Forwarded From تبلیغ بین المللی اسلام
#خلاصه_کتاب
#فتح_خون_آوینی
@Allah4all
✳️ فصل دوم:‌ کوفه

معاویه مرده است و یزید بر خلافت خویش از مردم بیعت می گیرد. آیا می توان دست بیعت به یزید داد و آنگاه باز هم به جانب قبله نماز گزارد؟ یزید که قبله نمی شناسد، یزید که نماز نمی گزارد.

میزبان گفت: "مردم! اگر مرد کار نیستید و بر جان خود می ترسید، بیهوده این مرد را مفریبید!" از گوشه و کنار، فریادها بلند شد که : "ابداً ابداً ما از جان خود گذشتیم، با خون خود پیمان بستیم که یزید را سرنگون خواهیم کرد و حسین را به خلافت خواهیم رساند!". سرانجام نامه نوشتند: "سپاس خدا را که دشمن ستمکار ترا (معاویه) در هم شکست. دشمنی که نیکان امت محمد را کشت و بدان مردم را بر سر کار آورد. بیت المال مسلمانان را میان توانگران و گردنکشان قسمت کرد. اکنون هیچ مانعی در راه زمامداری تو نیست. حاکم این شهر (نعمان بن بشیر) در کاخ حکومتی بسر می برد. ما نه با او انجمن می کنیم و نه در نماز او حاضر می شویم." تنها این نامه نبود که چندین تن از شیعیان پاک دل و یک رنگ برای حسین فرستادند. شمار نامه ها را صدها و بلکه هزارها گفته اند.

آیا می توان با یزید دست بیعت داد و باز هم به جانب قبله نماز گزارد؟ آیا امام خود را به یمن برساند و آنجا ایمن از شر یزید، دل به حیات دنیا خوش دارد و امت محمد را به بنی امیه واگذارد؟ چاره چیست؟ معاویه بن ابی سفیان، یزید را توصیه کرده است که امام حسین (ع) را به خودش وانگذارد. یا باید با یزید بیعت کرد و بر این بدعت تازه در حاکمیت اسلام مهر تأیید نهاد و تاریخ آینده را سراسر به بیراهه ای ظلمانی و بی سرانجام کشاند، و یا از بیعت با یزید سرباز زد. و در این صورت، آیا باید رمه را به گرگی که خود را به چهره شبانان آراسته است واگذاشت و گریخت؟

خون حسین و اصحابش کهکشانی است که بر آسمان دنیا راه قبله را می نمایاند. بگذار اصحاب دنیا ندانند. کِرم لجن زار چگونه بداند که بیرون از دنیایی که او تن می پرورد، چیست. زمین و آسمان او همان است، و اگر او را از آن لجن زار بیرون کشند، می میرد. امت محمد را آن روز جز حسین ملجأ و پناهی نبود. چه خود بدانند و چه ندانند، چه شکر نعمت بگزارند و چه نگزارند. واقعه عاشورا دروازه ای از نور است که آنان را از ظلم آباد یزیدیان به نورآباد عشق رهنمون می شود. اگر نبود خون حسین، خورشید سرد می شد و دیگر در آفاق جاودانه شب نشانی از نور باقی نمی ماند. حسین چشمه خورشید است.

(گزیده ای از کتاب
#فتح خون - فصل دوم)_ تلخیص: مجتبی ایمانی

https://telegram.me/bayeganitabligh/7746

مرجع تخصصی محتواهای #تبلیغ_بین_المللی_اسلام
@Allah4all
Forwarded From تبلیغ بین المللی اسلام
#خلاصه_کتاب
#فتح_خون_آوینی
@Allah4all
✳️ فصل دوم:‌ کوفه

معاویه مرده است و یزید بر خلافت خویش از مردم بیعت می گیرد. آیا می توان دست بیعت به یزید داد و آنگاه باز هم به جانب قبله نماز گزارد؟ یزید که قبله نمی شناسد، یزید که نماز نمی گزارد.

