برای تولید و مطالعه ادبیات و لذت بردن از آن فرض‌هایی محوری در کارند که به‌ندرت آزموده می‌شوند، نه همیشه به سبب فقدان توان انتقادی، بل به سبب آنچه دلایل ناشی از عقل سلیم به نظر می‌رسد. میلتون را محض نمونه در نظر بگیرید. او مؤلف بهشت گمشده است؛ متن این شعر موجود است، خوانده‌شده، درباره‌اش نوشته‌شده و خود «دربارۀ» برخی وقایع عظیم بر روی زمین و نیز در بهشت و دوزخ است. فرض خوانندگان میلتون این است که کتابی که آن‌ها به‌عنوان «اثر» میلتون می‌خوانند روی کاغذ و پیش چشم آن‌ها ثابت و خلل‌ناپذیر است. #ادوارد_سعید #هارولد_بلوم #نقشه_بدخوانی #مهدی_امیرخانلو #پوئتیکا #مقاله_ترجمه
گذر از شب‌نشینی باشکوه به عزاداران بیل نقطۀ عطفی در کار ساعدی است، نقطۀ عطفی که ساعدی را ساعدی می‌کند. با عزاداران بیل ساعدی قطعه‌نویسی را کشف و همچون مختصۀ فرمال خود تثبیت می‌کند، همراه با این فرم قطعه‌وار به مجموعه‌داستان به‌هم‌پیوسته‌ای سروشکل می‌دهد که باز به امضای شخصی او بدل می‌شود، نثری گزارش‌گونه و صریح را می‌پرورد که قبلاً در دو سفرنامه‌اش آزموده است، و سرانجام فضای موردعلاقه‌اش را پیدا می‌کند، فضایی که هم بطالتش کمتر به بطالت و بلاهت فضاهای بهرام صادقی شباهت دارد، هم ادبار و خشونتش کمتر به ادبار و خشونت فضاهای صادق چوبک. استفاده از همین فضا و مختصات برای ساختن چوب به دست‌های ورزیل، اندکی بعد از عزاداران، جایگاه او را در ادبیات نمایشی نیز تثبیت می‌کند. #غلامحسین_ساعدی #مهدی_امیرخانلو #مقاله_تالیفی #پوئتیکا