تصویر ملاقات با شیطان
حکایت گویند که شخصی از ابلیس التماس کرد که او را ببیند پس وی را برد بر ساحل دریا سریری دید در میان دریا نهاده و ابلیس بر آن نشسته دیوان گرد وی درآمده دیوی درآمد ابلیس گفت چه کردی گفت شخصی را از بام انداختم دیوی دیگر گفت شخصی را فرمودم تا دیگری را بکشت. دیو دیگر گفت در میان زن و شوهر خصومت افکندم تا در میان ایشان جدایی افتاد ابلیس از این سخن خرم شد و در هوا پرید و گرد عالم برآمده باز بر سر تخت خود آمد پرسیدم از وی که این همه شادی چرا؟ گفت در طلاق آفات باشد و مرد و زن در زنا افتند و از آن فرزندهای حرام آید و از فرزند حرام فسادها زاید و خانهها خراب شود و مردم از ایشان در عذاب باشند و من از هیچکس چندان راضی نباشم که از حرامزاده.
( از دستنویس عجایب المخلوقات، موزه والترز به شماره 593)
@aaadab1397farhang
ایستگاه تامل ؛ قدری بیاندیشیم... شاگردی از عابدی پرسید:
تقوا را برایم توصیف کن؟
عابد گفت:
اگر در زمینی که پر از خار و خاشاک بود مجبور به راه رفتن شدی چه می کنی؟
شاگرد گفت:
پیوسته مواظب هستم و با احتیاط راه می روم تا خود را از آسیب حفظ کنم.
عابد گفت:
در دنیا نیز چنین کن ، تقوا همین است.
از گناهان کوچک و بزرگ پرهیز کن و هیچ گناهی را کوچک مشمار
زیرا کوهها با آن عظمت و بزرگی از سنگهای کوچک درست شده اند.
خداوند چه كار میكند؟
پادشاهی به وزیرش گفت:
۳ سوال میكنم فردا اگر جواب دادى وزیر هستى و اگر نه از مقامت عزل میشوى.
ـ سوال اول: خداوند چه میخورد؟
ـ سوال دوم: خداوند چه میپوشد؟
ـ سوال سوم: خداوند چه كار میكند؟
وزیر كه (به واسطه رابطه بر مسند تکیه زده بود) جواب سوالها را نمىدانست؛
ناراحت بود.
غلامى فهمیده و بسیار زیرك داشت و به غلامش گفت:
سلطان ۳ سوال كرده اگر جواب ندهم بركنار میشوم و هر سه سوال را به غلام حكایت كرد.
غلام گفت: جواب هر سه را میدانم؛
ولى حالا فقط دو جواب را میگویم، اینکه خداوند چه میخورد؟
غم بندههایش را مىخورد.
اینكه خداوند چه مىپوشد؟
خداوند عیبهاى بندههایش را مىپوشد.
اما پاسخ سومی را اجازه دهید فردا بگویم.
فردا وزیر و غلام نزد پادشاه رفتند.
وزیر به دو سوال جواب داد.
سلطان گفت: درست است؛
ولى بگو جوابها را خودت پیدا كردى یا از كسى پرسیدى؟
وزیر گفت: این غلام من انسان فهمیدهیى است جوابها را او داد.
پادشاه گفت: پس لباس وزارت را بدر آور و به این غلام بده و غلام هم لباس نوكرىاش را از تن در آورد و به وزیر داد.
بعد وزیر به غلام گفت پس سوال سوم چى شد؟
غلام گفت: آیا هنوز نفهمیدى!
خداوند چه كار میكند؟
خدا در یك لحظه غلام را وزیر میكند و وزیر را غلام
🎭 @Thousand_and_One_Nights
#حکایت
❤️❤️
👌👌
حجر بن عدی رحمة الله علیه را گفتند:
راه دین کدام و بیراهه کدام است؟
- گفت: تا #ذوالفقار علی در چه حالت باشد، در #نیام یا در #عیان!
و تا شیعه چه اراده کند، طالب عزت باشد یا دل بر ذلت گمارد.
امام برق تیغ از ظلمت غلاف بیرون کشد، به پشتوانهی یلان فهیمی که وی را یاری کنند
و اگر او را #ابلهان #سستعنصر فراگرفته باشد آنگاه تاریکیِ غلاف، بر خورشید ذوالفقار ظفر یابد، و وااسفا که چنین شود.
