? معرفی تفسیر "مجمع البیان".
?"مجمع البیان فی تفسیر القرآن" از مهمترین تفاسیر قرآن کریم، نوشته امین الاسلام فضل بن حسن طبرسی (متوفای ۵۴۸ ق) عالم دینی و مفسر شیعی است.
?سخن مؤلف:
?علامه طبرسی می گوید: «آستین همت بالا زدم و نهایت جدّ و جهد را به كار بستم و دیدار بیدار داشتم و اندیشه به زحمت افكندم و بسیار تفکر كردم و تفاسیر گوناگون را در پیش رو نهادم و از خداوند سبحان توفیق و تیسیر طلبیدم و نگارش كتابی را آغاز كردم كه در نهایت فشردگی و پیراستگی و حسن نظم و ترتیب است و حاوی انواع و اقسام دانش تفسیر است و درّ و گوهرهایی اعم از علم قرائت، اعراب و لغت، پیچیدگی و مشكلات، معانی و جوانب، نزول و اخبار، قصص و آثار، حدود و احکام و حلال و حرام در بردارد و از خدشههایی كه مبطلان آن مطرح كردهاند سخن گفته و سخنی را آوردهام كه تنها اصحاب ما (رضیاللهعنهم) متعرض آن شدهاند و استدلالات بسیاری را در صحت اعتقادات خود اعم از اصول و فروع و معقول و منقول به گونهای معتدل و مختصر و بالاتر از ایجاز و پایینتر از تفصیل در بردارد؛ زیرا اندیشههای عصر حاضر تاب تحمل سنگینی فراوان ندارد و از تلاش در میادین مسابقات بزرگ ناتوان است زیرا از علما تنها نامی مانده و از علوم تنها رمقی».
?شیوه تألیف تفسیر:
?شیخ طبرسی تفسیر خود را در مدت هفت سال و با اقتباس از "تفسیر التبیان" شیخ طوسی، تدوین كرد و هر یك از فنون مختلف قرآنی را به صورت جدا از هم و در قالبی منظم و مرتب بیان نمود.
?سـبـک و شـیـوه تـدویـن و تـبویب این تفسیر در میان همه تفسیرهای فریقین و فارسی و عربی بـی سـابـقـه و بـی نـظـیـر اسـت.
?هـمچنین مسائل ادبی از نحو و لغت و اشتقاق و تصریف و مسائل نحوی را مشروح و مبسوط مورد بحث و بررسی قرار داده است که جنبه نحو و لغت در آن قویتر است.
?جناب طبرسی نخست از نظر قرائت و اختلاف قرائات تحت عنوان "الحجة"، بعد از نظر لغت و مشکلات لغوی و از نظر اعراب کلمات سپس از نظر اسباب النزول و معنی آیه را مورد بحث قرار داده و بعد احکام آیه و قـصص را به میان میآورد و گاهی به اشعار نیز استشهاد کرده است و در پایان تحت عنوان نـظـم، ربـط و پیوند معنائی آیات را به یک دیگر و ربط هر آیه از آیات را به آیات قبل و بعد از آنها و همچنین ارتباط سورههای قرآن مجید را با هم بازگو نموده است.
?كتاب با مقدمهای مفید آغاز شده و موضوعاتی در هفت فن به قرار ذیل در آن مطرح شده است:
تعداد آیات قرآن و ثمره آشنایی با آن، ذكر اسامی قراء مشهور قرآن و نظرات آنان، تعریف تفسیر، تأویل و معنی، نامهای قرآن و معانی آن، یادی از علوم قرآن و مسائل مربوط به آن و كتابهایی كه در مورد آن تألیف شده است، احادیث مشهور پیرامون فضیلت قرآن و اهل آن و بیان آنچه كه برای قاری قرآن نیكوست.
?تفسیر مجمع البیان در حوزه قدیم شیعه، به عنوان متن درسی تعلیم میشده است.
#معرفی_کتاب
✅ رسول جعفریان: روحیه رواداری در حوزه درباره ادیان و مذاهب بیش از گذشته است
مطالعات ادیان در صد سال گذشته در منظومه دانشی حوزوی و دانشگاهی ما چه جایگاه داشته و چه جایگاهی باید داشته باشد؟
رشته ملل و نحل، در تاریخ تفکر اسلامی، به صورت یک رشته زنده و پویا بوده و تبدیل به یک علم مستقل شده بوده است. این نشان از پیشرفت آن دارد. آثار بیرونی (م 440) درباره هند، اوج پیشرفت این دانش است. منظمترین کتاب در این باره، همان ملل و نحل شهرستانی است، اما به جز آن، دهها کتاب در این زمینه نوشته شده و بسیاری هم باقی مانده است، اما از قرن هفتم به بعد، این دانش هم، همانند بسیاری از دانشهای دیگر، رو به زوال رفت. رسالههای ملل و نحل فراوانی در قرون بعدی نوشته شد که ارزش علمی چندانی ندارد. در تمام دوره صفوی هم، به دلیل رشد تعصبات مذهبی در جهان اسلام، این دانش که نیاز به نوعی نگاه تسامحگرا داشت، پا نگرفت. در واقع، بیشتر ردیه نوشته میشد تا اثر علمی درباره مذاهب و ادیان دیگر. وضع ما در دوره قاجار هم بهتر از این نبود. تحولاتی که در اطراف مشروطه رخ داد، عمدتاً متأثر از غرب بود. در این باره رسالههایی نوشته شد، اما ادامه سنت ملل و نحلی قدیمی ما دنبال نشد. بیشتر آنچه نوشته شد، توسط پژوهشگرانی بود که با تأثیرپذیری از مدل غربی به این مباحث میپرداختند و البته این امتیاز را داشت که شفافیت خاصی در آنها دیده میشد. به تدریج، این علائق در حوزههای دینی هم پدید آمده اما هنوز و چندان پا نگرفته است.
نسخ و کتابهای خطی مرتبط با اقوام و مذاهب در کتابخانههای بزرگ کشور چه اندازه مورد تحقیق و واکاوی اصحاب دانش قرار گرفته است؟
در میان آثار خطی ما، رسالههای ردیهنویسی که حاوی اطلاعات مذهبی درباره گرایشهای دیگر جز آن چیزی است که مؤلفان آن رسائل دارند، نسبتاً فراوان است. مثلاً در حوزه رد تصوف یا رد تسنن رسالههای متعددی نوشته شده است. مشکل این است که در هفت هشت قرن اخیر، مراودات فکری درونی جهان اسلام با نقاط مختلف خود، زیاد نیست و کمتر افراد از احوال اقوام دیگر حتی مسلمان اما متفاوت با خود خبر دارند. رسائل زیادی مثلاً در رد شیعه در عثمانی نوشته شده که عمدتاً از سر تعصب است. بسیاری از اینها، البته مطالب قابل استفاده دارد، اما واقعاً نمیشود آنها را آثار ملل و نحلی دانست. در قرون نخست اسلامی، حتی اثری مانند الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، با اینکه متعصبانه بود، پایههای علمی نیرومندی داشت، ولی ما بعد از آن، اثری مشابه آن ندیدیم. کتابی مانند مقالات الاسلامیین بسیار مهم بود، اما در دورههای بعد دیده نشد. بنابراین در میان نسخ خطی، خیلی نمیتوان دنبال آثار علمی ممتاز گشت، گرچه ممکن است در لابهلای آنها متونی باشد که بشود از آنها برای شناخت اوضاع آن زمان از نظر ملل و نحلی استفاده کرد.
نسبت مطالعات ادیان را با دیگر حوزههای مطالعاتی چگونه توصیف میکنید؟ به عبارتی چگونه میتوان ثمره مطالعات ادیان را در میان دانشهای دیگر دید و آیا دانش ادیان در شمار مطالعات بنیادی است؟
طبیعت فکر بشر، اگر قائل به نوعی طبیعت به معنای یونانی آن هم باشیم، اقتضای آن دارد که ادیان پدید آمده، به هر حال هم خانواده هستند و مشابهتهای زیادی دارند. بنابراین هر نوع پژوهش در حوزه ادیان، به شناخت کلیت پدیده دین کمک میکند. شما وقتی آثار الیاده را درباره اساطیر هم میخوانید، حس میکنید بشر همیشه دینی بوده و از مظاهر دینی به طور مشترک استفاده میکرده است. مثلاً حج دوره جاهلی وقتی اسلامی شد، رنگ شرآلود آن از بین رفت اما بسیاری از آن رفتارها باقی ماند. اصل آن البته ابراهیمی بود، اما حتی مشرکان توانسته بودند با آن کنار بیایند. بحثهایی مانند قربانی یا تقویمهای دینی یا اصولاً پرستش همه. بنابراین در شناخت دین، از هر زاویه، پژوهش های ملل و نحلی بسیار کمک خواهد کرد. من فکر میکنم، شناخت اسلام وقتی دقیقتر خواهد بود که ما با دانش ادیان آشنا باشیم.
بیشتر بخوانید:
http://yon.ir/Ttqau
🆔 @manuscript
حجه الاسلام علي مهديان :
صبحکم الله حاج آقا
🔹شاید حدود هفت هشت سال پیش بود که یکی از دوستان طلبه فاضل خود را دیدم، پرسیدم چه کار میکنی؟
گفت با استادی آشنا شده ام به نام #اکبرنژاد ، گفتم چه میکنید؟
گفت بنا دارد فقه و اصول را تا عرصه #تمدن_سازی امتداد دهد.
معتقد است تمدن سازی از دالان فقه باید عبور کند.
اولین پرسشی که به نظرم رسید این بود که این شخص متعلق به چه جریان فکری حوزوی است؟ پرسیدم استادش کیست؟
با افتخار گفت هیچ کس. تفکرات خودش است.
🔹به رفیقم گفتم، به عقیده من دانش یک فرآیند تاریخی و اجتماعی است.
در امتداد اندیشه و علوم تجمیع شده ما قبل است.
حتی کسانی که در تاریخ علم فقه و یا فلسفه موثر بوده اند، اندیشه پیشین را اخذ کرده اند و ارتقا داده اند.
مباحث امام در فقه و عرفان را ببینید قطعا نقش اساتید مثل مرحوم شاه آبادی یا شیخ عبدالکریم را در کارش میتوانید ردیابی کنید.
شهیدصدر مباحثش را بر بستر مرحوم خویی و نایینی سامان داده.
اینکه یک نفر دستگاه معرفتی دیگری را بخواهد ارایه کند قطعا ناظر به متن آن دانش باید چنین کند.