میزبان گفت: "مردم! اگر مرد کار نیستید و بر جان خود می ترسید، بیهوده این مرد را مفریبید!" از گوشه و کنار، فریادها بلند شد که : "ابداً ابداً ما از جان خود گذشتیم، با خون خود پیمان بستیم که یزید را سرنگون خواهیم کرد و حسین را به خلافت خواهیم رساند!". سرانجام نامه نوشتند: "سپاس خدا را که دشمن ستمکار ترا (معاویه) در هم شکست. دشمنی که نیکان امت محمد را کشت و بدان مردم را بر سر کار آورد. بیت المال مسلمانان را میان توانگران و گردنکشان قسمت کرد. اکنون هیچ مانعی در راه زمامداری تو نیست. حاکم این شهر (نعمان بن بشیر) در کاخ حکومتی بسر می برد. ما نه با او انجمن می کنیم و نه در نماز او حاضر می شویم." تنها این نامه نبود که چندین تن از شیعیان پاک دل و یک رنگ برای حسین فرستادند. شمار نامه ها را صدها و بلکه هزارها گفته اند.

آیا می توان با یزید دست بیعت داد و باز هم به جانب قبله نماز گزارد؟ آیا امام خود را به یمن برساند و آنجا ایمن از شر یزید، دل به حیات دنیا خوش دارد و امت محمد را به بنی امیه واگذارد؟ چاره چیست؟ معاویه بن ابی سفیان، یزید را توصیه کرده است که امام حسین (ع) را به خودش وانگذارد. یا باید با یزید بیعت کرد و بر این بدعت تازه در حاکمیت اسلام مهر تأیید نهاد و تاریخ آینده را سراسر به بیراهه ای ظلمانی و بی سرانجام کشاند، و یا از بیعت با یزید سرباز زد. و در این صورت، آیا باید رمه را به گرگی که خود را به چهره شبانان آراسته است واگذاشت و گریخت؟

خون حسین و اصحابش کهکشانی است که بر آسمان دنیا راه قبله را می نمایاند. بگذار اصحاب دنیا ندانند. کِرم لجن زار چگونه بداند که بیرون از دنیایی که او تن می پرورد، چیست. زمین و آسمان او همان است، و اگر او را از آن لجن زار بیرون کشند، می میرد. امت محمد را آن روز جز حسین ملجأ و پناهی نبود. چه خود بدانند و چه ندانند، چه شکر نعمت بگزارند و چه نگزارند. واقعه عاشورا دروازه ای از نور است که آنان را از ظلم آباد یزیدیان به نورآباد عشق رهنمون می شود. اگر نبود خون حسین، خورشید سرد می شد و دیگر در آفاق جاودانه شب نشانی از نور باقی نمی ماند. حسین چشمه خورشید است.

