الشيخ أحمد الماحوزي
@ihlib
تصویر منازعهء عابد و شیطان
چنین گویند که جمعی درختی را می پرستیدند و در آن زمان عابدی بود بشنید که قومی درخت میپرستند برخاست و تبری برداشت و میرفت تا درخت بیندازد ابلیس پیش او آمد بر صورت شیخی. آن عابد را گفت کجا میروی ... عابد گفت میروم تا آن درخت را بیفکنم. شیخ گفت تو را با این چه کار نگذارم که تو آن را قطع کنی. در همدیگر درآویختند. عابد بر شیطان غلبه کرد او را بینداخت و بر سینهء او بنشست. شیطان او را گفت مرا بگذار تا با تو سخنی بگویم از سینهء او برخاست او را گفت ای مرد این درخت قطع کردن باری عز و جل بر تو واجب نکرده است و در زمین انبیا هستند اگر باری عز و جل هدایت این قوم خواهد کسی را از انبیا پیش ایشان فرستد و بفرماید تا درخت را قطع کند. عابد گفت لابد است قطع کردن. دیگر بار شیطان با عابد درآویخت عابد او را بر زمین زد و بر سینهء او بنشست. شیطان گفت شیخ هیچ خواهی که میان من قرار باشد و تو را آن بهتر؟ عابد گفت چه چیز است؟ شیطان گفت تو مردی درویشی و خویشان و همسایگان درویش داری مگر خواهی که تو را از مردم استغنای بود و به خویشان و همسایگان چیزی رسانی؟ عابد گفت آری شیطان گفت قطع این درخت مکن هر روز من دو دینار به تو رسانم چنانکه هر شب در زیر بالین تو مینهم تو آن را بر میدار و بر خود و بر خویشان خود نفقه میکن و به صدقه میده ... عابد با صومعهء خود آمد آن شب دو دینار زر در بالین خود دید برگرفت و تا دو روز دیگر هیچ ندید در خشم شد باز برخاست و داس برداشت تا درخت را بیفکند. شیطان دگر باره بر صورت آن شیخ پیش او آمد گفت کجای میروی؟ گفت می روم تا درخت بیفکنم . شیخ گفت من رها نکنم تا تو آن را بیفکنی. عابد با او درآویخت تا او را بیندازد چنانکه اوّل بار. شیطان گفت هیهات و مرد عابد را چون گنجشکی بر زمین زد بر سینهء او نشست و گفت این درخت رها کنی یا این ساعت تو را هلاک کنم؟ عابد گفت مرا غلبه کردی اکنون مرا بگذار و مرا خبر ده که چون بود که اول تو را غلبه کردم و تو این بار مرا غلبه کردی؟ شیطان گفت بار اوّل از بهر خدای بود مرا مسخّر تو کرد و این بار از بهر دینار و عرض نفس بود، تو را غلبه کردیم چنین که دیدی.
( از دستنویس عجایب المخلوقات، موزه والترز به شماره 593)
@aaadab1397farhang
تصویر در پست بعدی
👇🏻👇🏻👇🏻
رساله در اثبات ولادت امیر المومنین علیه السلام در روز سیزدهم رجب
آقا جمال خوانساری / به کوشش رسول جعفریان
به موقف عرض می رساند که در باب روز تولد حضرت امام المتقین و امیر المومنین ـ صلوات الله و سلامه علیه ـ آنچه بر کمترین ظاهر شد، همان است که قبل از این عرض نمود که مشهور میان علمای ما این است که در روز سیزدهم ماه مبارک رجب بوده. و شیخ طوسی در کتاب مصباح [ص 852] حدیثی نقل کرده از حضرت امام جعفر صادق ـ صلوات الله و سلامه علیه ـ که در هفتم ماه مبارک شعبان بود، و سند آن حدیث ظاهر این است که صحیح باشد. نهایت قولی از کسی از علمای ما موافق آن نقل نکرده اند. بنابر این، عمل به آن حدیث مشکل است. بلکه ظاهر این است که نزد ایشان خلاف آن معلوم بوده، و بنابر آن به مضمون آن قایل نشده اند، و آن را بر خطایی از یکی از راویان حمل کرده اند.
و امثال این بسیار است که در حکمی، حدیث صحیحی وارد شده، و چون مذهب کسی از علمای ما نشده، آن را طرح می کنند، و عمل به آنچه مذهب علما بوده می کنند، زیرا که مرتبه ایشان ازین بلندتر بوده [که] همگی اتفاق بر خطا بکنند، و با وجود حدیث صحیح بخلاف آن قایل شوند، و کسی از ایشان مطلع بر آن حدیث نشده باشد.
با وجود این که حدیث را نیز ایشان نقل کرده باشند، بلکه عمل نکردن ایشان به آن، دلیل واضحی است بر این که خلاف آن بر ایشان معلوم بوده، و به این سبب آن را طرح کرده اند یا تأویلی کرده اند، زیرا که معنی حدیث صحیح این نیست که نسبت آن به امام ـ علیه السلام ـ معلوم باشد تا این که طرح آن نتوان کرد، بلکه معنی حدیث صحیح این است که همه راویان آن بر مذهب حق باشند، و به حسب ظاهر عادل باشند، و ظاهر است که این منافات ندارد به آن که گاهی بعضی از ایشان سهوی یا خطایی بکند، و نقلی که کرده باشد، هرگاه خلاف آن به دلیل دیگر مشخص شود، طرح شود.
و مؤیدات دیگر نیز از برای آن حدیث مذکور می شود. یکی از آنها این است که در حدیث دیگر، دعایی نقل شده که خداوندا! سؤال می کنم تو را به حق دو مولود در رجب، محمد بن علی و دویم پسر او علی بن محمد [مصباح المتهجد، ص 805]؛ و می گویند که هرگاه تولد آن حضرت هم در ماه رجب باشد، بایست که آن حضرت هم مذکور باشد، و مقدم مذکور شود.
دلالت این، اگر چه فی الجمله ظهوری دارد، نهایت ممکن است که اکتفای به آن دو امام اشاره باشد، به بلندی مرتبه ایشان به این که سؤال بحق ایشان کردن کافی است در استجابت دعا، و حاجت نیست به ضم کردن دیگری.
یا آن که آن حدیث نیز موافق مذهب مشهور علمای ما نیست، و باید که آن را هم طرح کنند، زیرا که در تولد حضرت امام محمد تقی معروف این است که در ماه مبارک رمضان بوده، و قول نادری [است] که در ماه رجب بوده. و در تولد حضرت امام علی نقی ـ صلوات الله و سلامه علیه ـ مشهورتر میانه ایشان این است که در نیمه ماه مبارک ذی حجه بوده، و بعضی گفته اند که در ماه رجب بوده؛ پس آن حدیث را اکثر ایشان طرح می کنند و بر خطایی از یکی از راویان آن حمل می کنند.
و دیگر این که در حدیث دیگر از ابراهیم بن هاشم که از معتمدین اصحاب حضرت امام محمد تقی و امام علی نقی ـ صلوات الله و سلامه علیهما ـ بوده، نقل شده که او گفته که تولد حضرت امام علی نقی ـ صلوات الله و سلامه علیه ـ روز سه شنبه سیزدهم ماه رجب بوده، و می گویند که هر گاه تولد حضرت امیر المومنین ـ صلوات الله و سلامه علیه ـ نیز در سیزدهم ماه رجب باشد، بایست که آن را هم ذکر کند.
و جواب این ظاهر است، زیرا که این وقتی مؤید می شود که مراد ابراهیم بن هاشم ذکر فضیلت روز سیزدهم ماه رجب باشد، و آن معلوم نیست، بلکه ممکن است که مراد او بیان تاریخ تولد آن حضرت باشد، و بنابر آن ذکر تولد امام دیگر نیز در این روز در کار نیست، با [یا] آن که شیخ طوسی در مصباح اشاره به طرح آن حدیث کرده [819]، زیرا گفته روایت نکرده ابراهیم بن هاشم قمی که وفات یافت امام علی نقی علیه السلام روز دوشنبه سیوم ماه رجب، غیر این که گفته متولد شد آن حضرت روز سه شنبه سیزدهم رجب، و مراد او به این که گفته که «غیر این که» اشاره است به این [است] که آنچه او گفته، این تتمه را هم دارد [که گفته امام علی سیزدهم رجب بدنیا آمده. یعنی از روی تعجب و انکار است]، و آن موافق مذهب علمای ما نیست، زیرا که مشهور میانه ایشان این است که در نیمه ماه مبارک ذی حجه بود، چنان که مذکور شد. و بعضی که گفته اند که در ماه رجب بوده، در دویم ماه گفته اند یا پنجم.
در روایت پنجم این کتاب از قول هشام بن محمد کلبی آمده است که مردی از نخع مرا روایت کرد که صالح بن میثم بن عمران بن میثم تمار از پدرش روایت کرد: علی برای نماز صبح بیرون آمد. تکبیر نماز را گفت. سپس یازده آیت از سوره انبیاء خواند. در این وقت ابن ملجم با شمشیر بر فرق امام زد. مردم بر سر او ریخته، شمشیر را از دستش گرفتند. آنان در نماز بودند. علی به رکوع رفت سپس سجده کرد. من او را دیدم که خون از سرش جاری بود و همین طور که سجده می کرد خون سر او این طرف و آن طرف می ریخت. باز برای رکعت دوم برخاست، اما منقلب شده. قراءت را آرام کرد. سپس نشست و تشهد را خواند و سلام داد و به دیوار مسجد تکیه کرد.
در روایت هفتم آمده است که ابن بجره اشجعی و ابن ملجم با هم قرار داشتند تا با شمشیر به امام حمله کنند. شمشیر یکی خطا رفته به دیوار خورد و شمشیر ابن ملجم اصابت کرد. آنان هر دو گریختند. ابن بجره به سمت کنده رفت و ابن ملجم به سمت بازار. ابن ملجم را گرفتند و نزد امام آوردند.
