? امام حسین را شیعیانش کشتند.
⭕️ امویین کاری کردند که شخصیت اسلامی را در میان مسلمین میراندند. کوفه مرکز ارتش اسلام بود و اگر امام حسین به کوفه نمیرفت امروز تمام مورخین دنیا او را ملامت میکردند، میگفتند عراق که مرکز ارتش اسلامی بود از تو دعوت کرده بود و هجده هزار نفر با نماینده تو بیعت کردند و دوازده هزار نامه برای تو فرستادند، چرا به آنجا نرفتی؟ مگر از عراق جایی بهتر و بالاتر هم بود؟! اساساً کوفه شهری است که بعد از جنگهایی که در صدر اسلام واقع شد، به دستور عمربن خطّاب توسط ارتش اسلام ساخته شد، و از کوفیها و مردم عراق شجاعتر و سلحشورتر وجود نداشت. در عین حال همین مردمی که هجده هزار بیعت کننده داشتند و دوازده هزار نامه نوشته بودند، به مجرد اینکه سر و کلّه پسر زیاد پیدا شد همه فرار کردند، چرا؟ چون زیادبن ابیه سالها در کوفه حکومت کرده بود، آنقدر چشم درآورده بود، آنقدر دست و پاها بریده بود، آنقدر شکمها سفره کرده بود، آنقدر افراد را در زندانها کشته بود که اینها بکلی احساس شخصیت خودشان را از دست داده بودند. لذا تا شنیدند پسر زیاد آمد، زن دست شوهرش را میگرفت و او را از پیش مسلم کنار میکشید، مادر دست بچه خودش را میگرفت، خواهر دست برادر خودش را میگرفت، پدر دست فرزند خودش را میگرفت و از مسلم جدا میکرد، و بیشک مردم کوفه از شیعیان علی بن ابیطالب بودند و امام حسین را شیعیانش کشتند. لذا در همان زمان هم میگفتند:
«قُلوبُهُمْ مَعَهُ وَ سُیوفُهُمْ عَلَیهِ» ، چرا که امویها شخصیت ملت مسلمان را لِه کرده کوبیده بودند و دیگر کسی از آن احساسهای اسلامی در خودش نمیدید.
?حماسه حسینی، ج 1، صص 45 و 46
@ostad_motahari
✔️ ايستادگى «عبد اللّه بن عفيف» در برابر ابن زياد
▪️تاريخ الطبرى، به نقل از حُمَيد بن مسلم:
هنگامى كه عبيد اللّه به كاخ [حكومتى] آمد و مردم هم وارد شدند، نداى نماز جماعت داده شد و مردم در مسجد اعظمِ كوفه، گرد آمدند.
ابن زياد، از منبر بالا رفت و گفت: ستايش، خدايى را كه حق و اهلش را چيره كرد و امير مؤمنان يزيد بن معاويه و حزبش را يارى داد و دروغگو پسر دروغگو، حسين بن على و پيروانش را كُشت!
ابن زياد، سخنش را به پايان نبرده بود كه «عبد اللّه بن عفيف اَزدىِ غامدى» بر او جَست.
او از شيعيان على(ع) بود و چشم چپش را در جنگ جَمَل، همراه على(ع) از دست داده بود و چون پيكار صفّين شد، ضربه اى بر سرش و ضربه اى هم بر ابرويش زدند و آن چشمش هم نابينا شد. از اين رو، از مسجد اعظمِ كوفه جدا نمى شد و تا شب، در آن، نماز مى خواند و سپس به خانه باز مى گشت.
عبد اللّه، هنگامى كه سخن ابن زياد را شنيد، گفت:
اى ابن مرجانه!
دروغگو پسر دروغگو، تو و پدرت هستيد و نيز كسى است كه به تو حكومت داد و پدرش.
اى ابن مرجانه!
آيا پسرانِ پيامبران را مى كشيد و سخن صدّيقان را بر زبان مى آوريد؟!
ابن زياد گفت: او را برايم بياوريد.
پاسبان ها بر او پريدند و او را گرفتند. عبد اللّه، شعار قبيله اَزْد را سر داد: يا مَبرورُ (اى آمُرزيده)!
در آن روز، هفتصد جنگجو از قبيله اَزْد در كوفه بودند. جوانانى از اَزْد به سوى او جستند و او را از دست پاسبانان در آوردند و به خانواده اش سپردند.
عبيد اللّه بن زياد، كسى را به دنبال او فرستاد. او را كُشت و فرمان داد تا او را در جايگاه خاكروبه ها به صليب كشيدند.
اين واقعه، چنان كه در الإرشاد مفيد آمده، پس از برخوردهاى ابن زياد با خانواده امام حسين(ع) در قصر حكومتى اتّفاق افتاده است.
📚 دانشنامه امام حسین(ع): ج۸ ص۱۷۳ به نقل از: تاريخ الطبري؛ الإرشاد؛/ الكامل في التاريخ؛ جواهر المطالب؛ الحدائق الورديّة؛ تذكرة الخواصّ؛ البداية والنهاية؛ كشف الغمّة؛ بحار الأنوار؛ أنساب الأشراف؛ الفتوح؛ مقتل الحسين(ع) للخوارزمي؛ الملهوف؛ مثير الأحزان
#بعد_از_عاشورا #امام_حسین
🍀
🌾نامهای ناآشنای کربلا 🌾 [ ۱۲ ]
✔️ «عبد اللّه بن یَقْطُر حمیری»
🔹مادر او دایه امام حسین علیه السّلام به شمار میآمد.
حسین علیه السّلام از این بانو شیر نخورده بود ولی بدین سبب که از امام نگاهداری کرده بود، عبدالله برادر رضاعی آن حضرت خوانده میشد.
آنچه صحیح به نظر میرسد و در اخبار وارد شده این است که امام حسین علیه السّلام جز از مادرش فاطمه زهرا علیها السّلام شیر ننوشیده است.
بنا به نقل سیرهنویسان: پس از آن که امام حسین علیه السّلام از مکه خارج شد، در پاسخ نامه مسلم که در آن خواستار تشریف فرمایی امام علیه السّلام شده و اتحاد مردم را به اطلاع آن حضرت رسانده بود، امام نامهای به وسیله عبد اللّه، نزد مسلم فرستاد.
عبد اللّه، توسط حصین بن تمیم در قادسیه دستگیر شد و وی او را نزد عبید اللّه فرستاد.
عبید اللّه ماجرای او را جویا شد، ولی او اطلاعاتی در اختیار وی قرار نداد، از این رو، گفت: بالای دار الاماره برو و دروغگو فرزند دروغگو (منظورش امام حسین علیه السّلام بود) را لعنت نما و سپس پایین بیا، تا دربارهات بیندیشم.
وی بالای دار الاماره رفت. وقتی مشرف بر مردم شد، گفت:
مردم! من فرستاده حسین پسر فاطمه دخت رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم به سوی شما هستم، بیایید و او را یاری کنید و در برابر پسر مرجانه و پسر سمیّه، فرومایه فرزند فرومایه، از حسین حمایت و پشتیبانی نمایید.
عبید اللّه فرمان داد او را از بالای دار الاماره به زمین افکندند و استخوانهایش درهم شکست و اندک رمقی در بدنش باقی مانده بود، که عبد الملک بن عمیر لخمی (قاضی و فقیه کوفه) وارد شد و با خنجری سر از بدن او جدا ساخت.
زمانی که او را بر این کار مورد نکوهش قرار دادند، گفت: من خواستم او را راحت کنم!!.
💠 در زیارت رجبیّه بر وی چنین درود فرستاده شده است:
السَّلامُ عَلی عَبْدِاللّهِ بْنِ یَقْطُر رَضِیِعِ الحُسَین
📚 ر. ک بخش اول
#شهدای_کربلا #نامهای_ناآشنای_کربلا
🍀
🌾نامهای ناآشنای کربلا 🌾 [ ۱۸ ]
✔️ «سلیمان بن رزین»
🔹سلیمان فرزند رزین، از غلامان امام حسین علیه السلام و بنا بر نقلی، امام حسن علیه السلام و از شهدای نهضت حسینی است.
نامش سلمان و سلیم نیز آمده است.
در برخی منابع «ابورزین» به عنوان کنیۀ او و در برخی دیگر به عنوان کنیۀ پدرش آورده شده است.
از ظاهر کلام شیخ طوسی و برخی دیگر چنین برمیآید که سلیمان در کربلا، همراه امام حسین علیه السلام به شهادت رسیده است.
اما شماری از مورخان شهادت او را در بصره دانستهاند.
طبری میگوید زمانی که امام حسین(ع) در مکه حضور داشت، نامهای را با متن واحد و در چند نسخه، بوسیلۀ «سلیمان بن رزین» برای سران قبائل پنجگانه بصره فرستاد و آنان را به کتاب خدا و احیای سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و مبارزه با بدعتهای رواج یافته در جامعه فراخواند. و در پایان نامه تأکید فرمود که: « اگر سخنم را بپذیرید و اطاعتم نمایید، شما را به راه راست رهنمون خواهم شد»
همۀ دریافتکنندگان، نامۀ امام علیه السلام را پنهان داشتند، مگر «منذر بن جارود» که دخترش، بحریّه، همسر عبیداللَّه بن زیاد بود. عبیدالله نیز در آن زمان حاکم بصره بود.
منذر بن جارود ترسید که نامه، دسیسهای از جانب ابنزیاد باشد. از اینرو، در همان شبی که عبید اللّه تصمیم داشت بامدادان راهی کوفه شود، نامه و پیک را تسلیم عبید اللّه نمود.
ابن زیاد، پس از آگاهی از موضوع، بیدرنگ دستور داد آورندۀ نامه را به قتل برسانند.
گفتهاند که « سلیمان بن عوف حضرمی» این دستور را اجرا کرد.
عبیدالله، صبح روز بعد، بر فراز منبر رفت و مردم را تهدید نمود و سپس بصره را به قصد کوفه ترک کرد تا در ورود به آن شهر، بر امام حسین علیه السّلام پیشی گیرد.