(گزیده ای از کتاب
#فتح خون - فصل دوم)_ تلخیص: مجتبی ایمانی

https://telegram.me/bayeganitabligh/7746

مرجع تخصصی محتواهای #تبلیغ_بین_المللی_اسلام
@Allah4all
- فتون : مافي داعي او بالاحرى ما بدي شخص متلك يعرف عنوان بيتي
#وقف السيارة بسرعة وقربت فتون لقدام
- فتون : هيك بوقفو السيارة
- يمان : انا معصب انتي حابة تكمليها يعني ولا كيف
- فتون : انا ما حكيت شي
- يمان : ما حكيتي شي ؟؟
- فتون : لا
#غمض يمان عيونو وهو معصب
- يمان : ماشي .. ماشي
#ما لحق يقول الكلمة التانية الا كان في حدا ضرب رصاصة ع السيارة.. صرخت فتون وطت راسها
- فتون : شو هاد
#ضرب رصاص مرة تانية .. شغل يمان السيارة ومشي بسرعة
- فتون : لك هدي شوي
- يمان : هدي لحتى يقتلونا يعني
#كان يمان عم يمشي ع طريق كلو شجر وغابات ولما بعد عنهن شوي وقف السيارة ونزل
- يمان : نزلي بسرعة
- فتون : لوين
#فتح باب السيارة ونزلها
- يمان : ابدا مو وقت اسئلتك هلأ
#مسكها من ايدها ودخلو ع الغابة وبلشو يركضو
- فتون : معلش تفهمني شو يلي صااار ؟؟ طب عالقليلة لوين اخدنيي
- يمان : قلتلك مو وقت اسئلتك اسكتي شوي وبشرحلك كل شي
#ضلو يركضو لحتى اخر شي وصلو ل بيت صغير بنص الغابة
- يمان : تعالي
- فتون : لمين هاد البيت
- يمان : الك .. خلصيني فوتي
#فاتو ع البيت وتذكرت فتون انو هاد البيت يلي كان يوسف فيه .. البيت يلي جابا عليه اول مرة
راح يمان ووقف عند الشباك وعم يلتفت ويتنقل من شباك ل شباك
- يمان : الوضع تمام ما حدا لحقنا
- فتون : تمام لكن ليش لنضل ع العتمة
#مشت فتون وشغلت الضو وركض يمان وطفاه
- يمان : مجنونة انتي
#كانت فتون واقفة ع الحيط وهو واقف قبالها وحاطت ايدو ع الحيط .. ضل عم يتطلع بعيونها وعم يتأملها بعدين نزلت راسها وبعدت عن الحيط ومشت وقفت قبال الشباك
- يمان : ما رح تقدري تروحي ع بيتك اليوم
- فتون : مين هدول
- يمان : ما بتعرفي شي وما رح تفهمي حتى لو حكيت
- فتون : مين
#قعد يمان ع الكنباية وشبك ايديه ببعض
- يمان : القصة قديمة كتير ولهلأ بدهم ينتقمو ولما يأذونا بنأذيهم وهم بردو الاذية كمان ولهلأ
- فتون : معقول في هيك اشيا لهلأ
- يمان : وعم تصير قدام عيونك كمان
- فتون : مزبوط انا يلي ما بعرفكم ولا الي ذنب بشي الحمدلله صرت ملاحقة ليش ما بعرف
- يمان : اسمعي فتون انا بعترف اني دخلتك بهالمشاكل كلا بس ما عاد ينفع شي
- فتون : اها وشو يعني ؟؟
- يمان : لازم هالفترة تبقي عنا لحتى نحميكي مو اكتر
- فتون : تحموني ؟ يمكن قصدك تسببلي مشاكل اكتر
- يمان : فتون
- فتون : شو فتووون لك ما صرلي اسبوع بعرفك وصار كل هاد كيف لو اضل معك اكتر ؟؟ بتضمنلي ضل عايشة ؟ قلي بتضمنلي ؟؟؟ انا اليوم وبهي اللحظة ندمانة كتير ولاول مرة اني صرت دكتورة يمكن لو ماني دكتورة ما كنت عرفتككك ما كنت خطفتني ما كنت وقعت بكل هالمشاكل ما كان صااار كل هاد لكك انت شو فهمني ؟؟ انت مغناطيس للمشاكل ؟ انت اكبر مصيبة بحياتي لاوللل مرة بحياتي كلا بندم انو طلعت من عالمي الماضييي لاول مرة بندم انو قررت صير منيحة وصير دكتووورة
#كان يمان عم يسمع كل هالحكي وساكت ومعصب بعدين وقف وصرخ بوجها
- يمان : بكفييي
- فتون : ليش ؟؟ انزعجت من الحقيقة