این با آزاد اندیشی و حریت در کار علمی هم سازگار است.
من همینطور به عنوان یک گپ دوستانه حرفهایی که به نظرم میرسید گفتم.
🔹این رفیقم اصرار کرد که یکی از جزوه های استادش را ببینم و نظر بدهم.
جزوه مفصلی نبود. الان هم چیز زیادی یادم نیست. فقط یادم میآید حرفهای شاذی در آن جزوه بود.
مثلا اندیشه« انسداد »را که امروز خیلی طرفدار ندارد به تقریری پذیرفته بود.
یادم میآید جمع بندی من این بود که این استاد با ابتداییات فقه و اصول هم آشنایی ندارد
و درست نفهمیده است.
همین را هم به دوستم گفتم. چیزی نگفت ولی احساس کردم ناراحت شده.
🔹چند سال بعد متوجه شدم این استاد بزرگوار موسسه ای را بنا کرده و با همین شاگردان مشغول ترویج اندیشه های خود است.
چندین بار دوستان ما در #خانه_طلاب_جوان را دعوت کردند
من نرفتم ولی جمع بندی رفقایم بدون اینکه با من مباحثه کنند شبیه فهم من بود.
رفقا معتقد بودند این استاد عزیز به لحاظ فقهی قوی نیست.
مهم نبود.
نظر ما آن قدر پژوهشگرانه نبود که بنشینیم همه آثار ایشان را بخوانیم اما تصمیم گرفتیم این اندیشه را ترویج نکنیم و سکوت کنیم.
🔹طرح جناب #اکبرنژاد کم کم تبدیل به یک خرده گفتمان شد.
دلزدگی طلاب جوان از فضای کرخت و بی تفاوت حوزه نسبت به انقلاب
و بی توجهی بزرگان علمی به نیازهای دانشی انقلاب
این حرف های با ظاهر انقلابی را میپسندید.
کم کم سر کلاس تدریس اصول میدیدم ذهن برخی طلاب مبتدی بیش از آنکه مشغول فهم همدلانه مباحث باشد
در پی اثبات بی فایدگی مباحث است.
مجبور میشدم آهسته و درگوشی بگویم خود را به این جریان نبندید.
اشتباه است.
طلبه ای که از نقطه شروع با یک اندیشه شاذ بی اصل و نسب شروع کند معلوم نیست به نتیجه برسد.
این حرفها برای دوران پژوهش خوب است در دوران تحصیل بدانید و ببینید ولی تکیه نکنید.
🔹با این حال احساس میکردیم نقدهای این مجموعه برای حوزه علم میتواند مفید باشد ولو خودمان این قدر حرفها را در نگاه اول ارزشمند ندیدیم که رویش متمرکز شویم الان هم چنین هستیم. تا اینکه....
🔹تا اینکه گفتگوی جناب اکبرنژاد با مجید باباخانی که در فضای رسانه ای دست به دست میشد
و در میان ضد انقلاب با تمجید یاد میشد را دیدم.
حرفهایی درباره سنجش رشد دینداری مردم در دوران پس از انقلاب.
انصافا مایه خجالت بود.
یک حاج آقا با آن قیافه و وجنات هنوز بلد نیست میزان رشد #دینداری مردم را محاسبه کند
و با کمال وقاحت بن بست و نا امیدی را نه با استدلال
که با بیانات سخیف رسانه ای تئوریزه میکرد. باورم نمیشد این جناب اکبرنژاد باشد. ولی بود.
🔹حرکت انقلابی حوزه مدتها است شکل گرفته و ارزشمند هم هست.
اما سرعت تحول حوزه خیلی کمتر از سرعت حرکت انقلاب است
و این مقوله تبعاتی دارد که امثال اکبرنژاد ها یکی از آن تبعات است.
کاش بزرگان و مراجع و مسوولین حوزه متوجه خطراتی که به دلیل کم کاری در مقوله #تحول حوزه متوجه طلاب جوان حوزوی است میبودند. خطراتی که باعث میشود بخشی از جوانان انقلابی اسیر دام اندیشه های حوزه سکولار و غیر انقلابی شوند
و بخشی دیگر نیز به دام جریانهای اکبرنژادی حوزه بیفتند.
@ali_mahdiyan
❄️ کتاب «نقل قرائات قرآن: مسئله تواتر و پیدایی قرائتهای شاذّ» اثر شادی حکمت ناصر
✍️ #وحید_حلاج
🔅اوایل قرن چهارم هجری مقری و عالم بغدادی به نام ابوبکر احمد بن موسی معروف به ابن مجاهد کتابی نوشت به نام «السبعه فی القراءات» و در آن کتاب قرائات هفت قاری به نامهای ابن کثیر از مکه، نافع از مدینه، ابوعمرو بن علاء از بصره، ابن عامر از دمشق، عاصم، کسائی و حمزه، هر سه از کوفه را به عنوان قرائات سبع جمعآوری و معتبر اعلام کرد.
🔅چند قرن بعد و در اوایل قرن دهم هجری، عالمی شافعی مذهب اهل شام به نام شمسالدین ابوالخیر محمد بن محمد بن یوسف جزری معروف به ابن الجزری کتابی نوشت به نام «النشر فی القراءات العشر» و در آن سه قاری به نامهای یزید بن قیقاع اهل مدینه، یعقوب بن اسحاق اهل بصره، و خلف بن هشام اهل بغداد را به فهرست ابن مجاهد اضافه کرد که مجموعا قراء دهگانه را تشکیل میدادند. هر کدام از این ده قرائت توسط راویانی روایت شدند که از هرکدام دو راوی معتبر شناخته شد و مجموعا بیست روایت از ده قرائت مورد اعتماد مسلمانان قرار گرفت و باقی قرائات و روایات به عنوان قرائات شاذّ شناخته شده و در حاشیه قرار گرفتند.
🔅چنانکه میدانیم در زمان خلافت عثمان بن عفان، نسخههای پراکنده و ناقص قرآن که بعضا بر روی پوست نخل یا استخوان کتف شتر نوشته شده بود یکجا مدون شد و قرآن با شکل و ترتیب کنونی تحت عنوان مصحف عثمانی به وجود آمد، البته پیش از آن برخی نسخ و مطاحف دیگر هم مانند مصحف ابن مسعود موجود بود اما به دلایل مختلف به مرور مصحف عثمانی به تنها مصحف رسمی عالم اسلام تبدیل شد و دیگر مصاحف از بین رفت. در آن زمان پنج نسخه از روی مصحف عثمانی رونوشت و به پنج شهر اصلی جهان اسلام یعنی مکه، مدینه، بصره، کوفه، و دمشق ارسال گردید. یکی از استدلالهای مقبول و معروف برای توجیه وجود اختلاف قرائات به عدم وجود اعراب و نقطه در مصحف عثمانی باز میگردد که همین باعث اختلاف در خوانش متن قرآن و پیدایی اختلاف قرائات شده است...
🌐 مطالعه ادامه مطلب
🌾 @Sedanet
🌾 @vahidhallaj_channel
چرا ما هنوز هم معنا و مفهوم علم جدید را درک نمی کنیم؟
چهارشنبه شب گذشته، در موسسه مفتاح کرامت در جمع شماری از طلاب، ساعتی صحبت کردم. موضع صحبت من بحث از موضع علمای دوره اخیر صفوی در باره علم نجوم بود. خلاصه آن صحبت، البته خلاصه بسیار کوتاه شده، این است:
بحث امشب بنده ذیل یک بحث مفصل تری است که می توان از آن تأثیر و تأثر متقابل دین و علم صحبت کرد. این مسأله هم برای دنیای مسیحی و هم برای دنیای اسلامی مطرح بوده است، ما اغلب داستانهای عالم مسیحی را در باره علم می دانیم، و بسیاری از مسائل آن روند مورد کاوش غربی ها قرار گرفته که نمونه اش کتاب علم و دین از ایان باربور است که شاید در فارسی کم مانند باشد. اما در عالم اسلام، ما در این باره بحث جدی نکرده ایم و به نظرم یکی از نقاط ضعف مهم مام همین است. علتش هم این است که ما اصولا و همچنان درگیر این بحث هستیم. به نظرم و گویا در قرن شانزدهم یا هفدهم اروپایی ها زندگی می کنیم. وقتی آدم خودش درگیر بحثی به صورت روز مره باشد، نمی تواند از بالا به آن بنگرد و ببیند در روند تاریخ جایش کجاست.
این بحث یعنی نوع تعامل علم و دین در حوزه های مختلف علوم هست. حقوق یکی از این بحثهاست که ما به شکل فقه از آن بحث می کنیم. اخلاق هم همین طور. اما در حوزه علوم مابعد الطبیعه، علوم الطبیعه و البته به مراتب کمتر علوم ریاضی، هم کم و بیش این بحث مطرح هست. توجه کنید علومی هستند که یک پایشان در علوم طبیعی است، و پای دیگرشان در ریاضی. مانند نجوم. این را باید توجه داشته باشیم و حواسمان به جنبه های مختلف آن باشد. ضمن این که تفکیک این جنبه ها مهم است، بدانیم که خلط آنها درگذشته با یکدیگر منشأ چه خطاهایی شده است.
امشب سوال خاص ما در باره نجوم است که در آن رابطه دین و شرع چگونه بوده است. این مسأله، وجوه مختلفی دارد، به دلیل این که نجوم ابعاد مختلفی دارد یا ابعادی برای آن لحاظ شده که به نوعی وصل به باورها و دین و کلام و حتی فقه و نیز آداب و عادات و زندگی روزمره شده است. در باره نجوم داستانها طولانی است. مخالفت ها و موافقت ها. و البته تفکیک علم نجوم با احکام نجومی. در این باره فراوان بحث شده و نوشته شده و من هم چندین مقاله دارم. اما اینجا و امشب می خواهم در باره وجه خاصی از رابطه نجوم و دین صحبت کنم. این بحث سرش در قرن سوم و آنچه بیشتر در باره آن بحث می کنم، در باره قرن یازدهم و دوازدهم هجری است.
