🌐 http://telegram.me/ketabkhaneh2015
برگزیدگان سیزدهمين دوره جشنواره «نقد كتاب» معرفی شدند
سیزدهمین دوره جشنواره نقد کتاب، عصر دوشنبه 29 آذرماه، با معرفی برگزیدگان خود در محورهای تخصصی سیزدهگانه شامل هنر، میراثپژوهی، علوم تربیتی و روانشناسی، علوم و فنون، فلسفه - کلام و عرفان، تاریخ و جغرافیا، علوم اجتماعی، ادبیات (متون و شعر کهن، متون و شعر کلاسیک و ...)، فقه و حقوق، اطلاعرسانی و ارتباطات، قرآن و حدیث، اخلاق، کودک و نوجوان، به شرح زیر معرفی شدند.
1. کلیات و اطلاع رسانی
در این حوزه یک اثر برگزیده شناخته شد:
«پر، اما ناپرداخته! نقدی بر کتاب روش تحقیق در علم اطلاعات و دانششناسی»، ابراهیم افشار، فصلنامه نقد کتاب اطلاعرسانی و ارتباطات، س دوم، ش 6، تابستان 1394.
2. میراثپژوهی
در این حوزه دو اثر به طور مشترک برگزیده شناخته شد:
1. «ضرورت تصحیح مجدد مجموعه رسائل عزیز بن محمد نسفی»، احسان رئیسی، آینه میراث، س سیزدهم، ش57، پاییز و زمستان1394.
2. «نقد تصحیح التدوین فی اخبار قزوین»، هادی درزی رامندی و محمد منصور طباطبایی، متن شناسی ادب فارسی، س هفتم، ش 27، پاییز 1394.
3. فلسفه، کلام و عرفان
الف) فلسفه اسلامی
در این حوزه دو اثر به طور مشترک شایسته تقدیر شناخته شد:
1. «ملاحظاتی درباره برخی مباحث معرفت شناسی در فلسفه اسلامی»، مجید مرادی، فصلنامة نقدکتاب کلام، فلسفه و عرفان، س دوم، ش6-5، بهار و تابستان 1394.
2. «نقد و بررسی نظریه نقد عقل عربی، سیدمحسن میری و قاسم ابراهیمی پور»، مطالعات اندیشه معاصر مسلمین، ش2، پاییز و زمستان 1394.
ب) فلسفه غرب
در این حوزه یک اثر شایستة تقدیر شناخته شد:
«شروط امکان تألیف دربارة کانت»، سید محسن اسلامی، فصلنامة نقدکتاب اخلاق، علوم تربیتی و روان شناسی، س اول، ش1، بهار 1394.
ب) عرفان
در این حوزه یک اثر شایستة تقدیر شناخته شد:
«ما به کجاییم و امانت کجاست؛ نقد ترجمه فارسی اللمع فی التصوف»، سعید کریمی، آینه میراث، ش 56، س سیزدهم، بهار و تابستان 1394.
ج) کلام
در این حوزه یک اثر شایستة تقدیر شناخته شد:
«نقد و بررسی دیدگاه پروفسور پاول هک در کتاب زمینه مشترک»، محمد جعفر مروارید و حسن توسلی، پژوهشنامه کلام، ش2، س دوم، بهار و تابستان 1394.
4. دین
الف) فقه و حقوق
در این حوزه یک اثر برگزیده شناخته شد:
«تألیف فلسفة فقه، ضرورتی که همچنان باقی است»، ناصر قربان نیا، فصلنامه نقد کتاب فقه و حقوق، س اول، ش 1، بهار 1394.
ب) اخلاق
در این حوزه دو اثر به طور مشترک برگزیده شناخته شد:
1. «دعوت دوباره به فضیلت فکری»، امیرحسین خداپرست، فصلنامه نقد کتاب اخلاق، علوم تربیتی و روانشناسی، س اول، ش 3-4، پاییز و زمستان 1394.
2. «معرفی و نقد یک کتاب و دو ترجمه آن: کلیات فلسفه اخلاق نوشته جیمز ریچلز»، سید علیرضا صالحی، فصلنامه نقد کتاب اخلاق، علوم تربیتی و روانشناسی، س اول، ش1، بهار 1394.
5. علوم اجتماعی
الف) جامعه شناسی
در این حوزه یک اثر شایسته تقدیر شناخته شد:
«واکاوی مسئله گفت و گو: بررسی و نقد کتاب در جهان گفت و گو»، فرهنگ ارشاد، فصلنامة نقد کتاب علوم اجتماعی، س دوم، ش 7 و 8، پاییز و زمستان 1394.
ب) ارتباطات
در این حوزه یک اثر شایسته تقدیر شناخته شد:
«نقد کتاب ارتباط شناسی»، مصطفی همدانی، پژوهش و نگارش کتب دانشگاهی، ش 33، تابستان 1393.
6. زبان
الف) زبانهای دیگر
در این حوزه یک اثر برگزیده شناخته شد:
«بررسی ترجمه سه اثر از اریک امانوئل اشمیت بر اساس آرای نظری اومبرتواکو»، مرضیه اطهاری نیک عزم و رعنا طاهرزاده، پژوهشهای ادب و زبان فرانسه، ش 3، س دوم، بهار و تابستان 1394.
ب) زبانشناسی
در این حوزه یک اثر شایستة تقدیر شناخته شد:
«نقد و بررسی مجموعه فرهنگهای سخن»، فرهاد قربان زاده، ویژه نامه نامۀ فرهنگستان، فرهنگنویسی، ش10، اسفند 1394.
1393.
7. علوم و فنون
در این حوزه یک اثر برگزیده شناخته شد:
«علم، دین و خرافه در تمدن اسلامی: نقدی بر کتاب مقالاتی درباره مفهوم علم در تمدن اسلامی»، امیرمحمد گمینی، فصلنامه نقد کتاب علوم محض و کاربردی، س 2، ش 5 و6، بهار و تابستان 1394.
8. هنر
در این حوزه یک اثر شایسته تقدیر شناخته شد:
«مداقهای در مباحث تئوری طراحی گرافیک: نگاهی به کتاب طراحی گرافیک چیست؟»، مهدی حق شناس، فصلنامه نقد کتاب هنر، س دوم، ش 7، پاییز 1394.
9. ادبیات فارسی
الف) نقد ادبی
در این حوزه یک اثر برگزیده شناخته شد:
«جامعه شناسی ادبیات و رمان یا شوخی کردن با امتناع»، مهدی یوسفی، فصلنامه نقد کتاب ادبیات، س اول، ش 1، بهار 1394.
ب) متون کهن
در این حوزه یک اثر برگزیده شناخته شد:
«معرفی و بررسی دو تصحیح تازه شاهنامه»، سجاد آیدنلو، ضمیمة آینة میراث، ش40، 1394.
10. ادبیات داستانی
در این حوزه یک اثر شایسته تقدیر شناخته شد:
«نقد و تحلیل رمان چراغ ها را من خاموش میکنم از منظر زبان و جنسیت»، ملاحت نجفی عرب، دو فصلنامه علوم ادبی، س چهارم، ش 6 و7، بهار و تابستان 1
?مسئله ی حجاب
نویسنده: استاد #مرتضی_مطهری
#برشی_از_کتاب
1. آيا پوشش از مختصات اسلام است و پس از ظهور اسلام از مسلمين به غيرمسلمين سرايت كرده است؟ يا از مختصات اسلام و مسلمين نيست و در ميان ملل ديگر قبل از اسلام نيز وجود داشته است؟
2. علت پوشش چيست؟
چنانكه میدانيم در ميان حيوانات هيچ گونه حريمى ميان جنس نر و جنس ماده وجود ندارد، آنها آزادانه با يكديگر معاشرت میكنند.
قاعده اوّلى طبيعى اين است كه افراد انسان نيز چنين باشند. چه موجبى سبب شده كه ميان جنس زن و مرد حريم و حائلى به صورت پوشيدگى زن يا به صورت ديگر به وجود آيد؟
اختصاص به پوشش ندارد، در مطلق اخلاق جنسى جاى چنين سؤالى هست. درباره حيا و عفاف نيز همين پرسش هست. حيوانات در مسائل جنسى احساس شرم نمیكنند ولى در انسان بالاخص در جنس ماده حيا و شرم وجود دارد.
3. فلسفه پوشش از نظر اسلام.
4. ايرادها و اشكالها.
5. حدود پوشش اسلامى چيست؟
آيا اسلام طرفدار پرده نشينى زن است همچنانكه لغت «حجاب» بر اين معنى دلالت میكند، يا اسلام طرفدار اين است كه زن در حضور مرد بيگانه بدن خود را بپوشاند بدون آنكه مجبور باشد از اجتماع كناره گيرى كند؟ و در صورت دوم حدود پوشش چقدر است؟ آيا چهره و دو دست تا مچ نيز بايد پوشيده شود يا ماوراى چهره و دو دست بايد پوشيده شود اما چهره و دو دست تا مچ پوشيدنش لازم نيست؟ و در هر حال آيا در اسلام مسألهاى به نام «حريم عفاف» وجود دارد يا نه؟ يعنى آيا در اسلام مسأله سومى كه نه «پرده نشينى» و «محبوسيّت» و نه «اختلاط» باشد وجود دارد يا خير؟ و به عبارت ديگر آيا اسلام طرفدار جدابودن مجامع زنان و مردان است يا نه؟
اينها پرسشهايى است كه اين كتاب بدانها پاسخ میگويد.(ص15و16)
تاریخچه حجاب در قبل از اسلام
...قدر مسلّم اين است كه قبل از اسلام در ميان بعضى ملل حجاب وجود داشته است.
تا آنجا كه من در كتابهاى مربوطه خوانده ام در ايران باستان و در ميان قوم يهود و احتمالًا در هند حجاب وجود داشته و از آنچه در قانون اسلام آمده سختتر بوده است، اما در جاهليت عرب حجاب وجود نداشته است و به وسيله اسلام در عرب پيدا شده است.(ص19)
فلسفه حجاب
علت و فلسفه پيدا شدن حجاب چيست؟ چطور شد كه در ميان همه يا بعضى ملل باستانى پديد آمد؟ اسلام كه دينى است كه در همه دستورهاى خويش فلسفه و منظورى دارد چرا و روى چه مصلحتى حجاب را تأييد و يا تأسيس كرد؟(ص31)
*نظریه های مختلف درباره حجاب
در باب علت پيدا شدن حجاب نظريات گوناگونى ابراز شده است و غالباً اين علتها براى ظالمانه يا جاهلانه جلوه دادن حجاب ذكر شده است. ما مجموع آنها را ذكر مىكنيم.
نظرياتى كه به دست آورده ايم بعضى فلسفى و بعضى اجتماعى و بعضى اخلاقى و بعضى اقتصادى و بعضى روانى است كه ذيلًا ذكر مىشود:
1. ميل به رياضت و رهبانيت (ريشه فلسفى).
