Forwarded From پاراگراف
کل تاریخ ادبیات ایران رو فدای یه دوبیتی کرد

#محرم
#روایت_پاراگراف
@PARAGRAPH1
#حاج_علیرضا_اسفندیاری
شب ششم #محرم ۹۶
#صوتی
قسمت پنجم
📆۹۶/۷/۴


حسینیه اعظم مکتب العباس(ع)تهران

🆔 @ouldoozfilm

@yortchi_bosjin_pdf
Forwarded From Hossein Talei
Forwarded From unknown
زبان #فارسی وسوگواری #محرم

نوحه:عمه بابایم کجاست
#خواهران_هاشم
۳خواهر، زاده ی لندن در خانواده مسلمان خاورمیانه ای و نوحه خوان؛که به زبانهای #فارسی عربی اردو پنجابی انگلیسی نوحه میخوانند
@LoversofIRAN
Forwarded From دورهمی یزدیها
#یزدنگاره چهار
#محرم
هنوز سنم به مدرسه رفتن نرسیده بود. داشتم می‌رفتم خانهٔ پدربزرگم که کنار خانهٔ ماست. یک مرتبه دیدم صدای طبل و سنج می‌آید. انگار سِحر شده باشم. رفتم دنبال صدا تا رسیدم به مجلسی که صدای طبل از آن بلند می‌شد. یادم هست برای یک بچهٔ پنج شش ساله مسافت زیادی بود.
از لا به لای جمعیت خودم را رساندم به صف اول. مجلس خانه‌ای حوض‌دار بود و تخت گذاشته بودند و روی تخت یک صندلی اعیانی. داستانِ دو طفل مسلم بود. البته من آن زمان داستان را خیلی خوب نمی‌دانستم. هرچند اصطلاح نخ نمایی‌ست ولی باید بگویم محو نمایش شدم. آنقدر که به ذهنم نرسیده بود که خانواده دنبالم می‌گردند و نگران می‌شوند. من محو در نمایش بودم. لباس‌های رنگارنگ، حرکات نمایشی، صلابت خولی و تضرع دو طفل مسلم.
نور مجلس، با پس‌زمینهٔ ساختمان این تصویر را ساخته بود که تعزیه طراحی صحنه و نور دارد. مثل یک تئاتر حرفه‌ای. البته این را بعدها فهمیدم. چیزی حدود بیست سال بعد که برای اولین بار یک تئاتر حرفه دیدم، فهمیدم کار آن تعزیه کم از نمایشی حرفه‌ای نداشت.

برای من که کودک بودم تعزیه زمان زیادی طول کشید. نمیدانم چقدر ولی لابد بیش از نیم ساعت بود. خولی دو طفل را که می‌خواست بکشد، شنل سیاهش را با حرکتی نمایشی کشید دور یکی از بچه‌ها و بعد از چند دقیقه هم‌زمان با بالا بردن خنجر خونین بدن طفل را انداخت زمین. لباسش را کنده بود و ردی سرخ از گلویش پایین می‌آمد. دست و پاهایش می‌لرزید. لرزش تن طفل با صدای مهیب طبل آدم را به وحشت می‌انداخت.
برای منی که کودک بودم بیش از اندازه طبیعی آمد. در جمعیت نگاه کردم و عمویم را دیدم. خیالم راحت شد. دو باره غرق صحنه شدم و این بار دیدم خولی به کمرش بتادین بسته. بتادین را می‌شناختم. در خانهٔ ما کاربرد زیادی داشت از بس من می‌افتادم و دست و پایم زخم می‌شد.
با خودم گفتم پس این است خون. تمام جلوه‌های ویژه‌اش همان یک بتادین بود که با هنرمندی و ظرافت جوری روی تن طفلان می‌ریخت که آدم فکر می‌کرد خون است.
بعدها فهمیدم این سنت تعزیه است. تعزیه را مردم می‌سازند، مردمی که کارشان نمایش نیست. پس به فراخور چیزهایی که دارند، صحنه‌ها را آنطور که با ذوقشان جور می‌آید بازسازی می‌کنند. مثلا برای خارجی عینک می‌گذارند یا چتر می‌دهند دست یزید. همین‌ها باعث می‌شود کارشان تکلف نداشته باشد و به دل بنشیند. دیگر نباید پرسید اینها چه ربطی با واقعیت سال شصت و یک دارند. ربطش در پاکبازی عامه‌است.