- يمان : حقيقة !! حقيقة شو بالله
- فتون : انك اكبر مصيبة بهاد الكون وكل شخص بتدخل ع حياتو ولو لساعة وحدة بتخربلو كل حياتو
- يمان : حياتك ما كانت خربانة ع اساس
- فتون : لااا
- يمان : لا ترمي فشلك ع غيرك
- فتون : انا مو متلك ما برمي فشلي ع غيري فاااهم ؟
- يمان : عطيني مرة وحدة شفتيني عم برمي فشلي
- فتون : شفتك ولا ما شفتك انت انسان فاشل
- يمان : لا
- فتون : مبلا فاشل واكبر فاشل بشوفو بحياتي
#حط يمان اديه ع وجهو ومشي خطوتين وكان ساكت وعم يحاول يهدي حالو .. تطلعت فيه فتون وكالعادة ما قدرت تسكت وتنهي القصة
- فتون : ما عاد عندك قدرة تواجه حكيي صح !
#نزل ايديه عن وجهو وفتل لعندها .. قرب وحصرها بالحيط
- يمان : حاج تحكي
دفشتو فتون
- فتون : ما دخلك
- يمان : فتوووون
#قرب خطوة وهي ركضت ع الغرفة وقفلت الباب وقعدت وغفيت وهي قاعدة ورا الباب ..
__________
#بالبيت
#طلع يوسف ودق الباب ع غرفة نور
- نور : مين
- يوسف : هاد انا يوسف
#فتحت نور الباب ومبين عليها انها بكيانةة .. مشت وقعدت ع التخت .. فات يوسف وسكر الباب
- نور : اذا جاي لتصلح اخطاء اخوك كالعادة ف مافي داعي
- يوسف : انا ما بجي لحتى صلح اخطاء اخي
- نور : لكا ليش
- يوسف : بجي لانو ما بهون عليي اتركك زعلانة
- نور : يا الله لو يمان يهتم فيني متل ما انتو عم تهتمو فيني
- يوسف : انتي عنجد بتحبيه ل يمان ؟
- نور : كيف يعني ؟ قصدك اني عم مثل ؟
- يوسف : لا ما قصدي هيك بس الفكرة انو من لما توفى عمي ومرتو الله يرحمن فورا قالو نور ليمان .. يمان رح يتزوج نور .. يمان ونور ممكن تكون الفكرة انرسخت براسك مو اكتر
هنر شاعری - بوطیقا - ارسطو
ترجمه: #فتح الله مجتبایی
Forwarded From تبلیغ بین المللی اسلام
#داء_وَ_دواء
#الحلقة_الثانية
#ياسمينة .
..
..
..
- خالد : انا اسف
- فتون : شو
- خالد : انا هلأ لوعيت ع حالي .. انا عنجد اسف ظلمتك كتير
- فتون : يعن..
- خالد : حتى .. حتى انو انحرمتي من امك بسببي .. انا ادمنت ع شي اسمو مشروب ما عاد قادر عيشك وعيشهاا .. انتي اثبتيلي انو الانسان بيقدر ع كل شي ما حدا كان بيتوقع انو بنت السكرجي تطلع دكتورة شاطرة هيك.. ما بدك تقولي شي
- فتون : شو ممكن قول
- خالد : من صغرك شفتي قسوتي وظلمي وبحياتك ما قلتيلي بابا .. قوليلي بابا ولو لمرة وحدة
- فتون : ما بقدر .. صعب ما في شي بخليني قلك بابا .. مو شايفة منك شي انا
- خالد : انا رح اتغير .. اليوم كابرت ع حالي وما سكرت صدقيني رح اتغير
- فتون : بس تتغير منحكي
- خالد : انا ما كنت سند الك .. ممكن تكوني سند لابوكي وتساعديه ؟
- فتون : طبعا رح ساعدك لحتى توقف هالقرف
- خالد : رح حاول ..
#فتح ايديه وقرب بدو يضما رجعت لورا فتون
- فتون : ما بقدر
#راحت ع غرفتا وقفلت الباب وقعدت
- فتون : اليوم بعد عشرين سنة رح تتغير .. عشرين سنة وانا محرومة من شي اسمو ام .. محرومة من الحنان والحب .. عشرين سنة وانا عايشة تحت رحمتك وقسوتك وظلمك ما بقدر .. ما بقدر بيوم وليلة حبك واتصرف ولا كأنو صار شي .. ما بقدر
#قامت فتون بدلت تيابا وطالعت البوم الصور وقعدت تتفرج ع صور امها .. صورها وهي طفلة .. صورة عيلتن لما كانت عيلة مثالية .. وغفيت وهي عم ترجع بذكريات الطفولة ...