(از کتاب ذوالفقار در نیام، تالیف حمید رضا مرادی)
❤️❤️👌👌
کتاب به سوی بهشت (فضیلت و آثار زیارت امام حسین علیه السلام) مهدی صدری
کسی که خدا خیرش را بخواهد محبت امام حسین علیه السلام و زیارتش را در دلش می اندازد.
اگر مردم ارزش زیارتش را می دانستند، دارایی شان را می فروختند و به زیارتش می شتافتند.
اگر مردم می دانستند که زیارت آن حضرت چه فضیلتی دارد، از خوشحالی می مردند و از حسرت جان می دادند... .
کامل الزیارات
💎♦️💎♦️💎♦️💎
💎♦️💎♦️💎
⤵️⤵️⤵️
⤵️
@yortchi_bosjin_pdf
آلفرد آدلر؛ روان شناس مشهور اتريشى, به بيماران اندوهگين خود مى گفت:
"اگر از اين نسخه پيروى كنيد ظرف ١٤ روز معالجه خواهيد شد.
هر روز فكر كنيد چطور مى توانيد يك نفر ديگر را خوشحال كنيد.
زيرا انديشه خوشحال كردن ديگران ما را از تفكر درباره خودمان باز مى دارد و بزرگترين عامل نگرانى ترس و اندوه انديشيدن درباره خود است.
شادمانى انسان و شادمانى ديگران به يكديگر وابسته است!
طبیعت انسان
آلفرد ادلر
#روانشناسی
#داستان
⬇️⬇️
مهمترین چیز در زندگی چیست؟
اگر این سوال را از کسی بکنیم که سخت گرسنه است، خواهد گفت: "غذا"
اگر از کسی بپرسیم که از سرما دارد می میرد، خواهد گفت: "گرما"
و اگر از آدمی تک و تنها همین سوال را بکنیم، لابد خواهد گفت: "مصاحبت آدمها"
ولی هنگامی که این نیاز های اولیه برآورده شد، آیا چیزی می ماند که انسان بدان نیازمند باشد؟!!
فیلسوفان می گویند، بلی!
و آن این است که بدانیم که ما کیستیم و در اینجا چه می کنیم؟
منبع "کتاب دنیای_سوفی
#برگی_از_کتاب
چه کنیم کیسه اعمالمان، سوراخ نشود؟
آیتالله خوشوقت (ره) :
☘️ کسی که اخلاق خوش در خانه دارد مانند کسی است که روزها را روزه دارد و شبها را عبادت کند.
در یک کلام زبان باعث سوراخ کردن کیسهی اعمال است، هر چه اعضا زحمت میکشند و جمع میشوند یک حرکت زبان کیسه را سوراخ میکند!
اگر از زن و فرزند غضبناک شدید باید از مهلکه خارج شوید وگرنه قطعاً زمین خواهید خورد.
شرط دیدن امام زمان تقواست و بس؛ مقداری هم زبان را قرص داشتن است و باید ثابت کنی اختیار زبانت را داری.
📹اندازه نیازت را بشناس
پادشاه به مرد #حکیم گفت چیزی بگو که همه زندگی به دردم بخورد. حکیم به او گفت: ببین نیاز تو چه اندازه است. اگر اندازه نیازمندی تا را بشناسی می توانی بفهمی که چه چیزی رفع نیاز شما می کند.
اما اگر اندازه نیازت را نشناختی و بیش از آن چه نیاز داری، خواستار شدی چه می کنی؟ افراط ؛ اگر نیازت را بشناسی نه به خودت دردسر تحمیل می کنی و نه به دیگران.
فرق عبادت و اطاعت
از خواجه عبدالله انصاری پرسیدند، "عبادت" چیست؟
فرمود: عبادت، خدمت کردن به خلق است.
پرسیدند، چگونه؟
گفت: اگر هر پیشه ای که به آن اشتغال داری رضای خدا و مردم را در نظر داشته باشی این نامش "عبادت" است.
پرسیدند:
پس نماز و روزه و خمس اینها چه هستند؟
گفت: اینها "اطاعت" هستند که باید بنده برای نزدیک شدن به خدا انجام دهد تا انوار حق بگیرد.
