کنیم و از خدا بخواهیم دروغگو را لعنت کند و پیرو باطل را بکشد؛ سپس بیرون بیا تا مبارزه کنیم.
پس بیرون آمدند و دستان خود را بالا برده و از خدا خواستند دروغگو را لعنت کند و پیرو باطل را به دست پیرو حق بکشد. به مبارزه هم شتافتند و هر یک ضربتی بر دیگری زد. ضربه یزید آسیبی به بریر نرساند؛ اما شمشیر بریر کلاهخود یزید را شکافت و به مغز سرش رسید. یزید چنان به زمین خورد که گویی از قلّه کوه بر زمین افتاد. شمشیر بریر در سر او گیر کرده بود. آن را تکان داد و از سرش بیرون کشید.
قَالَ أَبُو مخنف: وَ حَدَّثَنِي يُوسُف بن يَزِيدَ، عن عفيف بن زهير بن أبي الأخنس- وَ كَانَ قَدْ شهد مقتل الْحُسَيْن- قَالَ: و خرج يَزِيد بن معقل من بني عميرة بن رَبِيعَة وَ هُوَ حليف لبني سليمة من عبد القيس، فقال: يا برير ابن حضير، كيف ترى الله صنع بك! قَالَ: صنع الله وَ الله بي خيرا، و صنع الله بك شرا، قَالَ: كذبت، و قبل الْيَوْم مَا كنت كذابا، هل تذكر وأنا أماشيك فِي بني لوذان و أنت تقول: إن عُثْمَان بن عَفَّانَ كَانَ عَلَى نفسه مسرفا، و إن مُعَاوِيَة بن أَبِي سُفْيَانَ ضال مضل، و إن إمام الهدى و الحق عَلِيّ بن أبي طالب؟ فَقَالَ لَهُ برير: أشهد أن هَذَا رأيي و قولي، فَقَالَ لَهُ يَزِيد بن معقل: فإني أشهد أنك من الضالين، فَقَالَ لَهُ برير بن حضير: هل لك فلاباهلك، و لندع الله أن يلعن الكاذب و أن يقتل المبطل، ثُمَّ اخرج فلأبارزك، قَالَ: فخرجا فرفعا أيديهما إِلَى الله يدعوانه أن يلعن الكاذب، و أن يقتل المحق المبطل، ثُمَّ برز كل واحد منهما لصاحبه، فاختلفا ضربتين، فضرب يَزِيد بن معقل برير بن حضير ضربة خفيفة لم تضره شَيْئًا، و ضربه برير بن حضير ضربة قدت المغفر، و بلغت الدماغ، فخر كأنما هوى من حالق، و ان سيف ابن حضير لثابت فِي رأسه، فكأني أنظر إِلَيْهِ ينضنضه من رأسه. (تاريخ الطبري، ج۵، صص۴۳۱ و ۴۳۲)
@zecra