ترك برداشتن هارولد بلوم / یادداشت انتقادی تری ایگلتون درباره هارولد بلوم بلوم روزگاری منتقد جالبی بود. در دهه هفتاد، نظریه عجیب‌وغریبی درباره خلق اثر ادبی پروراند که بنا بر آن همه نویسندگان در نبردی ادیپال با پیشینیان متعالشان هستند. ادبیات حاصل رقابت و رنجش خاطر بود. شاعران تحت سلطه آن چیزی بودند که بلوم «اضطراب تأثیر» می‌نامید و متون پیشگامان «مقتدر» را به نام خود بازنوسیس می‌کردند تا بر ایشان برتری یابند. همه آثار ادبی به‌نوعی سرقت ادبی هستند، خوانشی اشتباه و خلاق از تلاش‌های پیشینیان. وردزورث سعی در کشتن میلتون داشت و شلی خواهان مرگ شکسپیر بود. هر شعر معنای شعری دیگر بود.
ا. #هارولد_بلوم #تری_ایگلتون #بهار_احمدیفرد #پوئتیکا
برای تولید و مطالعه ادبیات و لذت بردن از آن فرض‌هایی محوری در کارند که به‌ندرت آزموده می‌شوند، نه همیشه به سبب فقدان توان انتقادی، بل به سبب آنچه دلایل ناشی از عقل سلیم به نظر می‌رسد. میلتون را محض نمونه در نظر بگیرید. او مؤلف بهشت گمشده است؛ متن این شعر موجود است، خوانده‌شده، درباره‌اش نوشته‌شده و خود «دربارۀ» برخی وقایع عظیم بر روی زمین و نیز در بهشت و دوزخ است. فرض خوانندگان میلتون این است که کتابی که آن‌ها به‌عنوان «اثر» میلتون می‌خوانند روی کاغذ و پیش چشم آن‌ها ثابت و خلل‌ناپذیر است. #ادوارد_سعید #هارولد_بلوم #نقشه_بدخوانی #مهدی_امیرخانلو #پوئتیکا #مقاله_ترجمه
نویسندگانی که امروزه به این بیش‌معمول می‌پردازند و راهنمای داستان‌نویسی گرد می‌آورند ، از فورستر ، رمان نویس و سلف انگلیسی خود ، درباب suspense این تعریف را از جنبه‌های رمان ، تعلیق برمی‌دارند :
داستانی که واقعا داستان باشد باید واجد یک ویژگی باشد شنونده را برآن دارد که بخواهد بداند بعدش چه پیش خواهد آمد و برعکس ناقص است اگر کاری کند که نخواهد بداند چه خواهد شد . ( فورستر ،1369 :33 )
در زبان فارسی « تعلیق » دال بر این ویژگی تجویزشده ، است ؛ فورستر ، بَعدی را که با نیروی «پس وسپس » پیش می‌آید ، توصیف و تجویز می‌کند : چه پیش‌آمدن ، تسلسل وقایع ، روابط علی‌معلولی ؛ چی شد که این جور شد ، حالا بعدش چه می‌شود ؟ ماجرا ، ماجراجویی ، ماجراخواهی ، حوادث پرتب و تاب... اگر تعلیق را حامل و دال بر سوسپانس، بدانیم وبس ، روایتی تخت و قلیل و بی‌بعد از امکانی کثیر و برخوردار ارائه داده‌ایم ، و اگر بنابراین باشد رهیافتی جز به تعلیق مصنوعی یا عامیانه در داستان و رمان نداریم. #ابراهیم_دمشناس #تعلیق #ای_ام_فورستر #مقاله_تالیفی #پوئتیکا #پوئتیکا_مجله_مستقل_ادبیات_و_هنر