در روایت 11 آمده است که دو شب قبل از این ماجرا، وقتی امام وارد مسجد شد و افراد را از خواب بیدار میکرد، ابن ملجم نزد آن حضرت آمد و نامه ای به دست امام دارد که او را دعوت به توبه کرده بود. امام آن لحظه نتوانست بخواند . بعد از نماز آن را باز کرده خواند. در آن نوشته شده بود: تو را به توبه از شرک دعوت میکنم. حضرت فرمود: صاحب این نامه کیست؟ کسی پاسخ نداد. امام آب دهان بر آن انداخت و محو کرده بیرون انداخت و فرمود: لعنت خداوند بر او.
در روایت 12 به نقل از امام باقر علیه السلام آمده است: آنگاه که خداوند اراده کرد که کرامت شهادت با ضربت ابن ملجم نصیب امام علی شود، ابن ملجم شب را در مسجد بنی اسد بود. وقتی هوا تاریک شد به خانهای از خانههای کندیان رفت. یک جمعه پیش از آن امام روی منبر از زبان رسول خدا (ص)نقل کرد که آن حضرت به من فرمود: لایبغضک مؤمن و لا یحبک کافر. و افزود: من در خواب دیدم که شیطانی ضربتی بر من زده و ریش مرا به خون سرم تر کرده است، اما این مرا ناراحت نکرد... این بود تا شب معهود که ابن ملجم کنار در کمین کرد. وقتی امام برای نماز وارد مسجد شد، ابن ملجم ضربه خود را فرود آورد. محمد بن حنیفه نزدیک آن حضرت ایستاده بود. او را گرفت. مردم نیز بر ابن ملجم یورش بردند تا او را بکشند. امام علی فرمود: صبر کنید. او را نکشید. اگر ماندم او را قصاص خواهم کرد یا خواهم بخشید. اگر نماندم، همان اصل نفس در برابر نفس.
در روایت 13 از قول عبدالغفار بن قاسم انصاری نقل شده است که گفت: از چندین نفر شنیدم که ابن ملجم شب را در خانه اشعث بن قیس خوابیده بود و او بود که وقت سحر به وی گفت: صبح شد [یعنی زود برخیز]!. در آن صبحگاهان مؤذن مسجد بنی کنده حجر بن عدی بود و همو بود که در بالای مناره گفت: اعور علی را کشت. (ابن ملجم یک چشم داشت). بعد هم خطاب به اشعث گفت: ابن ملجم نزد تو بود و تو با او نجوا می کردی.
بدین ترتیب این کتاب حاوی روایاتی است که موضوع شهادت امام علی ع را دنبال کرده است. در روایات اخیر این رساله، متن خطابه امام مجتبی ع پس از شهادت امام علی (ع) درج شده است.
در روایت 91 آمده است: زحر بن قیس گفت: حسن بن علی مرا به مدائن فرستاد تا خبر شهادت را به حسین بن علی که در آنجا بود برسانم. وقتی رسیدم حسین بن علی گفت: زحر! چرا رنگ صورتت تغییر کرده است؟ گفتم: امیر المؤمنین را در آخرین روز حیاتش در این دنیا و اولین روزش در آن دنیا ترک کردم. این هم نامه حسن به شماست. امام پرسید: چه کسی او را کشت. گفتم: مردی از بنی مراد از مارقین فاسق که به او عبدالرحمان بن مجلم می گویند. پرسید: آیا کشته شد؟ گفتم: آری. تکبیر گفته افزود: انا لله و انا الیه راجعون و الحمد لله رب العالمین، چه مصیبت بزرگی؟ با این که رسول خدا فرمود: هرگاه مصیبتی بر شما وارد شد، از مصائب من یاد کنید که بالاتر از آن نیست. رسول خدا راست گفت و این مصیبت پس از مصیبت او بالاترین بود و من در عمرم مصیبتی بالاتر از آن نخواهم دید. سپس فرمود: ان البلاء الینا أهل البیت سریع. مصیبت برای ما اهل بیت سریع است. و الله المستعان. در آن وقت، حسین بن علی، مردمان مدائن را جمع کرده و نامه امام حسن را برای آنان خواند. همانجا بود که ابن السوداء که مردی از همدان بود و به او عبدالله بن سباء می گفتند: گفت: حتی اگر علی را در قبر ببینم، می دانم که او نخواهد مرد تا ظهور کند. در این وقت، گریه و زاری و استغفار مردم بلند شده و به حسین بن علی تعزیت گفتند و آن حضرت در میان مردم به کوفه بازگشت.
در پایان روایاتی در برتری امام علی علیه السلام از قول این و آن نقل شده است. در روایت 97 آمده است: عبدالملک بن سلیمان گوید: به عطاء گفتم: آیا احدی از اصحاب رسول الله فقیه تر از علی بود؟ گفت: نه والله من کسی را نمی شناسم.
روایت 109 شمار فرزندان امام علی ع است: (ادامه)
@jafarian1964
امیرالمؤمنین عليه السلام:
مهربانى با مردم را پوشش دل خويش قرار ده، و با همه دوست و مهربان باش. مبادا هرگز، چونان حيوان شكارى باشى كه خوردن آنان را غنيمت دانى، زيرا مردم دو دسته اند، دسته اى برادر دينى تو، و دسته ديگر همانند تو در آفرينش مى باشند. اگر گناهى از آنان سر مى زند يا علّت هايى بر آنان عارض مى شود، يا خواسته و ناخواسته، اشتباهى مرتكب مى گردند، آنان را ببخشاى و بر آنان آسان گير، آن گونه كه دوست دارى خدا تو را ببخشايد و بر تو آسان گيرد. همانا تو از آنان برتر، و امام تو از تو برتر، و خدا بر آن كس كه تو را فرماندارى مصر داد والاتر است، كه انجام امور مردم مصر را به تو واگذارده، و آنان را وسيله آزمودن تو قرار داده است
قسمتی از نامه 53 نهج البلاغه خطاب به مالک اشتر
بخش اول/
منازل امام حسین (ع) از مدینه تا کربلا
پس از این که امام حسین(ع) از مکه حرکت کرد اولین پیام از سوی عبدالله جعفر برای ایشان ارسال شد که توسط فرزندان خود نامه ای به امام نوشت و طی آن از امام در خواست کرد که از مسافرت به عراق صرف نظر نماید.
خبرگزاری شبستان – سرویس قرآن و معارف: امام حسین ـ علیه السلام ـ از مکه خارج شد و به سوی کوفه رهسپار گردید و در طی این مسیر که به کوفه بلکه منجر به کربلا و شهادت آن حضرت و یارانش گردید، با افراد مختلف در منازل متعدد توقف کردند. در برخی از توقف گاه ها تنها گفتگویی با دیدار کنندگان و یا در خواستی از آنان و یا سوالی در زمینه کوفه پرسیده است که در این مجال اختصاراً به آن ها اشاره می شود.
امام حسين ـ عليه السلام ـ يکشنبه 28 رجب سال 60 هجري از مدينه شبانه خارج شد و 3 شعبان شب جمعه به مکه وارد شد، چون امام از مدينه حرکت کرد و مدتي در مکه بود و پس از اينکه احساس کرد بايد از مکه خارج شده و به سوي کوفه حرکت نمايد، پس از دريافت نامه هاي برخي از کوفيان و پس از اين که احساس خطر کرد و از شکستن حرمت کعبه و مسجد الحرام نگران بود روز سه شنبه هشتم ذي حجه از مکه به سرعت خارج شد. و پس از طي مسير طولاني ومنازل مختلف که ذکر می شود و پس از رويارويي با سپاهي که از کوفه به فرماندهي حر بن يزيد رياحي براي بردن امام به کوفه آمده بود، پنج شنبه روز دوم ماه محرم سال 61 کاروان حضرت در نقطه اي بياباني و دور از آب در کربلا خيمه هاي خود را برپا کرد. لذا مدت زمان حدود پنج ماه و اندي طول کشيد که امام به کربلا برسد، و در دهم محرم سال 61 به شهادت رسيد.
امام حسین ـ علیه السلام ـ از مکه خارج شد و به سوی کوفه رهسپار گردید و در طی این مسیر که به کوفه بلکه منجر به کربلا و شهادت آن حضرت و یارانش گردید، با افراد مختلف در منازل متعدد توقف کردند. در برخی از توقف گاه ها تنها گفتگویی با دیدار کنندگان و یا در خواستی از آنان و یا سوالی در زمینه کوفه پرسیده است که در این مجال اختصاراً به آن ها اشاره می شود.
به دنبال گزارش مثبت حضرت مسلم ـ عليه السلام ـ از اوضاع کوفه که هزاران نفر جمع شده وبا او بیعت کردند و نيز به جهت ناامن بودن مکه و حرم امن الهي - طرح توطئه ترور امام حسين ـ عليه السلام ـ در مکه توسط عاملان حکومت يزيد - آن حضرت در هشتم ذي الحجه (روز ترويه) سال 60ق مکّه را به طرف کوفه ترک کرده ضمن آنکه ترک مکه در هشتم ذي الحجه که از ايام حج است، باعث جلب توجه بيشتر همگان به مخالفت امام ـ عليه السلام ـ با حکومت يزيد گرديد.
1. پس از این که امام از مکه حرکت کرد اولین پیام از سوی عبدالله جعفر بود که توسط فرزندان خود نامه ای به امام نوشت و طی آن از امام در خواست کرد که از مسافرت به عراق صرف نظر نماید، اگر این محل را که خارج از مکه بود یک موقف و منزل و محل ملاقات فرض کنیم اولین منزل امام است. اگر چه توقف در این مکان که نام خاصی از آن ذکر نشده تنها بیرون شهر مکه با فاصله اندک بوده است. در این موقف و محل ملاقات، امام پاسخ عبد الله جعفر یا فرزندان او را داده است، اما فرزندان عبد الله همراه امام به کربلا آمده اند.