2. عدم امنيت و عدالت اجتماعى (ريشه اجتماعى).
3. پدرشاهى و تسلط مرد بر زن و استثمار نيروى وى در جهت منافع اقتصادى مرد (ريشه اقتصادى)
4. حسادت و خودخواهى مرد (ريشه اخلاقى).
5. عادت زنانگى زن و احساس او به اينكه در خلقت از مرد چيزى كم دارد، به علاوه مقررات خشنى كه در زمينه پليدى او و ترك معاشرت با او در ايام عادت وضع شده است (ريشه روانى).
علل نامبرده يا به هيچ وجه تأثيرى در پيدا شدن حجاب در هيچ نقطه از جهان نداشته است و بىجهت آنها را به نام علت حجاب ذكر كردهاند و يا فرضاً در پديدآمدن بعضى از سيستمهاى غيراسلامى تأثير داشته است در حجاب اسلامى تأثير نداشته است يعنى حكمت و فلسفهاى كه در اسلام سبب تشريع حجاب شده، نبوده است.(ص31و32)
#لینک_دانلود
https://goo.gl/rDuZkC
بهترین و کاملترین کتاب درباره #حجاب
#کتابخانه_جامع_الکترونیکی
https://telegram.me/joinchat/BUmYsDwBCxkIcRApuUWE.8w
#معرفی_کتاب
نام كتاب: فرهنگ ابجدى
نويسنده: بستانى، فواد افرام
تاريخ وفات مؤلف: معاصر
موضوع: معجم لفظى
زبان: فارسى
تعداد جلد: 1
ناشر: اسلامى
مكان چاپ: تهران
سال چاپ: 1375
نوبت چاپ: دوم
معرفى اجمالى:
« فرهنگ ابجدى» ترجمهى كتاب المنجد الابجدى در موضوع لغت است، كه توسط رضا مهيار از زبان عربى به فارسى ترجمه و در يك جلد منتشر شده است. اين اثر مورد استفاده دانشجويان و نوآموزان زبان عربى قرار گرفته است.
از آنجا كه كلمات و اصطلاحات جديدى توسط فرهنگستانهاى زبان عرب وضع گرديده و شناخت آنها براى نويسندگان و مترجمان معاصر ايرانى ضرورت دارد، مترجم تصميم به ترجمه اين اثر گرفته است.
ساختار:
كتاب با پيشگفتارى از مترجم و كلام ناشر و متن منتشر شده است. متن كتاب در 28 حرف( باب) به تعداد حروف الفباى عربى تنظيم شده است. كتاب طبق شيوهى جديد فرهنگنويسى، بر اساس ظاهر كلمه با حروف اصلى و زائد دستهبندى شده است. در ترتيب لغات ابتدا ملاك حرف اول و بعد حرف دوم و سوم مىباشد و رجوع به ريشهى لغات نشده است. مثلا لغات( اَشْقى، اَشكى و اَشَل) كنار هم قرار دارند، هر چند از يك ريشه نيستند و لغات( ناصر، منصور و انتصر) با وجود ريشه مشترك، دور از هم هستند.
گزارش محتوا:
مولف كتاب خود را با پيشگفتار و دو بيت شعر از نظامى شروع كرده است. سپس در جايگاه زبان عربى و آموزش آن در قانون اساسى به عنوان زبان دوم ايران ياد كرده است. زبان عربى، زبان اول جهان اسلام و زبان دين و قرآن است كه رابط پيوندهاى اجتماعى ميان همهى مسلمانان جهان بويژه در ايران مىباشد. همچنين در آميختگى زبان فارسى با عربى در نثر و نظم باعث شده كه بدون دانستن زبان عربى نمىتوان به ترجمهى واژگان عربى كه در متون فارسى وارد شده، دست يافت. وى در ادامه به متن كتاب كه به ترجمهى واژگانى كه با حرف الف شروع شده مىپردازد. وى به ترتيب حروف الفباء( از الف تا ياء) لغات عربى را به فارسى ترجمه كرده و كتاب را به اتمام مىرساند.
?لینک گروه "کتابخانه تخصصی علوم قرآن و حدیث"
https://telegram.me/joinchat/A4IKTjvvmF9FfQQmHclDLQ
?لینک کانال "کتابخانه تخصصی علوم قرآن و حدیث"
https://t.me/Quran_and_Hadith_specialized_lib
?لینک کانال فراخوان ها و اطلاع رسانی های علوم قرآن و حدیث:
https://telegram.me/hamayesh1111
?نسخه Word این کتاب را دانلود نمایید?
https://t.me/Quran_and_Hadith_specialized_lib/20715
🖋 مسعود میرزا ظلالسلطان در قاب روزگار
روایتی متفاوت از سالهای حکمرانی ظل السلطان در اصفهان
دکتر عبدالمهدی رجایی، پژوهشگر تاریخ اجتماعی
مسعود میرزا ظلالسلطان از آن شخصیتهایی است که هنوز به ترازوی نقد صحیح توزین نشده است. شاید ازآنجاکه او مخرب گنجینههای تاریخی اصفهان بود، دور از انتظار نباشد که اصفهانیها از دست او سخت عصبانی باشند. هنوز هم معلوم نیست چه شد که او در دورۀ دوم حکمرانی خویش، اینگونه تیشۀ جفا برگرفت و آثار تاریخی این شهر را نابود کرد. این مقاله قصد دارد اندکی خشم خویش را فرونشاند و با نگاهی همهجانبه به بررسی دوران حکمرانی او بپردازد.
در تمام ایل و تبار قاجار، بهجز عباس میرزای مرحوم، هیچ شاهزادهای نیست که در سازندگی و درستکاری تاجی بر سر نهاده باشد؛ اما وقتی کارنامۀ او را در کنار همگنانش مینهیم، به نتایج خوبی میرسیم. کارنامۀ سیزدهسال از دوران فرمانروایی او را میتوان در روزنامۀ «فرهنگ اصفهان» جستوجو کرد.
اصولاً در روزگار او، انتشار روزنامه در شهرستانها چندان معمول نبود. جز تهران که پایتخت بود و تبریز که ولیعهدنشین بود، در شهرهای دیگر کسی دست به کار روزنامه نمیبرد؛ اما مسعود میرزا چنین کرد. او روزنامۀ فرهنگ اصفهان را در این شهر به راه انداخت و سیزده سال به طور مداوم آن را منتشر میکرد. در این روزنامه میتوان اقدامات مثبت او را مشاهده کرد. نگارنده با انتشار کتاب «تاریخ اجتماعی اصفهان در عصر ظلالسلطان از نگاه روزنامۀ فرهنگ اصفهان»، مطالب روزنامۀ فرهنگ را در دسترس همگان قرار داده است. در این کتاب از برپایی «انجمن شهر» در سال ۱۲۹۸ق سخن به میان میآید. اعضای این انجمن همه به حکم ظلالسلطان بر منصب خود نشستند و مصوبات این مجمع نیز باید به تصویب وی میرسید؛ اما بههرحال مجمعی بود که ذهنها و فرایندها را برای تأسیس نهادهای دموکراتیکتر در آینده مهیا میکرد. او در سال ۱۲۹۹ق مجلس تجار را در اصفهان بنیان نهاد و در سال ۱۲۹۸ق نخستین مدرسه به سبک جدید را در عمارت هشتبهشت پایهگذاری کرد. این مدرسه دو-سه سالی بیشتر برپا نبود و به دلایلی که هنوز بهدرستی مشخص نیست، تعطیل شد؛ اما به مردم اصفهان آموخت که دانشآموزان بهتر است بهجای زمین، روی نیمکت بنشینند و با تابلو و آزمایشگاه و کتابخانه درس بخوانند. ظلالسلطان در سال ۱۲۹۶ق دستور تشکیل «انجمن پزشکان اصفهان» را داد. وظیفۀ این انجمن رسیدگی به بیماریهای واگیر و معضلات بهداشتی شهر بود و در این میان به تعمیر ابنیۀ عمومی شهر نیز میپرداخت. مرمت پل خواجو در سال ۱۲۹۷ق، خالی کردن میدان نقش جهان از کاسبان مزاحم و مرمت آن، مرمت میدان چهار حوض، بازسازی چند چشمه از سیوسه پل که بر اثر سیل تخریب شده بود، مرمت بازارچۀ بلند و کاروانسرای آن (هتل عباسی کنونی) و اختصاص آن به سربازان، مرمت چهلستون و هشتبهشت و همچنین تأسیس موزهای برای چهلستون از جملۀ اقدامات این انجمن بود.
نکتۀ مثبت دیگر در کارنامۀ ظلالسلطان، امنیت حاکم بر این منطقه در طول سه دهه حکمرانی او بود. پیش از حکومت ظلالسلطان، اصفهان دائماً مورد هجوم دو ایل بزرگ قشقایی و بختیاری قرار میگرفت. در سال ۱۲۶۸ق در روزنامۀ میخوانیم: «از سمت فارس، رضاخان رحیمی که از طایفۀ قشقایی است، گوسفند زیادی از محال جرقویه علیا برده بود، از او استرداد نموده و در سمت یزد هم چهل رأس قاطر از تجار در شش فرسخی یزد برده بودند، عالیجاه چراغ علیخان آدم فرستاده و قاطرها را از پشت کوه بختیاری از سارقین استرداد کردهاند و مالی هم که چند سال پیش از این از اسفرجان بختیاری برده بودهاند، این روزها فرستاده و استرداد نموده است» (وقایعاتفاقیه، ش۸۸، ۲۲ذیحجه ۱۲۶۸). یکیدو سال بعد در همین روزنامه میخوانیم: «در منزل مورچهخورت نوشته بودند که چندی قبل از این پارهای از قطاعالطریق بختیاری که در فریدن سکنی دارند، مالی از تجار سرقت کرده بودند. مستحفظین عرض راه که عالیجاه چراغ علیخان نایبالحکومه تعیین کرده بود، مخبر شده آنها را تعاقب کرده بودند تا رفته دزد و مال را پیدا کرده، بعضی از مال را استرداد کردهاند و بعضی را هم محصل در آنجا گذاشتهاند که استرداد کنند و به صاحب مال برساند» (وقایعاتفاقیه، ش۱۸۴، ۱۵ذیقعده ۱۲۷۰).
ده سال بعد در روزنامۀ ایران این خبر به چشم میخورد: «جمعی از سوارۀ بختیاری در میانة جزو مورچهخورت و سایر منازل، دستبردی به قوافل و مترددین زده، چند نفر از آدمهای مرحوم ناظمالملک را که عازم دارالخلافه بودند، در حوالی نطنز، سوارهای بختیاری بر سر آنها ریخته، اموال آنها را غارت و یک نفر را مقتول ساختند. به حکومت اصفهان اطلاع رسیده، بیست نفر سوار با احمد خان به تعاقب آنها مأمور گر... »ادامه
🌐 شبکه مورخان @movarekhan
کانال علمی تاریخپژوهان ایران
t.me/movarekhan
تاریخ سیاسی و اجتماعی دوره ی پادشاهان مملوکی
نویسنده: قاسم عبده قاسم
مترجم: بهزاد مفاخری
ناشر: سروش
تاریخ چاپ: 1396
مکان چاپ: تهران
خلاصه: در اثر حاضر مؤلف بعد از شرح و توضیح چگونگی روی کار آمدن دولت مملوکی و مفاهیم سیاسی و وقایع مهم این دولت، از اوضاع اجتماعی مصر تحت سلطه ی مملوکیان سخن می گوید و با تیزبینی، میزان دخالت دولت در کارهای مردم و تأثیر مسائل سیاسی در اوضاع اجتماعی را به تصویر می کشد.