من یک تئوری دارم و معتقدم در قرن دوم و سوم هجری، یک رقابت ایجاد شد میان میراث خودی و سنتی در حوزه اسلامی از یک طرف و میراث عمدتا یونانی و احیانا هندی و ایرانی از طرف دیگر پدید آمد. تقریبا مثل سیاست. سیاست اموی، عربی محض بود، اما سیاست عباسی، متکی به سیاست ایرانی و رقیب سیاست اموی بود. حتی می شود گفت مذاهب عمده اسلامی هم یکی نماینده اولی و دیگری نماینده دومی بود. این بماند. اما در حوزه علمی، در قرن سوم، اهل حدیث سعی کردند حدیث را جای همه علوم بگذارند. یک جور خاصی، همین تلاش در اواخر قرن یازدهم و قرن دوازدهم هجری در ایران صورت گرفت و ما تصمیم گرفتیم از حدیث، همه علوم را یا غالب آنها را استخراج کنیم.
حالا در بحث نجوم و دین، در قرن یازدهم ـ دوازدهم هجری به طور کلی باید چند فرض را در نظر داشت: الف: دانش نجوم به معنای دانشی مستقل از دین، در جامعه ایرانی وجود داشت و یک شغل رایج به حساب میآمد. ب: در گذر تاریخ، فقیهان، نسبت به علم نجوم، عمدتا جنبه ای که به کار پیشگویان می شد، بدبین بودند، و در این وضعیت، گاه متکلمان نیز با توجه به این که نجوم نوعی دخالت در امر توحید یا سبب کاهش توکل بر خداوند بود، با آن میانهای نداشتند. در واقع همیشه نوعی تردید دینی نسبت به علم نجوم وجود داشته است در آغاز رساله ابوبکر خطیب بغدادی این جملات آمده است: کسی از من پرسیده است که علم نجوم محمود است یا مذموم؟ البته در حوزه قبله شناسی و وقت شناسی، به نجوم نیاز داشتند و مدافع آن بودند. ج: فرض سوم در این بحث این است که بدانیم در نیمه دوم عصر صفوی، اخباری گری به مقدار زیادی غالب آمد و اخبار و آثاری که بسیاری از آنها در فقه اثری نداشت، در کلیت دین شناسی جدید نقش پیدا کرد. پنج قرن بود که حدیث به شکل محدود مورد استفاده علمای شیعه بود، اما از اوائل قرن یازدهم به جد به آن پرداخته شد و سعی شد تا حدیث مبنای دین شناسی جدید شود، دینی که غلبه بر بخش های عمده جامعه دارد و بتدریج می تواند جای عرف و عقل را هم بگیرد. در اخباری گری، عقل همان اندک اعتباری را هم که قبلا داشت، از دست داد. (ادامه دارد)
@jafarian1964
کسب و کار بهتر است یا درس خواندن + سند
نامه ای از شخصی ناشناس، به صورت استفتاء، می گوید تمام درسهای طلبگی را که تک تک آن دروس را نام برده، نزد استادان که نامشان را آورده، خوانده است. اما بعدا، به خاطر عیالواری، به «ملکیت داری» پرداخته، حالا می پرسد: آیا بهتر است پس از پنج سال که تارک درس و بحث بوده، دوباره به درس باز گردد، یا به همان کسب و کار ادامه دهد؟ این را به صورت یک استفتاء مطرح کرده [از چه کسی، معلوم نیست] و با اصطلاح «بیّنوا تؤجروا» خواسته تا جواب سوال او داده شود.
اهمیت متن در نام بردن از درسهایی است که یک طلبه در آن زمان از ادبیات و فقه و حساب و منطق می خوانده است. باید فرض کنیم در اواسط قرن سیزدهم هجری نوشته شده است. او می گوید، هزینه زندگی او ماهانه ده ریال است، [به شرط این که «ریال» را درست خوانده باشم]. دو سه کلمه آخر نامه هم قدری مبهم است. عکس آن را می گذارم. این نامه در انتهای یک نسخه خطی، چسبانده شده بود.
بسم الله الرحمن الرحیم
بیان فرمایند علمای امامیه و فقهای مذهب اثناعشریه ـ کثرالله امثالهم ـ که هرگاه شخص قریب به بیست سال عمر خود را صرف دروس و مباحثه کرده، و خدمت معلم ها کرده، مثل آنکه از نصاب الی سیوطی را پیش مرحوم میرزا سید یحیی وامق خوانده، و شرح جامی را خوانده و شرح جامی را نزد پسر میرزای صالح، و مغنی و مطول و شمسیه و میر را خدمت مرحوم مغفور اعلی الله مقامه میرزای صالح خوانده، و حاشیه ملاعبدالله و خلاصة الحساب را خدمت مرحوم حاجی الحرمین الشریفین حاجی میرزا سید علی میرزا سید مرتضی مدرس خوانده، و مختصر تلخیص را خدمت میرزا علی اکبر مصلائی خوانده، و معالم را خدمت مرحوم مغفور ملاعلی اکبر زاوجی ـ اعلی الله مقامه ـ خوانده، و شرایع و پاره ای از شرح لمعه را نزد میرزا علینقی وقت ساعتی خوانده، و دو سال متواتر خدمت جالینوس الزمانی حاجی الحرمین حاجی ملا عبدالوهاب کرده، در این مدت موجز و قانونچه و شرح تفسیر و شرح اسباب و قانون را خوانده، و بعد از جهت اینکه متاهل شده و به عیال افتاده است، لهذا تارک شده، و به امر ملکیت داری مشغول شده، و حال به قدر پنج شش سال می شود که تارک است، و الحال از جهت شنیدن مواعظ شافیه وافیه سرکار مروج الشریعه، قلب مرده او قابل حیات شده، و میل به درس خواندن به هم رسانیده است، و از جهت اخراجات عیال پای بست است، صاحب دو سه عیال خورد و بزرگ است، آیا سرکار مشغول کسب خود باشد بهتر است و یا اینکه درس بخواند و به عسرت و زحمت گذران کند؟
بَیّنوا تؤجروا ، أجرُکم علی الله «ان الله لا یضیع اجر المحسنین»
و با وجود آنکه ملکی و بضاعة و سرمایه ندارد، به ماهی ده ریال [امور] او می گذرد به قناعت، و تفسیر مرحوم ملامحسن را ـ طاب ثراه ـ خدمت امام جمعه، از اول الی سوره والضحی خوانده، از التفات شما، و جواب را قلمی دارید.
@jafarian1964
دو نامه اعتراضی مرحوم شربیانی به مظفرالدین شاه و امام جمعه تهران در باره یک موقوفه
محور این بحث، متن دو نامه از سوی یکی از مراجع نجف به مظفرالدین شاه و امام جمعه، درباره تغییر تولیت یک موقوفه است که بخشی از در آمد آن هزینه حرم امامان و بخش دیگر، برای طلاب و زوار استفاده میشده است. برای توضیح آن، شرح چند نکته لازم است، و پس از آن متن نامهها ارائه خواهد شد.
1. شیخ محمد بن فضلعلی شربیانی [یا شرابیانی] آذربایجانی (متولد 1248ق) از علما و مراجع نجف است که در فاصله پس از درگذشت میرزای شیرازی (م 1312) تا 17 رمضان سال 1322ق که درگذشت، موقعیت ممتازی به ویژه میان شیعیان آذری داشت. (بنگرید: وقایع الایام: 2/627 - 628) وی علاوه بر شاگردان زیادی که تربیت کرد، آثار چندی نگاشت که بیشتر حاشیهنویسی بر آثار فقهی، مانند: مکاسب و رسائل شیخ انصاری، و نیز کتابی مفصل در اصول ناظر بر کتاب قوانین میرزای قمی است. ایشان علاوه بر کار علمی، در نقش مرجعیت هم فعال بوده و اخبار فراوان وی در منابع و اسناد آن دوران دیده میشود. زمانی که در حوالی سالهای 1316 - 1317 راه جبل به حج با مشکل مواجه شد، با میدانداری او، فتاوی مختلفی از علما برای تحریم آن راه صادر شد که انعکاس زیادی داشت و سبب شد تا قدری اوضاع بهبود یابد. نام وی در طبقات اعلام الشیعه، به فراوانی آمده و معلومات زیادی درباره او و شاگردانش در آن کتاب درج شده است. ایشان علاوه بر کارهای علمی، و تقریباً به مانند مراجع دیگر، به امور طلاب، از نظر رسیدگی به وضع آنان، ساختن مدرسه و نیز رسیدگی به امور عتبات هم فعال بوده است. هنوز مدرسه کوچکی که فاضل شربیانی با کمک مالی نیکوکاران آذری و قفقازی ساخته، در شارع الرسول باقی مانده است. (به نقل از «موقوفات ایرانیان» از دوستمان شیخ محمدرضا انصاری). میدانیم که مراجع، غالباً و در مرحله اول، با مناطقی که متعلق به آن بودند، کارشان را شروع میکردند و احیاناً اگر مرجعیتشان فراگیر میشد، با نقاط دیگر هم مرتبط میشدند.
2. نکته دوم، موقوفات ایرانیان برای رسیدگی به امور عتبات است که در ایران، از زمان صفوی به این سوی، بسیار فراوان بوده است. در سنت اسلامی، چه شیعه و چه سنی، وقف و آموزش، کاملاً دست در دست یکدیگر داشته و در دوره صفوی، این اتحاد بسیار گسترده بوده است. علاوه، در ایران، موقوفاتی برای عتبات وجود داشته و بخش عمده درآمد این موقوفات برای عمارت و رسیدگی به وضع اداره حرم امامان بوده است. بخشی از درآمد مزبور که بیشتر مربوط به دوره قاجاری است، مربوط به حوزههای علمیه و رسیدگی به طلاب نجف بوده که حوزه آن، پس از سقوط صفویه، رو به گسترش نهاد. در واقع، بخشی از هزینههای زندگی طلاب، بنای مدارس و اداره آنها از طریق وقفهایی که در ایران انجام میشده، پرداخته میشده است. این علاوه بر سهم امام است که در دو قرن اخیر رو به فزونی نهاده و به تدریج جای وقف را گرفته است.
3. موقوفات مزبور طبق قواعدی که مرسوم بود، به جز واقف، یک متولی داشت که میتوانست خود او یا بر اساس وصیت او کسی از نزدیکانش یا دیگری باشد. در مواردی ناظر داشت، و به دلیل اینکه وضع عراق و ایران از لحاظ سیاسی متفاوت بود، طبعاً انتقال پول، باید از طریق کسانی از تجار صورت میگرفت. هرچه بود، این موقوفات نقش مهمی در اداره حوزههای علمیه و آبادی حرم امامان داشت. تحول در اداره حوزههای علمیه، از وقف، به سهم امام، در دوره قاجاری گسترش پیدا کرده و به خصوص در دوره صفوی، غالب مدارس، دارای موقوفاتی بود که امور طلاب از آنها اداره میشد. طبیعی است که در این میان، تشکیلات وسیعی که البته در دوره صفوی منظم اما در دوره قاجاری قدری متشتت بود، در حوزه وقف پدید آمد و عده زیادی از درآمدهای ناشی از آن ارتزاق میکردند. ....