2. محل دیدار با فرزدق پس از این واقعه صورت گرفته که ظاهراً همان موقفی است که در خارج مکه بود. اگر چه برخی نام این محل را «ذات عرق» دانسته اند. برخی نیز نام این محل را «صفاح» نامیده اند.
3. تنعیم سومین محل است که امام با شترداران دیدار و از آنان درخواست می کند تا شترهای خود را کرایه بدهند.
4. در منزل موسوم به «حاجر» امام به مردم کوفه دومین نامه خود را نوشت و به مسلم فرستاد، حامل نامه قیس بن مسهر صیداوی بود.
5. در محلی به نام «خزیمه» حضرت زینب نگرانی خود از این مسافرت را به امام اعلام می دارد و امام او را دلداری می دهد.
6. منزلی به نام زرود که گزارش چندان مفصلي از آن نیست.
7. منزل دیگری که امام در آن خبر شهادت مسلم را از فردی به نام بکير شنید ، منزل «ثعلبیه» بود . امام پس از شنیدن شفاهی خبر فرمود پس از آنان (هانی و مسلم و قیس) زندگی دیگر لذت ندارد.
8. نام منزل دیگر را که امام در بین مبداء و مقصد توقف کرده «شقوق» نامیده اند.
9. نام منزل ديگر را «زباله» نامیده اند که شهادت مسلم و هانی و عبد الله یقطر به صورت رسمی از طریق نامه به امام رسید.
10. نام منزل دیگر را «بطن الرّمّه» نامیده اند که امام در این منزل خبر از شهادت خود داد.
11. منزل «شراف» دیگر منزلی بود که امام در آن جا نماز ظهر را اقامه کرد و در این منزل بود که سپاه کوفه به فرماندهی حر ریاحی به سوی امام آمد.
12. از دیگر منازل مسیر راه، منزل «بیضه» بود.
13. منزل «رهیمه» از منازل دیگری بود که امام در آن توقف کرد و عده ای در این منزل با امام دیدار نمودند.
#پاراگراف_امروز از سخنرانی حضرت زینب در برابر یزید :
«به خدا که جز از خدا نمیترسم و جز او به شکوه نمیبرم. هر حیلهای داری به کار دار و از هر کوششی که توانی، دست مدار و دست دشمنی از آستین بر آر که به خدا این عار به روزگار تو شسته نشود. قسم به آنکه ما را به وحی قرآن و نبوت کرامت بخشیده، تو هر کاری کنی نخواهی توانست نام و نشان و یاد ما را از جریده عالم بزدایی و این ننگ را از دامان خود پاک کنی.
و بدان که رأی تو بسیار سست است و روزگارت اندک و جمع تو رو به پریشانی. در آن روز که منادی بانگ بر میآورد لعنت خدا بر ستمگران باد. سپاس خدای را که پایان کار سادات جوانان بهشت را سعادت و آمرزش مقرر داشت و بهشت را برای آنان واجب کرد. آنان را به سوی رحمت، رأفت، رضوان و مغفرت برد. امید که جز تو کس دیگری را به خاطر رویارویی با آنان بر خاک مذلّت ننشاند و به کوره امتحان وادار نکند. از خدا میخواهم که پایه قدر آنان را والا و فضل فراوان خویش به ایشان عطا فرماید که او مددکار تواناست.»
@Nedaye_siyasat
🔸قلُوبُ النّاسِ مَعَکَ ...
🔹در بسیاری از منابع تاریخی آمده است هنگامی که امام حسین (ع) رهسپار کوفه بود، عدّه ای در مکانهای مختلف به آن حضرت گفتند: «قُلُوبُ النّاسِ مَعَکَ وَ اسیافُهُم عَلیکَ» یعنی قلبهای مردم با تو است، امّا شمشیرهایشان علیه تو.
🔸قرنهاست که جملۀ مزبور نقل می شود و کسی در درستی آن کوچکترین تردیدی نمی کند. شیعه و اهل سنّت در درستی این سخن همداستانند؛ با این تفاوت که شیعه آن را با منطق علم امام یا شهادت طلبی او توجیه می کند و می گوید که امام حسین نیز این موضوع را می دانست، ولی به استقبال شهادت می رفت.
🔹این نویسنده اوّلاً در صدور این سخن از چندین و چند نفر تردید دارد؛ ثانیاً آن را درست نمی داند؛ ثالثاً بر آن است که این موضوع در عاشورا به وقوع نپیوست.
🔸1. در منابع آمده است که این جمله را چندین نفر، آن هم در چندین جا، به امام حسین گفتند.
چگونه ممکن است چندین فرد، بی آنکه از یکدیگر چیزی شنیده باشند، عیناً یک جمله به آن حضرت بگویند؟ آیا احتمال نمی رود که کسی به آن حضرت چنین گفته باشد و سپس مورّخان اموی آن را تکثیر کرده و به دهان این و آن گذاشته باشند؟
🔹جالب توجّه اینکه سخن مزبور را به دهان حیوانات نیز گذاشته اند! در کتاب دلائل الامامة و نوادر المعجزات و مدینة المعاجز و اثباة الهداة و اکسیر العبادات آمده است که امام حسین در راه کوفه به جانوری درنده برخورد کرد و از او وضع کوفه را پرسید و آن حیوان گفت: « قُلُوبُهُم مَعَکَ وَ سیُوفُهُم عَلیکَ»!!
🔸2. جملۀ فوق، که مشهورترین گوینده اش را فرزدق شاعر دانسته اند، مطلبی بی مغز با عبارتی نغز است و مصداق «کج گفتن و رج گفتن»
🔹باید افسون این جملۀ شاعرانه نشویم و بیندیشیم که آیا می شود یک نفر کسی را دوست داشته باشد و در عین حال او را بکشد. عاشق، خود را فدای معشوق می کند، نه معشوق را فدای خود. اگر هم این کار غیرمنطقی را یک نفر مرتکب شود، ممکن نیست هزاران نفر همزمان انجام دهند. کسی می تواند به روی دیگری تیغ بکشد که ذرّه ای دوستش نداشته باشد، بلکه نفرت از او را در دلش پرورده باشد.
🔸3. اگر هم سخن فرزدق امکان داشت، اساساً واقعاً نشد. کسی در عاشورا نبود که قلبش با امام حسین و شمشیرش علیه او باشد. کو کسی که تاریخ از او نام برده باشد؟ همۀ کسانی که شمشیر به روی آن حضرت کشیدند قلبشان مملو از کینه و عناد بود. کشتن و سر بریدن و بدن را پایمال اسبان کردن، فقط از کسانی برمی آید که قلبشان مالامال از بغض و نفرت باشد.
🔹در کوفه دشمنان امو ی مسلک امام حسین فراوان بودند و همانها با شعار «َاَنا عَلی دینِ عثمان» شمشیر به روی آن حضرت کشیدند، نه شیعیان.
🔸امام حسین نیز در روز عاشورا خطاب به لشکر مقابل خود فرمود: وَیحَکُم یا شِیعةَ آلِ ابی سُفیانَ.
🔹این سخن که «قُلوبُ النّاسِ مَعکَ وَ اسیافُهُم عَلیکَ »، عبارتی دیگر از سخن وهّابیان است که می گویند امام حسین را شیعیان کوفه دعوت کردند و همانها کشتند.
هر اشکالی که به این وارد است، به آن نیز وارد است. و هرکسی که یکی از این دو سخن را بپذیرد، آن دیگری را هم پذیرفته است.
🔸عجیب اینکه شیعیان نمی پذیرند که امام حسین را شیعیانش کشتند، ولی همواره در کتابهایشان می نویسند که قلبهای مردم با امام حسین بود و شمشیرهایشان بر او.
🔹این، اشتباهی بزرگ است و تناقض.
(استاد محمد اسفندیاری)
@bazmeghodsian
#عاشورا (۱۲)
#عطش
⁉️ هدف سیدالشهدا علیه السلام از #خروج چه بود؟؟
✅ إنّی ما خَرَجتُ اَشِراً و لا بَطِراً و لا مُفسِداً و لا ظالِماً، اِنَّما خَرَجتُ لِطَلَبِ الاصلاحِ فی اُمَّهِ جَدّی، اُریدُ اَن آمُرَ بِالمَعرُوفِ و اَنهی عَنِ المنکَرِ وَ اَسیرَ بِسیرهِ جَدّی وَ اَبی عَلیَّ بن اَبی طالبٍ.
〰〰〰〰〰〰〰
...عبیدالله نامه به نامه و فرستاده در پی فرستاده برای عمر بن سعد میفرستاد و او را برای جنگ با امام حسین علیه السلام تحریک میکرد؛ از جمله برای او نوشت:
❌ اما بعد، بین حسین و یارانش را از آب بازدار تا قطرهای آب نتوانند آشامید، همانطور که با آن مرد پاک مظلوم و وارسته، عثمان بن عفان کردند!!!!
(مقتل ابنابیمخنف/۶۳- مقتل الحسین/مقرم۲۷۵)
چون نامه به دست عمر بن سعد رسید، به عمرو بن حجاج با همراهی ۵۰۰ سواره دستور داد تا بر کنار آب فرود آیند و بین حسین و اصحابش با آب مانع ایجاد کنند و این واقعه روز هفتم محرم بود.
...زمانی که وضعیت مشکل شد، امام حسین علیه السلام عمر بن قرضهء انصاری را به سوی عمر بن سعد فرستاد تا از او ملاقات بخواهد و به او بگوید که وی میخواهد او را در فاصلهء بین دو لشکر ملاقات کند. امام علیهالسلام و عمر بن سعد بین دو لشکر به صحبت نشستند.