💠 در زیارت منسوب به ناحیه مقدسه از سلیمان چنین یاد شده است:
«السَّلامُ عَلی سُلَیمانَ مَوْلَی الْحُسَینِ بْنِ أمیرِالمؤمنینَ وَ لَعَنَ اللَّهُ قاتِلَهُ سُلَیمانَ بْنَ عَوْفِ الْحَضْرَمِیّ»
📚 ر. ک بخش اول
#شهدای_کربلا #نامهای_ناآشنای_کربلا
🍀
او #امام_زمانی بود 🌹
2️⃣ کشتهی راه محبت
قوت قلبش جملهایی بود که پیامبر در بارهاش به امیرالمومنین گفته بود:
"فرزند عقیل کشتهی راه محبت فرزند تو خواهد شد. چشم مؤمنان بر او اشک میریزد و فرشتگان مقرب پروردگار بر او درود میفرستند."
📔تنقیح المقال
همه او را به رشادت و دلاوری میشناختند. پیشتر در صفین در رکاب امیر المومنین تا پای جان جنگیده بود و ده سالی هم از یاری امام مجتبی علیه السلام لحظهای کوتاهی نکرد و حالا به فرمان امام زمانش رفته بود به کوفه. ازجفای کوفیان خبر داشت اما مگر میشود که امام زمانش به مسلم دستور دهد و او اما و اگر کند! امام حسین علیه السلام در نامهاى که براى مردم كوفه نوشت او را برادر، پسر عمو و مطمئنترين فرد خانوادهاش معرفی کرد.
مسلم در کوفه،مردم را به امام حسین علیه السلام دعوت کرد و در این راه سختترین روزها را پشت سر گذاشت و غریبانه در کوفه تنها ماند و آخرالامر پس از مبارزهای سخت، اسیر شد و در راه مولایش درحالی که ذکر خدا را میگفت شهید شد تا در پروندهی پرافتخارش علاوه بر تبعیت از امام و آیین امامت، شهادت در راه امام زمانش نیز اضافه شود.
امام حسین علیه السلام پس از شهادت مسلم فرمودند: "خدا مسلم را رحمت کند، او به رحمت و رضوان خدا شتافت و تکلیفش را ادا کرد...."
امروز ما هم میتوانیم تکلیفمان را ادا کنیم تا مشمول دعای امام زمانمان باشیم. حقیقت این است که در این دوران، محبت به مولایمان امام عصر علیه السلام و معرفی ایشان به دیگران و دفاع از حریمشان هزینهی زیادی ندارد. فقط کافی است کمی از خودگذشتگی و دغدغه نسبت به ایشان داشته باشیم.
@NikooSokhan
#امام_زمانی #مسلم #ف
🔹 〰 🌀⚜ 📅 ⚜🌀 〰 🔹
📅 - ۴ محرم سالروز سخنرانی عبیدالله بن زیاد لعنت الله علیهما در مسجد کوفه در سال ۶۱ ه . ق
در چنین روزی ﺍﺑﻦ ﺯﻳﺎﺩ ، ﺩﺭ ﻣﺴﺠﺪ ﻛﻮﻓﻪ ﺧﻄﺒﻪ ﺧﻮﺍﻧﺪ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ برای حرکت به سوی کربلا و ﻛﺸﺘﻦ #امام_حسين علیه السلام ، ﺗشویق و تحریک ﻛﺮﺩ .
در برخی از کتب آمده است که ابن زیاد با استناد به فتوای شریح قاضی ⚖ ، مردم را به جنگ حضرت سیدالشهداء علیه السلام تشویق کرد .
شریح بن حارث کندی مشهور به شریح قاضی از علماي درباري بود که به دستور #عمر بن خطاب 🔥 ، قاضی کوفه شد و عمر هنگامی که شریح را به منصب قضاوت کوفه فرستاد ، نامه ای به او نوشت و نحوه قضاوت اسلامی را به او تعلیم داد ‼️ . عثمان 🔥 هم منصب قضای او را تثبیت کرد اما تنفیذ منصب قضاوت شریح از طرف #امیرالمومنین علیه السلام ، مشروط به نظارت حضرت بر نحوه قضاوت او بود و سرانجام به دلیل بعضی قضاوت های نادرست توسط حضرت ، تبعید شد .
از مهمترین قضایایی که در آن ، رفتار و عملکرد شریح توسط امیرالمومنین ، نکوهش شد تا جایی که امام با نوشتن نامه ای به او از کار اشتباهش انتقاد نمود ، موضوع خرید خانه ای مجلل به قیمت ۸۰ دینار در دوران تصدی مقام قضاوت بوده است که شرح آن ، همراه با نامه امام در نهج البلاغه آمده است .
معاویه پس از به دست گرفتن حکومت ، شریح قاضی را بر مسند قضای کوفه نشاند .
برخی فتوی او را از عوامل اصلی در بسیج مردم کوفه و شام علیه حضرت سیدالشهداء علیه السلام می دانند و برخی در مقابل صدور چنین فتوایی از سوی شریح را به صورت کلی تکذیب کرده اند .
#تقویم_شیعه
goo.gl/Y97fyk
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌷
🌻
💠بازگرداندن خلافت اسلامی به مرکز اصلی خود، یا کشته شدن؟ انگیزه قیام امام حسین (ع) کدام بود؟
✳️چند شاهد که دلالت می کند قصد امام حسین (ع) برگرداندن خلافت اسلامی به مرکز اصلی خود بوده و نه کشته شدن.
🍃1- اعزام مسلم بن عقیل به کوفه برای رصد دقیق اوضاع و سازماندهی نیروهای طرفدار امام .آیا اگر انگیزه امام کشته شدن بود اصلا نیازی به این رصد و آمادگی و سازماندهی وجود داشت؟
🍂2- اعزام قیس بن مسهر از بین راه به کوفه برای احراز آمادگی مردم کوفه برای ورود امام و حمایت از ایشان.
🍃3- در خواست مسلم از محمد اشعث و عمر سعد که به آن حضرت بنویسند:به کوفه نرود . اگر انگیزه امام کشته شدن بود این درخواست مسلم در مخالفت با انگیزه امام بود.
🍂4- یزید به ابن زیاد نوشت : "مسلم بن عقیل لشکر جمع می کند ".(ارشاد شیخ مفید ص 185) .آیا مسلم برای مبارزه مسلحانه و بازگرداندن خلافت به مرکز خود لشکر جمع می کرد یا برای کشته شدن امام؟
🍃5- ابن زیاد به غلام خود گفت: "این سه هزار درهم را به یاران مسلم بده و بگو از این پولها برای جنگ با دشمن خود استفاده کنید ".(ارشاد ص 186) آیا از این عبارت فهمیده می شودکه مسلم قصد تشکیل حکومت حسینی داشته یا قصد کشته شدن؟
🍂6- مسلم بن عوسجه به غلام ابن زیاد که آمده بود پولها را به وی بدهد گفت: "من از اینکه به یاری اهل بیت پیغمبر (ص) آمده ای خوشنودم ".(ارشاد ص 187)آیا مسلم بن عوسجه از اینکه غلام ابن زیاد به ظاهر آمده تا در بازگرداندن خلافت به مرکز خود امام را یاری کند خوشنود است یا از کشته شدن آن حضرت ؟
🍃7- مسلم بن عقیل به ابو ثمامه صائدی دستور داد پولها را از غلام ابن زیاد بگیرند ، چون ابو ثمامه امین صندوق اعانات و مامور خرید اسلحه بود.(ارشاد ص 187)آیا ابو ثمامه صائدی که به دستور مسلم، اسلحه می خرید این کاررا برای جهاد با دشمن و بازگرداندن خلافت به فرزند پیغمبر(ص) انجام می داد یا برای کشته شدن آن حضرت؟
🍂8- ابن زیاد به هانی بن عروه گفت : "تو مسلم را در خانه ات جا داده و برای او اسلحه و قشون تهیه کرده ای" .(ارشاد ص 188) آیا این اسلحه و قشون که زیر نظر مسلم و با کمک هانی تهیه شده بود برای برافراشتن پرچم حکومت حسینی بود یا برای کشته شدن آن حضرت؟
🍃9- عبداله یَقطَر که ابن زیاد به وی گفت : "از بالای بام قصر ، حسین ابن علی را لعنت کن "،بربام قصر رفت و گفت : "ای مردم ، امام حسین(ع) مرا فرستاده تا شما را دعوت کنم که او را برضد ابن زیاد یاری کنید".(تاریخ طبری ج 4 ص300)آیا عبدالله یقطر مردم را دعوت کرد که امام را برای غلبه بر ابن زیاد یاری کنند یا برای کشته شدن؟
🍂10- ابن زیاد آنگاه که مسلم ابن عقیل را دستگیر کرد به وی گفت:"تو آرزوی چیزی را داشتی که خدا از آن جلوگیری کرد چون لایق آن نبودی". مسلم گفت : "اگر مالایق آن نیستیم پس چه کسی لایق آن است"؟ابن زیاد گفت :"یزید لایق آن است."(ارشاد ص 196) آیا چیزی که مسلم آرزوی آن را داشته و ابن زیاد می گوید یزید لایق آن است نه مسلم ، حکومت اسلامی است یا کشته شدن؟
🍃11- عبداله بن مطیع به امام گفت اگر بخواهی چیزی که در دست بنی امیه است از آنان بگیری تورا می کشند .(ارشاد ص 201) آیا چیزی که در دست بنی امیه بوده و امام می خواسته آن را بگیرد خلافت اسلامی بوده یا کشته شدن؟
🍂12- ابن عباس به امام گفت: "اگر مردم کوفه ، حاکم خود را کشته و دشمنان را بیرون کرده و بر اوضاع مسلط اند در این صورت صلاح است شما به کوفه بروید نه در غیر این صورت".(تاریخ طبری ج 4 ص 287)آیا ابن عباس می خواهد به امام بگوید :اگر مردم کوفه بر اوضاع مسلط اند آنگاه صلاح است شما برای قبضه کردن خلافت بروید یا برای کشته شدن؟
🍃13- علاوه بر همه اینها خود امام حسین (ع) می فرمایند: "نَحنُ اَهلُ بَیتِ مُحمد وَ اَولی بِوِلایَهِ هذالاَمرِ عَلیکُم مِن هوُلاء". (ارشاد ص 205)ماخاندان پیغمبریم و برای خلافت اسلامی از اینان شایسته تر هستیم .