تعزیه که تمام شد مادرم آمد مرا برد خانه. کل محله را با پدر و عموهایم گشته بودند. آخرش کاشف به عمل آمده بود محو تعزیه‌ام و خیالشان راحت شده بود. گذاشته بودند با خیال راحت کار را ببینم. دعوایم نکردند و به چند غر کوتاه فیصله یافت. البته تعزیه آنقدر خوب بود که به دعوا هم می‌ارزید. بعدها فهمیدم آن تعزیه کار استاد فلکیان بود و مرحوم فلکیان در تعزیه کم آدمی نبود.
بعد از دیدن تعزیه به فکر افتادم سنجی می‌خواهم. آنقدر گفتم و پس‌گفتم تا آخرش از مشهد یکی خریدم. سنج کوچکی که هنوز عاشقانه دوستش دارم.

#علی_جوان_نژاد
💠محرم یزد با بزرگترین اجتماع مجازی یزدی ها👇
https://t.me/joinchat/AAAAADx2WEgcjUSTZ9CzKQ
Forwarded From دورهمی یزدیها
Forwarded From دورهمی یزدیها
Forwarded From دورهمی یزدیها
#خاطره
#محرم
@Yazdiam
🔲 خاطراتی از ماه محرم در یزد قدیم از زبان دکتر محمدحسین پاپلی یزدی
💠قسمت دوم

🔹هر یك از محلات یزد، هیات و حسینیه ای داشتند. حسینیه، مركز همه فعالیت ها بود و هیات ها، تجلی گاه قدرت و ثروت محلات بودند. اكثر محلات، با هم، رقیب بودند. این رقابت ها، ریشه اقتصادی، صنفی، طایفه ای و حتی سیاسی داشت؛ یعنی عملاً هیئت های سینه زنی، تجلی گاه رقابت های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی بودند.

🔹پشت باغی ها، روحانی از تهران می آوردند و شبی آنقدر تومان پول می دادند. همین باعث شد كه كوچه میر قطبی ها، مصلایی ها، فهادانی ها و ... هم، روحانی از تهران، اصفهان و قم بیاورند؛ ولی رقابت های مالی، در حد فعلی نبود. به علاوه، آن زمان، محله ها دنبال روحانی و منبری درجه یك بودند؛ حالا -1382-، دنبال مداح روزی 500 - 350 هزار تومانی هستند. آن موقع به محتوا كار داشتند؛ حالا به صوت و آواز.

🔹محلات «پشت باغ»، «محله تل» یا «دروازه قصاب ها»، «فهادان» یا «پنبه گلون» یا «یوزارون» یا «یوز دارون» یا «جنگل» و «میدان شاه»، با هم، رقیب سرسخت بودند. حدود چهل روز قبل از محرم، بساط حسینیه بستن و بازار شام درست كردن و تمرین شبیه در آوردن، آغاز می شد. روسای محلات، هرچه می توانستند، پول خرج می كردند. اصلاً پول خرج كردن، خود، باعث می شد كه رییس محله تلقی شوند؛ منتها این پول خرج كردن، مثل پول خرج كردن حالا نبود؛ عملاً مزدی به افراد نمی دادند؛ غذا و خوراك می دادند. البته نجار، خیاط و دیگران، همه، مزد می گرفتند؛ ولی همیشه 50 درصد به خاطر امام حسین -ع-، تخفیف می دادند. من، پشت باغی هستم و چون پسر عمویم -«حاج كاظم آقا مقتدری ناظمی»- مدت ها رییس محله بود، تا حدی در جریان كار ها هستم.

🔹حسینیه، خود، تجلی گاه روابط و جایگاه اجتماعی افراد بود. «حسینیه پشت باغ»، حدوداً برای 2500 نفر، جا داشت. موقع روضه خوانی، رییس محله و تعدادی اعوان و انصارش، كنار درب حسینیه می ایستادند و به مردم، خوشآمد می گفتند. سال ها «آقا سید علی نانوا»، بزرگ محله ما بود؛ ولی كار ها زیر نظر حاج كاظم آقا، انجام می شد. كسی یا كسانی، آقا سید علی نانوا را كشتند و هرگز قاتلش پیدا نشد. جسد او را در حسینیه دفن كردند و پس از او، «حاج محمود» -دامادش- كه معمار و مقیم شمیران تهران بود، رییس محله شد؛ ولی كار ها زیر نظر حاج كاظم آقا بود و بالاخره وقتی حاج كاظم آقا، خودش 50 - 45 ساله شد، به تنهایی رییس محله شد و سال ها این وضع، دوام داشت؛ تا اینكه او سكته مغزی كرد و بعد عملاً «استاد غضنفر مسگر»، رییس محله شد؛ كه او هم در سال 1382، در سن حدود 80 سالگی مرد و در حسینیه دفنش كردند و حالا عملاً محله رییس ندارد.
منبع: کتاب شازده حمام