🔹🔹🔹
[4]
بند چهارم
آن شخص جُرمی مرتکب شده بود. او را نزد استاندار اموی آورده بودند تا در باره اش حکم صادر کند. مرد ترسیده بود. شنیده بود که از شمشیر اموی ها خون می ریزد. حق داشت. بی محاکمه می کشتند. یک نسبت – درست یا غلط – کافی بود برای این که میر غضب کار را تمام کند.
مرد، ماند که چه عذری بیاورد پیش امیر. ناگهان فکری به ذهنش زد. با خودش گفت: باداباد! می گویم. اگر نتیجه داد که بهتر. و اگر نتیجه نداد، بدتر از این که نمی شود.
گفت: امیر! از عثمان همیشه در قبیلۀ ما به نیکی یاد می شود.
امیر پاسخ داد: چه خوب!
گفت: امیر! در قبیله مان اجازه ندادیم نام علی و حسن و حسین بر پسرانمان بگذارند.
امیر پاسخ داد: چه خوب!
گفت: امیر! در قبیله مان اجازه ندادیم نام فاطمه بر دخترانمان بگذارند.
امیر پاسخ داد: چه خوب!
گفت: امیر! به یکی از افراد قبیلۀ ما گفتند: ازعلی بدگویی کن. او نه تنها از علی بلکه از حسن و حسین هم بد گفت.
امیر گفت: چه خوب! و از جرم او درگذشت.
این روز را به یاد داشتم، ولی راز آن روز را...
امروز فهمیدم. آنجا که مولایم خطاب به آن گروه مطالبی گفت، محض اتمام حجت، باشد که یک نفر هدایت را بپذیرد و از راه شیطان برگردد.
مولایم مهربانانه پرسید: آیا من فرزند علیّ مرتضی نیستم؟ آیا من فرزند فاطمۀ زهرا نیستم؟
کلمات، سنگ را آب می کرد. ولی در دل آنها اثر نکرد که نکرد. با شیطان پیمان بسته بودند.
سلاحها را تیزتر کردند و هلهله ها برآوردند تا صدای سلاحشان را بشنوند نه صدای امامشان را ...
#نقد_وهابیت
⛔️ سیدالشهداء علیه السلام ، عمَر را غاصب جایگاه امیرالمؤمنین می دانند .
⛔️ اقرار عمر به بزرگی و شرافت سیدالشهداء علیه السلام .
〰〰〰〰〰▪️▪️
☑️ خطیب بغدادی ، ابن حجرعسقلانی ، سیوطی ، ابن عساکر و بسیاری دیگر از مورخین اهل سنت و مورد قبول وهابیت پس از ذکر سلسله سند صحیح می نویسند :
حسین بن علی (علیهما السّلام) برایم روایت نمود :
در حالیکه عمر بن خطاب بالای منبر مشغول خطبه بود ، وارد مسجد شده و چون عمر را بر فراز منبر مشاهده کرد از منبر بالا رفت و به او فرمود :
❇️ از منبر پدرم فرود آی و به منبر پدر خودت برو!
عمر با شنیدن این سخن از منبر پایین آمد، امام حسین (علیه السّلام) را گرفت، سنگریزههایی که در دست داشت را گرفت و گفت : پدر من منبری ندارد!
سپس پرسید : این سخنان را چه کسی به تو آموخته؟!
حضرت فرمودند :
❇️ به خدا سوگند کسی به من نیاموخته است؛
.... عمر به امام حسین (علیه السّلام) چنین گفت:
یعنی أنچه در سر ماست توسط خدا و بعد توسط شما روئیده شده است.(کنایه از موی سر ، منظور آبرو و عزت).
📓 تاریخ بغداد : ۴۷۱/۱
_____________
نکته قابل توجه :
به راستی اگر این سخن :
«نخست خدا ، سپس شما اهلبیت (علیهم السّلام)»
بر زبان یکی از شیعیان و یا یکی از کتابهای علمای شیعه بیان شود ، وهّابیت چه میکنند؟
آیا آسمان را بر سر شیعیان خراب ، آنان را متهم به غلو ّ، شرک و خروج از دین و پس از آن ، حکم قتل آنان را صادر نمیکنند؟؟؟!
