🎙با نوای حاج مبین گنجلی
نوحه جدید به نام "گدیر مزاره زینب"
🏴به مناسبت شهادت قهرمان کربلا حضرت زینب کبری (سلام الله علیها)
🎤Hacı Mubin Gəncəli
Gedir məzarə Zeynəb (s)
Yeni Mərsiyə
#نوحه #زبان_آذری #حاج_مبین #مرثیه_لر_و_نوحه_لر
#آذربایجان #آذری
#mərsiyələr #azəri_farsi
#maddahan_azari
#madhe_ahlulbait

🔝 Kanalımıza abunə olmağı və paylaşmağı unutmayın!

╔═──═ঊ🕋ঊ═──═╗
@mersieler_noheler
╚═──═ঊ🕋ঊ═──═╝
Forwarded From unknown
⭕️مقاومت مسئولان به سبک یمن در دهه شصت!!

🔸اینها بریده هایی از #خاطرات_هاشمی_رفسنجانی است. بیشتر اینها در سالهای میانی و اواخر دهه شصت در سالهای جنگ تحمیلی ثبت شده است:

💬 آقاى عباس #واعظ_طبسى، [توليت آستان قدس رضوي] و فرزندش آمدند. از سفر به لندن و عمل جراحى پاي‌اش راضى است. تحت تأثير نظم و پيشرفت آنها قرار گرفته است.

27 مهر 71 ‏- آقای #آذری [قمی] آمد و درخواست ارز برای معالجه پروستات در لندن داشت. برای آقای مهدوی [کنی] هم به خاطر کسالت قلبی، گفته شد در لندن جا رزرو کنند.

19 اذر 64 ‏- آقای #دعاگو آمد. از کیفیت معالجه‌اش در لندن گفت. سرطان داشته و با شیمی‌درمانی معالجه شده. راضی است. موهایش در اثر معالجه ریخته‌است. از نتایج معالجه در مدت اقامت، پیشنهاد جلوگیری از اعزام دانشجو به خارج را داشت که ارز آن را صرف تأمین استاد در داخل کنیم

31خرداد 65 ‏- شب درجلسه شورای مرکزی [جامعه] روحانیت مبارز شرکت نمودم. بیشتر صحبتها درباره بد اداره شدن جلسات روحانیت مبارز در دهه فجر بود. آقای #مهدوی_کنی که از لندن پس از معالجه برگشته، به خاطر خستگی نیامده بود. میخواستم ایشان را ببینم.

29 بهمن 64‏ - صبحانه‌ را در خدمت‌ آقای‌ منتظری‌، در منزل‌ ایشان‌ صرف‌ کردیم‌. پس‌ ازخداحافظی‌ به‌ منزل‌ آیت‌الله‌ #نجفی‌_مرعشی‌ رفتم‌. از اسپانیا برگشته‌ بودند. برای‌ معالجه ‌چشم‌ رفته‌ بودند

8 خرداد 60 ‏- آقای‌ #احمد_توکلی‌ که‌قبل‌ از پیروزی‌ انقلاب‌ ممنوع‌ الخروج‌ بوده‌، برای‌ گرفتن‌ گذرنامه‌ جهت‌ سفر برای‌ معالجه‌ دردمفاصل‌ احتیاج‌ به‌ نامه‌ من‌ به‌ اداره‌ گذرنامه‌ داشت‌ که‌ نوشتم‌.

19 اردیبهشت 60‏ - شب تلفنى از #احمدآقا احوال‌پرسى كردم. از اسپانيا برگشته است. براى معالجه چشم رفته بود. در آنجا #همان_تشخيص_ايران را تاييد كرده‌اند.

27 اسفند 71‏ - خانم‌ شهید بهشتی‌ به‌ خانه‌ ما آمد و با عفت‌ به‌ دیدن‌ #همسرامام‌ رفتند که‌ برای‌ معالجه‌ چشم‌مدتی‌ به‌ خارج‌ رفته‌ بودند.