ادامه مقاله را در لینک زیر ملاحظه فرمایید:
http://yon.ir/xrPu4
@jafarian1964
به گزارش روابط عمومی سازمان اسناد و کتابخانه ملی،امروز ۲۹ مهر ماه، در آیین «چله عشق» از هفت نویسنده مطرح که در زمینه تاریخ عاشورا پژوهشهای ارزنده ای انجام داده اند تجلیل شد. در این مراسم از حجت الاسلام دکتر رسول جعفریان به دلیل خلق اثر ماندگار «تاملی در نهضت عاشورا» تقدیر به عمل آمد.
همچنین از مرحوم سیدشهابالدین مرعشینجفی مولف کتاب های «موسوعه الامامه فی نصوص اهل السنه» و «ملحقات الاحقاق الحق»، مرحوم شیخعباس قمی به دلیل تالیف اثر ماندگار«نفس المهموم»، مرحوم محمدابراهیم آیتی مولف کتاب «بررسی تاریخ عاشورا»، مرحوم علی شریعتی به دلیل تالیف کتاب «شهادت و حسین وارث آدم» و مرحوم سیدجعفر شهیدی برای کتاب «پس از پنجاه سال (پژوهشی تازه پیرامون قیام امام حسین ع)» و محمد اسفندیاری نویسنده کتاب ماندگار «کتاب شناسی تاریخی امام حسین(ع)» تجلیل شد.
آیین «چله عشق» با هدف تجلیل از اسناد چهرههای موثر فرهنگی و هنری که طی یک قرن اخیر در حوزه واقعه عاشورا آثار ماندگاری خلق کردهاند، تدارک دیده شده است.
زمین مسطّح است یا کروی؟ نظر قرآن!
دست کم یکی از تلقی هایی که از علم اسلامی به ذهن می آید، این است که کسانی کوشش کنند معارف و دانش های بشری را با آیات قرآن هماهنگ کنند و بزعم خود از آن استخراج نمایند. این بویژه در مواردی است که تعبیری در قرآن باشد که با درجات مختلف، به زعم آنان به نکته ای معارفی در باره طبیعت و حوزه طبیعیات و یا مسائلی از این دست مربوط باشد.
فرض کنیم، در قرن پنجم هجری هستیم، زمانی که از کپلر و کپرنیک و نظریات شناخته شده آنها و آنچه علم امروزین در باره آسمان و زمین می گویند خبری نیست. طبعا در آن قرن، اگر کسانی از دانشمندان اسلامی بخواهند بر اساس این اشارات قرآنی در حوزه طبیعیات، مثلا در باره آسمان و زمین اظهار نظر کنند، یا به قول اینها، علم اسلامی در طبیعیات (دانش کائنات الجو و نجوم) تولید کنند، چه خواهند گفت؟
این که عرض می کنم، در قرن پنجم هجری، به دلیل این که امروزه نمی توان با وجود این همه تجهیزات برای شناخت فضا، و حتی سفر به خارج از جو زمین و مشاهده سیارات و غیره، و یا سفر به ماه و جز آن، مدعی حرف متفاوتی شد، مثل زمین مسطح است یا آسمان چنین و چنان است، اما آن زمان هیچ کدام از این تجهیزات و نظریات تجربه شده نبود و گفتن این مطالب طبیعی می نمود. برای مثال در قرن پنجم دانشمندی نشسته بود تا معارف طبیعی و جهانشناسی را از قرآن استخراج کند. این همان علم اسلامی در حوزه طبیعیات است که امروزه کسانی انتظارش را می برند. اگر نظریاتی از سوی آنان عرضه می شد که معارض علمی ثابت شده ای ـ مانند نظریات امروزین ـ نداشت، می توانستیم به راحتی فکر کنیم که به هر حال یک مفسر اسلامی بر اساس تفسیری که از آیات کرده، نظری علمی در باره زمین و آسمان داده و ممکن بود ما به راحتی بپذیریم کما این که بسیاری پذیرفتند.
در اینجا می خواهم یک تجربه اتفاق افتاده را در این باره مثال بزنم.
سید مرتضی (م 436) در فصل کوتاهی در یکی از رسائل خود (1/383 ـ 384)به این نکته می پردازد: در استدلال بر این که سماوات و ارضین هفت عدد بوده و کروی نیستند. «فی الاستدلال علی کون السماوات و الارضین سبعا، و انها غیر کرویّة».
در اینجا به آیه «و لقد خلقنا فوقکم سبع طرائق» و آیه «الله الذی خلق سبع سماوات و من الارض مثلهن» استدلال می کند که آسمانها و زمین هفت عدد است، و می افزاید: روایات هم همین را می گوید. این نکته اول.
و اما، نکته دوم، در باره این که اینها «غیر کروی» هستند، به آیه «و جعلنا السماء سقفا محفوظا» و «البیت المعمور و السقف المرفوع» استدلال می کند. استدلال این است که: نمی شود همان چیزی که بالای سرماست، برابر یا زیر پای ما هم باشد.
او می افزاید: گفته اند: فلاسفه هم با ما موافق هستند که آسمان بالای سر ماست، و چیزی که بالای سر ماست، نمی تواند مقابل آن در سمت پاهاو یا زیر پای ما باشد.
سید مرتضی سپس استدلال بر مسطح بودن زمین کرده، به آیت «والله جعل لکم الارض بساطا» تمسّک می کند و این که «بساط» [بسط شده، مثل سفره یا فرش] کروی نخواهد بود و حتما مسطح است. در آیت «و الارض بعد ذلک دحاها»، دحاها به معنای «بسطها» است. و نیز این آیت «الم نجعل الارض مهادا». همه یعنی این که زمین مسطح است. [توجه داریم که قرنها قبل از آن کروی بودن زمین برای منجمان مسلم بود ولی به هر حال قابل خدشه].
سید مرتضی با زیرکی می افزاید: اینها استدلالهای دینی برای اهل ملت یعنی مسلمانان است. اما برای کسی که اسلام را قبول ندارد، اینها ـ برداشت های یاد شده از آیات ـ دلیل نمی شود: «لا علی من خالف الاسلام».
اگر کسی بخواهد «علم اسلامی در حوزه طبیعیات» تولید کند، و روش او این باشد که از آیات استفاده کند، و کاری به غیر اهل ملت اسلام هم نداشته باشد، (مثل کسانی که علم بشریرا تابع دین و حتما مستخرج از قرآن یا حدیث می دانند) نتیجه اش همین است که در این رساله دو صفحه ای ملاحظه می کنیم.
البته ممکن است کسی بحث لغوی و نهایت نوعی استدلال کند که خدشه ای به این برداشت ها وارد شود، اما فضای بحث در همین حدود خواهد بود.
ادامه در پست بعدی 👇👇
معنای اسلام و ايمان و نقدی بر گفتار دکتر سروش درباره دين و قدرت (2) (در دو فرسته)
آقای دکتر سروش در جایی از سخنرانی خود گفته اند:
"یک نکته ای را که مایلم اشاره کنم تفکیک بین اسلام و ایمان است. پیامبر دو چیز آورد یکی «اسلام»، یکی «ایمان». ایمان امری قلبی است. یعنی شما قلبا به اندیشهای مومن و خاضع بشوید ولی اسلام یعنی تسلیم. این تسلیم، تسلیم قلبی نیست. ایمان تسلیم قلبیست. اسلام یک تسلیم حکومتیست. مسلمان کسیست که تسلیم حکومت اسلام شده است. و محمد قبول داشت این را و میگفت در دلتان هم ایمان ندارید در کشور اسلامی باید اظهار اسلام بکنید. تسلیم قدرت اسلام بشوید... آیه قرآن هم شاهد قوی و روشنی بر این ماجراست: «قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ» بعضی از این اعراب میگویند ما ایمان آوردیم. به آنها بگو شما ایمان نیاوردید شما اسلام آوردید و هنوز ایمان وارد دل شما نشده است. یعنی اینکه ما تسلیم این قدرت شدهایم ما دیگر سرکشی نمیکنیم ما سرمان را انداختهایم پایین و مخالفت نمیکنیم چون میدانیم عاقبتمان چیست. ولی همین اسلام را قرآن قبول دارد. یعنی میگوید شما مسلمان باشید به این معنا. تسلیم باشید، بقیهاش را بروید با خدا حسابتان را حل کنید که ایمان داشتید، نداشتید؟ پا روی حق گذاشتید یا خیر دیگر بقیهاش میشود حساب اخروی."
اين تفسير از آيه شريفه مطلقا درست نيست. ظاهرا سبب اظهار چنين تفسيری برخاسته از معنایی است که آقای دکتر سروش از کلمه "اعراب" در اين آيه در ذهن داشته اند: ظاهرا آن را همه مخاطبان پيامبر از میان ساکنان شبه جزیره قلم برده اند. در حالی که اينجا مقصود از اعراب، باديه نشينان اطراف مدينه و حجاز است (بنابر نظر فرّاء: الأعراب: أهل البادية، والعرب: أهل الأمصار). اصولا هر جا در قرآن کلمه "اعراب" آمده به همين معناست و نه قبائل عرب ساکن مدينه و يا شهرهای ديگر.