دوره ی پادشاهان مملوکی (922-648 ه. ق / 1517- 1250 م) از دوره های شگفت انگیز در تاریخ منطقه ی عربی و جهان اسلام به طور عام، و مصر و شام به طور خاص است؛ چرا که این دوره ی سرنوشت ساز، نقطه ی عطف مهمی در تاریخ تمدن عربی – اسلامی به شمار می رود؛ همچنان که این دوره بین دو مرحله ی آغاز و انجام جداگانه در تاریخ منطقه و کل جهان قرار دارد. آغاز این دوره با پیدایش نیروهای فرنگی در حملات صلیبی به منطقه ی عربی، و حمله ی مغولان بت پرست از شرق به همین منطقه مصادف بود که نقش تاریخی این دولت، پیروزی در برابر این دو خطر بود و این در عمل رخ داد؛ چرا که پادشاهان مملوکی در تکمیل نقش مهم تاریخی ایوبیان موفق بودند تا جایی که پیروزی بر صلیبیان زیر آسمان شرق عربی و در سرزمین های تحت سلطه ی آنان در دهه ی آخر قرن 7 ه- ق / 13م محقق شد؛ همچنان که آنان به مهار حمله ی خشونت آمیز مغول موفق شدند تا جایی که این قوم به اسلام گرویدند و این نیروی سرزنده و فعال به تمدن اسلامی افزوده شد اما پایان این دولت با دو حادثه ی جهانی بسیار مهم مصادف بود: نخست آغاز حرکت استعماری اروپا که از پوستینه ی تنگ اروپا خارج شد و سعی داشت تسلط جهان اسلام را بر راه های بازرگانی جهانی و مراکز دریایی و خشکی براندازد. ابتدا با دور زدن جهان اسلامی از طریق راهی دریایی که آفریقا را دور می زد تا به شرق آسیا و اقیانوس هند برسد. افزون بر این، آن ها کوشیدند تا بر دریای سرخ مسلط شوند؛ دریایی که تا آن زمان (اوایل قرن10 ه. ق / 16 م) منطقه ی عربی – اسلامی بود و جز کشتی های مسلمانان بدان وارد نمی شد. اما رخداد دوم، تبدیل دولت عثمانی از قدرتی محلی در آسیای صغیر به نیرویی جهانی بعد از فتح قسطنطنیه و تبدیل آن به پایتخت دولت اسلامی بود که بال دوم خود را تا کمربند اروپا، یعنی منطقه ی بالکان گسترد و به قلب اروپا رسید. دولت عثمانی حمایت از منطقه ی عربی را در برابر مطالع استعمار اروپایی دست کم تا اواخر قرن 12 ه- ق / 18 م به عهده گرفت. از سوی دیگر، دولت عثمانی جای دولت مملوکی را گرفت؛ هرچند به طور طبیعی نقش تاریخی این دو متفاوت بود؛ چرا که از هم گسیختگی ساختار سیاسی – اقتصادی دولت پادشاهان مملوکی، که به سقط زودهنگام در برابر نیروهای نوظهور منجر شد به مثابه ی ثمره ی تلخی بود که بذر آن با ساختار سیاسی این دولت از همان ابتدا نشانده شده بود؛ یعنی برآمدن دولت مملوکی بر اساس نیروی نظامی و مشروعیت ظاهری خلیفه ی عباسی با تکیه بر نیروی نظامی تنها راه رسیدن به تخت سلطنت بود و به همین دلیل درهای درگیری برای رسیدن به قدرت سیاسی گشوده شد و رسیدن به تخت سلطنت از راه خونریزی و توطئه به جایزه ی رقابت ترسناک میان حاکمان و کسانی تبدیل شد که به حکومت چشم دوخته بودند. از تناقضات تاریخی اینکه، این تخت سلطنت جایزه ی این رقابت در اواخر دوره ی پادشاهان مملوکی به وبالی تبدیل شد که بزرگان امیران مملوکی از پذیرش آن خودداری می کردند. عیب های نخست به بیماری نهایی تبدیل شد؛ چرا که نظام اقطاعی که اساس دولت بر آن بود از هم پاشید و دولت هم که با تکیه بر نیروی نظامی برای اداره ی کشور پدید آمده بود، توان اداره ی شهر را نداشت. پس از پایان خطرهای خارجی دولت ممالیک در اداره ی مصر و شام به وبال سیاسی – اقتصادی تبدیل شد، که هرچه زمان بر آن می گذشت به هیولایی بدل می شد که شایسته ی نجات نبود. ثمره ی تلخ اصل «حکومت از آن غالب است» در درگیری های خیابانی گروه های مملوکی و شورش های نظامی و تمرد و نافرمانی و فروپاشی قدرت دولت و ...تجلی یافت که صفحات منابع تاریخی در واپسین سال های دوره ی ممالیک را به خود اختصاص داده است. مشروعیت ساختگی و ظاهری در به دست آوردن واگذاری حکومت از سوی خلیفه ی عباسی قاهره و پشتیبانی فقیهان از پادشاهان مملوکی تجلی یافت که اغلب برای کسب رضایت آنان و پرهیز از شرشان صورت می گرفت. از آنجا که همه ساختگی و دروغ بودن این مشروعیت را می دانستند، هیچ کس آن را جدی نگرفت؛ چه کسانی که بر تخت سلطنت تکیه زده، و چه کسانی که رعیت این سلطان بودند. به نظر مولف این موضوع به ایجاد نفاق سیاسی در گستره ی حیات سیاسی منطقه ی عربی منجر شد؛ پدیده ای که تا امروز هم از آثار فاجعه بار آن رنج می بریم. بالطبع اوضاع سیاسی در اوضاع اجتماعی مصر در ان دوره بازتاب یافته است.
📚 شرح و نقدی بر فلسفه اجتماعی و سیاسی هگل اثر جان پلامناتز👆🏿👆🏿👆🏿👆🏿👆🏿
http://telegram.me/ketabkhaneh2015
عشق لرزه اثر اریک امانوئل اشمیت👆🏿👆🏿👆🏿👆🏿👆🏿
🌐 http://telegram.me/ketabkhaneh2015
عشق لرزه اثر اریک امانوئل اشمیت👆🏿👆🏿👆🏿👆🏿👆🏿
🌐 http://telegram.me/ketabkhaneh2015
🔺اینگرید ماتسون (Ingrid Mattson)
اینگرید ماتسون ششمین فرزند از خانوادهای پرجمعیت بود که در 24 اگوست 1963 در کینگ استون کانادا متولد شد. در کودکی به مدارس کاتولیک میرفت و زنان راهبه ی کاتولیک برای او تحسین برانگیز بودند چرا که آنها آموزشهای مختلف ارائه و محلی برای کشف و رشد معنویت در جوانی فراهم میکردند. پس از اتمام دوران تحصیل مدرسه به دانشگاه واترلو کانادا رفت واز1982 تا 1987 فلسفه و هنرهای زیبا را اموخت. برای انجام بخشی از مطالعات خود به فرانسه رفت و تابستان 1986 را به عنوان دانشجوی میهمان در پاریس گذراند. در طول این مدت با برخی از دانشجویان غرب آفریقا از انجمن مسلمانان صوفیه آشنا شد و به واسطه آنها قرآن را مطالعه کرد. با خواندن قرآن برای نخستین بار احساس دریافت و آگاهی از خدا را در خود یافت. پس از بازگشت به واترلو به دین اسلام مشرف شد و تحصیلاتش در فلسفه و هنر را به پایان رساند.
ماتسون دکترای زبان و تمدنهای خاورنزدیک را در 1999 از دانشگاه شیکاگو اخذ کرد. سپس به عنوان استاد مطالعات اسلامی و رابط مسیحیان و مسلمانان مرکزعلوم دینی هارتفورد در کانتیکات رفت و تا سال 2012 در این مرکز فعالیت داشت. طی این دوره به همت او، اولین برنامههای تکمیلی برای دینیاری حمایت از مسلمانان آمریکا انجام گرفت. برای سالهای متمادی مدیریت مرکز مطالعات اسلامی مک دونالد را همزمان با سمتش در کانتیکات به عهده داشت. با وجود به عهده داشتن مدیریت و معاونت جامعه اسلامی آمریکای شمالی، همکاریهایی هم به شکل رسمی با ایالات متحده داشت و در راستای سیاستهای مربوط به افراط گرایی خشونت آمیز، مسلمانان آمریکایی ارتش و حفاظت از حقوق شهروندی مسلمانان آمریکا به دولتهای جورج بوش و باراک اوباما مشورت میداد.
عمده فعالیتهایش بر گسترش روابط مثبت بین دو گروه دینی متفاوت متمرکز است. او از حامیان تعامل بین مذاهب و فعالیتهای گروهی بین مذاهب به نفع عموم مردم است. او دوران تدریس حرفهای خودش را صرف آموزش و مطالعه ادیان و روابط بین مذاهب در موسسات قدیمی مسیحی کرد. در سال 2006 ماتسون به عنوان مدیر انجمن جامعه اسلامی آمریکای شمالی، دفتر ملی را در حمایت از مناسبات و روابط میان مذهبی در واشنگتن دی سی تاسیس کرد. او با خاخام اریک یوفی رئیس اتحادیه اصلاح یهودیت در مجمع سالانه این سازمان در نیویورک ملاقات کرد و از او برای همکاری دعوت به عمل آورد. سال بعد در این مجمع سخنرانی کرده و مورد تشویق و حمایت قرار گرفت و اعلام کرد که” همکاریهای جدیدی میان دو انجمن برای ترویج گفتگوی ادیان و فعالیتهای دیگر برای بهبود روابط میان گروههای مختلف دینی در راه است”. به علاوه او برنامههای مشترک دیگری با انجمنهای یهودی بر پا کرد. برنامه خواهر خواندگی با بنیاد تفاهمهای قومی یکی از این برنامهها بود. “یهودیان و مسلمانان آمریکا” از دیگر برنامههایی بود که برای سه سال و با همکاری مرکز دینی یهودیان و با بودجه بنیاد کارنگی اجرا شد. ماتسون به منظور مشارکت و درک متقابل مسلمانان و بوداییان دیدارهای با دالای لاما داشت و برنامه مشترک “بذرهای صلح ” سیاتل یکی از نتایج حاصل از این دیدارهاست.