18 مرداد 61‏ - ساعت هشت صبح آقاي #موسوي اردبيلي آمدند. عازم سفر به اروپا براي معالجه و چك آپ است. براي تسهيلات ارزي و تذكره [= گذرنامه] همراهان و حفاظت كمك خواستند. به دكتر ولايتي و ميرزاده دستور مقتضي را دادم.

29مرداد 68‏ - شب‌، آقای‌ [علی‌ اکبر] #محتشمی‌ [سفیر ایران‌ در سوریه‌] آمد. مدتی‌ در آلمان‌ معالجه‌ کرده‌است‌؛ دست‌ مصنوعی‌ گذاشته‌ و دوبار ، گوشها را عمل‌ کرده‌ و اکنون‌ نسبتا سالم‌ است‌.

5 آبان 63 ‏- عصر آقاي [محمد علی] #رحماني مسئول بسيج آمد. پس از معالجه در خارج برگشته و از معالجه دكترهاي داخلي ناراضي است؛ #خدا_به_داد_مريض‌هاي_معمولي برسد.

25 مهر 66‏ - آقاى [علي اكبر] #آشتيانى، نماينده رهبرى در ژاندارمرى آمد. براى معالجه خود در خارج استمداد كرد.

8 دی 69‏ - در بیمارستان‌ به‌ عیادت‌ آقای‌ #ربانی‌املشی‌ رفتم‌. قرار است‌ فردا، برای‌ معالجه‌ به‌ سوئیس‌ برود.

8 اسفند 63‏ - آقاى [عبدالله] #نورى، [وزير كشور]، براى سفر جهت معالجه به آلمان، تلفنى خداحافظى كرد.

22 اسفند 71‏ - [آشیخ‌ محمد] #هاشمیان‌ که‌ برای‌ معالجه‌ چشم‌ به‌ اسپانیا رفته‌ بود راضی‌ برگشته‌، درمنزل‌ ما بودند. گفتند که‌ درک‌ مردم‌ اسپانیا نسبت‌ به‌ مسائل‌ انقلاب‌ ایران‌ بهتر شده‌ است‌.

28 مرداد 61‏ - به ملاقات آیت‌الله سیدمحمدرضا #گلپایگانی رفتم. دیروز از لندن برگشته‌اند؛ به احتمال سرطان کیسه صفرا، برای معالجه رفته بودند. 25 روز آنجا بوده‌اند.

ایشان و اطرافیانش با خوشحالی و نشاط از سفر انگلستان و استقبال مسلمانان آنجا تعریف می‌کردند

9خرداد 66‏ - آقای [کاظم] #خوانساری سفیرمان در لیبی آمد. پیام آقای قذافی را آورد گه گفته‌بود اگر نمی‌توانید جنگ را تمام کنید برای ختم آن اقدام کنند. خبر داد که پدرش بیمار قلبی است و خوب است برای معالجه به لندن برود. عضو خبرگان است.

@lorbaanonline
Forwarded From کانال حسن قریبی
زبان «ایرانچه‌ای» در سمرقند!