برای درک سيره پيامبر در مدينه (و مکه) بايد مناسبات قبائل عرب در آستانه ظهور اسلام را به درستی شناخت. پيامبر برای تحکيم دعوت و "امت" خود در مدينه و حجاز و همچنين برای بسط دعوت اسلام در شبه جزيره می بايست اعراب باديه نشين را که بنابر سنت خود از هر گونه يکجانشينی و تبعيت و تمکين نسبت به قدرت های محلی قبائل تن می زدند به وفاداری به مرکزيت مدينه و ساختار "جماعت" نوپای خود فرا می خواند. يکی از اين راه ها دعوت به "هجرت" به مدينه بود و پذيرش نظم جديد (تعبير مشهور "التعرّب بعد الهجرة" هم در حديث و سيره از همينجا نشأت می گيرد). راه ديگر تضمين عدم همراهی اعراب باديه نشين با مخالفان پيامبر از قريش بود. وانگهی اعرابی باديه نشين با وجود اينکه اسلام هم آورده بودند با اين وصف گاهی در "جهاد" با پيامبر و دفاع از اهل مدینه مشارکت و همراهی نمی کردند و به همين دليل در آيات متعددی مورد نکوهش قرار گرفته اند؛ تنها آنهایی مورد ستايش قرآن قرار می گيرند که "ايمان" آورده اند؛ يعنی به زعامت پيامبر و جايگاه او به عنوان رئيس "امت" تن داده اند. به اين آيات از سوره توبه توجه کنيد: وَجَاءَ الْمُعَذِّرُونَ مِنَ الْأَعْرَابِ لِيُؤْذَنَ لَهُمْ وَقَعَدَ الَّذِينَ كَذَبُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ ۚ سَيُصِيبُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ... الأَعْرَابُ أَشَدُّ كُفْرًا وَنِفَاقًا وَأَجْدَرُ أَلاَّ يَعْلَمُواْ حُدُودَ مَا أَنزَلَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ وَمِنَ الأَعْرَابِ مَن يَتَّخِذُ مَا يُنفِقُ مَغْرَمًا وَيَتَرَبَّصُ بِكُمُ الدَّوَائِرَ عَلَيْهِمْ دَائِرَةُ السَّوْءِ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ وَمِنَ الأَعْرَابِ مَن يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَيَتَّخِذُ مَا يُنفِقُ قُرُبَاتٍ عِندَ اللَّهِ وَصَلَوَاتِ الرَّسُولِ أَلا إِنَّهَا قُرْبَةٌ لَّهُمْ سَيُدْخِلُهُمُ اللَّهُ فِي رَحْمَتِهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ... وَمِمَّنْ حَوْلَكُم مِّنَ الأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُواْ عَلَى النِّفَاقِ لاَ تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُم مَّرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلَى عَذَابٍ عَظِيمٍ...مَا كَانَ لِأَهْلِ الْمَدِينَةِ وَمَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرَابِ أَنْ يَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ وَلَا يَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ ۚ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ لَا يُصِيبُهُمْ ظَمَأٌ وَلَا نَصَبٌ وَلَا مَخْمَصَةٌ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَطَئُونَ مَوْطِئًا يَغِيظُ الْكُفَّارَ وَلَا يَنَالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَيْلًا إِلَّا كُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ ۚ إِنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ.
⭕️⭕️
* معرفی کتاب "املاء ما منّ به الرحمن".
🔸 «املاء ما منّ به الرحمن من وجوه الاعراب و القرائات في جميع القرآن" که به "تفسیر ابوالبقاء" معروف است، از جمله تفاسیر ادبی بسیار نفیس است.
🔸مؤلف اين كتاب «ابوالبقاء، عبد الله بن حسين بن عبد الله عكبري» متولد سال 538 ق. و متوفي سال 616 ق. ميباشد.
🔸ايشان از دانشمندان به نام و صاحب نظر در ادبيات عرب و علم قرائت است.
🔸مؤلف پس از بررسي كتابهاي زيادي كه در آن زمان در اعراب کقرائات قرآن نوشته شده بود، تصميم ميگيرد كتابي مختصر در اين باره به نگارش درآورد كه مهمترين نكات ادبي و قرائت قرآن را در بر داشته باشد. به اين جهت كتاب «املاء ما منّ به الرحمن» را تأليف كرده
🔹 كه شامل تمام قرآن از آغاز سوره «حمد» تا پايان سوره «ناس» ميباشد.
🔸اين كتاب ارزشمند گرچه مختصر است اما نكات مهم ادبي و اختلافات قرائات در آن بيان شده و نزد دانشمندان از اعتبار ويژهاي برخوردار است.
🔸كتاب مشتمل بر دو جلد است كه يك جزء آن از آغاز قرآن تا سوره اعراف و جزء ديگر از سوره اعراف تا آخر قرآن است و مولف، آیات منتخبی را از نظر ادبی بررسی میکند.
🔹بسیار مناسب است که طلاب علوم دینی، پس از اتمام کتب ادبیات، یک دوره تجزیه و ترکیب قرآن کریم را با محوریت این کتاب شریف انجام بدهند.
🔸این کار سیره طلاب حوزه های قدیم و مورد توصیه بزرگان بوده است.
#معرفی_کتاب
@yortchi_bosjin_pdf
⭕️⭕️
💠 معرفی کتاب "املاء ما منّ ب الرحمن".
🔸 «املاء ما منّ ب الرحمن من وجوه الاعراب و القرائات في جميع القرآن" ک ب "تفسیر ابوالبقاء" معروف است، از جمله تفاسیر ادبی بسیار نفیس است.
🔸مؤلف اين كتاب «ابوالبقاء، عبد الله بن حسين بن عبد الله عكبري» متولد سال 538 ق. و متوفي سال 616 ق. ميباشد.
🔸ايشان از دانشمندان ب نام و صاحب نظر در ادبيات عرب و علم قرائت است.
🔸مؤلف پس از بررسي كتابهاي زيادي ك در آن زمان در اعراب و قرائات قرآن نوشته شده بود، تصميم ميگيرد كتابي مختصر در اين باره ب نگارش درآورد ك مهمترين نكات ادبي و قرائت قرآن را در بر داشته باشد. ب اين جهت كتاب «املاء ما منّ ب الرحمن» را تأليف كرده ك شامل تمام قرآن از آغاز سوره «حمد» تا پايان سوره «ناس» ميباشد.
🔸اين كتاب ارزشمند گرچه مختصر است اما نكات مهم ادبي و اختلافات قرائات در آن بيان شده و نزد دانشمندان از اعتبار ويژهاي برخوردار است.
🔸كتاب مشتمل بر دو جلد است ك يك جزء آن از آغاز قرآن تا سوره اعراف و جزء ديگر از سوره اعراف تا آخر قرآن است و مولف، آیات منتخبی را از نظر ادبی بررسی میکند.
🔹بسیار مناسب است که طلاب علوم دینی،
🔸 پس از اتمام کتب ادبیات، یک دوره تجزیه و ترکیب قرآن کریم را با محوریت این کتاب شریف انجام بدهند.
🔹 این کار سیره طلاب حوزه های قدیم و مورد توصیه بزرگان بوده است.
#معرفی_کتاب
@yortchi_bosjin_pdf
#مشاهیر
#شیخ_زین_العابدین_مازندرانی(۱)
✍️به قلم محقق و پژوهشگر بابلی: #حامد_ابراهیم_زاده_بازگیر
🔻 یکی دیگر از اعاظم فقه و فقاهت شیعه در قرن سیزدهم هجری قمری آیت الله العظمی #شیخ_زین_العابدین_مازندرانی است که در سال ۱۲۲۷ق در #بارفروش به دنیا آمد پدرش #کربلایی_مسلم نام او را زین العابدین نهاد. وی در محضر #سعیدالعلماء_بارفروشی از بزرگان خطه #مازندران که ریاست عامه بر حوزه های بارفروش داشت درس می خواند روزی سعیدالعلماء او را به نزد خود خواند و گفت چون رسیدگی به مراجعات مردم، فرصت تدریس و بحث را به من نمی دهد و با استعدادی که شما دارید از علمای بزرگ خواهید شد لازم است برای تکمیل تحصیل مهاجرت به #عتبات و یا #اصفهان نمائید.
🔻 شیخ زین العابدین بنا به سفارش استاد با پای پیاده به اصفهان رفت و چون از اوضاع و احوال آنجا خوشش نیامد به #کربلا مهاجرت نمود و در #مدرسه_حسن_خان که در ضلع شمال شرقی صحن مطهر آقا #اباعبدالله_الحسین (ع) قرار داشت حجره کوچکی گرفت و مشغول به تحصیل شد و در مجلس درس #آقا_سید_ابراهیم مولف #ضوابط_الاصول و غیره حاضر شد.
🔻 آقاسید ابراهیم که در آن زمان ریاست حوزه علمیه را عهده دار بود و از مشهورترین مراجع تقلید عالم تشیع بشمار می رفت شبها به مدرسه حسن خان می رفت و در احوال طلاب تفتیش می نمود شبی به حجره شیخ زین العابدین رفت و او را مشغول نوشتن دروس دید جزوه را از دستش گرفت و با مشاهده ی آن دریافت که شیخ شخص فاضلی است او را مورد نوازش و محبت های خود قرار داد و فرمود که روزها نزدیک منبر جلوس نماید تا بهتر بتواند از مباحثه استاد استفاده کند همچنین روزانه یک #تنگری معادل سیصد دینار امروز برای شیخ مقرری در نظر گرفت.
🔻بعد از رحلت آقاسید ابراهیم شیخ زین العابدین به #نجف رفت و در محضر درس #صاحب_جواهر حاضر شد و مورد توجه کامل آن بزرگوار نیز قرار گرفت. شیخ زین العابدین به همراه #شیخ_مهدی_کجوری_شیرازی و #آخوند_ملاعلی_کنی موظف شدند برخی روزها در منزل صاحب جواهر حضور یافته و #قبوض_وجوهاتی که از اطراف برای صاحب جواهر می رسید را به خط خود بنویسند چرا که هر سه خوش خط بودند در یکی از روزها ی ماه مبارک رمضان صاحب جواهر به شیخ فرمود در اطاقی که مخصوص این کار است حاضر شود و قبض ها را بنویسد شیخ تا بعد از وقت افطار مشغول نوشتن بود همینکه صاحب جواهر آمد و متوجه شد شیخ افطار نکرده متاثر شد پرسید چرا برای افطار نرفته اید؟ شیخ پاسخ داد مشغول کار بودم صاحب جواهر دستور داد برای ایشان نانی با گوشت پخته که در بین النهرین مرسوم بود آوردند بعد از صرف افطار شیخ زین العابدین از صاحب جواهر پرسید چرا به آقایان #کجوری و #آخوند امر نفرمودید که برای نوشتن قبوض بیایند صاحب جواهر پاسخ داد آقای کجوری خیلی پرهیزکار و زاهد است و همیشه سوال می کند که چرا این پولها را زودتر به مستحقش ندادی و آخوند ملاعلی هم طبع طلبکاری دارد اما تو مرد آرام و ساکتی هستی و در امورات دخالت نمی کنی بدین جهت کار را به شما محول کردم.
....... ادامه دارد
#منبع: سیمای بزرگان، مرتضی مدرسی چهاردهی
بابل نامه
@babolname
گفتاری از حضرت آیت الله شبیری زنجانی
از سیستم آموزشی دانشگاه، امثال شیخ طوسی و آخوند خراسانی بیرون نمی آید!