ماتسون از امضا کنندگان اصلی طومار “حرف مشترک” است و در بسیاری از جلسات و کنفرانسهای مسلمان و مسیحیان شرکت میکند. از جمله با موسسه اندیشههای اسلامی آل البیت سلطنتی اردن مراوده دارد. اینگرید ماتسون در سال 2012 دکترای افتخاری مرکز دینی شیکاگو را به پاس خدماتش به جامعه مذهبی دریافت کرد.
🔹برای مطالعه ادامه بیوگرافی به سایت مراجعه فرمائید.
📌مرکز و کتابخانه مطالعات اسلامی به زبان های اروپایی (وابسته به آل البیت)
http://clisel.com/?p=10397
از فخر رازی تا مهدی بازرگان: چرا روش تجربی در علم، میان ما نهادینه نشد؟
بر ماست تا روی میراث فکری گذشته خود تأمل کرده و نقاط ضعف آن را آشکار کنیم. تا وقتی با دقت و منصفانه این نگاه را نداشته باشیم، راه به جایی نخواهیم برد. ما نباید بی دلیل برای گذشته خود کف بزنیم، بلکه باید به جای آن، به نقد میراث خود بپردازیم و از این کار خجالت نکشیم. ما باید دلایل عقب ماندگی خود را در گذشته جستجو کنیم، و بی دلیل با ستایش از تمدن اسلامی، عجب و تکبر بی خاصیت را به جامعه خودمان تزریق نکنیم.
جنبش ضد فلسفه یونانی در عصر جدید و در میان مسلمانان نوگرا، اغلب با این نگاه بوده است که تفکر قرآنی یک تفکر تجربی است، در حالی که تفکر یونانی کلی نگری و فلسفی. اگر به انتقاداتی که رهبران این جریان فکری در اسلام نسبت به تفکر یونانی داشتند بنگریم، در می یابیم که آنها علت عقب ماندگی مسلمانان را شیفتگی نسبت به تفکر فلسفی یونان و دور شدن از تفکر تجربی که قرآن با امر به شناخت طبیعت می کند، می دانستند.
نمونه روشن آن، مهدی بازرگان در کتاب راه طی شده و آثار دیگر اوست که در این باره نوشته است. نظیر این نگرش را در بسیاری از کتابها و مقالاتی که افراد وابسته به جریان مذکور نوشته اند می توان دید و تا الان هم تکرار می شود.
اکنون سوال این است که اگر دعوت قرآن به شناخت طبیعت و آسمان، نوعی دعوت تجربی به روشی است که دانشمندان علوم تجربی توصیه می کنند، چرا مسلمانان به این توصیه ها عمل نکرده و با دقت در آسمان و زمین، نتوانستند به قوانین نیوتن یا نسبیت انیشتین یا موارد کشف شده دیگر در حوزه شیمی برسند؟ به عبارت دیگر با آن همه تأکید چرا جریان علم تجربی یا همان ساینس در جهان اسلام متوقف مانده است؟
به نظر می رسد دو پاسخ برای این سوال می توان فرض کرد:
الف: این که ماهیت روش علمی تجربی برای شناخت طبیعت را امری جدای از دعوت قرآن به شناخت طبیعت و آسمان بدانیم. به این معنا که وقتی شما کسی را دعوت به شناخت پدیده ای می کنید، این مهم است که بدانیم تمرکز شما و درک متقابل شما و مخاطب، از این دعوت چیست؟ اگر شما را به مهمانی دعوت می کنند، می خواهند به شما ناهار و شام بدهند، یا می خواهند شما برای آنها غذا درست کنید. وقتی شما را دعوت به تأمل در نگاه به جوی آب و روانی آن می کنند، به عنوان یک نگاه زیباشناسانه دعوت می کنند، یا نگاه عبرت آمیز گذر عمر، یا شناخت ماهیت آب، یا فواید آن برای کشاورزی. بنابر این، مهم است که بدانیم دعوت شما به شناخت طبیعت، برای چیست. این که به طبیعت نگاه کنید که خداوند چهارپایان را برای راحتی شما آفریده تا از شیر و گوشت و پشت آنها برای باربری استفاده کنید، یا دعوت به شناخت آنها به عنوان رشته ای در زیست شناسی کرده، مهم است. داستان شتر سنایی را یادمان هست که وقتی کسی از خلقت عجیب او از وی سوال می کند، او به جای این که جنبه های زیستی و خلقتی خود را توضیح دهد، روی حکمت الهی از خلقت شتر یاد می کند. از نگاه دین طبیعت و مظاهر آن منافعی برای آدمیان دارد و خداوند از انسان می خواهد روی آن فکر کند. شمس و قمر درست شده اند تا شب و روز پدیدار شود، انسان شب را استراحت کند؛ روز را کار کند و نانی به کف آرد و بخورد. اما شناخت ماهیت حرکت ماه و خورشید و ستارگان، و دریافت علل طبیعی و فیزیکی آن، در این دعوت هست یا نیست، مهم است و ظاهرا نیست. شما، چه خورشید را ثابت بدانید چه متحرک، شب و روز برای شما مفهوم و مهم است، و آثار آن و منافعش شناخته شده. بنابرین شما کار خودتان را خواهید کرد. به نظر می رسد، کسانی از جریان وابسته به نصر و فردید، که در نقد غرب و روش تجربی آن و آثار آن سخن گفتند، اغلب تحت تأثیر این نگاه بوده و فکر می کردند میان دعوت غربی ها به روش تجربی با آنچه در فرهنگ دینی با آن مواجه هستند، متفاوت است. نصر مدافع علم قدسی است و این همان نگاه قرآنی است که آن را با روش تجربی غربی متعارض دانسته، علیه علم غربی داد سخن می دهد. در واقع، این جریان، تفکیک دو نگاه را دریافته اند، اما به جای آن که علم غربی را بپذیرند، به علم قدسی یا همانچه از آن به عنوان پرده ای از علم دینی یاد می شود، تمسک می کنند.
اما توجیه دیگر در باره بی توجهی مسلمانان به علوم تجربی به سبک نوین، این است که گفته شود، دلایل بیرونی سبب شده است تا مسلمانان با نگاه تجربی به طبیعت و جهان ننگرند. این دلایل بیرونی می تواند سلسله ای از عواملی باشد که توجه مسلمانان را از ورود جدی در شناخت ماده و جسم باز داشت. برای مثال می توان به سیر تفکر در دنیای اسلام در پی تسلط فلسفه یونانی بر روش های عقلی یاد کرد، بدان صورت که مسیر شناخت طبیعت را توصیه نکرده، و نگاه های کلی و روش های قیاسی را توصیه کرده و همین تسلط عاملی در جهت دور شدن مسلمانان از روش تجربی بوده است.
متن کامل مقاله را در لینک زیر ملاحظه فرمایید
http://yon.ir/5OFZw
@jafarian1964
اريك امانوئل اشميت (متولد 28 مارس 1960) نمايشنامه نويس، رمان نويس و داستان نويس فرانسوي است. نمايشنامه هاي او در بيش از پنجاه كشور به روي صحنه رفته است. وي در ليسه دو پار Lycee du Parc در ليون فرانسه و اكول نرمال سوپريور در پاريس تحصيل و موفق به اخذ دكتراي فلسفه شده است و به مدت سه سال در شربورگ و دانشگاه شمبري Chambery تدريس كرده است. او اهل ايالت آلزاس فرانسه است و تحت نفوذ ديدگاه ملحد والدينش بزرگ شده است. اما بعد از سال¬ها منكر خدا شدن، خود را مسيحي اعلام كرد.
اشميت در ابتدا فيلمنامه نويس بود. اولين كار او «شب والگونس » در سال هاي 1991 و 1992 هم در فرانسه و هم در كشورهاي ديگر به دفعات نمايش داده شد. با دومين فيلمنامه، كار تئاتري او آغاز گرديد. «ملاقات كننده» در سال هاي 1993 و 1994 جايزه مولير Moliere را براي بهترين نويسنده و بهترين اجرا دريافت كرد. سال¬هاي بعد براي او موفقيت¬هاي تئاتري در پي داشت. اشميت تم¬هاي مختلفي را در آثارش بكار گرفته است. در «گلدن جو» (1995) نگاه بدبينانه¬اي نسبت به زندگي افرادي دارد كه به شدت درگير مسائل مالي هستند. در «نواي اسرارآميز» (1996) صداي دو مرد را ارائه مي¬كند كه درباره فلسفه¬شان نسبت به زندگي و عشق بحث مي-كنند و هر دو عاشق يك زن مي¬شوند. «افسار گسيخته» يك نمايش تاريخي درباره زندگي دنيس ديدروت Denis Diderot است كه فيلم آن در سال 2000 اكران شده است.
امانوئل اشميت در سال 2001، جايزه بزرگ تئاتر آكادمي فرانسه را دريافت كرد. نمايشنامه¬هاي او به چهل و سه زبان ترجمه و در بيش از پنجاه كشور اجرا شده است. اين نمايشنامه¬ها تحت تأثير كارهاي ساموئل بكت، ژان آنوي و پاول كلاودل نوشته شده¬اند. علاوه بر نمايشنامه، وي رمان¬ها و داستان كوتاه¬هاي موفقي نيز نوشته است، مثل «اسكار و بانوي گلي¬پوش»، «ميلارپا»، «زندگي من و موتسارت» و «وقتي كه يك اثر هنري بودم».
مذهب در جهان نقش عمده¬اي در آثار اشميت دارد. در «دايره نامعلوم» وي سعي در برقراري هارموني بين مذهب و فرهنگ دارد. «ميلارپا» اولين داستان از اين سري است و به بودائيسم تبتي مي¬پردازد. داستان بعدي «آقا ابراهيم و گلهاي قرآن» به صوفيسم تقديم شده و «اسكار و بانوي گلي¬پوش» محتوايي درباره مسيحيت دارد. «فرزند نوح» نيز در رابطه با مسيحيت و يهوديت است. در سال 2003 فرانسوا دوپيرون فيلمي با اقتباس از «آقا ابراهيم و گلهاي قرآن» ساخت كه عمر شريف ايفاكننده نقش اصلي آن بود و در سال 2004 جايزه سزار بهترين هنرپيشه را براي اين نقش دريافت كرد. اشميت در سال 2010 جايزه گونكورت نو Goncourt de la Nouvelle را براي «كنسرتي براي يادبود يك فرشته» دريافت كرد.
وي از سال 2002 در بلژيك زندگي ميكند و شهروند بلژيكي است.
@litera9
در در 10 فوریه ۱۸۹۰ در خانواده «لئانید لسیپویچ پاسترناک» - آکادمیسین نقاشی، استاد دانشکده نقاشی، معماری و مجسمهسازی- و «رزا ایزیدرونا کاوفمان»- پیانیست مشهور- پسری متولد شد با ژن خوب که نامش را باریس (بوریس) گذاشتند .