➖➖➖➖➖
👁🗨کانال برهان و نقل نکات ناب تاریخی از کتب مخالفین
@borrhan
#نقد_وهابیت
⛔️ سیدالشهداء علیه السلام ، عمَر را غاصب جایگاه امیرالمؤمنین می دانند .
⛔️ اقرار عمر به بزرگی و شرافت سیدالشهداء علیه السلام .
〰〰〰〰〰▪️▪️
☑️ خطیب بغدادی ، ابن حجرعسقلانی ، سیوطی ، ابن عساکر و بسیاری دیگر از مورخین اهل سنت و مورد قبول وهابیت پس از ذکر سلسله سند صحیح می نویسند :
حسین بن علی (علیهما السّلام) برایم روایت نمود :
در حالیکه عمر بن خطاب بالای منبر مشغول خطبه بود ، وارد مسجد شده و چون عمر را بر فراز منبر مشاهده کرد از منبر بالا رفت و به او فرمود :
❇️ از منبر پدرم فرود آی و به منبر پدر خودت برو!
عمر با شنیدن این سخن از منبر پایین آمد، امام حسین (علیه السّلام) را گرفت، سنگریزههایی که در دست داشت را گرفت و گفت : پدر من منبری ندارد!
سپس پرسید : این سخنان را چه کسی به تو آموخته؟!
حضرت فرمودند :
❇️ به خدا سوگند کسی به من نیاموخته است؛
.... عمر به امام حسین (علیه السّلام) چنین گفت:
یعنی أنچه در سر ماست توسط خدا و بعد توسط شما روئیده شده است.(کنایه از موی سر ، منظور آبرو و عزت).
📓 تاریخ بغداد : ۴۷۱/۱
_____________
نکته قابل توجه :
به راستی اگر این سخن :
«نخست خدا ، سپس شما اهلبیت (علیهم السّلام)»
بر زبان یکی از شیعیان و یا یکی از کتابهای علمای شیعه بیان شود ، وهّابیت چه میکنند؟
آیا آسمان را بر سر شیعیان خراب ، آنان را متهم به غلو ّ، شرک و خروج از دین و پس از آن ، حکم قتل آنان را صادر نمیکنند؟؟؟!
➖➖➖➖➖
👁🗨کانال برهان و نقل نکات ناب تاریخی از کتب مخالفین
@borrhan
معاویه بن حکم سلمی:
یا رسول الله! کنیز من گوسفندانم را به چرا برده، و یکی مفقود شده. از او پرسیدم چه شده؟ گفت: گرگ او را خورد. عصبانی شدم، کشیده ای به او زدم. رها کردن یک بنده بر عهده من بود. آیا آزادش کنم؟
رسول از کنیز پرسید: خدا کجاست؟ گفت: در آسمان! پرسید: من کیستم؟ گفت رسول خدا. حضرت به حکم گفت آزادش کن.
نتیجه:
همین مقدار در ایمان کافی است.
آزاد کردن یک انسان به خاطر یک اشتباه.
و البته ابن خزیمه این حدیث را آورده تا ثابت کند خدا در آسمان است. [تشبیه و تجسیم)
کانال عکس و خبر قم:
☑️ اگر حوزه نجف را از ما بگیرند، حوزه قم میخوابد
🔸آیتالله جوادی آملی گفت: در دیدار با اعضای شورای عالی مدیریت [حوزههای علمیه] طرح کردم که اگر الان خدایی نکرده خروجی نجف را از ما بگیرند، تمام حوزههای علمیه سراسر جهان تشیع خروجی ندارند.
🔸از هزار سال قبل تا عصر کنونی مکاسب شیخ انصاری، کفایه آخوند خراسانی و رسائل از این ها است.
🔸 اگر حوزه نجف را از ما بگیرند حوزه قم و مشهد چه چیز درس می دهند.
🔸 قم کتابی ننوشته که به جای کفایه و رسائل باشد.
#نسخه_خوانی
امام فخر رازی آورده است که راهبی از رهبانان فرنگ را دیدم در بیتالمقدس نشسته و حال عجیبی از ناحیۀ او مشاهده میگشت. نزد او رفتم و گفتم کلمه[ای] که مشمول بر نصیحت من بودهباشد بگوی. گفت[:] میباش مانند کسانی که شیران درنده اطراف او را داشتهباشند و در اندازِ(1) دریدن و خوردنِ او بودهباشند که اگر لمحهای از خود غافل شود، او را پارهپاره نمایند. پس در اینصورت او را آرام، چگونه بودهباشد؟ و در شب بهچه عنوان آسایش توانَد نمود؟ حالِ او را به آسودگان، چه قیاس؟ و زندگانی او را به بیدَردان، چه نسبت؟ این بگفت و برفت.