علم را یا باید برای خدا و پاداش اخروی فراگرفت و یا برای خود علم و ارزشمندی آن. وقتی که کسی برای مدرک درس می خواند ملّا نمی شود. آموختن علم نباید به خاطر امور دنیوی باشد. مرحوم آقای مجتهدی تبریزی، در ابتدای طلبگی به من گفتند که در دانشگاه برای مدرک گرفتن درس می خوانند اما شما برای خود علم موضوعیت قائل هستید، امّا الان طوری شده که طلاب وضع دانشگاهی پیدا کرده اند. از سیستم آموزشی دانشگاه، امثال شیخ طوسی و آخوند خراسانی بیرون نمی آید.
شما افراد را تشویق کنید که این گونه درس بخوانند. در مسائل اخلاقی مشکلی که وجود دارد این است که مسائل دنیوی بسیار پررنگ شده است. در سابق طلاب بیشتر به دنبال مسائل اخلاقی بودند. متأسفانه در حوزه های اخلاقی هم کمتر زمینه شاگرد پروری وجود دارد. دوره میرزای شیرازی و دوره مرحوم آخوند چهار چهره اخلاقی تراز اول وجود داشتند: آخوند ملا فتحعلى سلطان آبادى ، آخوند ملاحسینقلی همدانی، حاج شیخ اسماعیل قره باغی و حاج سید مرتضی کشمیری. الان متأسفانه اوضاع چنین نیست و موانع مختلف نمی گذارند که چنین افرادی تربیت شوند، اما نباید ناامید شد. با اخویمان به منزل پسر کربلایی علی شاه، خادم مرحوم حاج شیخ عبدالکریم رفتیم. اخوی به پسر ایشان گفت لیست شهریه را بیاورد. در بین لیست طلابی که از مرحوم آقای حائری شهریه دریافت می کردند، متوجه شدیم برای آقا سیدمحمد تقی خوانساری شهریه خاصی در نظر گرفته شده است. معمول افراد سه تومان و برخی شش تومان و برخی بیست تومان و فقط آقای سیدمحمد تقی خوانساری بیست و پنج تومان شهریه می گرفت. مرحوم آقای حاج سید احمد خوانساری و مرحوم آقای شاه آبادی، نیز بیست تومان شهریه می گرفتند.
حاج آقا رضا زنجانی می گفت: «به آقای حاج شیخ گفتم در حوزه چند طلبه ممتاز مانند حاج سید محمد تقی داریم؟ گفتند علماً و عملاً نظیر او را نداریم. گفتم ایشان از روی اضطرار و ناچاری می خواهد به دنبال کاسبی برود.» من احتمال می دهم این افزایش شهریه برای همین بوده است. اکنون هم در حوزه افراد مستعدی هستند که به خاطر فقر و مشکلات مالی به دنبال کاسبی می روند و از ادامه تحصیل باز می مانند. نباید گذاشت این استعدادها از حوزه بروند. حوزه باید برای پرورش شخصیتهایی نظیر آخوند خراسانی و حاج شیخ عبدالکریم حائری، برنامه مشخص داشته باشد. اگر افراد مستعد بخواهند به خاطر مسائل مالی ترک تحصیل کنند خسارت بزرگی به حوزه وارد می شود.
از کتابهایی که مظلوم واقع شده کتاب «دُرَر الفوائد» است. بسیاری از طلاب گمان می کنند لفّاظی و صِرف دانستن اصطلاحات متداول، نشان دهنده علمیت است. مرحوم حاج شیخ در بیان مطالب علمی مقید بودند که از این کار پرهیز کنند. مرحوم آقای والد ما می گفتند حاج شیخ مطالب علمی سطح بالا را با لفظ ساده و عرفی بیان می کرد به گونه ای که افراد بتوانند آن را درک کنند. «کفایه» و «درر» از کتابهای ارزشمندی هستند که مطالب آن ارزش مطالعه و تفکر دارد. آقای خرازی می گفتند گروهی خدمت آقای حاج سید احمد خوانساری رفتند و گفتند شما «جامع المدارک» را نوشته اید، خوب است که یک چنین کاری را در اصول انجام بدهید. ایشان گفته بودند درر نوشته شده است. درر، تلفیقی از مطالب و آرای حاج شیخ و مطالب استادشان مرحوم آقاسید محمد فشارکی است. طلاب برای مطالعه این کتاب تشویق شوند. مطالب علمی مهم و قابل ملاحظه ای در آن بیان شده که در «کفایه» نیست
@safinehyetabriz
مرحوم محدث نوري از اصحاب ميرزاي شيرازي بودند، پس از تأليف کتاب عده اي از طلاب از تأليف آن به ميرزا گلايه کردند، ايشان هم اين گلايه را به نوري منتقل نمود و درخواست کرد پاسخ آن معترضين داده شود. مرحوم نوري رساله ثانيه اي در تأکيد مجدد بر مواضع خود و رفع بد فهمي هاي معترضين داشتند که آن رساله مخطوط در اختيار برخي از اعزه و اين حقير موجود است. اعتراض شديد علما در کجا گزارش شده؟ محتواي کتاب ميرزاي نوري در رد تحريف به زياده و اثبات ساير اقسام تحريف از نقصان و جابجائي سور و آيات و اختلاف در برخي کلمات صغار و حروف و اعراب (اختلاف قرائات) است. مورد اخير از تحريف اجماعي علما است. دو مورد تحريف به نقص و جابجائي مختلف فيه و تحريف به زياده مورد انکار جميع علماي فريقين (الا ما شذ و ندر) است. آن عالم ناشناس هم لابد کتب منحرف زيادي که در اين قرن نوشته شده ملاحظه نفرموده بودند که چنين حرفي زدند، هر چند راجع به نام کتاب سخن گفته اند و باز از شما که محتوا را سوء معرفي کرديد يک آب شسته تر است. به فرض که ميرزاي نوري در نگارش يا انتشار فصل الخطاب مرتکب خطا شد، عالمي از علماي شيعه و مؤمني از مؤمنان اميرالمؤمنين که هست. به فرموده امام باقر علیه السلام که در سالگرد شهادت ايشان هستيم:
يَجِبُ لِلمُؤمِنِ عَلَی المؤمِنِ أنْ يَستُرَ عليهِ سَبْعينَ کبيرةً؛
چطور است که همداستان با منحرفين وهابي شده و بر عليه او اينگونه موضع مي گيريم. توجيه گران خطاي او (اگر اصلا قائل به خطائي باشيم) عمل کنندگان به روايت شريفه باقريه اند.
⚡️مجتهد متجزی معنا ندارد
⚡️سبک تدریس سامرایی باید در حوزه علمیه احیا شود
✔️علی اکبر صادقی رشاد در گفتگو با طلیعه🔻
🔹در گذشته های نه چندان دور، روش هایی را بزرگان ما داشتند که کارآمدتر بود و رفته رفته آن روش ها به فراموشی سپرده شده است. مثلا سبک سامرایی که مرحوم میرزای بزرگ در سامرا در مقام تدریس و تربیت طلاب پی می گرفت که مبتنی بر نقش فعال و مولد خود طلاب و تحقیق پژوهش بوده است. این روش مبتنی بر پروردن استعداد بوده است نه القای مطلب. یعنی فرادادن و فراگرفتن محور و معیار نبوده است بلکه پرورش دادن و پرورده شده معیار بوده است. به همین جهت شاگرد در تولید محتوا و اداره جلسه نقش کمتری از استاد نداشته است.
🔹مرحوم میرزای شیرازی روی منبر می نشسته و طرح مسئله می کرده است و شاگردان هم قبلاً نسبت به موضوع مطالعه کرده بودند و وارد بحث می شدند. بین استاد و شاگردان بحث می شده و آنچه که به عنوان فتوا و رأی و نظریه از جلسه بیرون می آمده، حاصل داد و ستد علمی و مباحثه و تعامل بین استاد و شاگردان بوده است. به این سبک سامرایی می گویند. مردان بزرگی مثل مرحوم نائینی حاصل چنین شیوه ای بودند.
🔹این شیوه ها عملاً طرد شد و الان اینچنین شده است که بسیاری از طلاب به پای درس استاد می آیند و مستمع اند. می نشینند و می شنوند. این استاد است که باید زحمت بکشد و مطلب آماده کند و در جلسه درس ارائه کند. بین هزار شاگرد، گاهی دو یا سه نفر بیشتر مستشکل و نقاد استاد نیستند. در حالی که در سبک سامرایی اکثر طلاب نقاد و مستشکل بودند. شیوه رایج و کنونی به شیوه خطیب و مستمع نزدیک تر است تا اینکه مدرس و محصل باشد.
🔹مجتهد متجزی یعنی فرد، مجتهد یک بخشی از فقه باشد. عده ای می گویند این امر ممکن است و بسیاری می گویند ممکن نیست. من موافق با کسانی هستم که می گویند اجتهاد متجزی ممکن نیست. به این جهت که یک کسی یا مجتهد هست یا نیست. یعنی طلبه، علومی را که مقدمات اجتهاد است یا فراگرفته یا نگرفته. فرآیندهای استنباط فروع را بلد است یا نه. اگر فراگرفته و بلد شده که مجتهد است وگرنه که در هیچ چیز مجتهد نیست. لذا مجتهد متجزی تعبیر نادرست و تصور غلطی است.
🔹ولی یک بحث قابل طرح است و آن اینکه حوزه های معرفتی، خصوصیات خاص خود را دارند. مثلا قلمرو اقتصاد یک ویژگی هایی دارد که با صرف اصول و قوه اجتهاد کسی نمی تواند آنچنانکه باید، در قلمرو اقتصاد تولید ادبیات علمی کند. در حوزه های مدیریت، تربیت، طب و.. هم همینطور است.