آیا اینکه امام حسین (ع) میخواست خلافت را به مرکز خود برگرداند به قبول نزدیک تر است یا مطلبی که از قرن 7 هجری یعنی بعد از تالیف کتاب لهوف به طور کامل شایع شده که امام به قصد کشته شدن حرکت فرموده است؟
☘داوری آن به عهده خود شما...
📚منبع: کتاب شهید جاوید به قلم آیت الله صالحی نجف آبادی صفحه 102 تا 106
🌹
🌿
🌾🍂
🍃🌺🍂
💐🌾🍀🌼🌷🍃🌼
https://telegram.me/salehinajafabadi
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌷
🌻
💠بازگرداندن خلافت اسلامی به مرکز اصلی خود، یا کشته شدن؟ انگیزه قیام امام حسین (ع) کدام بود؟
✳️چند شاهد که دلالت می کند قصد امام حسین (ع) برگرداندن خلافت اسلامی به مرکز اصلی خود بوده و نه کشته شدن.
🍃1- اعزام مسلم بن عقیل به کوفه برای رصد دقیق اوضاع و سازماندهی نیروهای طرفدار امام .آیا اگر انگیزه امام کشته شدن بود اصلا نیازی به این رصد و آمادگی و سازماندهی وجود داشت؟
🍂2- اعزام قیس بن مسهر از بین راه به کوفه برای احراز آمادگی مردم کوفه برای ورود امام و حمایت از ایشان.
🍃3- در خواست مسلم از محمد اشعث و عمر سعد که به آن حضرت بنویسند:به کوفه نرود . اگر انگیزه امام کشته شدن بود این درخواست مسلم در مخالفت با انگیزه امام بود.
🍂4- یزید به ابن زیاد نوشت : "مسلم بن عقیل لشکر جمع می کند ".(ارشاد شیخ مفید ص 185) .آیا مسلم برای مبارزه مسلحانه و بازگرداندن خلافت به مرکز خود لشکر جمع می کرد یا برای کشته شدن امام؟
🍃5- ابن زیاد به غلام خود گفت: "این سه هزار درهم را به یاران مسلم بده و بگو از این پولها برای جنگ با دشمن خود استفاده کنید ".(ارشاد ص 186) آیا از این عبارت فهمیده می شودکه مسلم قصد تشکیل حکومت حسینی داشته یا قصد کشته شدن؟
🍂6- مسلم بن عوسجه به غلام ابن زیاد که آمده بود پولها را به وی بدهد گفت: "من از اینکه به یاری اهل بیت پیغمبر (ص) آمده ای خوشنودم ".(ارشاد ص 187)آیا مسلم بن عوسجه از اینکه غلام ابن زیاد به ظاهر آمده تا در بازگرداندن خلافت به مرکز خود امام را یاری کند خوشنود است یا از کشته شدن آن حضرت ؟
🍃7- مسلم بن عقیل به ابو ثمامه صائدی دستور داد پولها را از غلام ابن زیاد بگیرند ، چون ابو ثمامه امین صندوق اعانات و مامور خرید اسلحه بود.(ارشاد ص 187)آیا ابو ثمامه صائدی که به دستور مسلم، اسلحه می خرید این کاررا برای جهاد با دشمن و بازگرداندن خلافت به فرزند پیغمبر(ص) انجام می داد یا برای کشته شدن آن حضرت؟
🍂8- ابن زیاد به هانی بن عروه گفت : "تو مسلم را در خانه ات جا داده و برای او اسلحه و قشون تهیه کرده ای" .(ارشاد ص 188) آیا این اسلحه و قشون که زیر نظر مسلم و با کمک هانی تهیه شده بود برای برافراشتن پرچم حکومت حسینی بود یا برای کشته شدن آن حضرت؟
🍃9- عبداله یَقطَر که ابن زیاد به وی گفت : "از بالای بام قصر ، حسین ابن علی را لعنت کن "،بربام قصر رفت و گفت : "ای مردم ، امام حسین(ع) مرا فرستاده تا شما را دعوت کنم که او را برضد ابن زیاد یاری کنید".(تاریخ طبری ج 4 ص300)آیا عبدالله یقطر مردم را دعوت کرد که امام را برای غلبه بر ابن زیاد یاری کنند یا برای کشته شدن؟
🍂10- ابن زیاد آنگاه که مسلم ابن عقیل را دستگیر کرد به وی گفت:"تو آرزوی چیزی را داشتی که خدا از آن جلوگیری کرد چون لایق آن نبودی". مسلم گفت : "اگر مالایق آن نیستیم پس چه کسی لایق آن است"؟ابن زیاد گفت :"یزید لایق آن است."(ارشاد ص 196) آیا چیزی که مسلم آرزوی آن را داشته و ابن زیاد می گوید یزید لایق آن است نه مسلم ، حکومت اسلامی است یا کشته شدن؟
🍃11- عبداله بن مطیع به امام گفت اگر بخواهی چیزی که در دست بنی امیه است از آنان بگیری تورا می کشند .(ارشاد ص 201) آیا چیزی که در دست بنی امیه بوده و امام می خواسته آن را بگیرد خلافت اسلامی بوده یا کشته شدن؟
🍂12- ابن عباس به امام گفت: "اگر مردم کوفه ، حاکم خود را کشته و دشمنان را بیرون کرده و بر اوضاع مسلط اند در این صورت صلاح است شما به کوفه بروید نه در غیر این صورت".(تاریخ طبری ج 4 ص 287)آیا ابن عباس می خواهد به امام بگوید :اگر مردم کوفه بر اوضاع مسلط اند آنگاه صلاح است شما برای قبضه کردن خلافت بروید یا برای کشته شدن؟
🍃13- علاوه بر همه اینها خود امام حسین (ع) می فرمایند: "نَحنُ اَهلُ بَیتِ مُحمد وَ اَولی بِوِلایَهِ هذالاَمرِ عَلیکُم مِن هوُلاء". (ارشاد ص 205)ماخاندان پیغمبریم و برای خلافت اسلامی از اینان شایسته تر هستیم .
آیا اینکه امام حسین (ع) میخواست خلافت را به مرکز خود برگرداند به قبول نزدیک تر است یا مطلبی که از قرن 7 هجری یعنی بعد از تالیف کتاب لهوف به طور کامل شایع شده که امام به قصد کشته شدن حرکت فرموده است؟
☘️داوری آن به عهده خود شما...
📚منبع: کتاب شهید جاوید به قلم آیت الله صالحی نجف آبادی صفحه 102 تا 106
🌹
🌿
🌾🍂
🍃🌺🍂
💐🌾🍀🌼🌷🍃🌼
https://telegram.me/salehinajafabadi
آیا قاتلان شهدای کربلا پشیمان شدند؟
(پردۀ دوازدهم)
برادر ابن زیاد
از سیاه نوشته های تاریخ نگاران به ما چنین رسیده که ابن زیاد برادری داشته با نام عثمان بن زیاد!
در کتاب های رجالى، يادی از او به میان نیامده امّا در برخی از کتاب های تاريخى مانند صفحۀ 467 از جلد پنجم تاریخ طبری و یا صفحۀ 114 از کتاب الملهوف آمده كه وى از سوى برادرش عُبيداللّه، آن زمانى كه عُبيداللّه تصميم گرفت به كوفه برود، حاكم بصره شد.
جناب آقای ابن جریر طبری در صفحۀ 467 از جلد پنجم کتاب "تاریخ طبری" اش نوشته که وقتی خبر شهادت امام حسین علیه السلام به گوش عثمان بن زیاد رسید، سخن عجیبی بر زبان جاری کرد.
او می گوید: ای کاش تا روز قیامت بر بینی همۀ فرزندان پدرم "زیاد" تسمه ای آهنین آویزان بود (في أنفِهِ خِزامَةٌ) و ما رنج بی آبرویی حاصل از آن تسمه را تحمل می کردیم ولی حسین کشته نمی شد (و أنَّ حُسَينا لَم يُقتَل)
علیرضا نظری خرّم/ شهر مقدس قم/ 24 مهر 96
آیا قاتلان شهدای کربلا پشیمان شدند؟
(پردۀ سیزدهم)
همسر خولی
در ادامۀ بررسی تأثیرات واقعۀ کربلا بر روی خانواده های قاتلان و مُسَبّبان کربلا می رسیم به همسر خولی بن یزید!
تاریخ نگار سدۀ هفتم هجری جناب آقای ابن أثیر در صفحۀ 574 از جلد دوم کتاب "الکامل فی التاریخ" اش چیزهایی از خولی و همسرش نوشته که خواندنی است.
داستان از آنجا آغاز می شود که پس از شهادت امام حسين عليه السلام، سر مبارک امام و يارانش را به "خولى بن يزيد" می سپارند تا در کوفه به "عبيداللّه بن زیاد" برساند.
خولی پست فطرت، شاد و خندان، با عجله خودش را به کاخِ ابن زیاد می رساند تا بلکه انعامی بابت آوردن سرها دریافت کند.
اما از شانس همیشه بدش به درهای بستۀ كاخ، بر می خورد. به ناچار خسته و کوفته به منزل می رود تا استراحتی کند.
داخل خانه، سر مبارک آقا را زير تَشتى پنهان و تن لش خود را در بستر اتاق خواب در کنار همسرش ولو می کند.