(کامل ابن اثیر۲۸۳/۳)
امام حسین علیه السلام به او فرمودند:
💠 وای بر تو ای پسر سعد، آیا تقوای خدایی را که به سوی او بازمیگردی ، پیشه نمیسازی؟ آیا با من میجنگی حال آنکه میدانی من پسر چه کسی هستم؟ این گروه را رها کن و به من ملحق شو که به خدا قسم این برای تو بهتر است.
عمر بن سعد گفت:
میترسم خانهام ویران شود.
امام حسین علیه السلام فرمود:
من آن را میسازم.
عمر بن سعد گفت:
میترسم که مالم گرفته شود.
امام علیهالسلام پاسخ داد:
بهتر از آن را، از اموال حجاز به تو میدهم.
عمر بن سعد گفت:
من عیال دارم و برای آنها میترسم.
امام حسین علیه السلام ساکت شدند و او را جواب ندادند.
آنگاه امام از او منصرف شدند در حالیکه میفرمودند:
💠 ترا چه شده؟ خداوند در بستر خواب سرت را قطع کند و در رستاخیز تو را نیامرزد. امیدوارم از گندم عراق چندان نخوری.
عمر به استهزاء گفت:
اگر از گندم عراق بهرهمند نشوم، جوهایش مرا بس است.
(تاریخ طبری۳۱۵/۴- کامل ابناثیر۲۸۳/۳- مقتل الحسین/امین ۱۰۰)
___________
#نامه_ابنزیاد_به_عمرسعد
ابن زیاد ملعون خبیث، نامه تندی خطاب به عمر سعد نوشت و آن را به شمر لع داد تا به او برساند؛
در آن آمده بود::
❌ من تو را به سوی حسین نفرستادم تا از او دست بکشی و به او مهلت دهی...بنگر ، اگر حسین و یارانش به فرمان من درآمدند و تسلیم شدند ، آنها را دستگیر کن و به نزد من بفرست. اگر امتناع ورزیدند، به سوی آنها برو تا آنها را به قتل برسانی و سپس مُثله کنی که بدان سزاوارند! هر گاه حسین کشته شد، اسبان را بر سینه و پشتش بدوان که او تیرهبخت، ظالم و فرومایه است.
من میدانم که بعد از مرگ این کارها به او ضرری نمیرساند، اما این قولی است که من دادهام که بعد از مرگش با او چنین کنم!!! اگر به فرمان ما عمل کنی، به تو پاداش شنوندهء مطیع را خواهم داد و هر گاه اطاعت نکنی، از مسئولیت لشکر کنارهگیری کن و لشکر را به شمر بن ذیالجوشن بسپار که ما دستورات را به او دادهایم.
والسلام.
....پس از این واقعه بود که شمر ملعون، امان نامه برای فرزندان حضرت امالبنین سلام الله علیها آورد...
(تاریخ طبری ج۴ ص۳۱۶،۳۱۷)
در پی این واقعه و شدت کنترل بر آب ،
سپاهیان امام مانند جناب بریر با لشکر اموی سخن گفتند و آنان را نسبت به بستن آب بر پسر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بیم دادند.
و پاسخی چنین دریافت کردند:
❌ ای بریر، زیاد حرف زدی، ساکت شو؛ به خدا سوگند که حسین تشنه خواهد ماند.....
(مقتل الحسین/امین۹۸)
و حتی امام علیهالسلام ، وقتی حد عناد و اصرار بر گناه آنان را مشاهده فرمودند، به ارشاد سپاه اموی برخاستند و در حالیکه به شمشیر خود تکیه زده بودند به معرفی خود پرداختند
و انتساب خود را به رسول خدا ، زهرای اطهر ، امیرالمومنین ، خدیجه کبری ، حضرت حمزه ، حضرت جعفر طیار علیهمالسلام و ...را یادآور شدند و ایشان نیز پاسخی جز این دریافت
ننمودند::
❌ همهء اینها را میدانیم ولی تو را رها نمیکنیم تا از تشنگی هلاک گردی!
(المجالس الفاخرة/شرف الدین۹۹ - مقتل الحسین/امین۹۹)
〰〰〰〰〰〰
پ.ن :
به راستی چگونه است که عدهای با چنین روایات و آثار موجود، حرکت و مخالفت آن حضرت را با #یزید و عدم بیعت با او را ، #انقلاب علیه دستگاه حکومت دانستهاند؟؟!
آن امام غریب، هرگز آغازگر مبارزه و جنگ نبود و عبارت صحیح درباره #خروج آن حضرت،
#دفاع است.
نه #انقلاب و #شورش و #قیام و #جنگ و #مبارزه
✔️ادامه دارد....
@borrhan
#اربعینیات 35
▪️
🔻#آداب_زیارت_امام_حسین_علیه_السلام/ بخش دوم
🔸بعض آداب زیارت امام حسین علیه السلام از مفاتیح الجنان
✅ ششم؛ محمّد بن مسلم به امام محمّد باقر عليه السلام عرض كرد كه چون ما به زيارت امام حسين عليه السلام مى رويم آيا نه چنان است كه در حجّ هستيم؟
فرمود: بلى.
گفت: پس بر ما لازم است آنچه بر حاجيان لازمست؟
فرمود:
✨بر تو لازم است كه نيكو مصاحبت بنمائى با هر كه رفيق تو است
✨و بر تو لازم است كه كم سخن بگوئى مگر سخن خير
✨و لازمست بر تو كه ياد خدا بسيار بكنى
✨و لازمست كه جامه هايت پاكيزه باشد
✨و لازمست كه غسل كنى پيش از آنكه داخل حاير شوى
✨و لازمست كه با خشوع و رقّت باشى و نماز بسيار بكنى
✨و صلوات بر محمد و آل محمد بسيار بفرستى
✨و بايد كه خود را نگاه دارى از چيزهائى كه سزاوار نيست تو را
✨و بايد كه ديده خود را از حرام و شبهه بپوشانى
✨و احسان به برادران مؤمن پريشان خود بكنى
✨و اگر كسى را ببينى كه خرجيش تمام شده او را دستگيرى كنى و خرجى خود را ميان خود و ايشان برابر قسمت كنى
✨و لازمست بر تو تقيّه كه قوام دين تو به آن است
✨و پرهيزكارى از چيزهائى كه خدا از آنها نهى كرده است
✨و ترك كنى خصومت و بسيار قسم خوردن و مجادله و منازعه كه در آن قسم باشد.
پس چون چنين كنى تمام مى شود ثواب حجّ و عمره از براى تو و مستوجب مى شوى از جانب آن كسى كه طلب ثواب او كرده اى - به مال خرج كردن و از اهل خود دور افتادن - اينكه برگردى به آمرزش گناهان و رحمت و خوشنودى خدا.
✅ هفتم؛ در روايت ابوحمزه ثمالى از حضرت صادق عليه السلام در باب زيارت امام حسين عليه السلام منقول است كه چون به نينوا رسيدى بارهاى خود را در آنجا بگذار و روغن بر خود ممال و سرمه مكش و گوشت مخور مادامى كه در آنجا مقيم مى باشى.
✅ هشتم؛ غسل به آب فرات. روايات در فضيلت آن بسيار است. در حديثى از حضرت صادق عليه السلام منقولست كه هر كه غسل كند به آب فرات و زيارت كند قبر امام حسين عليه السلام را از گناهان خالى شود مانند روزى كه از مادر متولّد شده باشد و اگرچه گناهان كبيره بوده باشد.
📌 و روايت شده كه خدمت آن حضرت عرض شد كه بسا شود كه ما به زيارت قبر امام حسين عليه السلام برويم و دشوار باشد بر ما غسل زيارت به سبب سرما يا غير آن. فرمود: هر كه غسل كند در فرات و زيارت كند حسين عليه السلام را نوشته شود براى او از فضيلت آنقدر كه به شماره درنيايد.
📌و از بشير دهّان روايت است كه حضرت صادق عليه السلام فرمود: هر كه به زيارت قبر حسين بن علىّ عليه السلام برود، وضو بگيرد و غسل كند در فرات، قدمى برندارد و نگذارد مگر آنكه بنويسد حق تعالى براى او حجّ و عمره.
📌و در بعضى روايات است كه غسل كن از فرات، از موضعى كه برابر قبر آن حضرت واقع شود و خوبست چون به فرات برسد صد مرتبه اَللّه اَكْبَرُ و صَد مرتبه لااِلهَ اِلاَّ اللَّهُ و صد مرتبه صلوات بر پيغمبر و آل آن حضرت بفرستد.
✅ نهم؛ چون خواستى داخل حاير مقدس شوى از درى كه در جانب مشرق واقع است داخل شو [دربی که از پایین پای حضرت علی اکبر علیه السلام باز می شود، تقریبا در جانب شرقی قرار گرفته است] چنانكه حضرت صادق عليه السلام به يوسف كناسّى فرمودند.