🔹ما در کنار اجتهاد به عنصر دیگری نیاز داریم و آن تخصص است. اجتهاد، روش است. اجتهاد، دستگاه فهم است. اما موضوع فهم هم احتیاج به تخصص دارد. یک فقیه باید هم مجتهد باشد، یعنی به کاربرد دستگاه فهم دین مجهز باشد و هم متخصص باشد، یعنی آن قلمرو را بشناسد. اقتصاد را بشناسد تا در مورد آن فتوا دهد. فقیهی جامع است که هم مجتهد است و هم متخصص است. حوزه ما اگر امروز مجتهد تربیت می کند، متخصص کمتر تربیت می کند🔺
@namehayehawzavi
ادعائی از سوی مکتب تفکیک مطرح است مبنی بر اینکه آقای سیستانی از شاگردان میرزای اصفهانی بوده است ، ابتداء ادعا را نقل کرده تا بعد راجع به چگونگی و مقدار آن مطالبی عرضه شود :
1 - امروز چه کسانی از دو آیت بزرگ ، حاج سید علی سیستانی و وحید خراسانی - که میرزا را درک کرده و از معارف ایشان بهره برده اند - سزاوارترند به نظر دادن درباره مبانی و معارف میرزا ؟ ( احیاگر حوزه خراسان ، 79 ، به نقل از محمد رضا حکیمی)
2 - ( دروس عمومی اخلاق و معارف میرزای اصفهانی ) میرزای اصفهانی در سالهای پایانی حیات ، درسی عمومی در موضوع معارف برپا کرده بود که حتی مردمان عادی نیز در آن حضور می یافتند ( در پاورقی از حجه الاسلام سید جعفر طباطبائی بعنوان یکی از شاهدان آن سالها نقل شده که : با پدرم در سنین هفت و هشت سالگی به درس ایشان می رفتم و کاسب ها هم سر درس می آمدند ) . این درس ، درسی اخلاقی بود . بسیاری از عالمانی که در حال حاضر در قید حیات هستند و محضر میرزا را درک کرده اند ، درس آموختگان این درس هستند . در میان مراجع تقلید نامدار کنونی ، آیه الله حاج سید علی حسینی سیستانی و آیه الله حاج شیخ حسین وحید خراسانی سال های پایانی مجالس درسی میرزای اصفهانی را درک کرده اند . آیه الله سیستانی درس های اخلاق و معارف و آیه الله وحید خراسانی گذشته از آن درس ها ، در دروس خارج اصول و فقه میرزا نیز شرکت داشته اند . ( احیاگر حوزه خراسان ، 331 )
3 - الشیخ مهدی الاصفهانی قدس سره من مشایخ سیدنا الاستاد دام علاه ( یعنی آقای سیستانی ) و قال سیدنا : ان له آراء متینه فی الفقه و الاصول و انها موثره فی مبانینا . ( تقریرات درس آقای سیستانی ، پاورقی ، ظاهرا باید تقریرات آقای مهری باشد )
قبل از بررسی ادعا برای واضح تر شدن مطلب ابتدا زندگی نامه آقای سیستانی را از پایگاه اطلاع رسانی دفتر مرجع عالیقدر آقای سید علی حسینی سیستانی نقل می کنیم .
" ایشان در نهم ربیع الاول 1349 هجری قمری ( 1309 شمسی ) به دنیا آمد . در پنج سالگی به فراگیری قرآن پرداخت و پس از آن به یادگیری خواندن و نوشتن و دروس ابتدائی به مدرسه دارالتعلیم دینی رفت . در نخستین ماه های سال 1360 هجری قمری ( حدود 1320 شمسی ) به فراگیری علوم حوزوی پرداخت و شماری از کتابهای ادبی مانند شرح الفیه سیوطی ، مغنی ابن هشام ، مطول تفتازانی ، مقامات حریری و شرح نظام را نزد مرحوم ادیب نیشابوری و دیگر استادان فن خواند ؛ شرح لمعه و قوانین را از مرحوم سید احمد مدرس یزدی معروف به " نهنگ " فرا گرفت . تعدادی از کتب سطوح عالیه همچون مکاسب و رسائل و کفایه را از آیه الله میرزا هاشم قزوینی آموخت ؛ و چند کتاب فلسفی مانند شرح منظومه سبزواری و شرح حکمه الاشراق و اسفار را در محضر مرحوم ایسی خواند . شوارق الالهام را از شیخ مجتبی قزوینی فرا گرفت و برای تحصیل معارف وحیانی در حوزه درس مرحوم آیه الله میرزای اصفهانی - متوفای اواخر سال 1365 هجری قمری - حاضر شد " .
درباره این ادعا نکاتی عرض می شود : میرزای اصفهانی متوفای 1325 شمسی و آقای سیستانی متولد 1309 شمسی است ، یعنی آقای سیستانی زمان فوت میرزا 16 سال داشتند ، با توجه به اینکه آقای سیستانی در 11 سالگی وارد حوزه شدند ( 1360 - 1349 = 11 ) قبل از فوت میرزا 5 سال سابقه حوزه داشتند ، لذا خیلی بعید است آقای سیستانی در مدت کمتر از پنج سال آنهمه دروس را گذرانده باشند و به دروس میرزا رسیده باشند فلذا نمی توان شاگردی ای که در اذهان هست و در حوزه متعارف هست را در مورد ایشان بکار برد . مگر اینکه مراد از شرکت در دروس همان درس معارفی و اخلاقی عمومی باشد ، ولکن مع ذلک ادعای شاگردی با شرکت در اینگونه دروس ( که عادتا نباید مدت زیاد بوده باشد چرا که کل سابقه طلبگی آقای سیستانی 5 سال بوده و قاعدتا می بایست بیشتر آن مدت را مشغول دروس ابتدائی بوده باشند ، و علی الخصوص که آقای سیستانی در سنین کمتر از 16 سال بوده اند و آقای سیستانی الآن نبوده اند ) که مردم عادی هم در آن شرکت می کردند ، را نباید خیلی جدی گرفت . البته برای تفکیکیانی که می خواهند با یارگیری از هر شخصیتی به دفاع از مکتبشان بپردازند مطلبی پر اهمیت می نماید .
با توجه به آنچه عرض شد نمی توان ادعا نمود که آقای سیستانی سزاوارترند به نظر دادن درباره مبانی و معارف میرزا ، و همچنین نمی توان آقای سیستانی را شاگرد میرزا معرفی کرد که مبانیش تحت تاثیر میرزا بوده است . بله ، می شود مبانی کسی تحت تاثیر شخصیتی با مطالعه آثارش قرار گیرد ولی این غیر از تحت تاثیر قرار گرفتن از راه تتلمذ است .
نجف و طلابی که طلبگی میکنند
پایانِ عصر صدام، آغاز دوبارهٔ حوزه نجف بود. روحانیان در تبعید بازگشتند. مدارسِ نویی برپا شدند. درسهای اندک سطح و خارج بیشتر و بیشتر شدند. پایانِ صدام برای حوزه نجف مانند پایانِ پهلوی برای حوزهٔ قم نبود. هر دو حوزه پس از پایان استبداد پیشین رشد کردند. انقلاب اسلامی ایران و حاکمیت ولایت فقیه، آیندهٔ بسیاری از طلاب حوزههای علمیه ایران را تغییر داد. طلاب قم و دیگر شهرهای ایران، پیش از انقلاب یا در حوزهها درس میخواندند و درس میدادند و یا مبلغ بودند. حکومت از آنها حمایتی نمیکرد. تنها گروهی اندک از طلاب در میانهٔ راه، مسیر خود را تغییر میدادند و به سوی رشتههای انسانی در دانشگاهها میرفتند. تدریس در دانشگاهها و یا همکاری با مراکز پژوهشی علوم انسانی از معدود شغلهای برخی از طلاب بود. میتوان به تدریس شهید مطهری در دانشکدهٔ منقول و معقول دانشگاه تهران و یا همکاری مرحوم سید جلال آشتیانی با هانری کربن در گردآوری و تدوین «منتخباتی از آثار حکمای الهی ایران» اشاره کرد. روحانیان در زمان پهلوی گاهی به مناصب قضایی و حقوقی میرسیدند. سید حسن امامی علاوه بر تدریس حقوق در دانشگاه، مدتی رئیس دادگستری تهران بود. امامی علاوه بر تحصیلات حوزوی، دانشآموخته حقوق از دانشگاه لوزان سوئیس بود. به هر حال، مشاغل غیرطلبگی در زمان پهلوی برای طلاب اندک و تا حدودی دور از دسترس بود. پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، این مسیر دگرگون شد. بسیاری از منصبهای قضایی به طلاب سپرده شد. در بسیاری از ادارات و سازمانها مانند جهاد کشاورزی، دانشگاهها و ... نهادهای نمایندگی ولی فقیه ایجاد شد. در نیروهای نظامی و انتظامی سازمان عقیدتی-سیاسی برای تبلیغ دین ترویج شد. سازمانهای دولتی تبیلغ مختفی مانند سازمان تبلیغات اسلامی، ستاد اقامه نماز و ... تشکیل شد. پس از جنگ، مراکز حوزوی هنری تشکیل شد. برخی از طلاب حتی سینما خواندند و تهیهکننده شدند و ... حتی طلاب در بسیاری از مناصب و شغلهایی که مرتبط با طلبگی نبود، جا باز کردند. چهار رئیس جمهور از هفت رئیس جمهور پس از انقلاب از روحانیان بودند.
این اتفاق در عراقِ پس از صدام نیافتاد. سید علی سیستانی روحانیان را از کارهای اجرایی در دولت عراق نهی کرد. سازمانهای گستردهای که نیازمند طلاب باشند، در حکومت عراقِ پس از صدام تشکیل نشد و به طلاب نجف یک کلمه گفته شد «فقط درس بخوانید».
روحانیان و طلاب نجف مسیرشان مسیر سنتیِ حوزههای علمیه است. آنها در پیِ ارتقای علمی خود هستند و راه پیشِ رویشان راه طلبگی است. طلاب نجف به دو دستهٔ طالبان علم و خطیبها تقسیم میشوند. طالبان علم فقه و اصول را ادامه میدهند. آنها معمولاً محاسنی بلند دارند. عمامهای بزرگ بر سر میکنند و قبا میپوشند. خطیبان اما ظاهری متفاوت دارند. محاسنی کوتاه، عمامهای کوچک و لباده. «طالبان علم» منبر نمیروند .
چندین مؤسسه فقهی مانند دارالتراث در نجف تأسیس شدهاند که کارشان تصحیح کتابهای فقهی و پژوهشهای فقهی است. انتظار میرود مانند قم، پس از رشد حوزهٔ نجف این مؤسسات گسترش یابد. طبعاً برخی از «طالبان علم» برای پژوهشهای فقهی در این مؤسسات مشغول خواهند شد.
به غیر از طالبان علم و خطیبان، گروهی اندک از طلاب به کارهای اجرایی حوزه و نیز فعالیتهای سیاسی اشتغال دارند. بعضی ادارهٔ دفاتر مراجع را به عهده دارند. ادارهٔ مدارس علمیه و حتی تولیت بقاع مقدسه از دیگر کارهای طلاب است.