همینطور که پخش و پلا کپیده بود، با حرکتی یک وری شده و دستش را زیر سرش می گذارد و نگاهی به زنش انداخته و می گوید:
خانوم جون! ثروت روزگار را برايت آورده ام (جِئتُكِ بِغِنَى الدَّهرِ)
اين، سرِ حسين است كه در خانه با توست!!
زن بیچاره تا این را شنید، وحشت زده خودش را جمع و جور کرد و چیزی گفت که عیش خولی کوفت و زهره مارش شد.
خاک بر سر تو! شوهر مردم با طلا و نقره به خانه می آیند (جاءَ النّاسُ بِالذَّهَبِ و الفِضَّةِ) و تو سرِ پسر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را برای من آورده اى! (و جِئتَ بِرَأسِ ابنِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله!).
به خدا سوگند از این پس سر به بالین تو نخواهم گذاشت. این را گفت و با ناراحتی از بستر بر خواسته و به بیرون اتاق رفت.
با ترس و لرز، خودش را به اتاقی که تشت در آن بود، رسانید. خدایا! باور کردنی نیست! نورى همانند ستون از آسمان به سوى تَشت پرتو افشانی می کند (مِنَ السَّماءِ إلَى الإِجّانَةِ) و پرنده اى سفید در كنار تشت به مانند پروانه پرپر مى زد (طَيرا أبيضَ يُرَفرِفُ حَولَها).
علیرضا نظری خرّم/ شهر مقدس قم/ 24 مهر 96
🅾 نگاه مدافعانه و غیر شهادتطلبانه به واقعه کربلا در اوایل دوره صفویه
بر اساس نسخه خطی انیس المؤمنین، محمد بن اسحاق حمَوی [از شاگردان محقق کرکی]
---------------------------------------------
حموی در انیس المؤمنین به بیان مختصری از احوالات اهل بیت علیهم السلام میپردازد. در فصل امام حسین علیه السلام و بیان چگونگی شهادت حضرت مینویسد کوفیان نامههای فراوان به امام حسین علیه السلام نوشتند و ایشان را دعوت به کوفه کردند امام هم هشتم یا نهم ذی الحجه از مکه به سمت کوفه عازم شدند، در میان راه خبر شهادت مسلم سفیر خود به کوفه را شنیدند و در نزدیکی کوفه بودند که لشکر حُر بن یزید ریاحی ظاهر گشت.
◀حر به حضرت عرض کرد که چرا به سمت کوفه آمدهاید؟ حضرت هم دستور دادند خورجینی را آوردند که نامههای اهل کوفه در آن بود و حضرت فرمودند من به درخواست اهل دیار شما به سمت کوفه عازم شدم و اکنون که ایشان قصد پیروی از سنت پیامبر را ندارد به سمت مکه برمیگردیم.
حُر گفت ابن زیاد مرا مأمور کرده تا شما را در کوفه به نزد او ببرم. مدتی بین حُر و حضرت گفتگو شد و در نهایت قرار بر این شد که حضرت به سمت مکه برنگردند و در عوض حر نیز از بردن حضرت به کوفه و نزد ابن زیاد منصرف شود.
حر تصمیم حضرت را به ابن زیاد مکاتبه کرد، ابن زیاد به او نوشت فعلا حضرت را به یک جای بیآب و حصار ببرد تا بعد تصمیم بگیرد که باید چه کند. حضرت بر سرزمین کربلا فرود آمدند و این در دوم محرم بود، سپس سپاه عمر سعد نیز از کوفه به سمت کربلا آمد.
◀عمر سعد به افراد لشکرش گفت بروند و از حضرت بپرسند که چرا به سمت کوفه آمده است، ولی احدی از لشکریان حاضر به این سؤال نشدند زیرا که خود نامه به حضرت نوشته بودند و ایشان را به کوفه خوانده بودند؛ تا اینکه شخصی نزد حضرت رفته و این سؤال را پرسید.
◀حضرت در جواب فرمودند اهالی شهر شما به من نامهها نوشتند و مرا به اینجا خواندند، اکنون که از حق منحرف گشتهاند و پیرو ما نیستند بگذارید تا ما به دیار خود برگردیم.
عمر سعد این خواسته حضرت را به ابن زیاد نوشت، ابن زیاد نیز پاسخ داد فعلا بیعت یزید را بر حضرت عرضه کنند تا بعدا تصمیم بگیرم. در همان ساعت نامهای دیگر رسید که میان حضرت و آب فرات حایل شو و نگذار حسین علیه السلام و اصحابش قطرهای آب بنوشند.
سپس گفتگویی بین عمر سعد و فرستاده حضرت انجام شد که حضرت فرمودند ما به جایی که از آنجا آمدیم برمیگردیم و مانند سایر مردمان عمل میکنیم.
◀عمر سعد این را به ابن زیاد مکاتبه کرد که حضرت میخواهد به مکه برگردد و مانند سایر مردم عمل کند. ابن زیاد چون نامه را خواند گفت این نامه ناصح مشفق است، شمر بن ذی الجوشن برخاست و به ابن زیاد گفت که این سخن را قبول نکن که در اینصورت تو بر ضعف خواهی بود. حسین بن علی به دیار تو وارد شده و باید بیعت کند و او را مهلت نده.
ابن زیاد نیز نامهای به عمر سعد نوشت که من تو را برای کشتن حسین بن علی فرستادهام نه همت بر سلامتی او.
و به عمر سعد دستور میدهد که یا حسین بن علی و یارانش بیعت میکنند و به کوفه نزد ما میآیند یا ایشان را بکش، و اگر چنین نکنی سرداری لشکر از آنِ شمر خواهد بود.
و چنین بود که عمر سعد لعین برای طمع دنیا جنگ را آغاز کرد.
◀[این گزارش را میتوانید در نسخه خطی انیس المؤمنین، صص۵۴الی۵۷؛ به شماره نسخه ۱۲۴۷/۱ کتابخانه مجلس ببینید]
محقق کرکی بر این کتاب شاگرد خود تقریظی نوشتهاند. بنگرید به فنخا، ج۵، ص۳۳۲.
-----------------------------------------
◀نگاه غلیظتر این دیدگاه را میتوانید در بیانات مرحوم آیت الله بهجت ببینید؛
ایشان میفرمایند حضرت برای اینکه جنگ رخ ندهد به یکی از این دو کار راضی شدند:
۱. به سمت ثغور بروند.
۲. با یزید بیعت بکنند.
ولی شمر مانع از پذیرش این دو شد و ابن زیاد را از قبول این دو کار نهی کرده و به جنگ تشویق کرد.
مطلب آیت الله بهجت را به نقل از کتاب رحمت واسعه، ص۹۷، در لینک زیر ببینید.
⬇
t.me/ehya_nosakh/101
◀ارائه نظاممند و جامع این دیدگاه را میتوان در کتب السید علي السید جمال أشرف الحسیني دید.
تحقیق پیرامون نوع نگاه به واقعه کربلا در نسخ مخطوط باقیمانده و ارائه تحقیقی پیرامون تاریخ ورود نگاه انقلابی به عاشورا میتواند بسیار مفید و راهگشا باشد.
*تذکر: مطلب فوق صرفا یک گزارش تاریخی و بیان یک دیدگاه درباره چگونگی شهادت امام حسین علیه السلام است و ما داوری درباره آن انجام نمیدهیم.
@ehya_nosakh
🅾 نگاه مدافعانه و غیر شهادتطلبانه به واقعه کربلا در اوایل دوره صفویه
بر اساس نسخه خطی انیس المؤمنین، محمد بن اسحاق حمَوی [از شاگردان محقق کرکی]
---------------------------------------------
حموی در انیس المؤمنین به بیان مختصری از احوالات اهل بیت علیهم السلام میپردازد. در فصل امام حسین علیه السلام و بیان چگونگی شهادت حضرت مینویسد کوفیان نامههای فراوان به امام حسین علیه السلام نوشتند و ایشان را دعوت به کوفه کردند امام هم هشتم یا نهم ذی الحجه از مکه به سمت کوفه عازم شدند، در میان راه خبر شهادت مسلم سفیر خود به کوفه را شنیدند و در نزدیکی کوفه بودند که لشکر حُر بن یزید ریاحی ظاهر گشت.
◀حر به حضرت عرض کرد که چرا به سمت کوفه آمدهاید؟ حضرت هم دستور دادند خورجینی را آوردند که نامههای اهل کوفه در آن بود و حضرت فرمودند من به درخواست اهل دیار شما به سمت کوفه عازم شدم و اکنون که ایشان قصد پیروی از سنت پیامبر را ندارد به سمت مکه برمیگردیم.
حُر گفت ابن زیاد مرا مأمور کرده تا شما را در کوفه به نزد او ببرم. مدتی بین حُر و حضرت گفتگو شد و در نهایت قرار بر این شد که حضرت به سمت مکه برنگردند و در عوض حر نیز از بردن حضرت به کوفه و نزد ابن زیاد منصرف شود.
حر تصمیم حضرت را به ابن زیاد مکاتبه کرد، ابن زیاد به او نوشت فعلا حضرت را به یک جای بیآب و حصار ببرد تا بعد تصمیم بگیرد که باید چه کند. حضرت بر سرزمین کربلا فرود آمدند و این در دوم محرم بود، سپس سپاه عمر سعد نیز از کوفه به سمت کربلا آمد.
◀عمر سعد به افراد لشکرش گفت بروند و از حضرت بپرسند که چرا به سمت کوفه آمده است، ولی احدی از لشکریان حاضر به این سؤال نشدند زیرا که خود نامه به حضرت نوشته بودند و ایشان را به کوفه خوانده بودند؛ تا اینکه شخصی نزد حضرت رفته و این سؤال را پرسید.
◀حضرت در جواب فرمودند اهالی شهر شما به من نامهها نوشتند و مرا به اینجا خواندند، اکنون که از حق منحرف گشتهاند و پیرو ما نیستند بگذارید تا ما به دیار خود برگردیم.