بوریس در سال ۱۹۰۶ تحصیلات متوسطه را به پایان رسانید و در سال ۱۹۰۹ برای تحصیل فلسفه وارد دانشکدهٔ فلسفه و تاریخ دانشگاه مسکو شد .
در سال ۱۹۱۲ برای تکمیل دانش فلسفی راهی ماربورگ آلمان شد. یکسال بعد، پاسترناک به فلسفه بیعلاقه می شود و فعالیت ادبی خود را آغاز می کند. آشنایی او با نمایندگان برجسته نمادگرایی و فوتوریسم، از جمله ولادیمیر مایاکوفسکی زمینه ساز چاپ پنج شعر در سالنامه «لیریکا» می شود. از سال ۱۹۱۴ که اولین کتاب شعر پاسترناک به نام «توأمان در ابرها» چاپ شد تا ۱۹۳۱ که وی از مسکو به قفقاز مهاجرت کرد، بیش از ده مجموعه شعر توسط وی منشر شد که این قضیه باعث گردید تا در اولین کنگرهٔ نویسندگان در سال۱۹۳۴، پاسترناک بزرگترین شاعر معاصر روس معرفی گردد . البته به دلیل خودداری او از محدود شدن به موضوع های کارگری این تمجید ها خیلی زود جای خود را به انتقاد هایی تند می دهد . در همین سال پاسترناک با زیناییدا «نیکلایونا نیگاوز» ازدواج می کند. در سال ۱۹۴۱، با آغاز جنگ جهانی دوم پاسترناک به شهر چیستاپل نقل مکان می کند . در این زمان به نوشتن اشعار میهن پرستانه مثل «قصه ترسناک» و «پاسگاه مرزی» می پردازد و به عنوان خبرنگار نظامی داوطلبانه به جبهه اعزام می شود .
در سال ۱۹۴۶ پاسترناک، کار بر روی شاهکار خود یعنی رمان «دکتر ژیواگو» را آغاز می کند . این کتاب در سال ۱۹۵۷ در ایتالیا چاپ می شود و باعث می شود که جایزه نوبل ادبیات در سال ۱۹۵۸ نصیب پاسترناک شود، هرچند به دلیل واکنش تند حکومت وی از ترس طرد شدن از میهن توسط حکومت ایده ئولوژیک و دیکتاتوری ، از دریافت جایزه نوبل خودداری می کند. در تاریخ ۳۰ مه ۱۹۶۰ بوریس پاسترناک در اثر سرطان ریه در پردلکینا چشم از جهان فروبست.
شعري از بوريس پاسترناك با ترجمه احمد شاملو:
شب شرجي
ريزبار
علفها را حتي
در هميان توفان خم نكرد
و از غبار
جز بلعيدن دانههاي باران
كه به برادههاي نجيب آهن ميمانست
كاري برنيامد.
ده را به هيچ آسودگي اميد نبود
گندمهاي سياه
بسان كُركي نرم
تفتيد و بسوخت
فضاي پهنهور
آسيمه سر
هم بدان حال كه ميغريد
مرطوب و خوابزده
از پلكها گريخت
و گردباد
هم در آن حالت كه رنگ ميباخت
دالاني از غبار بنا نهاد
پس آن گاه
قطرات اُريب را
بلاي كوري به سر آمد
و بر كنار پرچين
ميان شاخهها و باد كشمكشي سخت برخاست
قلبم به ناگهان فروريخت:
نزاع بر سر من بود!
هيچگاه پاياني نخواهد بود
هر چند
از نجواي بوتهها و پردههاي پنجره پيدا بود كه من
بيتوجه و بياعتنا
همچنان رهگذر خيابان باقي خواهم ماند
اگر آنان مرا ببينند
ديگرم راه بازگشتي نخواهد بود
آنان زماني بيپايان
هم از اين دست
به نجوا خواهند نشست
@litera9
@litera9
ژاک لاکان بر این اعتقاد است که یکی از مشکلات دنیای مدرن این است که نظام سیاسی و اقتصادی حاکم بر آن، غیرقابل تغییر و ابدی به نظر میرسد. در این میان، دلیل اصلی مرگِ امیدِ تغییر نظام و تقدیس واژههای «انقلاب»، «سقوط» و «تغییر» در دوران کنونی، آن گونه که در میان مردم سده نوزدهم و بیستم مشهود بود، شکست تئوری و نظریات کلاسیک درمورد انقلاب، و دیکتاتوری و نظامهای ضدبشری حاصل از این ایدههاست به گونهای که امروزه بازگشت به آن واژهها کاری عجیب و غیرمعمول و گاه نادرست تلقی میشود. هدف از نوشتن سه مقاله موجود در این کتاب یافتن پاسخ به یکی از این سؤالهای اساسی است که آیا نظامی همیشگی و دائمالبقا وجود دارد؟ در هر سه مقاله تلاش مولف بر این است تا بهدنبال خوانشهایی باشد که ما را به بیرون از نظام هدایت کنند و ما را از محاصره اکنون، اینجا و از جبر «آن چه موجود است» رهایی بخشند. در این کتاب تلاش میشود تا از شکافی که در داخل هر نظام وجود دارد و راه را بر حکومت همیشگی و بلاتغییر نظام میبندد، صحبت شود.
در این مقالهها سروکار نویسنده با فلسفه، جامعهشناسی و روانکاوی جدید است. او در هر سه مقاله بهدنبال رویکردی است که در مخالفت و مقابله با «متافیزیک کمال» فعالیت میکند. در بخش نخست، در پی فلسفه ارنست بلوخ، جان هالوی، ژاک دریدا و اسلاوی ژیژک است که ما را به بیرون از نظام هدایت خواهند کرد. در مقالهی دوم صحبت از احتمالی میکند که در پروسه انتخاب و تصمیم فردی و اجتماعی وجود دارد و همیشه نیز وجود خواهد داشت و در بخش سوم به دنبال دیدگاههای ژاک لاکان در مورد شخصیت روانی انسان است که امکان دارد در خدمت رام نشدن و تسلیمناپذیری انسان قرار گیرند.
در مجموع، این کتاب تلاشی است در راستای ایجاد ظن و گمان نسبت به هر نظامی که خود را ابدی و بدون تغییر میپندارد؛ اما روشن است که ساختن این شک و گمان در مرحله اندیشه و دیدگاه فلسفی کار بسیار دشوار و عظیمی است و ما را بهسوی مبانی دیگری از اندیشه خواهد برد که نمیتوانیم از آن چشمپوشی کنیم.
https://t.me/litera9
@litera9
#روژه_مارتن_دوگار
نویسنده: #آلبر_کامو
مترجم: #منوچهر_بدیعی
@litera9
در شدن"! وصف بابا مازرل" و زنش را بخوانید. روژه مارتن دوگار از همان نخستین کتاب خود آن وصف را با چنان عمقی می پردازد که ظاهرا راز آن امروزه از نظرها پنهان مانده است. این بعد سوم بر گسترش دامنه ی اثر او می افزاید و آن را در ادبیات معاصر اندکی نامتعارف می سازد. منشأ آثار ادبي زمان ما را، در مواردی که قابل باشند، می توان بیشتر به داستایفسکی منسوب کرد تا به تالستوی. سایه های سودازده یا الهام یافته در آثار ادبي زمان ما نشانه های تفسیری است که از تفکر درباره سرنوشت مایه گرفته است. شاید بتوان گفت که در آدمهای آثار داستايفسکی نیز عمق و برجستگی دیده می شود؛ اما داستایفسکی، برخلاف تالستوی، این عمق و برجستگی را قاعدۂ کار خود قرار نمی دهد. داستایفسکی در وهله نخست در پی حرکت است، تالستوی در پی صورت. میان زنان جوان رمان شوریدگان" و ناتاشا راستوف همان تفاوتی هست که میان شخصیت سینمایی و قهرمان تئاتر می بینیم : جنب وجوش بیشتر و جسمانیت کمتر. از طرفی در مورد داستایفسکی این کاهشهای کارِ نابغه را افزایش یک بُعدِ اضافی، که در این جا جنبه روحانی دارد و از گناه یا قداست سرچشمه می گیرد، جبران می کند ( یا حتی توجیه می کند. اما، به استثنای مواردی اندک، معاصران ما این مفاهیم را از رواج افتاده می شمارند...
http://T.me/literature9
ارزیابی نادرست گفتمان روشنفکری دينی از جایگاه فقه در اسلام
برخی روشنفکران عرب تمدن اسلامی را "تمدن فقه" توصيف کرده اند. اين سخن از جنبه های مختلف سخن درستی است. از فقه در اين تعبير طبيعی است که تعبد شخصی به فروع فقهی مراد نيست. بلکه جنبه تمدنی فقه در اسلام است که مقصود است. روشنفکری دينی در ايران چند دهه ای است که در برابر توجه به جنبه های معنوی دين اهمیت فقه را کم جلوه می دهد. البته آنچه از گفتمان روشنفکری دينی در ايران بر می آيد اين است که منظورشان از فقه، فقه بمثابه دانش است. به نظرم اين باور ناشی از دو فهم نادرست است: يکی از خود اسلام بمثابه دين و ديگری اسلام بمثابه تمدن. اسلام بمثابه دين بيش از آنکه نظامی الهياتی باشد که از طريق مرجعيتی رسمی مانند کليسا تحدید و مرزبندی شود ديانتی است که در واقع در حوزه عمل مؤمنانه (مقوله ايمان) و مطابق "سنت" معنا می یابد و از اينجاست که شريعت در اسلام اهميت دارد. اهميت فقه در اسلام نيز ريشه در همين امر دارد.
با اين وجود در تمدن اسلامی فقه به دليل اهميت شريعت از همان سده نخست تبديل شد به بستر پويایی علوم و دانش ها در اسلام. فقهاء از سده اول قمری از جايگاه اجتماعی بسيار مهمی برخوردار شدند. در انديشه سياسی اسلامی و در عصر خلفای اموی و عباسی فقيهان در مشروعيت بخشی به حاکميت ها به شکل های مختلف سهم مهمی ايفا می کردند. اجتهاد خودش دست کم در مقام نظر و تئوری، يکی از شروط خلافت بود و امام الحرمين جوينی هم که سهم اين شرط را در مشروعيت خلافت کم کرد در مقابل معتقد بود که خليفه می تواند با کمک فقهاء، امور دينی حکومت را سامان دهد و هرگاه به اجتهاد نيازمند شد از آنان کمک بگيرد. بنابراين فقهاء سهم مهمی در اجتماع و سياست و تدوين "قانون" در طول تاريخ تمدن و حاکميت های اسلامی داشتند. اما اين همه ماجرا نيست. فقه دانشی بود که خيلی زود از همان سده اول و اوائل سده دوم رو به رشد و گسترش نهاد. بسياری ديگر از علوم در اسلام به دليل فقه رشد کردند و باليدند: از تفسير قرآن گرفته تا حديث و علم کلام. در اين ميان از همه مهمتر دانش اصول بود که به دليل فقه شکل گرفت و در حقيقت تبديل شد به زمينه ای برای آنکه فقه مادر علوم شود. علم اصول در بستر تاريخی خود مرتبط بود با علوم لغت و ادب و تمام علوم دينی و همچنين با کلام و منطق و فلسفه. نمونه اعلای اين را بايد در غزالی ديد که از اصول آغاز کرد با کتاب منخولش که حاصل درس های استادش بود و تقريبا بعد از نوشتن همه آثار ديگرش از فقه و اخلاق و منطق و فلسفه و تصوف باز در آخر عمر به عنوان نتيجه همه آنها باز به علم اصول بازگشت و کتاب مستصفی را نوشت که پایه بسیاری از کتاب های بعدی در اين دانش است. حتی منطق و فلسفه هم در بسياری از حوزه های دينی به دليل علم اصول مجال رشد داشت. به هر حال فقه به اين ترتيب مادر علوم بود. حتی امروزه روشن شده که علوم رياضی و بخش هایی از دانش های هيئت و فيزيک به دليل اهميت فقه بود که مجالی برای رشد و مطالعه و سرمايه گذاری از سوی حکومت ها و اوقاف و مدارس یافت.