#پاسخ_تمامی_شبهات_محرم
💢اگر از ابتدا امام حسین(ع) قصد #قیام داشت، پس چرا #خانواده_شان را همراه خود بردند؟ چه ضرورتی داشت؟
✅امام(ع) که مطمئن بود قیامش منتهی به شهادت میشود، چه مصلحتی در همراهداشتن #خانوادهاش میدید؟ همین ابهام بدان انجامید که حضرتشان مورد #اعتراض برخی اطرافیان قرار گیرد. به عنوان نمونه، ابن عباس به ایشان عرضه داشت:
«پسرعموجان! به سراغ کوفیان مرو، همانا آنان گروه فریبکار هستند ... و اگر از روی ناچاری به کوفه میروی، زنان و کودکان را به همراه مبر که ایمن نیستم از اینکه انتقامجویانه تو را همچون عثمان بن عفان، در حالی بکشند که #زنان و #کودکانت نظارهگر تو باشند»
📚الاخبار الطوال صفحه 244
✅ایشان اطرافیانش را با این سخن خطاب قرار داد:
در عالم رؤیا جدّم به من فرمود: «انَّ اللهَ شاءَ انْ یَراکَ قَتیلاً»؛ «خدا میخواهد تو را کشته ببیند». گفتند: پس اگر اینطور است، چرا خانواده را همراهتان میبرید؟ که پاسخ شنیدند:
این را هم جدّم فرمود: «انَّ اللهَ شاءَ انْ یَراهُنَّ سَبایا»؛ «خدا میخواهد آنان را در لباس اسارت ببیند»
📚اللهوف صفحه ۶۵
تمام کسانى که همراهی اهلبیت امام حسین(ع) را با ایشان برخلاف #مصلحت تشخیص دادند؛ با حساب و منطق مادی خودشان به این #تشخیص رسیده بودند، اما حضرتشان پاسخی میداد که از جنبه دیگری به ماجرا پرداخته و جنبه #معنوى مطلب را بیان میکرد.
✅سید بن طاووس میگوید: «از مواردی که ممکن است سبب همراهی زنان اهل بیت(ع) تلقی شود این است که اگر امام حسین(ع) زنان و #فرزندان خود را در مدینه و یا جایی غیر از آن، میگذاشت، احتمال میرفت که یزید بن معاویه زن و فرزند امام را #دستگیر کرده و سپس عواقب شوم و رفتارهای زنندهای پیش میآمد که امام حسین(ع) را از جهاد و شهادت باز میداشت»
📚اللهوف صفحه84
✅امام(ع) در مدینه خانه امنی سراغ نداشت تا #خانوادهاش را به آنجا بفرستد و هنگام خروج از مدینه، هیچکس هم به او پیشنهاد نکرد که من از خاندان تو حمایت میکنم؛ لذا امام(ع) نگران اسیر شدن خانواده خود در حال حیاتش بود؛ زیرا احتمال قوی وجود داشت که دولتمردان و مأموران یزید، زنان و فرزندان امام را در همان مدینه، دستگیر کرده و به گروگان بگیرند.
در نتیجه، امام به #ناچار برای خلاصی و رهایی زنان و خواهران خود، مجبور میشد خود را معرفی و تسلیم نماید و بعد از تسلیم نیز دو پیشنهاد بر سر راهش گذاشته میشد، یا با ذلت و خواری بیعت کند و یا به شیوه مرموزی به قتل میرسید، و هیچ دردسری هم برای دستگاه #حاکم به وجود نمیآمد.
#مباهله_قرن_21
@mobahelegharne21
✨ او امام زمانی بود!
3️⃣2️⃣ نافع بن هلال
جواني قوي، رشيد، زيبا و نيکو اندام و شجاع، مجاهد و کاتب حديث بود و در جنگهاي جمل، صفين و نهروان به همراه امام زمانش علي عليه السلام بود.
نافع بعد از شهادت حضرت مسلم وقتي که خبر حرکت حضرت امام حسين عليه السلام را به سوي کربلا را شنيد، به اردوي امام عليه السلام پیوست و با ایشان وارد کربلا شد. او علاوه بر این که جنگجویی قابل بود، در فن سخنرانی نیز بسیار قوی بود.
نافع از کسانی بود که همراه با حضرت عباس علیه السلام برای آوردن آب به شریعه رسید، وقتی پسر عمویش که نگهبان آن جا بود صدا زد: تو کيستي؟
نافع پاسخ داد : منم نافع بن هلال.
او گفت: مرحبا به تو اي برادر، براي چه آمدي؟
نافع گفت: آمدم براي آشاميدن آب که از ما منع کردید.
عمرو گفت: بياشام گوارایت باد.
نافع گفت: و الله نميآشامم تا آن که مولايم حسين عليه السلام و اصحابش سیراب شوند.
نافع تیرانداز ماهری بود و در روز عاشورا اسم خود را بر تيرها نوشته و با هر تيري يک دشمن را به هلاکت رساند. او هفتاد نفر را به هلاکت رساند تا زمانی که گروهی بر سرش ریختند و بازوانش را شکستند و اسيرش کردند. وقتی نافع را پيش عمرسعد بردند، خون از صورتش جاري بود. عمر سعد گفت: واي بر تو! چرا بر خود رحم نکردي و خود را به اين حال انداختي؟
نافع گفت: خدا ميداند که من چه اراده کردهام و ملامت نميکنم خود را بر جنگ با تو و اگر دستم سالم بود، نميتوانستيد اسيرم بکنيد.
شمر به سعد گفت: او را به قتل برسان.
ابن سعد گفت: تو او را آوردهاي اگر ميخواهي، خودت بکش.
نافع گفت: به خدا قسم اگر تو از مسلمانان بودي، بر تو سخت بود که خدا را در حالي ملاقات کني که خونهاي ما را به گردنت باشد و سپاس خداي را که مرگ ما را به دست بدترين خلق نهاد. آن گاه شمر او را به شهادت رسانيد.
نافع در زمان امامت امیر مومنان علی علیه السلام از مولایش جدا نشد و در زمان امامت سیدالشهدا علیه السلام تا لحظهی شهادت چشم از امام زمانش برنداشت. شب عاشورا وقتی امام حسین علیه السلام از او خواست تا از معرکهی جنگ جدا شود، به پای امام زمانش افتاد و با التماس گفت: من غیر از شما پناهی ندارم و هرگز از شما جدا نخواهم شد.
نام نافع بن هلال در زيارت ناحيهی مقدسه و زيارت رجبيه وارد شده است.
مطالب مشابه 🔍 #امام_زمانی
@NikooSokhan
📌نسل پس از عاشورا
🔸کراجکی در رساله ای که با عنوان کتاب التعجب نوشته است، نکات تلخ و عبرت آموزی را بیان کرده است:
"خانواده هایی در شام، پس از حادثه کربلا با عناوین تازه ای مشهور شدند. مانند بنوالسراویل و بنوالسرج و بنواسنان و بنوالمکبری و بنوالطشتی و بنوالقضیبی و بنواادرجا.
🔹بنوالسراویل، فرزندان کسانی بودند که لباس امام حسین را برداشته بودند.بنوالسرج، فرزندان آنانی بودند که بر پیکر امام حسین اسب تاختند. برخی از آنان - تازندگان اسب - نعل اسب خود را به بهای بسیاری به مردم فروختند و مردم نعل اسبان را بر سردر خانه خود می زدند و بدان افتخار می کردند. کراجکی نوشته است که این رسم تا زمان او نیز باقی بوده است.
🔸بنو اسنان، فرزندان کسی بودند که نیزه ای را که سر امام حسین بر آن بود را حمل می کرد...بنوالمکبری، فرزندان کسی بودند که پشت سر نیزه داری که سر امام حسین را حرکت می داد تکبیر می گفت!
💡چرا و چگونه چنین اتفاقی افتاد؟ چرا عاشورای سال61 که تلخ ترین و موثرترین روز تاریخ اسلام و انسان است، آنگونه اتفاق افتاد؟ چرا مردم اندوه نمی خوردند؟...
📚سیدعطاءالله مهاجرانی / انقلاب عاشورا
@Howzehoralhistory
#آداب_زیارت
◾️در زيارت اینگونه باش ...
✍🏻 علامه مجلسی رحمه الله:
به سند معتبر مروی است که محمّد بن مسلم به حضرت امام محمّد باقر علیه السلام عرض کرد که: چون ما به زیارت پدرت حسین بن علیّ علیهما السلام برویم، آیا نه چنان است که در حجّیم؟ فرمود که: بلی. گفت: پس بر ما لازم است آنچه بر حاجیان لازم است. فرمود که:
➖ بر تو لازم است که نیکو مصاحبت نمایی با هر که رفیق تو است
➖ و بر تو لازم است که کم سخن بگویی مگر سخن خیر
➖و لازم است بر تو که یاد خدا بسیار کنی
➖و لازم است که جامه هایت پاکیزه باشد
➖ و لازم است که غسل کنی، پیش از آن که داخل حایر شوی
➖ و لازم است که با خشوع و رقّت باشی و نماز بسیار بخوانی و صلوات بر محمّد و آل محمد بسیار بفرستی
➖ و باید که خود را نگاه داری از چیزهایی که سزاوار نیست تو را
➖و باید که دیده خود را از حرام و شبهه بپوشانی
➖ و احسان به برادران مؤمن پریشان خود بکنی و اگر کسی را ببینی که خرجیاش تمام شده است او را دستگیری کنی و خرجی خود را میان خود و ایشان برابر قسمت کنی
➖و لازم است بر تو تقیّه، که قوام دین تو بر آن است
➖ و پرهیزکاری از چیزهایی که خدا از آنها نهی کرده است
➖و ترک کنی خصومت و بسیار قسم خوردن و مجادله و منازعه کردن را.
✅ پس چون چنین کنی، تمام میشود ثواب حج و عمره از برای تو و مستوجب میشوی از جانب آن کسی که طلب ثواب او کرده ای به مالْ خرج کردن و از اهل خود دور افتادن، اینکه برگردی با آمرزش گناهان و رحمت و خشنودی خدا.