__________
#اليوم_التاني
#جهزت حالها فتون وطلعت من غرفتا كان ابوها نايم ع الكنباية وكان المشروب مليان وكان في كاسة مكسورة .. الواضح انو عاش صراع كبير الليلة الماضية
شالتن فتون وخبتن وجهزت فطور وكتبت ملاحظة صغيرة " صباح الخير ليوم جديد وحياة جديدة "
وراحت ع المشفى وتركت ابوها نايم
__
#بالمشفى
- صباح الخير دكتورة
- فتون : صباح النور
- ادم : هاا دكتورة
- فتون : صباح النور ادم
- ادم : اسف .. صباح الخير
- فتون : مشان المريض يوسف
- ادم : ما دخلنا ع الغرفة غير مرة وحدة وكان منيح هلأ ما بعرف
- فتون : مو مشكلة انا هلأ بشوفو
- ادم : تمام دكتورة .. اليوم في مواعيد بتبلش من الساعة ١١
- فتون : تمام وغيرو
- ادم : كل شي طلبتيه مني من صور وتحاليل للمريض ٥١٤ صارو ع مكتبك فيكي تشوفين وتخبريني ايمت حدد العملية
- فتون : وغيرو
- ادم : ما ضل شي غيرو .. قهوتك ربع ساعة وبتكون بمكتبك
- فتون : ماشي
#راحت فتون ع غرفة يوسف وكان الامن واقف ع الباب
- فتون : في حدا فات ع الغرفة
- لا دكتورة بس في ممرض واحد فات مرة وحدة وطلع وبعدا لا عاد حدا طلع ولا حدا فات
- فتون : تمام .. اي حدا بدو يفوت بتخبروني قبل ما تخلوه يفوت ماشي
- ماشي
#فتحت الباب ودخلت كان يمان نايم ع الكرسي ويوسف نايم بتختو .. سكرت الباب شوي شوي ودخلت وقفت وتطلعت ب يمان وحكت بهمس
- فتون : اديه بتكون ملاك وهادي وانت نايم يا ريت تضل نايم
- يوسف : حاقدة عليه !
- فتون : اا .. لا
- يوسف : نظرتك اما حب او حقد حسب اللي حكيتيه
- فتون : شو حكيت
- يوسف: شو كنتي عم تهمسي فوق راسو
- فتون : انت مو كنت نايم
- يوسف : وهلأ فقت
- فتون : انا اجيت افحصك واطلع.. يمكن فيك تطلع اليوم
- يوسف : يا خسارة القعدة عنكن كانت حلوة
- فتون : صار دور غيرك
#بلشت فتون تفحصو وبعدين تطلعت ع تحاليلو
- فتون : خبر حلو فيك تطلع اليوم
- يوسف : يعني تحسنت ع الاخر
- فتون : لا لازم ترتاح كم يوم بالبيت لانو الجرح لسه جديد وممكن يتجرثم بسهولة والمفروض بهيك حالة ما خرجك بس اخوك مصٌر انو ما يخليك هون
- يوسف : اصلا اريحلي بالبيت وهيك
- فتون : تمام في حال صار اي شي فورا بتتصل فيني تمام
- يوسف : تمام شكرا الك دكتورة
- فتون : العفو
#طلعت فتون وراحت ع مكتبا ودخل وراها زياد
- زياد : فتون
- فتون : ايي
- زياد : مين المريض يلي عملتيلو عملية
- فتون : واحد بخصني ليش
- زياد : مستغرب ليش مو مسجلة اسمو ومعلوماتو كاملةة .. ومسجلتيه بسجل المجهولين
- فتون : ما بدي حدا يعرف انو هو هون
- زياد : وليش
- فتون : زياد اسئلتك كترانة !
- زياد : انا مستغرب لانو صرلك سنتين بتشتغلي هون بحياتك ما عملتي تصرف غلط او شي يخلي العالم تشك فيكي
- فتون : تشك بشو زياد .. قلتلك القصة وما فيا انو ما بدي حدا يعرف انو هو بالمشفى
- زياد : وتشديد حراسة الامن كمان لحتى ما حدا يعرف
- فتون : وما بدي حدا يفوت لعندو كمان
- زياد : بس..
- فتون : اذا بتريد .. عندي شوية شغل قبل ما تبلش مواعيدي ف يا ريت كل واحد منا يشوف شغلو
- زياد : طيب .. بس لخبرك انو ما ح اترك الموضوع
Forwarded From تبلیغ بین المللی اسلام
#خلاصه_کتاب
#فتح_خون_آوینی
@Allah4all
✳️ فصل دهم: تماشاگه راز