می‌گفت در #سمرقند یک زبان #ایرانچه‌ای هم داریم... پرسیدم منظورت زبان #فارسی است؟
جواب داد: «نه، زبان ما فارسی است، اما آنها ایرانی هستند و ایرانچه‌ای سخن می‌گویند که برای ما فهما نیست»... اول فکر کردم شاید آنها با لهجه‌ء مثلاً به قول تاجیک‌ها، #تهرانی صحبت می‌کنند...
وقتی دید من هنوز حیرانم ادامه داد: «همان‌هایی که با زنجیر و کارد خودشان را زخم می‌زنند». یک دستش را از روی فرمان برداشت و با آن حرکتی شبیه به زنجیرزنی انجام داد.
فیروز گفت: هاااا...منظورش عزاداری بعضی شیعیان است. گفتم: «این را فهمیدم، اما می‌گوید زبانشان فارسی نیست و به ایرانچه‌ای گپ می‌زنند... من این قسمتش را نفهمیدم»!!
پیاده شدیم و او رفت...
به استاد #عبدالوهاب که رسیدم پیش از همه از داستان زبان ایرانچه‌ای پرسیدم و گفتم: «حتماً دربارهء آن تحقیق شده است اما من بار نخست است که می‌شنوم».
گفت: «بله در سمرقند محله‌ای‌است به نام #پنجاب که محلهء ایرانی‌هاست... آنها از ایرانیان #آذری شیعه هستند که سال‌هاست ساکن سمرقندند و زبان خودشان را دارند که با ترکی ازبکی تماماً فرق دارد. چون از ایران آمده‌اند؛ به آنها ایرانچه، و زبانشان را ایرانچه‌ای می‌گویند، #چه در اینجا #پسوند_نسبت است مثل ایرانی...من همین قدر می‌دانم... خواهید شما را بَرَم آنجا»؟
گفتم: «خیلی ممنون مزاحم نمی‌شوم... به دیگر احوالاتمان رسیدیم و بدرود کردیم.
غروب آمدیم هتل و من مشغول نوشتن همین یادداشت شدم ...
دقیقاً به همین جا که رسیدم دلم طاقت نیاورد به فیروز گفتم: فیروز پاشو ! پاشو بریم محله پنجاب... لباس پوشیدیم و یک تاکسی گرفتیم ... راننده سه چهار بار پرسید: «کجای پنجاب کار دارید»؟ و ما سه چهار بار جواب دادیم: «هیچ جایش... برویم ببینیم چه خبر است»؟
پشت یک چهارراه گفت: «پس از #سوئیتفار (چراغ قرمز) پنجاب سر می‌شود»... خیابان‌ها سوت‌وکور بود. از رستوران #حسین‌بابا گذشتیم و کنار مسجد قدیمی محله توقف کردیم و در آن تاریکی، عکس تاری گرفتم... در پیاده‌رو چراغی روشن بود، رفتیم آنجا دو نفر داشتند نرده‌های داروخانه را رنگ می‌کردند پرسیدم: «شما ایرانی هستید»؟ گفتند: «نه! چه در کار»؟
گفتم: «پی ایرانی‌ها می‌گردم»...
با دست به رستوران آن طرف خیابان اشاره کرد و گفت: ‌«اَنَه ایرانی‌ها»!!
رفتم آن طرف خیابان و از نوجوانی که جلو در رستوران نیمه‌باز بود پرسیدم: «شما ایرانی‌هستی»؟ و یک چیزهایی گفتم که از نگاه هاج‌و‌واجش فهمیدم از حرفهایم هیچ سر در نیاورده... حتی فکر کنم کمی هم ترس برش داشت...
فیروز گفت: «یگان موی‌سفید هست که با او گپ زنیم»؟
ما را به داخل دعوت کرد و با دست کسی را نشان داد که در آشپزخانه کار می‌کرد... او هم با حیرت همین طور مات صحبت‌های من شده بود، برایش غریب بودم وقتی که منتظر جوابش شدم پرسید: «ششلیک می‌خواهی»؟
گفتم: «نه فقط برایم با زبان ایرانچه‌ای حرف بزن... مثلاً با همین نوجوان حرف بزن تا من گوش کنم» ...گفت: «این کس ایرانچه‌ای نمی‌داند»... گفتم: «مهم نیست فقط حرف بزن با این دخترچه گپ زنیتان»! گفت: «باشد»... آمد حرف بزند که گفتم: «یک لحظه»! ...و پرسیدم: «اجازت هست از شما نواربرداری کنم»؟
گفت: «میلش»..!
قدری حرف زد و من با گوشی از او فیلم گرفتم... وقتی تمام شد به او گفتم #ساقول! همین را بلد بودم و خداحافظی کردیم و برگشتیم...!