📗 تحفة الزائر، ص ٣٠٠ _ به نقل از کامل الزیارات، باب ۴۸ حدیث ۱
@ashkvareh
سفارش میرزا جواد آقا ملکی تبریزی
در بیان مراقبات ماه محرم
سزاوار است حال دوستان آل محمد - که رحمت خدا بر آنان باد - به حکم دوستى و وفا و ایمان به خداوند بلندمرتبه و بزرگ و رسول کریم، در دهه اول محرم تغییر کرده و در دل و سیماى خود، آثار اندوه و درد این مصیبتهاى بزرگ و دردناک را آشکار کنند. باید مقدارى از لذائذ زندگى را که از خوردن و نوشیدن و حتى خوابیدن و گفتن به دست مى آید ترک کرده و مانند کسى باشند که پدر یا فرزند خود را از دست داده است. لازم است که خدا و پیامبر و امامش - رحمت خداوند بر آنان باد - را بیش از خود، فرزندان و نزدیکانش دوست داشته باشد.
یکى از فرزندان کوچکم در دهه اول محرم فقط نان خالى و بدون خورش مىخورد و تا جائى که مىدانم کسى به او نگفته بود که این کار را انجام دهد و گمان میکنم سرچشمه این کار دوستى باطنى او بود.
حال اگر کسى نتواند در تمام دهه اول این کار را انجام بدهد، باید در روز تاسوعا، عاشورا و شب یازدهم نان خالى بخورد. و در روز عاشورا، تا عصر خوردن، آشامیدن و حتى سخن گفتن - مگر آن که لازم باشد - و دیدار با برادران دینى را ترک کرده و آن روز را روز گریه و اندوه خود قرار دهد. و نیز در دهه اول، هر روز امام حسین علیهالسلام را با زیارت عاشورا زیارت کند و اگر مىتواند مراسم عزادارى آن حضرت را در منزل خود با نیتى خالص برپا کند، باید همین کار را بکند. و اگر نمىتواند، در مساجد یا منازل دوستانش به برپایى این مراسم کمک کرده و این مطلب را از مردم بپوشاند تا به اخلاص نزدیک شده و از خودنمایى دور شود. و هر روز مقدارى از اوقات خود را در مکانهاى عمومى به عزادارى بپردازد.
مواسات با امام حسین علیهالسلام و اهل بیت - رحمت خدا بر آنان باد - نیز باید بخاطر صدمات ظاهرى که به آن حضرت وارد شد، باشد. ولى از این مطلب هم نباید غافل شد که صدمات ظاهرى که بر آن حضرت وارد شد، در مورد هیچکدام از پیامبران و جانشینان آنان و حتى در مورد هیچیک از جهانیان شنیده نشده است؛ به خصوص تشنگى حضرت که در احادیث قدسى و غیر قدسى چیزهایى درباره آن آمده است که انسان توان تصور آن را نیز ندارد. همچنین مصیبتهایى مانند شهید شدن اهلبیت و اسارت حرمش، گویا او با محبوبش پیمان بسته بود بخاطر خوشنودى او کشته شدن را با انواع آن از قبیل سر بریدن، کشتن از زیر گلو، کشتن با شکنجه و با گرسنگى و تشنگى و اندوه و غیر اینها تحمل کند. اما با این همه شادمانى و نشاطى به جهت آشکار شدن نورهاى زیبایى و عظمت خداوند و شوق دیدار با او و رسیدن به ذات مقدسش به او مى رسید که آن سختیها را آسان مىکرد.
بلکه سختى آن را به لذت تبدیل مىکرد. یکى از یاران او در این رابطه مىگوید: هر چه شرایط بر امام سختتر مىشد، سیماى او برافروخته تر و خوشحالتر مىشد. ولى بهر حال درد و اندوه سختیها و مصیبتهایى که بر جسد مبارک حضرت و بر دل اهل بیت محترم او وارد شد و هتک حرمت ظاهرى او انسان را مىکشد.
بنابراین دوستانش باید کارهایى را که مناسب این مصیبت بزرگ است، به خاطر مواسات با آن حضرت در این مصیبت ، انجام دهند؛ به گونهاى که گویا این مصیبت بر خود، عزیزان و فرزندان یا خویشان آنان وارده شده است. زیرا امام به فرموده جدش(ص) سزاوارتر از آنان نسبت به خودشان است و به این جهت که او این مصیبتها را پذیرفت و وجود شریف خود را فداى پیروان خود کرد تا آنها را از عذاب دردناک رهایى بخشد. فرزندان و عزیزان خود را یتیم کرده، به اسارت حرم و زنان، و زینب و سکینه - که سلام خدا بر آنان باد - رضایت داده و اصغر و اکبر و برادران و دودمان خود را سر برید، تا پیروانش را از گمراهى و پیروى گمراهکنندگانى که هلاکت شده و دیگران را به هلاکت مىکشانند نجات داده و بدین وسیله آنان را از گناهان بزرگ و آتش رهایى بخشد؛ پیروانش را از تشنگى روز قیامت رهانیده و از نوشیدنیاى که ظرف آن با مشک مهر شده است، به آنها بنوشاند. بنابراین بحکم وفا و مواسات که از صفات عالى انسانى است، لازم است که همان چیزى را که امام به آنان عنایت کرده است، آنان نیز به امام تقدیم کرده و همانگونه که امام خود را فداى آنها کرد، آنان نیز خود را فداى او کنند و حتى اگر چنین کارى را نیز انجام بدهند، باز هم بخوبى با او مواسات نکردهاند. زیرا وجود شریف او قابل مقایسه با دیگران نیست. به این جهت که او مانند پیامبر(ص) علت آفرینش تمام موجودات و آقا و سرور تمام مخلوقات و پیامبران و فرشتگان نزدیک به خداوند بوده و محبوب خداوند و محبوبِ محبوبِ اوست.(ادامه در فرسته بعدی).
t.me/Safinehyetabriz
شبهه ورقه بن نوفل
داستان نزول وحي بر پيامبر چگونه بود؟ آيا ورقة بن نوفل در اين مورد نقشآفرين بود؟
پاسخ
درآمد
با مطالعه کتب تاریخی این نکته به خوبی مشاهده میشود که تاریخ نگاران در گذشته، حال و آینده طبق نگاه خود و از زاویه دید خود مطالب را به رشته تحریر درميآورند. در این میان اغراض و اهداف گروهها اثر زیادی بر نگارش تاریخ دارد به طور مثال در تاریخ اسلام روایاتی وارد شده که به اسرائیلیات معروف شدهاند. افسانه غرانیق از جمله این نوع روایات میباشد. روایاتی که با زیرکی تمام و با نقش و نگاری زیبا جای خود را در دل تاریخ پیدا کرده به گونهای که موجب ایجاد انحراف در تاریخ شده است ولی با اندک تامل و دقت بطلان آن واضح میشود.
داستان نزول وحی
در تاریخ پیامبراكرم9 نوشته شده است هنگامیکه حضرت محمد9 به رسالت مبعوث شدند و جبرئیل7 بر ایشان نازل شد لوحی در برابر او قرارداد و به او گفت: (اقرء) یعنی بخوان، و از آنجا كه او امي و درس ناخوانده بود، گفت: من توانایی خواندن ندارم، جبرئیل او را سخت فشرد سپس درخواست خواندن کرد، و همان جواب را شنید. باز او را به سختي فشار داد، تا این عمل سه بار تکرار شد و پس از فشار سوم ناگهان در خود احساس کرد میتواند لوحی را که در دست فرشته است بخواند و آیات سورهی علق را خواند.
«جبرئیل مأموریت خود را انجام داد و پیامبر نیز پس از نزول وحی از کوه (حراء) پائین آمد و به سوی خانه خدیجه رهسپار شد.»[1]
در تاریخ طبری ادامهي جریان این گونه نقل شده است که هنگامی پيامبر وارد خانه شد، همسر گرامیش آثاری از تفکر و اضطراب عمیق در چهره او مشاهده کرد، جریان را از او پرسید، پیغمبر اکرم9 آنچه اتفاق افتاده بود برای خدیجه شرح داد، و این جمله را نیز اضافه کرد: «واشفقت علی نفسی»[2] یعنی بر خود ترسیدم. سپس رسول اکرم9 احساس خستگی کرد، رو به خدیجه نمود و فرمود: دثرینی؛: مرا بپوشان. خدیجه او را پوشانید و نزد «ورقة بن نوفل» رفت و جریان را مو به مو برایش بازگو كرد. ورقة بن نوفل که از علمای مسیحی است در پاسخ دختر عموی خود چنین گفت: «پسر عموی تو راستگو است. آنچه بر او پیش آمده آغاز نبوت است. و آن ناموس بزرگ (رسالت) بر او فرود میآید و ...»[3]
آنچه گذشت حاصل برخی روایات تاریخی است که در دست داریم ولی در لا به لای همین سرگذشت، چیزهایی به چشم میخورد که با میزانی که از پیامبران در دست داریم تطبیق نمیکند و با حالات حضرت رسول اکرم9 سازگار نیست و یا باید آن را جزء افسانههای تاریخ بدانیم یا این که آنها را تأویل کنیم.
افسانههای دروغین
1. پیامبر هنگامی که وارد خانه «خدیجه» شد، با خود فکر میکرد شاید آنچه را دیده خطا کرده! و یا اینکه سحر شده باشد! خدیجه با گفتن اینکه تو همواره یتیم نواز بودی و با خویشان نیکی میکردی، شک و تردید را از دل او بیرون برد! سپس پیامبر9 با دیده حقشناسی به او نگریست، و دستور داد که گلیمی بیاورد و او را بپوشاند[4].