عمر سعد این خواسته حضرت را به ابن زیاد نوشت، ابن زیاد نیز پاسخ داد فعلا بیعت یزید را بر حضرت عرضه کنند تا بعدا تصمیم بگیرم. در همان ساعت نامهای دیگر رسید که میان حضرت و آب فرات حایل شو و نگذار حسین علیه السلام و اصحابش قطرهای آب بنوشند.
سپس گفتگویی بین عمر سعد و فرستاده حضرت انجام شد که حضرت فرمودند ما به جایی که از آنجا آمدیم برمیگردیم و مانند سایر مردمان عمل میکنیم.
◀عمر سعد این را به ابن زیاد مکاتبه کرد که حضرت میخواهد به مکه برگردد و مانند سایر مردم عمل کند. ابن زیاد چون نامه را خواند گفت این نامه ناصح مشفق است، شمر بن ذی الجوشن برخاست و به ابن زیاد گفت که این سخن را قبول نکن که در اینصورت تو بر ضعف خواهی بود. حسین بن علی به دیار تو وارد شده و باید بیعت کند و او را مهلت نده.
ابن زیاد نیز نامهای به عمر سعد نوشت که من تو را برای کشتن حسین بن علی فرستادهام نه همت بر سلامتی او.
و به عمر سعد دستور میدهد که یا حسین بن علی و یارانش بیعت میکنند و به کوفه نزد ما میآیند یا ایشان را بکش، و اگر چنین نکنی سرداری لشکر از آنِ شمر خواهد بود.
و چنین بود که عمر سعد لعین برای طمع دنیا جنگ را آغاز کرد.
◀[این گزارش را میتوانید در نسخه خطی انیس المؤمنین، صص۵۴الی۵۷؛ به شماره نسخه ۱۲۴۷/۱ کتابخانه مجلس ببینید]
محقق کرکی بر این کتاب شاگرد خود تقریظی نوشتهاند. بنگرید به فنخا، ج۵، ص۳۳۲.
-----------------------------------------
◀نگاه غلیظتر این دیدگاه را میتوانید در بیانات مرحوم آیت الله بهجت ببینید؛
ایشان میفرمایند حضرت برای اینکه جنگ رخ ندهد به یکی از این دو کار راضی شدند:
۱. به سمت ثغور بروند.
۲. با یزید بیعت بکنند.
ولی شمر مانع از پذیرش این دو شد و ابن زیاد را از قبول این دو کار نهی کرده و به جنگ تشویق کرد.
مطلب آیت الله بهجت را به نقل از کتاب رحمت واسعه، ص۹۷، در لینک زیر ببینید.
⬇
t.me/ehya_nosakh/101
◀ارائه نظاممند و جامع این دیدگاه را میتوان در کتب السید علي السید جمال أشرف الحسیني دید.
تحقیق پیرامون نوع نگاه به واقعه کربلا در نسخ مخطوط باقیمانده و ارائه تحقیقی پیرامون تاریخ ورود نگاه انقلابی به عاشورا میتواند بسیار مفید و راهگشا باشد.
*تذکر: مطلب فوق صرفا یک گزارش تاریخی و بیان یک دیدگاه درباره چگونگی شهادت امام حسین علیه السلام است و ما داوری درباره آن انجام نمیدهیم.
@ehya_nosakh
روز اول محرم الحرام سال ۶۱ هجری قمری روزی است که امام حسین (ع) به قصر بنی مقاتل رسید.
قصر بنی مقاتل یکی از کاروانسراهای نزدیک کوفه است. زمانی که امام به این منزلگاه رسید خیمهای برافراشته دید، پرسید این خیمه از کیست؟ گفتند: ازعبیدالله بن جعفر جُعفى .
امام حسین (ع) مردی از یارانش را که بنا به نقل اکثر روایات “حجاج بن مسروق جعفی” بود نزد او فرستاد تا او را خدمت آن حضرت آورد. حجاج نزد عبیدالله رفت و گفت: خداوند کرامتی بر تو روزی کرده، اگر قابل باشی! اینکه حسین بن علی (ع) به اینجا آمده و تو را به یاری خود میخواند. عبیدالله میگوید: والله من از کوفه بیرون نیامدم مگر از ترس اینکه حسین آنجا بیاید و من آنجا باشم زیرا بسیاری از مردم را میدیدم که برای جنگ با او آماده میشدند و چون مسلما میدانم که حسین در این جنگ کشته میشود و من قادر بر یاری او نیستم لذا میخواهم که نه او مرا ببیند و نه من او را ببینم.
حجاج برگشت این مطالب را خدمت امام عرض کرد، اینجا امام (ع) خود برخاست و نزد عبیدالله آمد و بعد از حمد خداوند چنین فرمود: ای پسر حر، مردم شهر شما (کوفه) به من نامه نوشتند که بر نصرت و یاری من متفقاند و پیمان بسته و از من خواستند که آنجا روم و اکنون آمدم ولی میبینم که حقیقت امر بر خلاف آنست. من تو را به یاری خاندان پیغمبر میخوانم، اگر حق خویش بازیافتیم خدای را سپاسگزاریم و اگر حق ما را ندادند و بر ما ستم کردند، تو از یاران ما باشی. عبیدالله عذر خواست و گفت: تو را به خدا مرا معاف بدار چون از مرگ بسیار میترسم ولی این اسبم «ملحقه» را بگیر که اسب خوبی است. حسین (ع) روی از او بگرداند و فرمود: نه نیازی به تو دارم و نه به اسب تو؛ ولی اکنون که یاری ما نمیکنی از اینجا برو تا صدای استغاثه ما را نشونی، به خدا قسم هر کس صدای ما را بشنود و اجابت نکند خداوند او را به روی، در آتش جهنم میافکند.
در همین منزلگاه و در روز اول محرم الحرام بود که “عمرو بن قیس مشرقی” به همراه پسر عمویش به خدمت امام حسین (ع) آمد و سؤالی از آن حضرت نمود. بعد امام (ع) پرسید: آیا برای یاری من آمدهاید؟ گفت: خیر زیرا من مردی عیالوار هستم و از طرفی مال التجاره زیادی از مردم نزد من است، نمیدانم سرنوشت این کار به کجا میرسد و صلاح نیست که مال و امانت مردم در دست من ضایع شود! پسر عموی او هم شبیه همین حرفها را تکرار کرد! حضرت فرمود: بروید و اینجا نمانید و فریاد مرا نشنوید و سیاهی مرا ننگرید، زیرا هر که فریاد مرا بشنود و سواد مرا بیند و یاریام نکند،بر خدای عز و جل، حق است که او را در آتش سرنگون کند.
در مقتل الحسین بحرالعلوم آمده ا ست که انس بن حارث کاهلی که از کوفه آمده و دعوت امام از حر بن جعفی را شنیده بود به امام پیوست. او پیرمردی بزرگوار و از اصحاب پیامبر بود و از پیامبر روایاتی شنیده و در بدر و حنین او را یاری کرد بود. انس از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنید که فرمود: «فرزندم- اشاره به امام حسین علیه السلام- در سرزمینی به نام کربلا کشته میشود، هر کس تا آن هنگام زنده بود و او را درک کرد باید یاریاش کند.» امام او را ستود و با خویش همراه کرد و او در کربلا جنگید و به شهادت رسید.
عقبه بن سمعان میگوید : هنگامی که از قصر بنی مقاتل گذشتیم و ساعتی را پیمودیم، خواب کوتاهی حسین (ع)را گرفت و پس از لحظهای بیدار شد و دوباره این جمله را بر زبان جاری کرد، فرمود: «انا لله و انا الیه راجعون و الحمد الله رب العالمین.» دوبار، سه بار آن را تکرار کرد. فرزند آن حضرت، علی بن حسین که بر اسبی سوار بود پیش آمده به پدر گفت: پدر جان، قربانت گردم چه سبب شد که کلمه استرجاع بر زبان جاری کردی؟ و بر ای چه الحمد الله گفتی؟
حسین (ع) فرمود: اسب سواری در پیش نمودار شد و گفت: این گروه همچنان پیش میروند و مرگ نیز به سویشان پیش میرود .من دانستم که آن پیک، جان ماست که خبر مرگ ما را میدهد.
علی بن حسین گفت: پد رجان! خدا هرگز برای شما بدی پیش نیاورد، مگر ما بر حق نیستیم؟
فرمود: چرا! سوگند بدان خدایی که بندگان به سویش بازگشت کنند، حق با ماست.
علی بن حسین گفت: پدر جان! در این صورت ما از مرگ باکی نداریم که بر حق بمیریم.
حسین فرمود: خدایت پاداشی نیک دهد بهترین پاداشی که فرزندی از پدر خویش بیند.
🔴 امام حسین و «زنا زاده» خواندن «عبیدالله و زیاد»!!
✍️ احمد حیدری 12/6/98
✅ در سالهای اخیر که بددهنی رواج گستردهای داشت، متأسفانه گاهی افراد بددهن در صدد توجیه کار ناپسند خود برآمده و در قرآن و سنت دنبال مواردی برای تأیید رویه غلط خود بودند از جمله افرادی به سخنان امام حسین متوسل شدند و مدعی گردیدند امام، عبیدالله و پدرش را «زنازاده» خوانده است(منصور ارضی مداح مشهور در یک برنامه تلویزیونی با عنوان «بدون تعارف» گفت: «چرا از من ایراد میگیرید باید از امام حسین ایراد بگیرید»(انصاف نیوز، کد خبر 40831))
✅ قرآن در سوره حجرات بسیاری از آداب اخلاقی- اجتماعی را به پیروانش یاد میدهد از جمله میفرماید: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد!... با القاب زشت و ناپسند يكديگر را ياد نكنيد، بسيار بد است كه بر كسى پس از ايمان، نام كفرآميز بگذاريد»(11حجرات) و وقتی در صفین یاران امام علی(ع) یاران معاویه را دشنام دادند و به القاب و اوصاف زشت یادکردند، امام علی خطاب به آنان فرمود: «من دوست ندارم شما بدزبان و دشنامگو باشید.»(نهج البلاغه، خطبه206)
✅ امام حسین پرورده شده چنین مکتب و پدری است و در رعایت آداب اخلاقی و اجتماعی از همه سزاوارتر. امام در روز عاشورا فرمود: «ألا و ان الدعيّ ابن الدعي قد ركز بين اثنتين؛ بين السلّة و الذلّة ...= آگاه باشید «دعیّ» فرزند «دعیّ» مرا بین دو امر مخیر کرده: پذیرش شمشیر و مرگ یا پذیرش ذلت و بیعت ...»(اثبات الوصیه/166). از آنجا که غالب ترجمهها «دعیّ» را به غلط «زنازاده» ترجمه کردهاند، این توهم و دستاویز حاصل شده که میتوان به دشمن و مخالف ناسزا گفت و او را با القاب بد، خواند.