#ازبکستان،
#سمرقند،

#حسن_قریبی
https://t.me/hassangharibi
Forwarded From گذشته چراغ راه آینده.......
◀️نقش #نفوذ #حزب #توده در اعدام های انقلابی!

🔸پس از پیروزی انقلاب، از میان گروههای عمده دخیل در انقلاب یعنی حزب توده و سازمان مجاهدین خلق، اولی تمام قد در رفراندوم شرکت کرد و به جمهوری اسلامی رأی آری داد اما گروه دوم گرچه بطور مشروط آری گفت و بواسطه و رابطه مرحوم سید احمد خمینی دیدار و مذاکراتی با مرحوم امام خمینی داشت اما دیری نپایید که علم مخالفت فکری و سپس مبارزه مسلحانه را برافراشت. حزب توده اما ابراز وفاداری کرد و توانست با مهره چینی نیروهای خویش در پرتو همین وفاداری تاکتیکی، دربرخی مراکزبه ویژه مراکز قضایی و امنیتی تأثیر گذارباشد که به عقیده نگارنده نمی توان از فرضیه وجود هم اکنونی آنان در برخی تصمیم گیری با احتیاط برخورد نکرد.

🔸یکم. دکتر #کیانوری دبیر اول حزب توده، پس از سی سال دوری از ایران در سال 1358 به ایران بازگشت. وی که به امپریالیسم می تازد از لفظ امام خمینی برای بنیان گذار جمهوری اسلامی یاد کرده ارتش را استعمار زده می نامد که تارو پودش برای منافع امپریالیزم بافته شده و باید هر چه زودتر تصفییه شود. وی از دادگاههای انقلاب دفاع کرده می گوید: این ها انقلاب ایران را سربلند کردند.(کیهان، 27/ 1/ 1358)

🔸دوم. سپهبد خلبان شاپور #آذربرزین که بنابر گزارش خود، از سوی مرحوم #بازرگان به عنوان مشاور دعوت به کار می شود از بازداشت نا بهنگامش پس از مدتی می گوید و اضافه می کند پس از چهار ماه زندان با وساطت مرحوم بازرگان نزد آیت الله خمینی، آزاد می شود. به گفته وی آقای #آذری قمی پس از بازجویی فرمالیته ای، گفت: آزادی بروی، اما اگر کسی تعارفت کرد که با ماشین تو را برساند سوار نشو چرا که هر کسی را ما آزاد می کنیم توده ای ها دوباره می گیرند و می برند می کشند!(فرماندهی و نافرمانی، تاریخ شفاهی، حسین دهباشی، ج2، ص372)

🔸سوم. آقای محمد محمدی #ری #شهری مدتی دادستان دادگاههای انقلاب ارتش بود وی در اعدام تعدادی از نظامیان نقش اصلی را داشت اما وی دست راستی داشت به نام سرهنگ #بیژن #کبیری. وی چنان جای خود را باز کرده بود که اگر قرار بود اجتهاد شرط وزیر اطلاعات نباشد، قطعا #وزیر #اطلاعات می شد یا یکی از معاونت های مهم این وزارتخانه. نقش مهم و اساسی و مهم وی در اعدام نظامیان را بیش از همه باید از آقای ری شهری پرسید اما همین اندازه باید گفت کبیری در اعدام قطب زاده نقش اساسی را ایفا کرد. بیژن کبیری عضو شاخه نظامی حزب توده ایران بود!(نشریه رمز عبور شماره16)

🔺حزب توده بعدا منحل و فعالیت های علنی آن ممنوع شد و امثال کیانوری و ناخدا افضلی بازداشت شدند؛ دومی اعدام شد و احسان طبری در زندان یا جای دیگر کتاب کژراهه را نوشت! اما مهره های آن حزب متصل به شوروی، در پست های کلیدی کار خود را کردند و با اعدام بسیاری از نظامیان کارکشته بویژه خلبانان وطن پرست، ضربه مهمی به ارکان ارتش زدند که در زمان جنگ خلأ آنان مشهود بود.