اهميت فقه در اسلام را از اهميت نهاد مدرسه هم می توان فهميد. مهمترين نهادهای آموزشی در تاریخ اسلام مدارس بودند. مدرسه نظاميه که خواجه نظام الملک در بغداد و نيشابور و برخی شهرهای ديگر بنياد نهاد در واقع نهاد آموزش فقه بود (و علم اصول). مدرس نظاميه طبق وقفنامه می بايست فقيه برجسته دوران باشد. اما در همين نظاميه آموزش فقه و اصول موجب شد که دانش های جدل و کلام و فلسفه و حتی رياضيات رونق گيرد. می دانيم که بعد از خواجه حتی در همين نظاميه ها به منطق و حتی گاه فلسفه توجه می شد. دانش فقه با دانش های خلاف و اصول مرتبط بود و اگر کسی می خواست در خلاف و اصول متخصص شود بايد دانش جدل می دانست که به ويژه از دوره غزالی به بعد با دانش منطق مرتبط شد. يعنی فقيهان در واقع منطقيان برجسته ای هم می شدند تا بتوانند از آن در در دانش های خلاف و جدل فقهی بهره بگيرند.
بدين ترتيب بايد گفت به يک معنا تمدن اسلامی تمدن فقه است و با فقه رشد کرد و بالید. روشنفکری دينی از آنجا که به جنبه های تمدنی و تاريخی اسلام کمتر عنايت دارد اهميت فقه را کمتر در می يابد. راه اصلاح و نوگرایی دينی از فقه و اجتهاد فقهی و اجتهاد در اصول و فروع فقه آغاز می شود. اين نکته ای است که روشنفکری دينی از آن غافل است. حتی غزالی و شمس و مولانا را هم نمی توان بدون فقه فهميد.
https://t.me/azbarresihayetarikhi
ارزیابی نادرست گفتمان روشنفکری دينی از جایگاه فقه در اسلام
برخی روشنفکران عرب تمدن اسلامی را "تمدن فقه" توصيف کرده اند. اين سخن از جنبه های مختلف سخن درستی است. از فقه در اين تعبير طبيعی است که تعبد شخصی به فروع فقهی مراد نيست. بلکه جنبه تمدنی فقه در اسلام است که مقصود است. روشنفکری دينی در ايران چند دهه ای است که در برابر توجه به جنبه های معنوی دين اهمیت فقه را کم جلوه می دهد. البته آنچه از گفتمان روشنفکری دينی در ايران بر می آيد اين است که منظورشان از فقه، فقه بمثابه دانش است. به نظرم اين باور ناشی از دو فهم نادرست است: يکی از خود اسلام بمثابه دين و ديگری اسلام بمثابه تمدن. اسلام بمثابه دين بيش از آنکه نظامی الهياتی باشد که از طريق مرجعيتی رسمی مانند کليسا تحدید و مرزبندی شود ديانتی است که در واقع در حوزه عمل مؤمنانه (مقوله ايمان) و مطابق "سنت" معنا می یابد و از اينجاست که شريعت در اسلام اهميت دارد. اهميت فقه در اسلام نيز ريشه در همين امر دارد.
با اين وجود در تمدن اسلامی فقه به دليل اهميت شريعت از همان سده نخست تبديل شد به بستر پويایی علوم و دانش ها در اسلام. فقهاء از سده اول قمری از جايگاه اجتماعی بسيار مهمی برخوردار شدند. در انديشه سياسی اسلامی و در عصر خلفای اموی و عباسی فقيهان در مشروعيت بخشی به حاکميت ها به شکل های مختلف سهم مهمی ايفا می کردند. اجتهاد خودش دست کم در مقام نظر و تئوری، يکی از شروط خلافت بود و امام الحرمين جوينی هم که سهم اين شرط را در مشروعيت خلافت کم کرد در مقابل معتقد بود که خليفه می تواند با کمک فقهاء، امور دينی حکومت را سامان دهد و هرگاه به اجتهاد نيازمند شد از آنان کمک بگيرد. بنابراين فقهاء سهم مهمی در اجتماع و سياست و تدوين "قانون" در طول تاريخ تمدن و حاکميت های اسلامی داشتند. اما اين همه ماجرا نيست. فقه دانشی بود که خيلی زود از همان سده اول و اوائل سده دوم رو به رشد و گسترش نهاد. بسياری ديگر از علوم در اسلام به دليل فقه رشد کردند و باليدند: از تفسير قرآن گرفته تا حديث و علم کلام. در اين ميان از همه مهمتر دانش اصول بود که به دليل فقه شکل گرفت و در حقيقت تبديل شد به زمينه ای برای آنکه فقه مادر علوم شود. علم اصول در بستر تاريخی خود مرتبط بود با علوم لغت و ادب و تمام علوم دينی و همچنين با کلام و منطق و فلسفه. نمونه اعلای اين را بايد در غزالی ديد که از اصول آغاز کرد با کتاب منخولش که حاصل درس های استادش بود و تقريبا بعد از نوشتن همه آثار ديگرش از فقه و اخلاق و منطق و فلسفه و تصوف باز در آخر عمر به عنوان نتيجه همه آنها باز به علم اصول بازگشت و کتاب مستصفی را نوشت که پایه بسیاری از کتاب های بعدی در اين دانش است. حتی منطق و فلسفه هم در بسياری از حوزه های دينی به دليل علم اصول مجال رشد داشت. به هر حال فقه به اين ترتيب مادر علوم بود. حتی امروزه روشن شده که علوم رياضی و بخش هایی از دانش های هيئت و فيزيک به دليل اهميت فقه بود که مجالی برای رشد و مطالعه و سرمايه گذاری از سوی حکومت ها و اوقاف و مدارس یافت.
اهميت فقه در اسلام را از اهميت نهاد مدرسه هم می توان فهميد. مهمترين نهادهای آموزشی در تاریخ اسلام مدارس بودند. مدرسه نظاميه که خواجه نظام الملک در بغداد و نيشابور و برخی شهرهای ديگر بنياد نهاد در واقع نهاد آموزش فقه بود (و علم اصول). مدرس نظاميه طبق وقفنامه می بايست فقيه برجسته دوران باشد. اما در همين نظاميه آموزش فقه و اصول موجب شد که دانش های جدل و کلام و فلسفه و حتی رياضيات رونق گيرد. می دانيم که بعد از خواجه حتی در همين نظاميه ها به منطق و حتی گاه فلسفه توجه می شد. دانش فقه با دانش های خلاف و اصول مرتبط بود و اگر کسی می خواست در خلاف و اصول متخصص شود بايد دانش جدل می دانست که به ويژه از دوره غزالی به بعد با دانش منطق مرتبط شد. يعنی فقيهان در واقع منطقيان برجسته ای هم می شدند تا بتوانند از آن در در دانش های خلاف و جدل فقهی بهره بگيرند.
بدين ترتيب بايد گفت به يک معنا تمدن اسلامی تمدن فقه است و با فقه رشد کرد و بالید. روشنفکری دينی از آنجا که به جنبه های تمدنی و تاريخی اسلام کمتر عنايت دارد اهميت فقه را کمتر در می يابد. راه اصلاح و نوگرایی دينی از فقه و اجتهاد فقهی و اجتهاد در اصول و فروع فقه آغاز می شود. اين نکته ای است که روشنفکری دينی از آن غافل است. حتی غزالی و شمس و مولانا را هم نمی توان بدون فقه فهميد.
https://t.me/azbarresihayetarikhi
امام حسین(ع) از نگاه مولانا جلالالدین بلخی
سیامک مختاری
گر ز حال دل خبر داری بگو
ور نشانی مختصر داری بگو
مرگ را دانم، ولی تا کوی دوست
راه اگر نزدیکتر داری بگو
کربلا، نمایشگاه فضیلتها از یک طرف و رذیلتها از سمتی دیگر بود. حکایت عاشورا، حکایت انتخاب است که: «انا هدیناه السبیل اِمّا شاکراً و امّا کفورا» (انسان،3)
از جهان دو بانگ میآید به ضد
تا کدامین را تو باشی مستعد
آن یکی بانگش نشور اتقیا
وآن یکی بانگش فریب اشقیا
(مثنوی معنوی، دفتر چهارم، ابیات 1634 ـ 633)
عاشورا نه یک جنگ چند ساعته که تقابل شخصیتها، صفات و خصال در گستره زندگی است و با تأمل و مداقّه هر چه بیشتر در آن، باز هم میتوان نکات بدیع و تازهای استنتاج کرد که مطابق واقع باشند و شاید عبارت «کل یوم عاشورا» ناظر بر همین مطلب باشد.
یک عمر میتوان سخن از زلف یار گفت
در بند آن نباش که مضمون نمانده است
و به تعبیری، کربلا «مصاف نیست، منظومه بزرگ هستی است، طواف است»، (برگرفته از شعر دکتر موسوی گرمارودی)
مولانا جلالالدین نیز در آثار خود نسبت به این واقعه بیبدیل عالم هستی، عنایت ویژهای ابراز داشته و با گرایش فکری و معنوی خود نوعاً از منظر توحیدی و عرفانی، این واقعه را واکاوی نموده است.
از نگاه قرآن و باتوجه به توصیفی که در کلام وحی از بهشت شده است، بهشت دارای انواعی است. در سوره رحمن میفرماید: «ولمن خاف مقام ربه جنّتان»؛ و برای کسی که از ایستادن در مقام و پیشگاه پروردگارش پروا داشته باشد دو بهشت است. (رحمن، 46) و چند آیه بعد باز میفرماید: «و من دونهما جنّتان»؛ و جز آن دو نیز دو بوستان است. (رحمن، 62) و نیز در توصیف بهشت، قرآن در آیاتی با عبارت: «فادخلی فی عبادی وادخلی جنتی» (فجر، 30) از آن یاد میکند که این دو به بهشتهای متفاوت دلالت و اشاره دارند. بهشتی که از مأکولات و انهار و نظایر اینها تشکیل شده است، غیر از بهشت لقا و مجاورت و محاورت با حضرت حق است.