✅ «دعیّ» به معنای «پسرخوانده» و «منسوب به غیر پدر» است. پیامبر هم قبل از بعثت، غلامش «زید» را پسر خود خواند و مردم به او «زید بن محمد» میگفتند تا این که آیه 4 سوره احزاب نازل شد: «وَ ما جَعَلَ أَدْعِياءَكُمْ أَبْناءَكُمْ ... ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ»[ادعیاء جمع «دعیّ» یعنی پسرخوانده است] و مسلمانان را موظف کرد افراد را به نام پدران واقعیشان بخوانند.
✅ افرادی هستند که به جهاتی پدر واقعی آنها معلوم نیست مثلا زیاد پدر عبیدالله چون مادرش اهل ارتباط با مردان بیگانه بود، چند نفر در او ادعا داشتند و او را فرزند خود میشمردند و او «دعیّ» منسوب به غیر پدر واقعیاش عبید شد(اخبارالطوال/219) چون پدر بودن عبید ثابت نبود از این رو بسیاری او را « زياد بن أبيه، زياد بن أمّه و زياد بن سمية» هم می خواندند(استیعاب 2/523) چون یکی از مدعیان پدری زیاد ابوسفیان بود که بعد از اسلام هم بر خلاف شرع دست برنداشت! معاویه در زمان خلافتش او را پسر ابوسفیان و برادر خود خواند! «مرجانه» زن زیاد هم بدکاره بود و افرادی با او همبستر شدند و بعد از آن به عبیدالله حامله شد لذا معلوم نبود پدر واقعی عبیدالله کدامین آنهاست و حتی دوستان عبیدالله از جمله یزید از منسوب کردن او به زیاد اباداشتند و او را نه به نام زیاد، بلکه به نام مادرش میشناختند و به او «ابن مرجانه» میگفتند(البدایة و النهایة 8/283) و امام حسین هم با توجه به این واقعیت، آن دو را «دعیّ» خواند ولی «ولد الزنا» ننامید و با وصف و لقب «زنازادگی» خطاب نکرد. عنوان«دعیّ» نه لقبی بد، بلکه بیانگر واقعیتی مکشوف نزد همگان بود و امام اعلام کرد عبیدالله فرزند زیاد که خودش و پدرش فرزند کسانی خوانده میشوند که پدران واقعیشان نیستند، مرا بین ... . وقتی خبر خودداری عبد الله بن عباس از بیعت با ابن زبیر به یزید رسید، یزید گمان کرد وفای به بیعت با وی ابن عباس را از بیعت با ابن زبیر بازداشته، از این رو به ابن عباس نامه تشکر نوشت و ابن عباس در جواب او، ضمن ردّ گمانش نوشت: هیچگاه مسلط کردن ابن مرجانه- دعیّ فرزند دعیّ(معروف و منسوب به غیر پدر فرزند معروف و منسوب به غیر پدر) را بر خاندانم فراموش نمیکنم.(انساب الاشراف 5/305) بنا بر این عبید الله و زیاد هر دو «دعیّ = منسوب به غیر پدر» بودند و امام این حقیقت و واقعیت آشکار که بر زبانها بود، را یادآوری کرد و قصد دشنام و بدزبانی نداشت.
#عاشورا (۱۱)
⁉️ هدف سیدالشهدا علیه السلام از #خروج چه بود؟؟
✅ إنّی ما خَرَجتُ اَشِراً و لا بَطِراً و لا مُفسِداً و لا ظالِماً، اِنَّما خَرَجتُ لِطَلَبِ الاصلاحِ فی اُمَّهِ جَدّی، اُریدُ اَن آمُرَ بِالمَعرُوفِ و اَنهی عَنِ المنکَرِ وَ اَسیرَ بِسیرهِ جَدّی وَ اَبی عَلیَّ بن اَبی طالبٍ.
〰〰〰〰〰〰〰
✍.. عمر بن سعد ، نامهای برای ابن زیاد نوشت که در آن آمده است::
بسم الله الرحمن الرحیم؛ اما بعد، وقتی به حسین رسیدم، فرستادهام را گسیل نمودم تا بپرسد که چرا آمده و چه میخواهد؟ او گفت: اهل این سرزمین به من نوشتند و نامهها فرستادند که به سویشان بیایم، من نیز چنین کردم. اگر نخواهند و از آنچه در نامههایشان بوده بازگردند، من نیز از آنها منصرف خواهم شد.
وقتی نامه را برای ابنزیاد خواندند او بیتی را خواند به این معنا::
❌ اینک که چنگال ما او را گرفته است، آرزوی نجات میکند که دیگر وقت گذشته است.
(تاریخ طبری ۳۱۱/۴)
در پاسخ عمر بن سعد، ابن زیاد نامهای به این مضمون نوشت:
❌ بسم الله الرحمن الرحیم؛ اما بعد، نامهات رسید ؛ آنچه گفته بودی، فهمیدم. پس جلوگیر حسین شو تا خود و اصحابش با #یزید #بیعت کنند.
اگر #پذیرفت، #آنوقت #نظر خود را میگوییم. والسلام
(همان)
________
....ابن زیاد به مردم خشونت زیاد روا میداشت و بر اساس گمان و تهمت آنها را میکشت. به این دلیل مردم از او میترسیدند و مطیع و فرمانبردار بودند؛ او مردم را در مسجد جامع کوفه جمع کرد تا با پول آنها را بفریبد.
سپس برای القای خطبه برخاست و گفت:
❌ ای مردم! شما آل ابوسفیان را آزمودید و آنها را به گونهای یافتید که دوست میداشتید. این امیرالمومنین #یزید است که او را به حُسن رفتار و نیکرویی میشناسید. در بین مردم نیکوکار و در جای خود بخشنده است. در زمان او راهها در امن است. در زمان پدرش #معاویه نیز اینگونه بود. این فرزندش یزید است که به مردم احترام گذاشته و آنها را از مال بینیاز میکند. او بر روزیِ شما، صدها و صدها اضافه کرد و به من دستور داد تا آن را برای شما زیاد کنم و شما را به سوی دشمناش حسین به جنگ ببرم. از او اطاعت کنید و به فرمانش گوش فرادهید.
(مقتل الحسین/مقرم/۲۳۹)
👈👈 عبیدالله بن زیاد لشکر پشت لشکر و سپاه پشت سپاه، مردان جنگی را به سوی کربلا میفرستاد و مردم را به خروج در برابر امام علیهالسلام وامیداشت و صدها و صدها به آنها میبخشید.
(ثورة الامام الحسين/هادي الفضلي/١٦)
در خیابانها ، کوچهها و دروازههای کوفه ندا دادند که هر کس در کوفه یافت شود و برای جنگ با حسین بیرون نرود، خونش ریخته خواهد شد.
مردی را به نزد ابن زیاد آوردند؛ از او پرسیدند:
اهل کجایی؟
گفت:
مردی از شام هستم ؛ به یکی از اهالی عراق بدهکار بودم ، آمدهام ادا کنم.
ابن زیاد گفت:
بکشیدش که در قتل او عبرتی است برای آنها که بیرون نمیروند!
او را کشتند!!
(ابصار العین فی انصار الحسین/محمد سماوی/۱۰)
👈👈 ... به همین ترتیب، ابن زیاد سواره و پیاده میفرستاد تا به ۰۰۰'۳۰ رسیدند.
(مقتل الحسین/امین/۹۴-۹۵ ؛ مقتل الحسین/مقرم/ ۲۴۱ ؛ تاریخ طبری ۳۱۰/۴)
طبق روایت امام صادق علیه السلام بقیه لشکریان اموی بعد از واقعه کربلا به مدت ۱ سال در حالت آماده باش به سر میبردند.
(مقتل الحسین/کاشف الغاء ۱۴)
#نامه_ابنزیاد_به_عمرسعد
ابن زیاد در ۶ محرم نامهای برای عمر سعد به این مضمون نوشت::
❌ اما بعد ، من کمبودی در پیاده و سوارهء تو باقی نگذاشتم. نگاه کن که من صبح و شام نمیکنم مگر اینکه همان صبح و شام اخبار تو به من برسد.
(همان)
〰〰〰〰〰〰〰
پ.ن::
شرح علامه مجلسی را بخوانید:
فخر شیعه، علامه مجلسی درباره علت #خروج سیدالشهدا علیه السلام شرحی دارد که بخشهایی از آن اینچنین است:
✅ ...ظاهر قضیه این گونه است که حتی اگر سیدالشهدا علیه السلام بیعت آنها را میپذیرفت باز هم به هر بهانهای حضرت را میکشتند،
و عرض بیعت بدان جهت بود که میدانستند آن حضرت آن را نمیپذیرند.
آیا مروان قبل از عرض بیعت بر حضرت به والی مدینه نگفت که او را به قتل برسان؟؟!
و آیا عبیدالله نگفت او تسلیم ما شود تا هر نظری دربارهء او داشتیم اجرا کنیم؟؟!
آیا نمیبینی که چگونه به مسلم بن عقیل امان دادند سپس او را به شهادت رساندند؟؟!