خشونت برای نجات روایت #هاروکی_موراکامی #امیر_احمدی_آریان #کافکا_در_ساحل #نقد_ادبی #مقاله_تالیف #پوئتیکا در فصل شانزده رمان «کافکا در ساحل» هاروکی موراکامی، صحنه‌ای هست که هیچ ربطی به دیگر صحنه‌های رمان ندارد، و آن صحنه‌ی به یادماندنی قتل عام گربه‌ها توسط جانی واکر است. این فصل را انگار کسی غیر از نویسنده‌ی باقی فصول نوشته است، و میزان خشونتی که در آن گنجانده شده از میزان خشونت باقی کتاب، که صحنه‌های خشن و درگیری‌ها در آن کم نیست، بسیار بیشتر است. در این فصل آقای جانی واکر دست به قتل عام گربه‌ها می‌زند و این کار را به شیوه‌ای چندش‌آور انجام می‌دهد. ابتدا با چاقوی جراحی سینه‌ی حیوان را می‌شکافد و در حالی که گربه هنوز زنده است، قلب تپنده‌اش را بیرون می‌کشد و با دست‌های خون‌آلودش قلب را در دهان می‌اندازد و با لذت و سر و صدا می‌خورد. بعد اره ی مخصوصش را درمی آورد و مشغول بریدن سر گربه می‌شود. ا
گذر از شب‌نشینی باشکوه به عزاداران بیل نقطۀ عطفی در کار ساعدی است، نقطۀ عطفی که ساعدی را ساعدی می‌کند. با عزاداران بیل ساعدی قطعه‌نویسی را کشف و همچون مختصۀ فرمال خود تثبیت می‌کند، همراه با این فرم قطعه‌وار به مجموعه‌داستان به‌هم‌پیوسته‌ای سروشکل می‌دهد که باز به امضای شخصی او بدل می‌شود، نثری گزارش‌گونه و صریح را می‌پرورد که قبلاً در دو سفرنامه‌اش آزموده است، و سرانجام فضای موردعلاقه‌اش را پیدا می‌کند، فضایی که هم بطالتش کمتر به بطالت و بلاهت فضاهای بهرام صادقی شباهت دارد، هم ادبار و خشونتش کمتر به ادبار و خشونت فضاهای صادق چوبک. استفاده از همین فضا و مختصات برای ساختن چوب به دست‌های ورزیل، اندکی بعد از عزاداران، جایگاه او را در ادبیات نمایشی نیز تثبیت می‌کند. #غلامحسین_ساعدی #مهدی_امیرخانلو #مقاله_تالیفی #پوئتیکا
شهریار وقفی‌پور:
جمع بسیاری از نویسندگان مدرن در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، چه در زندگی شخصیِ خویش و چه در نوشته‌هایشان، با مقوله‌ی بیماری و سلامت شکننده روبه‌رو بوده‌اند: نیچه، کافکا، پروست، بنیامین، بلانشو و غیره. از طرف دیگر، یکی از پرسش‌های مانا در نظریه‌ی ادبی و همچنین تأملات فلسفی، نسبت میان زندگی و فکر یا ادبیات است. در نوشته‌های توماس مان این پرسش به جوابی صریح می‌رسد: زندگی و ادبیات مانع‌الجمع هستند؛ کافی است به سرنوشتِ آدریان لورکون یا گوستاو فون آشنباخ فکر کنیم یا صحنه‌ی رمان کوه جادو را به ذهن احضار کنیم، صحنه‌ای که قهرمانان رمان، در آسایشگاهی بر فراز کوه، جهان پائین را می‌بینند و به تأمل در باب آن می‌پردازند، گویا فکر کردن بیماریِ انسان باشد تا این گزاره تجسم عینی بیابد که انسان حیوانِ بیمار است. چنین گزاره‌ای در نوشتن پررنگ‌تر می‌شود؛ در اینجا می‌توان از دلوز نقل کرد که نوشتن را نوعی در_میان_بودن می‌داند #شهریار_وقفی_پور #افسردگی #مقاله_تالیفی #پوئتیکا