مولانا، امام حسین(ع) و شهیدان کربلا را مقیم بهشت وصال میداند که مخصوص بندگان مقرّب خداوند است و اینان قفس تنگ دنیوی را شکسته و به کوی دوست عروج نمودهاند. در احادیث قدسی و متون عرفانی، دل انسان مؤمن به عنوان عرش الهی، جایگاه خداوند است. «قلب المومن عرشالرحمن ولا یسعنی ارضی ولا سمایی ولکن یسعنی قلب عبدی المؤمن» (زمین و آسمانم وسعت جای دادن مرا در خود ندارد ولی قلب بنده مؤمنم میتواند مرا در خود جای دهد.) در آثار مولانا، دل که عرش خدا و حقیقت و عصاره آدمی است، به حسین(ع) تشبیه میشود و متقابلاً یزید نماد دوری و جدایی از حق است.
دلست همچو حسین و فراق همچو یزید
شهید گشته دو صدره به دشت کرب و بلا
میان جنت و فردوس وصل دوست مقیم
رهیده از تک زندان جوع و رخص و غا
اگر نه بیخ درختش درون غیب ملیست
چرا شکوفه وصلش شکفته است ملا
(دیوان شمس، غزل 230)
مولانا در این غزل، امام حسین(ع) را نمونه اعلا و مظهر کامل شهید میداند که به ظاهر کشته شده ولی به حیات برین دست یافته است. آنگونه که قرآن میفرماید: «ولا تحسبّن الذین قتلوا فی سبیلالله امواتاً بل احیاءّ عند ربهم يُرزقون»؛ و کسانی که در راه خدا کشته شدهاند، مرده نپندارید بلکه اینان زندهاند و در نزد پروردگارشان روزی دارند. (آل عمران، 169)
شهید گشته به ظاهر حیات گشته به غیب
اسیر در نظر خصم و خسروی بخلا
(دیوان شمس، غزل 230)
در غزلی دیگر به مقام منیع دستنیافتنی شهدای کربلا اشاره دارد که در راه دوست از هر تعلق و دلبستگی گذشته و فقط دل به خدا دادند. آنگونه که در مثنوی نیز اشاره کرده است:
عاشقان را شادمان و غم اوست
دستمزد و اجرت خدمت هم اوست
عشق آن شعله است کو چون برفروخت
هر چه جز معشوق باقی جمله سوخت
(مثنوی معنوی، دفتر پنجم، بیت 586 و 588)
و در دیوان شمس میگوید:
چیست با عاشق آشنا بودن
به جز از کام دل جدا بودن
رو مسلمان سپر سلامت باش
جهد میکن به پارسا بودن
کین شهیدان ز مرگ نشکیبند
عاشقانند بر فنا بودن
از بلا و ضقا گریزی تو
ترس ایشان به کربلا بودن
شیشه میگیر و روز عاشورا
تو نتانی به کربلا بودن
(دیوان شمس، ج 4، غزل 2102)
مشهورترین غزل مولانا در باب سیدالشهداء و شهیدان کربلا، غزلی است که با مطلع:
کجائید ای شهیدان خدایی
بلا جویان دشت کربلایی
آغاز میشود و در آنجا تصویری دلنشین و زیبا از حسین(ع) و یارانش ارائه میدهد. مولانا در این غزل، شهیدان را مانند غزل پیشین که اشاره شد، بلاجویانی میداند که با بال عاشقی از مرغان هوایی تیز پروازتر بوده و فراتر اوج گرفتهاند.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/adabiat/11093-emam-hosoin-molavi.html
https://telegram.me/iranboom_ir
✅برگی از کتاب نگاهی نو به جریان عاشورا (ص149-147)
🔹نویسنده: سید علیرضا واسعی
📒ناشر: بوستان کتاب
💠تهیه کننده: پژوهشکده تاریخ و سیره اهل بیت علیهالسلام
✍️علّت حضور زنان در حادثه عاشورا
در پاسخ به این پرسش چند نظریه مطرح شده است:
1️⃣. امام حسین علیهالسلام طبق عادت باستانی عرب، اهل بیت علیهالسلام را همراه برد. از دیرباز همراه بردن زن و فرزند در مسافرتهای طولانی و جنگها مرسوم بود. مسلمانان و حتی شخص پیامبر صلیاللهعلیهوآلهدر بسیاری از جنگها زنان خود را میبرد، چنانکه در جنگهای مشرکان با مسلمانان، زنان آنها در تحریک مردان بر قتال بسیار مؤثر بودند.
بنابراین حضور زنان در جنگها و سفرها یک شیوه باستانی بوده و هدف از آن نشان دادن میزان عزم و همّت خود در انجام دادن کار بوده است.
امام حسین علیهالسلام نیز مردم را به فداکاری دعوت میکرد و از آنان میخواست که ازمصائب مالی و جانی و عرضی ـ که بدآنهاروی میآوردـ پروا نکنند، زیرا هدفشان گرانبهاتر و با ارزشتر از جان و مال و فرزند است و لازمه جوان مردی پیشرو بودن خود در این مسئله بود.
از سوی دیگر کسانی که حسین علیهالسلام را به خاطر نام و نژادش یاری میکردند، اگر او را در میان زن و فرزندانش یاری میرساندند بسیار شایسته و پسندیده بود؛ همچنانکه تنها گذاشتن او در میان آنها زشت و ناستوده، به شمار میرفت .
2️⃣. امام حسین علیهالسلام اهل بیت خویش را به خاطر ترس از دستگیری و شکنجه و آزارشان همراه برد؛ چنانکه امام خود به این نکته تصریح دارد که اگر آنها را در مدینه بگذارم، امویان را بر آنان مسلّط کرده تا آنها را زندانی و شکنجه کنند. در این صورت امام بر سر دو راهی قرار میگرفت که انتخاب هر یک نهضت اورا فلج مینمود: یکی اینکه، برای نجات اهل بیت خود تسلیم دشمنان شده و با یزید بیعت کند.
دوم اینکه، بیاعتنا به اهل بیت، به راه خویش ادامه دهد که نفس غیور امام حسین علیهالسلامطاقت چنین کاری را نداشت، زیرا روشن بود بنی امیه برای رسیدن به اهداف خود از ارتکاب به قبیحترین منکرات دینی و عقلی واهمهای نداشتند؛ چنانکه همسر عمرو بن حمق خزاعی، عبید الله بن حرّ جعفی و کمیت اسدی را زندانی کردند .
3️⃣. امام حسین علیهالسلام با علم به شهادتش و برای ادامه قیام و تحقق اهداف خود و رسوا کردن بنی امیه و جلوگیری از انحراف امّت و ممانعت از تحریف وقایع، زنان و کودکانش را همراه برد.
به نظر میرسد که مناسبترین پاسخ برای این پرسش نظریه اخیر باشد، زیرا اقدامات بانوان حرم حسینی علیهالسلام در واقع تکمیل کننده قیام امام حسین علیهالسلام بود؛ همچنانکه شهادت امام علیهالسلامبرای احیای دین ضروری بود: « اِنَّ الله شاء أنْ یراک قتیلاً؛ خدا میخواهد تو را کشته ببیند .» اسارت اهل بیت علیهمالسلام نیز لازمه آن بود: « اِنَّ الله شاء أنْ یراهُنَّ سبایا؛ خداوند میخواهد آنها را اسیر ببیند .»
✅با توجه به اینکه هدف امام حسین علیهالسلام اصلاح امّت و بازگرداندن آن به سنّت پیامبر صلیاللهعلیهوآله و برملا کردن فساد حکومت بنی امیه خصوصا یزید بود، آن حضرت میبایست با نقشهای دقیق و حساب شده به مردم دنیا ثابت کند که آنها نمیخواهند کسی از خاندان پیامبر صلیاللهعلیهوآله زنده بماند و با اهل بیت رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهبدتر از اسیران و مشرکان و کفّار رفتار میکنند و این هدف، با توجه به شدّت انحرافی که در جامعه پدید آمده بود جز با قیامی خونین و سرمایه گذاری کلان امکانپذیر نبود. از این رو امام میبایست علاوه بر کشته شدن، به نحوی پیام الهی خود را به گوش تمام مسلمانان و حتی تمام دنیا برساند و نیل به این هدف، با ادامه نهضت بعد از شهادت ممکن بود و امام علیهالسلام با آگاهی از این نکته اهل بیت خود را به کربلا برد.
اگر امام علیهالسلام بدون اهل بیت خویش به کربلا میرفت و در آنجا به شهادت میرسید، تاریخ، این حادثه را، فقط از منظر دشمنان ثبت میکرد و بیتردید اصل واقعه کاملاً وارونه جلوه مییافت. اما بانوان اهل بیت علیهمالسلامبه رهبری زینب کبری علیهاالسلام نگذاشتند جنایتهای بنی امیه پنهان بماند و حاملان رسالتِ عاشورا شده و نهضت کربلا را زنده نگه داشتند.
بنابراین در یک جمله میتوان گفت امام حسین علیهالسلام اهل بیت خود را برای انجام دادن رسالتی عظیم و ایفای نقشی بسیار مهم در ساختن تاریخی بزرگ همراه برد؛ از این رو بایسته است به اختصار، گذری بر زندگی این بانوان و نقش آنان در کربلا بیفکنیم.
💠برای دریافت کامل اثر به کتابخوان پژوهان مراجعه نمایید.
🌐http://pajoohaan.ir/document/1663
📚رفتم به باغی، دیدم کتابی ! (در باب کتاب نخوانی ما ایرانیان)
مصطفی صفدری رنجبر (دانش آموخته دکتری مدیریت تکنولوژی دانشکاه علامه طباطبائی)
📕دیروز توفیقی حاصل شد و به باغ کتاب رفتم. با فضایی بسیار زیبا و جذاب و انبوهی از بهترین کتاب ها مواجه شدم. فضایی که می توانید در آن ساعت ها بچرخید و کتاب های مختلف را ورق بزنید و اگر دوست داشتید تعدادی را بخرید و اگر دوست نداشتید هم کسی با شما کاری ندارد. این فضا را قبلا در کره جنوبی و اتریش تجربه کرده بودم و همیشه آرزو می کردم اینگونه امکاناتی در ایران هم ایجاد گردد و خدا رو شکر گویا ...