(بحار ج۴۵ص۹۸)
___________
⬇️ اگر بنای این جماعت پلید، #تنها اخذ بیعت بود ، دیگر کشتن حضرت علیاصغر ، نعل تازه به اسبها زدن ، آتش زدن خیام و ....
بیمعنا بود؟
این جماعت رجاله به دنبال فرصتی بودند تا هرگونه آثار اهل بیت علیهم السلام را محو و نابود کنند.
امام حسین علیه السلام با علم به این موضوع و علم به شهادت خود ، و علم به پیمان شکنی کوفیان،
به جهت اتمام حجت با مردمان و انجام وظیفه امامت ، امتحان خلایق و
حفظ جان مبارک خود و خانواده خود ، #خائفاً مکه و مدینه را ترک فرمودند.
✔️ادامه دارد....
@borrhan
حماسه حسینی در بیان شهید مطهری(13)
مجموعهآثاراستادشهيدمطهرى، ج17، ص: 424
جبرگرایی اموی!
در جوامعى كه مردم افكار مذهبى دارند، وقتى حکومت جبّار مىخواهد خودش را توجيه كند، جبرگرا مىشود يعنى همه چيز را مستند به خدا مىكند: "كار خدا بود كه اينجور شد، اگر مصلحت نبود كه اينجور نمىشد، خدا خودش نمىگذاشت كه اينجور بشود". منطق جبرگرايى؛ منطق ابن زياد است كه وقتى با زينب (سلام اللَّه عليها) مواجه مىشود فوراً مسأله خدا را طرح مىكند كه: «الْحَمْدُ للَّهِ الَّذى فَضَحَكُمْ وَ قَتَلَكُمْ وَ اكْذَبَ احْدو ثَتَكُمْ= خدا را شكر، اين خدا بود كه شما را كشت، عجب فتنهاى براى مسلمين درست كرده بوديد، شكر خدا را كه شما را كشت، شكر خدا را كه شما را رسوا كرد».
در منطق او هركس كبه ظاهر شكست بخورد، رسوا است؛ اگر به حق بود كه غالب مىشد. «وَ اكْذَبَ احْدو ثَتَكُمْ» مغلوب شدن شما دليل دروغ بودن حرفتان است.
زينب چه گفت؟ گفت: «الْحَمْدُ للَّهِ الَّذى اكْرَمَنا بِنَبِيِّهِ= خدا را شكر كه ما را گرامى داشت كه پيغمبر را از ميان ما قرار داد و ما از خاندان پيغمبر هستيم»، «انَّما يَفْضَحُ الْفاسِقُ وَ يَكْذِبُ الْفاجِرُ وَ هُوَ غَيْرُنا وَ الْحَمْدُ للَّهِ= معيار رسوايى نه شکست ظاهری و مغلوبیت که چيز ديگرى است. رسوا آن كسى است كه ظلم و ستم مىكند؛ رسوا آن كسى است كه از حق منحرف مىشود. اينطور نيست كه اگر كسى كشته شد، پس حرفش دروغ بوده است. معيار دروغ و راست بودن، خود انسان است، ايده انسان است، حرف و عمل انسان است. حسينِ من كشته هم بشود راست گفته، زنده هم بماند راست گفته. تو كشته هم بشوى دروغگو هستى، زنده هم بمانى دروغگو هستى.
بعد به شدت به او حمله کرد. جملهاى گفت كه جگر ابن زياد آتش گرفت، گفت: «... يَابْنَ مَرْجانَة!» (مرجانه مادر ابن زياد بود. نمىخواهد كسى اسم مادرش را بياورد، چون مادرش زن بدنامى بود) اى پسر مرجانه، آن زن بدنام! رسوايى بايد از پسر مرجانه باشد. اينجا بود كه ابن زياد درماند و چنان مملوّ از خشم شد كه گفت جلّاد را بگوييد بيايد گردن اين زن را بزند...
بعد على بن حسين را بر او عرضه كردند. فرعون وار صدا زد: «مَنْ انْتَ؟» (باز منطق جبرگرايى را ببينيد) تو كى هستى؟ فرمود: «ا نَا عَلِىُّ بْنُ الْحُسَيْنِ= من على بن حسين هستم». گفت: «ا لَيْسَ قَدْ قَتَلَ اللَّهُ عَلِىَّ بْنَ الْحُسَيْنِ؟= مگر على بن حسين را خدا در كربلا نكشت؟» فرمود: من برادرى داشتم، نام او هم على بود و مردم در كربلا او را كشتند. گفت: خير، خدا كشت. فرمود: البته كه قبض روح همه مردم به دست خداست، اما او را مردم كشتند. ابن زیاد گفت: «عَلىٌّ وَ عَلىٌّ» يعنى چه؟! پدر تو اسم همه بچه هايش را على گذاشته بود، اسم تو را هم على گذاشته، اسم ديگرى نبود كه بگذارد؟ فرمود: پدر من به پدرش ارادت داشت؛ او دوست داشت كه اسم پسرانش را به نام پدرش بگذارد. يعنى اين تو هستى كه بايد از پدرت «زياد» ننگ داشته باشى.
ابن زياد انتظار داشت كه على بن حسين عليه السلام اصلًا حرف نزند. از نظر او يك اسير بايد حرف نزند و وقتى به او مىگويد اين كار خدا بود، بايد بگويد بله كار خدا بود، مقدّر چنين بود، نمىشد كه اينطور نشود، و اين طور حرفها. وقتى ديد كه على بن حسين عليه السلام، يك اسير، اينچنين حرف مىزند، گفت: «وَ لَكَ جُرْأَةٌ لِجَوابى= شما هنوز جان داريد، هنوز نفس داريد، هنوز در مقابل من حرف مىزنيد؛ جلّاد بيا گردن اين را بزن». [گردن زدن، حبس، حصر، لب دوختن و نان بریدن؛ شیوه ثابت جبّاریّت]
🔻حمله اشرف افغان در اواخر دوران صفوي به اصفهان معروف است. میگویند كه بعد نادر آمد و مردم افاغنه را قلعوقمع كرد. نادر كنار ميدان جنگ ايستاده بود، ديد جواني خيلي خوب ميجنگد. صدایش زد و گفت: تو اهل كجايي؟ جوان گفت: اهل اصفهان. نادر پرسید: تو زماني كه افغانها به اصفهان حمله کردند و جان و مال و ناموس مردم را در معرض تاخت و تاز قرار دادند كجا بودي؟ جوان جواب داد: جناب نادر من بودم، اما تو نبودي. شكلدادن به اعتقاد و شكلدادن به ايثار مردم، رهبري پيغمبر نقش داشت. اين مردم همان عربهاي جاهلي بودند با همان ارزشها.
🔻پيغمبر وقتي آمد برای آنها الگو شد. نگاه به خود پيغمبر كردند. گفتار و رفتار پيغمبر آنها را راهنمايي كرد و اوج گرفتند. اما مشكل اين است كه بعد از پيغمبر كساني كه آمدند ديگر برای اینها در این مسیر الگو نبودند. کسانی که بعد از پیغمبر آمدند براي نشاندادن راه خدا الگو نشدند. این مردم همان مردم بودند، اما پيغمبر نبود. اين مردم تغيير كردند. اين مردم بايد كسي بالاي سرشان باشد؛ به بالادستها نگاه ميكنند و از آنها ميآموزند.
🔻اعراب جاهلی از پيغمبر آموختند و شخصیتی پیدا کردند و تا سالهاي سال از ثمره پیغمبر بهره بردند. اما بعد از پيغمبر همه چيز درست بود، قرآن بود، اما پيغمبر نبود. ابن ابی الحديد معتزلی نقل ميكند که همراه خليفه دوم سفری به دمشق رفتيم. آنجا خليفه رو كرد به ابنعباس و گفت: ابنعباس، اين پسرعمویت هنوز در فكر خلافت است (حضرت عليعلیه السلام را ميگفت)؟ ابنعباس ناراحت شد و پرسید مگر علی از تو چه چیز کمتر دارد؟ چرا در فکر خلافت نباشد؟ خلیفه گفت: نه اين را نميخواهم بگویم. هنوز علي ابن ابي طالب فكر ميكند كه میتواند بر اين مردم خلافت كند؟
🔻این ماجرا را ابن ابی الحديد نقل ميكند و سندش هم معتبر است. حال منظورش از نقل این ماجرا چیست؟
🔻میخواهد بگوید وقتي فاصله بین رهبري پیغمبر و خلیفه اول و دوم پیدا شد، یعنی بعد از پيغمبر مردم با رهبری خلیفه اول و دوم تغيير كردند لذا دیگر علي ابن ابي طالب در بين مردم جايي براي حكومتكردن و رهبری ندارد. جبرئيل هم از آسمان بياید، نميتواند كاري كند.
🔻25 سال به شيوهای غير از شیوه پيغمبر عمل شد و 25 سال كساني مغاير پيغمبر بر مردم مسلط بودند. حالا من با اينها چه كنم؟ همه خلافتها نصب بود، یعنی در زمان پيغمبر غلط و خلاف بود و نميشد خلیفه را نصب کرد. اما پس از پیغمبر خلیفه دوم منصوب خلیفه بود و خلیفه دوم تعیین خلیفه سوم را به شورا واگذار کرد. اما درباره اميرالمؤمنين مردم ريختند در خانه ایشان و با هياهو بیرون آوردنشان و گفتند ديگر بس است و بايد برای خلافت بيايی.
🔻مردم حضرت علی را آوردند، پنج سال هم ایشان خليفه بود. در اين پنج سال چه اتفاقاتي افتاد. اين مردم، مردم زمان پیغمبر نبودند. اين مردم برخلاف روش پيغمبر تربيت شده بودند و لذا مسلمانها اين زمينه را دارند که در هر زماني اگر حركت صحيح، رهبر آنها باشد، آن هم رهبرانی که در يك مسير درست حرکت میکنند و همه پشت سر هم رهبری را به دست میگیرند، این رهبری نتیجه ميدهد. اما اگر خللي وارد شود، آن اثر تربيتي سوء كار خودش را ميكند و کار به جايي ميرسد كه عاقبت شخصی مثل زبير نتیجه آن تربیت سوء است.