چنانچه در زمان صدام، برخی روحانیان در گروههای سیاسی علیه رژیم بعث فعالیت داشتند، پس از سقوط صدام نیز در سیاست عراق دخیل بودند. خانوادههای حکیم و صدر از معروفترین این خاندانهایند. مرحوم سید عبدالعزیز حکیم مدتی ریاست حکومت انتقالی عراق را پس از صدام بر عهده داشت. مجلس اعلای اسلامی عراق و جریان صدر در سیاست عراق تأثیرگذارند. با این وجود عموم طلاب نجف، از ورود به سیاست پرهیز دارند.
به هر صورت میتوان طلاب نجف را به صورت کلی به دو گروه طالبان علم، خطیبها تقسیم کرد. در کنار اینها گروهی اندک که به امور اجرایی دفاتر مراجع و مدارس علمیه اشتغال دارند و روحانیانی که به سیاست رو آوردهاند.
نکتهٔ مهم دیگری که در استمرار مسیر طلبگی طلاب نجف بیتأثیر نیست، کافی بودن نسبی شهریه نجفیهاست. شهریهٔ طلاب درس خارج حدود ۶۰۰هزار دینار است چیزی حدود ۵۰۰ دلار. شهریهٔ طلاب درس خارج قم کمتر از یک سوم شهریهٔ طلاب نجف است. شهریهٔ طلاب نجف برای یک زندگیِ متوسط سادهزیستانه مناسب است. آنها از جهت معیشت دغدغهٔ کمتری دارند. طلاب قم اما برای تأمین معیشت به شغل دیگری رو میآورند. این فاصله میان شهریهٔ طلاب نجف و قم با توجه به تعداد آنها طبیعی است.
ادعائی از سوی مکتب تفکیک مطرح است مبنی بر اینکه آقای سیستانی از شاگردان میرزای اصفهانی بوده است ، ابتداء ادعا را نقل کرده تا بعد راجع به چگونگی و مقدار آن مطالبی عرضه شود :
1 - امروز چه کسانی از دو آیت بزرگ ، حاج سید علی سیستانی و وحید خراسانی - که میرزا را درک کرده و از معارف ایشان بهره برده اند - سزاوارترند به نظر دادن درباره مبانی و معارف میرزا ؟ ( احیاگر حوزه خراسان ، 79 ، به نقل از محمد رضا حکیمی)
2 - ( دروس عمومی اخلاق و معارف میرزای اصفهانی ) میرزای اصفهانی در سالهای پایانی حیات ، درسی عمومی در موضوع معارف برپا کرده بود که حتی مردمان عادی نیز در آن حضور می یافتند ( در پاورقی از حجه الاسلام سید جعفر طباطبائی بعنوان یکی از شاهدان آن سالها نقل شده که : با پدرم در سنین هفت و هشت سالگی به درس ایشان می رفتم و کاسب ها هم سر درس می آمدند ) . این درس ، درسی اخلاقی بود . بسیاری از عالمانی که در حال حاضر در قید حیات هستند و محضر میرزا را درک کرده اند ، درس آموختگان این درس هستند . در میان مراجع تقلید نامدار کنونی ، آیه الله حاج سید علی حسینی سیستانی و آیه الله حاج شیخ حسین وحید خراسانی سال های پایانی مجالس درسی میرزای اصفهانی را درک کرده اند . آیه الله سیستانی درس های اخلاق و معارف و آیه الله وحید خراسانی گذشته از آن درس ها ، در دروس خارج اصول و فقه میرزا نیز شرکت داشته اند . ( احیاگر حوزه خراسان ، 331 )
3 - الشیخ مهدی الاصفهانی قدس سره من مشایخ سیدنا الاستاد دام علاه ( یعنی آقای سیستانی ) و قال سیدنا : ان له آراء متینه فی الفقه و الاصول و انها موثره فی مبانینا . ( تقریرات درس آقای سیستانی ، پاورقی ، ظاهرا باید تقریرات آقای مهری باشد )
قبل از بررسی ادعا برای واضح تر شدن مطلب ابتدا زندگی نامه آقای سیستانی را از پایگاه اطلاع رسانی دفتر مرجع عالیقدر آقای سید علی حسینی سیستانی نقل می کنیم .
" ایشان در نهم ربیع الاول 1349 هجری قمری ( 1309 شمسی ) به دنیا آمد . در پنج سالگی به فراگیری قرآن پرداخت و پس از آن به یادگیری خواندن و نوشتن و دروس ابتدائی به مدرسه دارالتعلیم دینی رفت . در نخستین ماه های سال 1360 هجری قمری ( حدود 1320 شمسی ) به فراگیری علوم حوزوی پرداخت و شماری از کتابهای ادبی مانند شرح الفیه سیوطی ، مغنی ابن هشام ، مطول تفتازانی ، مقامات حریری و شرح نظام را نزد مرحوم ادیب نیشابوری و دیگر استادان فن خواند ؛ شرح لمعه و قوانین را از مرحوم سید احمد مدرس یزدی معروف به " نهنگ " فرا گرفت . تعدادی از کتب سطوح عالیه همچون مکاسب و رسائل و کفایه را از آیه الله میرزا هاشم قزوینی آموخت ؛ و چند کتاب فلسفی مانند شرح منظومه سبزواری و شرح حکمه الاشراق و اسفار را در محضر مرحوم ایسی خواند . شوارق الالهام را از شیخ مجتبی قزوینی فرا گرفت و برای تحصیل معارف وحیانی در حوزه درس مرحوم آیه الله میرزای اصفهانی - متوفای اواخر سال 1365 هجری قمری - حاضر شد " .
درباره این ادعا نکاتی عرض می شود : میرزای اصفهانی متوفای 1325 شمسی و آقای سیستانی متولد 1309 شمسی است ، یعنی آقای سیستانی زمان فوت میرزا 16 سال داشتند ، با توجه به اینکه آقای سیستانی در 11 سالگی وارد حوزه شدند ( 1360 - 1349 = 11 ) قبل از فوت میرزا 5 سال سابقه حوزه داشتند ، لذا خیلی بعید است آقای سیستانی در مدت کمتر از پنج سال آنهمه دروس را گذرانده باشند و به دروس میرزا رسیده باشند فلذا نمی توان شاگردی ای که در اذهان هست و در حوزه متعارف هست را در مورد ایشان بکار برد . مگر اینکه مراد از شرکت در دروس همان درس معارفی و اخلاقی عمومی باشد ، ولکن مع ذلک ادعای شاگردی با شرکت در اینگونه دروس ( که عادتا نباید مدت زیاد بوده باشد چرا که کل سابقه طلبگی آقای سیستانی 5 سال بوده و قاعدتا می بایست بیشتر آن مدت را مشغول دروس ابتدائی بوده باشند ، و علی الخصوص که آقای سیستانی در سنین کمتر از 16 سال بوده اند و آقای سیستانی الآن نبوده اند ) که مردم عادی هم در آن شرکت می کردند ، را نباید خیلی جدی گرفت . البته برای تفکیکیانی که می خواهند با یارگیری از هر شخصیتی به دفاع از مکتبشان بپردازند مطلبی پر اهمیت می نماید .
با توجه به آنچه عرض شد نمی توان ادعا نمود که آقای سیستانی سزاوارترند به نظر دادن درباره مبانی و معارف میرزا ، و همچنین نمی توان آقای سیستانی را شاگرد میرزا معرفی کرد که مبانیش تحت تاثیر میرزا بوده است . بله ، می شود مبانی کسی تحت تاثیر شخصیتی با مطالعه آثارش قرار گیرد ولی این غیر از تحت تاثیر قرار گرفتن از راه تتلمذ است .
🔰انتقاد آیت الله شبیری زنجانی از ساختار دروس سطوح عالی حوزه و بیان گوشه ای از سیره علمای سلف
📌حضرت آیت الله شبیری زنجانی صبح امروز در دیدار مدیر حوزه های علمیه کشور با ایشان، ساختار مدرسهای را برای دروس سطح عالی حوزههای علمیه، نامناسب و باعث «خاموش شدن استعدادهای طلاب» دانسته و فرمودند: ممکن است کسی بیان زید یا عمرو را نپسندد. چرا باید سر درس او بنشیند؟! طلبه باید برای انتخاب استاد آزاد باشد و محدود نباشد. محدودیت، استعداد را از بین می برد.
🔹علمای سابق نسبت به طلاب مستعد اهتمام ویژهای داشتند اما الان برخی از طلبههای مستعد به خاطر مشکلات مالی از درس و تحقیق باز می مانند. مرحوم آقای مطهری به خاطر مشکل مالی از قم به تهران رفت. ممکن است بگوییم از او در تهران استفاده شد؛ اما با این استعدادی که ایشان داشت، اگر در قم می ماند شاید مؤفقیت بالاتری داشت.
🔹میرزای شیرازی خرج سالیانه مرحوم آخوند را می دادند. نسبت به طلاب با استعداد سرمایه گذاری خاصی داشته اند. صاحب معالم و صاحب مدارک یک درس استثنایی نزد محقق اردبیلی داشتند. طلبه ها آنها را مسخره می کردند که این چه درسی است که شما می روید؟ محقق اردبیلی پاسخ داده اند که من می بینم که این افراد به مناطق خودشان رفته و صاحب رساله شدهاند در حالی که شما همچنان اینجا ماندهاید!
🔹مرحوم حاج آقا رضا زنجانی می گفت به مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری گفتم نظر شما درباره «آسید محمد تقی خونساری» چیست؟ ایشان گفتند علما و عملا نظیر او در حوزه وجود ندارد. گفتم بر اثر استیصال میخواهد کاسبی کند. ایشان برای آقای خونساری شهریه ویژه قرار می دهد.
🔹شیخ انصاری و فاضل اردکانی در تشییع جنازهای شرکت میکنند و چون خانههای نجف کوچک بود، در کوچه نشسته مینشینند. شیخ روی زمین مینشیند و فاضل نیم خیز. شیخ انصاری به فاضل اردکانی می گوید شما پیرمرد هستید و اینگونه نشستن برای شما خوب نیست. فاضل می گوید لباس من از وجوهات تهیه شده است. من باید برای تمیز کردن آن پول صابون و آب بدهم و نمیدانم که استفاده از وجوهات برای این کار صحیح است یا خیر؟ جدای از اینکه شستن مکرر لباس سبب فرسوده شدن آن می شود. بین شیخ و فاضل اردکانی مباحثه در میگیرد و بعد همه میبینند که شیخ هم نیم خیز میشود.
zanjani.net/articles/99/254646
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com