2. طبری مینویسد: «هنگامی که ندای «انک لرسول الله» بگوش او رسید، سراسر تن او را لرزه فرا گرفت، تصمیم گرفت خود را از بالای کوه پرتاب کند! سپس فرشته با نشان دادن خود او را از این کار بازداشت!»[5]
3. پس از آن واقعه وقتی «محمد9» به طواف کعبه رفت «ورقة بن نوفل» را دید و داستان خویش را برای او شرح داد. ورقه گفت: به خدا قسم تو پیامبر این امت هستی و ناموس بزرگ، که به سوی موسی میآمد بر تو نازل شده است، بعضی از مردم تو را تکذیب خواهند نمود و آزار ميرسانند و از شهر خود بیرون ميكنند و با تو به جنگ بر ميخيزند، «محمد9» احساس کرد که ورقه راست میگوید.[6]
بررسی این گفتارها
اساس داستان وحی به آن شکل، یکی از بالاترین تهمتها و اهانتهایی است که در طول تاریخ به نبیاکرم9 شده است. با نگاهی اجمالی اینگونه تصور میشود که تمام موارد فوق از اسرائیلیات و همگی از مجعولات یهود است که وارد تاریخ و برخي كتب تفسیري کردهاند.
زیرا اگر ما برای ارزیابی این گفتارها، نظری به تاریخ پیامبران گذشته بیاندازیم که قرآن سرگذشت آنان را بیان کرده است. در زندگی هیچ یک از آنها چنین جریان زنندهای را نمیبینیم. قرآن آغاز نزول وحی به موسی را کاملاً بیان کرده و تمام خصوصیات سرگذشت او را روشن نموده است و ابداً از ترس و لرز، وحشت و اضطراب، به طوری که خود را بر اثر شنیدن وحی از بالای کوه پرتاب کند، سخن نگفته است. با اینکه زمینه ترس برای موسی آمادهتر بود، زیرا در شب تاریک در بیابان خلوت ندایی از درختی شنید و آغاز رسالت به این وسیله به او اعلام شد. قرآن حالات موسی9 را در این زمان توأم با آرامش شرح میدهد و تنها موردی که حضرت موسی7 را ترسان توصیف میکند زمانی است که عصایش به امر خدا به اژدها تبدیل میشود که آن هم ترس طبیعی از یک حیوان موذی بوده است. @kind_father
تصویر منازعهء عابد و شیطان
چنین گویند که جمعی درختی را می پرستیدند و در آن زمان عابدی بود بشنید که قومی درخت میپرستند برخاست و تبری برداشت و میرفت تا درخت بیندازد ابلیس پیش او آمد بر صورت شیخی. آن عابد را گفت کجا میروی ... عابد گفت میروم تا آن درخت را بیفکنم. شیخ گفت تو را با این چه کار نگذارم که تو آن را قطع کنی. در همدیگر درآویختند. عابد بر شیطان غلبه کرد او را بینداخت و بر سینهء او بنشست. شیطان او را گفت مرا بگذار تا با تو سخنی بگویم از سینهء او برخاست او را گفت ای مرد این درخت قطع کردن باری عز و جل بر تو واجب نکرده است و در زمین انبیا هستند اگر باری عز و جل هدایت این قوم خواهد کسی را از انبیا پیش ایشان فرستد و بفرماید تا درخت را قطع کند. عابد گفت لابد است قطع کردن. دیگر بار شیطان با عابد درآویخت عابد او را بر زمین زد و بر سینهء او بنشست. شیطان گفت شیخ هیچ خواهی که میان من قرار باشد و تو را آن بهتر؟ عابد گفت چه چیز است؟ شیطان گفت تو مردی درویشی و خویشان و همسایگان درویش داری مگر خواهی که تو را از مردم استغنای بود و به خویشان و همسایگان چیزی رسانی؟ عابد گفت آری شیطان گفت قطع این درخت مکن هر روز من دو دینار به تو رسانم چنانکه هر شب در زیر بالین تو مینهم تو آن را بر میدار و بر خود و بر خویشان خود نفقه میکن و به صدقه میده ... عابد با صومعهء خود آمد آن شب دو دینار زر در بالین خود دید برگرفت و تا دو روز دیگر هیچ ندید در خشم شد باز برخاست و داس برداشت تا درخت را بیفکند. شیطان دگر باره بر صورت آن شیخ پیش او آمد گفت کجای میروی؟ گفت می روم تا درخت بیفکنم . شیخ گفت من رها نکنم تا تو آن را بیفکنی. عابد با او درآویخت تا او را بیندازد چنانکه اوّل بار. شیطان گفت هیهات و مرد عابد را چون گنجشکی بر زمین زد بر سینهء او نشست و گفت این در خت رها کنی یا این ساعت تو را هلاک کنم؟ عابد گفت مرا غلبه کردی اکنون مرا بگذار و مرا خبر ده که چون بود که اول تو را غلبه کردم و تو این بار مرا غلبه کردی؟ شیطان گفت بار اوّل از بهر خدای بود مرا مسخّر تو کرد و این بار از بهر دینار و عرض نفس بود، تو را غلبه کردیم چنین که دیدی.
( از دستنویس عجایب المخلوقات، موزه والترز به شماره 593)
@aaadab1397farhang
تصویر د پست بعدی
👇🏻👇🏻👇🏻
🔸عقل ستیزان و بی صداقتی (5)
🔹جریان های عقل ستیز منسوب به شیخ حسن میلانی که تخریب شخصیت بزرگان انقلاب را در دستور کار خود دارند به بهانه ماه محرّم هجمه ناجوانمردانه ای علیه بزرگانی چون شهید مطهری آغاز کرده و با تقطیع سخنان آنان، اوج بی صداقتی خود را به نمایش گذاشتند. اما ظاهرا تخریب شهید بهشتی و شهید مطهری آنان را ارضاء ننموده و به تخریب و تحریف شخصیت مجدّد بزرگ دین و احیاگر اهداف مقدس حضرت سیدالشهداء، امام خمینی رضوان الله علیه رو آورده اند.
🔸در کانال «ذکری» مطلبی تحت این عنوان درج شده است: «امام خمینی: کشتن امام حسین یکی از خطاهای کوچک یزید بود!»
🔹و پس از نقل تقطیع شده سخنان حضرت امام و نتیجه گیری این که طبق دیدگاه ایشان از بین بردن جمهوری اسلامی گناهش از کشتن سیدالشهداء بیشتر است! مدّعی شده اند که حضرت امام، اسلام را به عنوان حقیقتی مجرّد از رسول خدا (ص) و امامان (ع) تلقّی کرده،وجمهوری اسلامی را از امام معصوم مهم تر دانسته است!
🔸آنچه برای غوغاسالاران اهمیت ندارد توجه به روح سخن بزرگان است.
🔹حضرت امام خمینی رضوان الله علیه با بیان این مطلب که: «خطای یزید این نبود که سیدالشهدا را کشت، این یکی از خطاهای کوچکش بود.خطای بزرگ یزید این بود که اسلام را وارونه کرده بودند» بین جنایت بر بدن و جسم عنصری امام، و جنایت بر اصل امامت و ولایت او تفکیک قائل شده، و بر این باور بوده اند که یزید و اسلاف او سالها قبل از جنایت قتل امام، اهداف مقدّس امام را از بین برده و جامعه را از امامت امام محروم کرده و اسلام بدون امامت را حاکم کردند.
🔸و چنانچه می دانیم خود امام علیه السلام زنده بودن در جامعه ای که به جای امام معصوم، فاسقی چون یزید بر آن حکومت کند را برنمی تابید و می فرمود: «لیرغب المؤمن فی لقاء ربّه...»و «علی الاسلام السلام اذ قد بلیت الامة براع مثل یزید».
🔹تأسف بارتر این که غوغاسالاران به سخنان سخیف شیّادی مدّعی عرفان به نام غفاری که روخوانی قرآن را هم بلد نیست استناد کرده، و اراجیف او را نتیجه تربیت امام خمینی دانسته اند!! و این ظلمی مضاعف بر مجدّد بزرگ دین، حضرت امام خمینی و اهداف مقدّس اوست.
نعوذ بالله من شرور انفسنا
♦️«نور مجرّد» و تناقضات عجیب آن!
🔸در کتاب «نور مجرد» پس از تنقیص عارف بی بدیل حضرت جعفر آقای مجتهدی - به دلیل عدم قبول ولایت!! سید هاشم حدّاد - و ذکر داستانی که کذب آن را قبلا بیان کردیم، داستان دیگری در منقصت ایشان نقل کرده اند بدین مضمون که روزى كسى در حرم امام رضا (ع) روبهروى پنجره فولاد ايستاده بود و از حضرت برآوردهشدن حاجت خود را مىخواست. آقاى مجتهدى به او ميگويد: اين حاجت به مصلحت شما نيست و إمام (ع) آن را برآورده نمىكند. اما اين شخص اعتنا نمىكند و در طلب حاجت خود إلحاح و پافشارى ميكند. آقاى مجتهدى باز مىگويند: اين حاجت صلاح شما نيست و حضرت هم برآورده نمىكند. اين شخص كه نمىتواند حرمان خود را تحمّل كند از كوره در مىرود و به امام ـ العياذ بالله ـ جسارت كرده و پشت به حرم خارج مىشود! آقاى مجتهدى از اين كار او سخت عصبانى مىشود و او را دنبال ميكند تا از حرم بيرون مىرود و همين كه مىخواهد سوار ماشين بنزش بشود، به ماشين او فوتى ميكند و ماشين ناگهان آتش مىگيرد و مىسوزد! ... آیة الله كشميرى مىفرمايند: آن شخص مستحقّ بيش از اين بوده، امّا آقاى مجتهدى به همين اندازه اكتفا كردند!
🔹چنان که در متن داستان تصریح شده آن شخص به حضرت رضا علیه السلام جسارت کرده، اما مرحوم مجتهدی فقط به تنبیه او اکتفا نموده است؛
♦️اما در حکایتی که در «مهر تابان» با آب و تاب فراوان نقل شده مرحوم طهرانی به زائری از زوار حضرت رضا علیه السلام که اهل پرداخت خمس و وجوهات بوده اما از سر جهل و بدون قصد توهین، به بوسیدن درب مسجد گوهرشاد اعتراض نموده بود، نه تنها پرخاش کرده و با داد و فریاد او را مورد عتاب قرار داده - خمس سَرَت را بخورد! امام محتاج به اين فضولات اموال شما نيست - که حکم به کفر او کرده و او را جهنّمی دانسته، و فراتر از این قسم خورده که به خدا دست بر نمىدارم تا با دست خودم در روز قيامت تو را به رو در آتش افكنم!!!