💠روایاتی از ماه محرم در یزد قدیم را هر روز ظهر در بزرگترین کانال یزدیها بخوانید👇
https://t.me/joinchat/AAAAADx2WEgcjUSTZ9CzKQ
Forwarded From unknown
#صبر
#صدقه
#صراط
#صفات_ناجیة
#صلوات
#صله_رحم
#صوت_امیرالمومنین
#ضعف
#طالب_علم
#طب
#طب_اسلامی
#طبایع_اربع
#طلوع_فجر
#طوبی
#طینة
#طینت
#ظرفیت
#ظهور
#عاق_والدین
#عاقبت_بخیری
#عاقل
#عالم
#عبادت
#عبودیة
#عجب
#عجم
#عدل
#عذاب_دنیوی
#عذاب_قبر
#عذاب
#عرضه_اعمال
#عزاداری
#عصای_موسی_ع
#عصمت_انبیا
#عطسه
#عطر
#عفت
#عقل
#عقیقه
#علم
#علم_الکتاب
#علم_خدا
#علی_بن_ابی_حمزه
#عمر
#عمل_به_علم
#عمل_بیفائده
#عمل_بی_خاصیت
#عمل_صالح
#عیادت_مریض
#غربال
#غذا_داغ
#غسل_جنابت
#غناء
#غنی
#فاطمه_بنت_اسد
#فایده_مخلوقات
#فحش
#فرزند
#فرزند_صالح
#فرقه_ناجیه
#فضل_عالم
#فضایل_امیرالمومنین
#فطرت
#فقر
#فقیه
#فهم_حدیث
#قائم_ع
#قابیل
#قساوت_قلب
#قراءة_علی_ع
#قرآن
#قصر_یاقوتی
#قضاء_حاجت_مومن
#قضاوت
#قم
#قناعت
#قول_بدون_علم
#قیامت
#قیاس
#کتمان
#کشتی_نجات
#کلمات
#کنز
#کوثر
#گرفتن_ناخن
#گریه
#گناه
#گناه_کبیرة
#گمشده
#گوشت_و_شیر
#لیلة_المبیت
#مال_حرام
#ماه_رمضان
#مباهله
#محاسبه
#محبت_اهل_بیت
#محدثه
#محرم
#مجلس_علم
#مجلس_مذاکره_علم
#مدارا
#مداهنة
#مرض
#مرگ
#مرگ_جاهلیت
#مزاح
#مسجد_کوفه
#مستضعف
#مسخ
#مشاهده_اعمال
#مصافحه
#مصلحت
#مصیبت
#مظلومیت_اهل_بیت
#معاد_جسمانی
#معجزه
#معجزه_پیامبر_ص
#معرفت
#معراج
#معلی_بن_خنیس
#معدن_علم
#معنای_ید
#مقام_امیرالمومنین
#مقام_اهل_بیت
#مقام_شیعة
#ملائکة
#ملک_الموت
#ملایکة_کاتب
#منزلت
#منع_از_مومن
#مودة_فی_القربی
#موسیقی
#موعظه
#مواعظ
#مومن
#مومن_مسرف
#میثاق
#میزان
#ناامیدی
#ناصبی
#نام_محمد
#نامه_عمل
#ندبه
#نصیحت
#نظافت
#نعمت
#نفی_رویت
#نقل_حدیث
#نماز
#نماز_شب
#نماز_میت
#نمک
#نور
#نوزاد
#نوشتن_حدیث
#نیت
#نیمه_شعبان
#وادی_السلام
#والدین
#ورع
#وسیله
#وضو
#ولایت
#ولد_صالح
#هادی
#هابیل_قابیل
#هدف_خلقت
#هدایت
#هدایت_کردن
#هلاکت
#همت
#همسایه
#همنشین
#هوای_نفس
#یاد_مرگ
#یاد_اهل_بیت_ع
#یوم_الست