من چند قدمی همراه او رفتم. گفتم کلمهای که مشتمل بر تسلی من بودهباشد بگوی. گفت[:] تشنه را جرعۀ آبی کافیست. و دیگر متوجهِ من نشد.
والسلام علی من التبع الهدی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔸 #امام_فخر_رازی
📙 از جنگ خطی سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران ؛به شماره شناسه 1070072
✍️ پانویس
(1) « انداز »: ( اَ ) 1 - (اِمص .) قصد و میل حمله کردن .
(2)« لمحه » : (لَ حَ یا حِ) [ ع . لمحة ] (اِ.) 1 - زمان کم .
@manuscript_ir
〰️🍃🌺
📹اندازه نیازت را بشناس
پادشاه به مرد #حکیم گفت چیزی بگو که همه زندگی به دردم بخورد. حکیم به او گفت: ببین نیاز تو چه اندازه است. اگر اندازه نیازمندی تا را بشناسی می توانی بفهمی که چه چیزی رفع نیاز شما می کند.
اما اگر اندازه نیازت را نشناختی و بیش از آن چه نیاز داری، خواستار شدی چه می کنی؟ افراط ؛ اگر نیازت را بشناسی نه به خودت دردسر تحمیل می کنی و نه به دیگران.
و گفت:
گوسفند از آدمی آگاهتر است! ا
ز آنکه بانگِ شبان، اورا از چرا کردن باز میدارد
و آدمی را سخنِ خدای از مُرادِ خویش باز نمیدارد.
✍️ عطار نیشابوری
📗 تذکرهالاولیاء
🌹
🔸 قحطی، همه جا را گرفته بود . قرصی نان یافت نمی شد. در آن حال، مردی از بنی اسرائیل به کوهی از ریگ در بیابان رسید. پیش خود اندیشید که کاشکی این کوه ریگ، کوه گندم بود و من آن را پیش قومم می بردم و آنان را از رنج گرسنگی می رهاندم.
🔹به شهر بازگشت. پیامبر آن روزگار نزدش آمد و گفت: در بیرون شهر چه دیدی و چه خواستی؟ گفت: کوهی دیدم که از سنگ های خرد (ریگ) انباشته بود. در دلم گذشت که اگر این همه، گندم می بود، همه را صدقه می دادم و قحطی را بر می انداختم .
🔸پیامبر قوم گفت: بر تو بشارت باد که ساعتی پیش، فرشته وحی بر من نازل شد و گفت که خدای تعالی صدقه تو پذیرفت و تو را چندان ثواب داد که اگر تو آن همه گندم می داشتی و به صدقه می دادی، ثواب می داد.
حکایت پارسایان، شادروان رضا بابایی، نقل از کیمیای سعادت غزالی.
@bazmeghodsian
🔸 قحطی، همه جا را گرفته بود . قرصی نان یافت نمی شد. در آن حال، مردی از بنی اسرائیل به کوهی از ریگ در بیابان رسید. پیش خود اندیشید که کاشکی این کوه ریگ، کوه گندم بود و من آن را پیش قومم می بردم و آنان را از رنج گرسنگی می رهاندم.
🔹به شهر بازگشت. پیامبر آن روزگار نزدش آمد و گفت: در بیرون شهر چه دیدی و چه خواستی؟ گفت: کوهی دیدم که از سنگ های خرد (ریگ) انباشته بود. در دلم گذشت که اگر این همه، گندم می بود، همه را صدقه می دادم و قحطی را بر می انداختم .
🔸پیامبر قوم گفت: بر تو بشارت باد که ساعتی پیش، فرشته وحی بر من نازل شد و گفت که خدای تعالی صدقه تو پذیرفت و تو را چندان ثواب داد که اگر تو آن همه گندم می داشتی و به صدقه می دادی، ثواب می داد.
حکایت پارسایان، شادروان رضا بابایی، نقل از کیمیای سعادت غزالی.
@bazmeghodsian
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com