🔸قضاوت درباره این تناقضات بر عهده خواننده فهیم است؛ اما با کمال تاسف فرزند تازه گذشته مرحوم طهرانی معتقد است که آنچه ایشان انجام بدهد مطابق با لوح محفوظ است، و حکم شرعی در آن واقعه همان است که ایشان بیان کرده یا انجام داده است!!!
ونعوذ بالله من الغوایة.
@bazmeghodsian
🔸قلُوبُ النّاسِ مَعَکَ ...
🔹در بسیاری از منابع تاریخی آمده است هنگامی که امام حسین (ع) رهسپار کوفه بود، عدّه ای در مکانهای مختلف به آن حضرت گفتند: «قُلُوبُ النّاسِ مَعَکَ وَ اسیافُهُم عَلیکَ» یعنی قلبهای مردم با تو است، امّا شمشیرهایشان علیه تو.
🔸قرنهاست که جملۀ مزبور نقل می شود و کسی در درستی آن کوچکترین تردیدی نمی کند. شیعه و اهل سنّت در درستی این سخن همداستانند؛ با این تفاوت که شیعه آن را با منطق علم امام یا شهادت طلبی او توجیه می کند و می گوید که امام حسین نیز این موضوع را می دانست، ولی به استقبال شهادت می رفت.
🔹این نویسنده اوّلاً در صدور این سخن از چندین و چند نفر تردید دارد؛ ثانیاً آن را درست نمی داند؛ ثالثاً بر آن است که این موضوع در عاشورا به وقوع نپیوست.
🔸1. در منابع آمده است که این جمله را چندین نفر، آن هم در چندین جا، به امام حسین گفتند. چگونه ممکن است چندین فرد، بی آنکه از یکدیگر چیزی شنیده باشند، عیناً یک جمله به آن حضرت بگویند؟ آیا احتمال نمی رود که کسی به آن حضرت چنین گفته باشد و سپس مورّخان اموی آن را تکثیر کرده و به دهان این و آن گذاشته باشند؟
🔹جالب توجّه اینکه سخن مزبور را به دهان حیوانات نیز گذاشته اند! در کتاب دلائل الامامة و نوادر المعجزات و مدینة المعاجز و اثبات الهداة و اکسیر العبادات آمده است که امام حسین در راه کوفه به جانوری درنده برخورد کرد و از او وضع کوفه را پرسید و آن حیوان گفت: « قُلُوبُهُم مَعَکَ وَ سیُوفُهُم عَلیکَ»!!
🔸2. جملۀ فوق، که مشهورترین گوینده اش را فرزدق شاعر دانسته اند، مطلبی بی مغز با عبارتی نغز است و مصداق «کج گفتن و رج گفتن»
🔹باید افسون این جملۀ شاعرانه نشویم و بیندیشیم که آیا می شود یک نفر کسی را دوست داشته باشد و در عین حال او را بکشد. عاشق، خود را فدای معشوق می کند، نه معشوق را فدای خود. اگر هم این کار غیرمنطقی را یک نفر مرتکب شود، ممکن نیست هزاران نفر همزمان انجام دهند. کسی می تواند به روی دیگری تیغ بکشد که ذرّه ای دوستش نداشته باشد، بلکه نفرت از او را در دلش پرورده باشد.
🔸3. اگر هم سخن فرزدق امکان داشت، اساساً واقعاً نشد. کسی در عاشورا نبود که قلبش با امام حسین و شمشیرش علیه او باشد. کو کسی که تاریخ از او نام برده باشد؟ همۀ کسانی که شمشیر به روی آن حضرت کشیدند قلبشان مملو از کینه و عناد بود. کشتن و سر بریدن و بدن را پایمال اسبان کردن، فقط از کسانی برمی آید که قلبشان مالامال از بغض و نفرت باشد.
🔹در کوفه دشمنان امو ی مسلک امام حسین فراوان بودند و همانها با شعار «َاَنا عَلی دینِ عثمان» شمشیر به روی آن حضرت کشیدند، نه شیعیان.
🔸امام حسین نیز در روز عاشورا خطاب به لشکر مقابل خود فرمود: وَیحَکُم یا شِیعةَ آلِ ابی سُفیانَ.
🔹این سخن که «قُلوبُ النّاسِ مَعکَ وَ اسیافُهُم عَلیکَ »، عبارتی دیگر از سخن وهّابیان است که می گویند امام حسین را شیعیان کوفه دعوت کردند و همانها کشتند.
هر اشکالی که به این وارد است، به آن نیز وارد است. و هرکسی که یکی از این دو سخن را بپذیرد، آن دیگری را هم پذیرفته است.
🔸عجیب اینکه شیعیان نمی پذیرند که امام حسین را شیعیانش کشتند، ولی همواره در کتابهایشان می نویسند که قلبهای مردم با امام حسین بود و شمشیرهایشان بر او.
🔹این، اشتباهی بزرگ است و تناقض.
(استاد محمد اسفندیاری)
@bazmeghodsian
🔸قلُوبُ النّاسِ مَعَکَ ...
🔹در بسیاری از منابع تاریخی آمده است هنگامی که امام حسین (ع) رهسپار کوفه بود، عدّه ای در مکانهای مختلف به آن حضرت گفتند: «قُلُوبُ النّاسِ مَعَکَ وَ اسیافُهُم عَلیکَ» یعنی قلبهای مردم با تو است، امّا شمشیرهایشان علیه تو.
🔸قرنهاست که جملۀ مزبور نقل می شود و کسی در درستی آن کوچکترین تردیدی نمی کند. شیعه و اهل سنّت در درستی این سخن همداستانند؛ با این تفاوت که شیعه آن را با منطق علم امام یا شهادت طلبی او توجیه می کند و می گوید که امام حسین نیز این موضوع را می دانست، ولی به استقبال شهادت می رفت.
🔹این نویسنده اوّلاً در صدور این سخن از چندین و چند نفر تردید دارد؛ ثانیاً آن را درست نمی داند؛ ثالثاً بر آن است که این موضوع در عاشورا به وقوع نپیوست.
🔸1. در منابع آمده است که این جمله را چندین نفر، آن هم در چندین جا، به امام حسین گفتند. چگونه ممکن است چندین فرد، بی آنکه از یکدیگر چیزی شنیده باشند، عیناً یک جمله به آن حضرت بگویند؟ آیا احتمال نمی رود که کسی به آن حضرت چنین گفته باشد و سپس مورّخان اموی آن را تکثیر کرده و به دهان این و آن گذاشته باشند؟
🔹جالب توجّه اینکه سخن مزبور را به دهان حیوانات نیز گذاشته اند! در کتاب دلائل الامامة و نوادر المعجزات و مدینة المعاجز و اثبات الهداة و اکسیر العبادات آمده است که امام حسین در راه کوفه به جانوری درنده برخورد کرد و از او وضع کوفه را پرسید و آن حیوان گفت: « قُلُوبُهُم مَعَکَ وَ سیُوفُهُم عَلیکَ»!!
🔸2. جملۀ فوق، که مشهورترین گوینده اش را فرزدق شاعر دانسته اند، مطلبی بی مغز با عبارتی نغز است و مصداق «کج گفتن و رج گفتن»
🔹باید افسون این جملۀ شاعرانه نشویم و بیندیشیم که آیا می شود یک نفر کسی را دوست داشته باشد و در عین حال او را بکشد. عاشق، خود را فدای معشوق می کند، نه معشوق را فدای خود. اگر هم این کار غیرمنطقی را یک نفر مرتکب شود، ممکن نیست هزاران نفر همزمان انجام دهند. کسی می تواند به روی دیگری تیغ بکشد که ذرّه ای دوستش نداشته باشد، بلکه نفرت از او را در دلش پرورده باشد.
🔸3. اگر هم سخن فرزدق امکان داشت، اساساً واقعاً نشد. کسی در عاشورا نبود که قلبش با امام حسین و شمشیرش علیه او باشد. کو کسی که تاریخ از او نام برده باشد؟ همۀ کسانی که شمشیر به روی آن حضرت کشیدند قلبشان مملو از کینه و عناد بود. کشتن و سر بریدن و بدن را پایمال اسبان کردن، فقط از کسانی برمی آید که قلبشان مالامال از بغض و نفرت باشد.
🔹در کوفه دشمنان امو ی مسلک امام حسین فراوان بودند و همانها با شعار «َاَنا عَلی دینِ عثمان» شمشیر به روی آن حضرت کشیدند، نه شیعیان.
🔸امام حسین نیز در روز عاشورا خطاب به لشکر مقابل خود فرمود: وَیحَکُم یا شِیعةَ آلِ ابی سُفیانَ.
🔹این سخن که «قُلوبُ النّاسِ مَعکَ وَ اسیافُهُم عَلیکَ »، عبارتی دیگر از سخن وهّابیان است که می گویند امام حسین را شیعیان کوفه دعوت کردند و همانها کشتند.
هر اشکالی که به این وارد است، به آن نیز وارد است. و هرکسی که یکی از این دو سخن را بپذیرد، آن دیگری را هم پذیرفته است.
🔸عجیب اینکه شیعیان نمی پذیرند که امام حسین را شیعیانش کشتند، ولی همواره در کتابهایشان می نویسند که قلبهای مردم با امام حسین بود و شمشیرهایشان بر او.
🔹این، اشتباهی بزرگ است و تناقض.
(استاد محمد اسفندیاری)
@bazmeghodsian
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com