🔹حسین دیگر هیچ نداشت که فدا کند، جز جان که میان او و ادای امانت ازلی فاصله بود.... و اینجا سدرة المنتهی است. این حسین است که عرصات غایی خلافت تکوینی انسان را تا آنجا پیموده است که دیگر جز جان میان او و مقصود فاصله نیست.

🔹فرشتگان عقل به تماشاگه راز آمده اند و مبهوت از تجلیات علم لدنّی انسان، به سجده در افتاده اند تا آسمان ها و زمین، کران تا کران، به تسخیر انسان کامل درآید و رشته اختیار دهر به او سپرده شود. اما انسان تا کامل نشود، در نخواهد یافت که دهر، بر همین شیوه که می چرخد، احسن است.

🔹چشم عقل خطابین است که می پرسد: اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء ... اما چشم دل خطاپوش است. نه آنکه خطایی باشد و او نبیند... نه! می بیند که خطایی نیست و هرچه هست وجهی است که بی حجاب، حق را می نماید. هیچ پرسیده ای که عالم شهادت بر چه شهادت می دهد که نامی اینچنین بر او نهاده اند؟
https://t.me/Alrasool_media/59
🔺جملاتی از کتاب #فتح خون فصل دهم (فصل آخر)

مرجع تخصصی محتواهای
#تبلیغ_بین_المللی_اسلام
@Allah4all
Forwarded From تبلیغ بین المللی اسلام
#خلاصه_کتاب
#فتح_خون_آوینی
@Allah4all
✳️ فصل نهم: سیاره رنج

🔹 دیندار آن است که در کشاکش بلا دیندار بماند، وگر نه، در هنگام راحت و فراغت و صلح و سلم، چه بسیارند اهل دین، آنجا که شرط دینداری جز نمازی غراب وار و روزی چند تشنگی و گرسنگی و طوافی چند برگرد خانه ای سنگی نباشد.

🔹 انسان قلب عالم هستی و حامل عرش الرحمن است، و این سیاره، عرصه تکوین. اینجا پهنه اختیار انسان است و آسمان عرصه جبروت، و امر تکوین در این میانه تقدیر می شود. آه از بار امانت که چه سنگین است!

🔹 عالم همه در طواف عشق است و دایره دار این طواف، حسین است. اینجا در کربلا، در سرچشمه جاذبه ای که عالم را بر محور عشق نظام داده است، شیطان اکنون در گیر و دار آخرین نبرد خویش با سپاه عشق است و امروز در کربلاست که شمشیر شیطان از خون شکست می خورد، از خون عاشق، خون شهید.

🔹 از خاکی که طینت تو را با آن آفریده اند باز پرس. از آبی که با آن خاک آمیخته اند. از آتشی که در آن زده اند و از نفخه روحی که در آن دمیده اند باز پرس، تا دریابی که چه امانتداران صادقی هستند. تاریخ امانتدار فریاد "هل من ناصر" حسین است و فطرت گنجینه دار آن... و از آن پس، کدام دلی است که با یاد او نتپد؟
https://t.me/Alrasool_media/59
🔺جملاتی از کتاب #فتح خون فصل نهم

مرجع تخصصی محتواهای
#تبلیغ_بین_المللی_اسلام
@Allah4all