📗اما هدفم از این نوشته چیز دیگری است. چرا کتاب نمی خوانیم ؟ به نظر شما ایجاد فضاهایی نظیر باغ کتاب، برگزاری نمایشگاه های دائمی و موقتی کتاب و تخفیف های 20 درصدی در کتاب فروشی ها چقدر توانسته ما را به خرید و مطالعه کتاب ترغیب کند ؟ پاسخ روشن است: خیلی کم. نظر شخصی بنده این است که شاهراه توسعه از کتاب فروشی ها و کتابخانه ها می گذرد و تفاوت سطح توسعه یافتگی کشورهای مختلف به تفاوت در سطح مطالعه مردم این کشورها بستگی دارد. به عبارتی، برای سنجش میزان توسعه کشورها باید در کنار شاخص هایی چون درآمد سرانه، شاخص توسعه انسانی، امید به زندگی، نرخ باسوادی و ... شاخص سرانه مطالعه را نیز به حساب آورد.
📘فکر می کنم در میان پاسخ هایی که به سوال "چرا کتاب نمی خوانیم ؟" داده شده است، بهترین پاسخ را حسن نراقی در کتاب "پی نکته هایی بر جامعه شناسی خودمانی" داده است. او می گوید: "مردم ایران کتاب نمی خوانند. چرا ؟ چون کتاب نمی خوانند". این پاسخ در عین سادگی بسیار عمیق، سنجیده و زیرکانه است. عموما نیازی به مطالعه احساس نمی کنیم، زیرا مسئله و پرسش واقعی در زندگی مان نداریم. به قول یک عزیز که می گفت: بزرگترین مسئله ما در کشور این است که مسئله نداریم و همه سرتا پا پاسخ و جواب هستیم".
📙حسن قاضی مرادی در کتاب "استبداد در ایران" بیان می کند که برای گذار به پیشرفت و تعالی راهی جز "پرسشگری" نداریم. پرسشگری خود نتیجه مواجهه های نو است که ما را به حیرت و تردید وادارد. او معتقد است که خصلت پرسشگری در میان ایرانیان به مرور زمان از بین رفته است. البته او به موانع پرسشگری در میان ایرانیان پرداخته است که برخی از آنها عبارتند از: تداوم و استمرار حکومت های استبدادی در طول تاریخ این کشور؛ رواج فرهنگ تک گویی و ممانعت از شکل گیری فضای گفتگو؛ غلبه علوم نقلی (کلام) بر علوم عقلی (فلسفه)؛ یکی دانستن شک و تردید در موضوعات با بی اعتقادی؛ تقدیرگرایی بی حد و حصر؛ مطلق گرایی و عدم مواجهه منطقی با موضوعات تا جایی که تبدیل به انباشتی از شیفتگی یا نفرت نسبت به پدیده ها شده ایم؛ در آخر اینکه همیشه خود را مالک حقیقت دانسته ایم نه طالب حقیقت در نتیجه پرسشی نداشتیم که به دنبال پاسخ آن برویم.
📔ها جون چانگ در کتاب "نیکوکاران نابکار" اشاره می کند که، برای رواج یک فرهنگ در جامعه، علاوه بر سر دادن شعارهای زیبا نیاز داریم تا مقدمات فراگیر شدن آن فرهنگ را در دنیای واقعی فراهم کنیم. به عبارتی باید شیب زمین بازی را به نفع تحقق آن ارزش تغییر دهیم. در اینجا یاد جمله ارزشمند و طلایی از دکتر فرشاد مومنی افتادم که: تا زمانی که اقتدارهای مبتنی بر ثروت و سیاسی کاری و باند بازی و ظاهر سازی و عوام فریبانه بر اقتدارهای مبتنی بر دانایی غلبه داشته باشند، چرخ توسعه این کشور به حرکت در نمی آید. از سویی یاد مصاحبه ای از پروفسور حسابی افتادم که در پاسخ سوال خبرنگار مبنی بر "راه پیشرفت و توسعه کشور را چه می دانید؟" پاسخ داد: به علم و عالم و علم اندوزی بها و ارزش بدهید.
📖 اما چه باید کرد؟ به نظر اینجانب پاسخ در سه عبارت است: "کتاب بخوانید، کتاب معرفی کنید و کتاب هدیه کنید". صرفنظر از رشته و حوزه تخصصی تان چه مهندس هستید، چه دکتر، چه کارمند، چه شغل آزاد و چه خانه دار تا می توانید در مورد تاریخ ایران و جهان بخوانید. در حد توان و ظرفیتتان اقتصاد، جامعه شناسی، علوم سیاسی و ادبیات بخوانید. حسن نراقی در این باره می گوید: "رمان و رمان خوانی را دست کم نگیرد؛ قصه نویسی و قصه خوانی را فیلسوف مابانه تحقیر نکنید؛ اگر دستتان به جایی می رسد در پرورش استعدادهای تازه و جوان کوتاهی نکنید و مطمئن باشید که البته نه یک شبه ولی در طی زمان به تدریج درست می شود. خیلی هم نباید ناامید بود. به امید آن روز".
@tahlill
https://telegram.me/IDAcademy
#تبلیغ_بین_المللی_اسلام
#الگوهای_موفق
@Allah4all
✳️ شیوه های تبلیغی آیت الله موسوی لاری ره / بخش دوم
🔹روش شناسی و آسیب شناسی تبلیغ بر پایه آموزه های قرآن
تبلیغ یکی از راه های رسانیدن پیغام های دینی است لذا شناسایی آسیب های آن برای تاثیرگذاری تبلیغات و دستیابی به نتایج آن امری ضروری به نظر می رسد. با توجه به آن که یکی از وظایف و مسئولیت های پیامبران تبلیغ و رسانیدن پیام الهی به مردمان است: فهل علی الرسل الا البلاغ المبین و نیز: ما علی الرسول الا البلاغ. قرآن افزون بر تبیین اهداف و اهمیت تبلیغ به شناسایی و تبیین آسیب های تبلیغ نیز پرداخته است لذا تا حد امکان مفهوم تبلیغ در آموزه های قرآنی بیان و سپس آسیب ها و آفات تبلیغ شناسایی، تحلیل و تبیین میگردد.
🔹گستره مفهومی تبلیغ
زمانى، تبلیغ در حدّ برانگیختن احساسات و عواطف و آماده سازى آنان براى پذیرش اندیشه، علایق، سلایق و اتخاذ روش خاصى از زندگى انجام مىشد؛ اما امروزه تبلیغى که با هدف خاص و براى قشر یا گروه خاصى (گروه هدف) و با هدف خاصى (افزایش دایره مخاطبان و جذب آنان) صورت مىگیرد، از محدوده ارتباط یک سویه و تلقینى فراتر رفته و به فرآیند دو سویه و تعاملى، میان گیرنده و فرستنده پیام تبدیل شده است؛ تا آنجا که مقوله تبلیغ، متأثر از رویکردهاى نوین، در پهنه فنآورى، ارتباطات، روانشناسى، جامعهشناسى، مردمشناسى، دیگر علوم گسترده شده و کارکرد خود را توسعه داده است.
حال آنکه تبلیغ، فرآیندى است که محتوا، روش، ابزار و چیستى و چگونگى آن در تعامل با دو قطب سیال گوینده(پیام رسان) و شنونده(گیرنده پیام) تعیین مىشود. در چنین تعامل پیچیده و چند جانبهاى دست کم پنج عامل به صورت فعال دخالت دارند که عبارتند از: چه کسى، چه چیزی را، به چه کسى، از چه طریقى، و در چه موقعیتى تبلیغ مىکند؟
🔸عوامل مؤثر در تبلیغ:
۱. #شخصیت_گوینده: پایگاه، جایگاه و نشان و خاستگاه اجتماعى او در چه حدّ و اندازه ای است.
در آیات قرآن پیامبرانی که به سوی قوم خویش ماموریت می یافتند همه از کسانی بودند که از نظر اجتماعی و شخصیتی در جایگاه معتبری بوده و مردمان ایشان را افرادی دارای جایگاه اجتماعی می شناختند.
@Allah4all
۲. دومین عنصر، قشر #مخاطب و گروه هدف است که گیرنده و شنونده پیام از نظر سن، جنس، قشر و طبقه اجتماعى و فرهنگى چه کسانى هستند و چگونهاند؟
به سخن دیگر، موقعیت گوینده و شنونده چگونه است؟ زیرا وضعیت روحى و روانى و شرایط عاطفى و احساسى مخاطب و فضاى میدانى ذهنی و خارجى هر دو طرف تبلیغ تأثیر شگرفى در انتقال پیام و تأثیر گذارى آن دارد.
پیامبران با توجه به این عنصر، روش های مختلفی چون قصه و تمثیل و موعظه و پند و برهان و منطق استفاه می کردند؛ زیرا نوجوانان بیش تر در پی شناخت از راه تمثیل هستند و گروه های سنی تحصیل کرده بیش تر پیام های منطقی و عقلانی را مورد توجه قرار می دهند. از این روست که قرآن با توجه به کارکردهای چندگانه از پیامبران می خواهد که هم با توجه به شرایط سنی و هم استعداد و قابلیت های مخاطبان و گیرندگان پیام از روش های مختلفی چون برهان و جدل و موعظه و مانند آن بهره گیرند.
۳. #محتوا و ماهیت پیام و نیز جذابیت و کارکرد موضوع و مضمون از عناصر اصلى جلب مخاطب است لذا قرآن ویژگی هایی چون دعوت به خوبی و بینش و نگرش خوب و نیکو را بیان میدارد.
۴. #روشهاى پیام رسانى به عنوان عامل اصلى و تأثیر گذار نقش مهمى را ایفا مىکنند؛ به دلیل تفاوت محتوا و پیام ها، روش هایی چون سخنوری و گفتارهای همراه با نرمی و سلاست و روانی و روشنی، شعر و نظم، ابزارها و فنآوری روز مانند منادیان و جارچیان در گذشته و ماهواره و اینترنت و پیامک در زمان امروز[۱۲] و نامه های در اشکال مختلف آن[۱۳] از ابزارهایی است که قرآن بر آن تاکید دارد. http://telegram.me/bayeganitabligh/892
🔸هر یک از مؤلفههاى پیش گفته را مىتوان بر حسب ساختار عناصر فعالیتهاى تبلیغى جهت مخاطبان به گونههاى زیر بیان کرد.
۱. مخاطبشناسى (شناخت ویژگىهاى گیرنده و شنونده پیام)
۲. نیازشناسى (شناخت نیازها، رغبتها و علایق مخاطب)
۳. روششناسى (شناخت گزینش روشهاى مؤثر و کار آمد)
۴. موقعیتشناسى (شناخت فضاى روحى و روانى مخاطب و محیط وى)
۵. زبانشناسى و واژه گزینى (آشنایی با زبان و آگاهى و هوشیارى بر ادبیات و گفتمان روز)
۶. زمانشناسى (زمان آگاهى و توجه به ضرورتها و مقتضیات زمان)
۷. پیامدشناسى (ارزش یابى، بازخوردگیرى، ارزیابى اثر بخشى فرآیند تبلیغ)
🔺استاد خلیل منصوری، مدرس و پژوهشگر حوزه
#ادامه_دارد
مرجع تخصصی محتواهای #تبلیغ_بین_المللی_اسلام
@Allah4all
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com