🔻انصاف خصلت خوبی است و اميرالمؤمنين هم آدم منصفي است. انصاف اين است كه آدم در دشمنش هم صفات مثبت او را ببيند. ما عادت کردهایم اگر با يكي بد شديم، ديگر به او فحش و ناسزا و... میدهیم.
🔻علي علیه السلام اينگونه نبود. زبير مشغول جنگ با علي علیه السلام بود. طلحه چند بار رفت سراغش که با او صحبت كند و حديث بگوید، اما فايدهاي نداشت. زبير كسي بود كه در تمام جنگها همراه پيغمبر بوده است و وقتي بعد از پيغمبرصلی الله علیه و آله به خانه حضرت زهراسلام الله علیها حمله ميكنند، با شمشير بيرون ميآيد و دفاع ميكند. او در دورههاي مختلف طرفدار علي ابن ابي طالب است. در شوراي عثماني به علي ابن ابي طالب رأی ميدهد. بعد اين زبير با علي ابن ابي طالب میجنگد.
🔻اميرالمؤنين زبیر را دید که علیه او میجنگد. زبیر گفت من اشتباه كردم و از جنگ كنار كشيد و رفت. پسرش، عبدالله، خيلي او را شماطت كرد، اما زبیر کنار رفت.
🔻زبیر رفت كنار چشمهاي نشست. كسي او را ديد كه آنجا نشسته است، گفت دشمن علي ابن ابي طالبی؟
🔻سر زبیر را بريد و شمشيرش و سرش را خدمت اميرالمؤمنين آورد. علي ابن ابي طالب تا چشمش به اين شمشير و اين سر افتاد، شروع به گريهكردن كرد. شمشير را جلوي چشمش گرفته بود و مدام بالا و پايين ميآورد و ميگفت اين شمشير چقدر همّ و غم از چهره پيغمبر زدوده است. زبیر دشمن است، اما علی علیه السلام خوشحالي نكرد، گريه كرد. آنچه باعث شد كه زبير به اين سو كشش پيدا كند، جز تربيت غلط رهبران نبود.
#بخش2
@alaviboroujerdi
🔹〰 🌀⚜ 📆 ⚜🌀 〰🔹
📅 - ۲۲ ذی الحجه سالروز شهادت ميثم تمار سلام الله علیه در سال ۶۰ ه . ق به دستور ابن زياد لعنت الله علیه در كوفه ۱۰ روز پیش از ورود #امام_حسين عليه السلام به كربلا
📝 - چون عبيدالله بن زياد به كوفه آمد ، مُعرّف را طلبيد و احوال ميثم را پرسيد . معرّف گفت : او به حج 🕋 رفته است ، اما عبیدالله گفت : اگر او را برای من نياوردى ترا به قتل مى رسانم ، معرّف مهلت خواست و به استقبال ميثم به قادسيه رفت و در آنجا ماند تا ميثم برگشت همان موقع او را گرفت و نزد ابن زياد آورد . زمانی كه میثم داخل مجلس عبیدالله شد حاضران گفتند : او مقرب ترين مردم نزد على عليه السلام بود .
عبيدالله به میثم گفت : از على بيزارى بجوى
ميثم فرمود : اگر نكنم چه خواهى كرد ؟
گفت : بخدا سوگند ترا به قتل مى رسانم
ميثم فرمود : مولاى من به من خبر داده كه تو مرا بر در خانه عمرو بن الحريث بر دار خواهى كشيد و به قتل خواهى رسانيد .
عبيدالله امر كرد ميثم را به زندان ببرند ، ميثم در زندان به مختار گفت : تو آزاد خواهى شد ولى مرا اين مرد خواهد كشت . مختار را بيرون بردند كه بكشند اما قاصدى از جانب يزيد 🔥 لعنت الله علیه آمد كه مختار را رها كند .
عبیدالله ، ميثم را بر در خانه عمروبن الحريث بر دار كشيد . ميثم شروع كرد بر سر دار ، فضائل اهل بيت را بيان کردن و در لعن بنى اميه و آنچه واقع خواهد شد و از انقراض بنى اميه سخن گفتن تا اينكه به ابن زياد خبر رساندند كه اين مرد شما را رسوا كرد ، آن ملعون امر كرد دهان او را لجام و افسار زدند تا نتواند سخن بگويد .
روز سوم ملعونى آمد و حربه 🔪 در دست گرفت و به میثم گفت : به خدا اين حربه را به تو خواهم زد با آنكه مى دانم روزها روزه هستى و شبها به عبادت حق مشغولى ‼️ . حربه را بر ميثم زد ، از بيني میثم خود روان شد و بر محاسن و سينه مباركش جارى گرديد و سرانجام روح مقدسش به عالم بقا پرواز نمود .
شبی ۷ نفر از خرما فروشان مخفيانه آمدند و ميثم را بردند و در كنار نهرى دفن نمودند و آب بر روى او افكندند تا ندانند كه قبر ميثم در كجاست سپس مأمورين هر چه تفحّص كردند قبر وی را نيافتند .
📘 : حوادث الايام ( گاه شمار تاریخ شیعه ) ، سيد مهدى مرعشى نجفى
#تقویم_شیعه
goo.gl/OwHWBB
🅾 نگاه مدافعانه و غیر شهادتطلبانه به واقعه کربلا در اوایل دوره صفویه
بر اساس نسخه خطی انیس المؤمنین، محمد بن اسحاق حمَوی [از شاگردان محقق کرکی]
---------------------------------------------
حموی در انیس المؤمنین به بیان مختصری از احوالات اهل بیت علیهم السلام میپردازد. در فصل امام حسین علیه السلام و بیان چگونگی شهادت حضرت مینویسد کوفیان نامههای فراوان به امام حسین علیه السلام نوشتند و ایشان را دعوت به کوفه کردند امام هم هشتم یا نهم ذی الحجه از مکه به سمت کوفه عازم شدند، در میان راه خبر شهادت مسلم سفیر خود به کوفه را شنیدند و در نزدیکی کوفه بودند که لشکر حُر بن یزید ریاحی ظاهر گشت.
◀حر به حضرت عرض کرد که چرا به سمت کوفه آمدهاید؟ حضرت هم دستور دادند خورجینی را آوردند که نامههای اهل کوفه در آن بود و حضرت فرمودند من به درخواست اهل دیار شما به سمت کوفه عازم شدم و اکنون که ایشان قصد پیروی از سنت پیامبر را ندارد به سمت مکه برمیگردیم.
حُر گفت ابن زیاد مرا مأمور کرده تا شما را در کوفه به نزد او ببرم. مدتی بین حُر و حضرت گفتگو شد و در نهایت قرار بر این شد که حضرت به سمت مکه برنگردند و در عوض حر نیز از بردن حضرت به کوفه و نزد ابن زیاد منصرف شود.
حر تصمیم حضرت را به ابن زیاد مکاتبه کرد، ابن زیاد به او نوشت فعلا حضرت را به یک جای بیآب و حصار ببرد تا بعد تصمیم بگیرد که باید چه کند. حضرت بر سرزمین کربلا فرود آمدند و این در دوم محرم بود، سپس سپاه عمر سعد نیز از کوفه به سمت کربلا آمد.
◀عمر سعد به افراد لشکرش گفت بروند و از حضرت بپرسند که چرا به سمت کوفه آمده است، ولی احدی از لشکریان حاضر به این سؤال نشدند زیرا که خود نامه به حضرت نوشته بودند و ایشان را به کوفه خوانده بودند؛ تا اینکه شخصی نزد حضرت رفته و این سؤال را پرسید.
◀حضرت در جواب فرمودند اهالی شهر شما به من نامهها نوشتند و مرا به اینجا خواندند، اکنون که از حق منحرف گشتهاند و پیرو ما نیستند بگذارید تا ما به دیار خود برگردیم.
عمر سعد این خواسته حضرت را به ابن زیاد نوشت، ابن زیاد نیز پاسخ داد فعلا بیعت یزید را بر حضرت عرضه کنند تا بعدا تصمیم بگیرم. در همان ساعت نامهای دیگر رسید که میان حضرت و آب فرات حایل شو و نگذار حسین علیه السلام و اصحابش قطرهای آب بنوشند.
سپس گفتگویی بین عمر سعد و فرستاده حضرت انجام شد که حضرت فرمودند ما به جایی که از آنجا آمدیم برمیگردیم و مانند سایر مردمان عمل میکنیم.
◀عمر سعد این را به ابن زیاد مکاتبه کرد که حضرت میخواهد به مکه برگردد و مانند سایر مردم عمل کند. ابن زیاد چون نامه را خواند گفت این نامه ناصح مشفق است، شمر بن ذی الجوشن برخاست و به ابن زیاد گفت که این سخن را قبول نکن که در اینصورت تو بر ضعف خواهی بود. حسین بن علی به دیار تو وارد شده و باید بیعت کند و او را مهلت نده.
ابن زیاد نیز نامهای به عمر سعد نوشت که من تو را برای کشتن حسین بن علی فرستادهام نه همت بر سلامتی او.
و به عمر سعد دستور میدهد که یا حسین بن علی و یارانش بیعت میکنند و به کوفه نزد ما میآیند یا ایشان را بکش، و اگر چنین نکنی سرداری لشکر از آنِ شمر خواهد بود.
و چنین بود که عمر سعد لعین برای طمع دنیا جنگ را آغاز کرد.
◀[این گزارش را میتوانید در نسخه خطی انیس المؤمنین، صص۵۴الی۵۷؛ به شماره نسخه ۱۲۴۷/۱ کتابخانه مجلس ببینید]
محقق کرکی بر این کتاب شاگرد خود تقریظی نوشتهاند. بنگرید به فنخا، ج۵، ص۳۳۲.
-----------------------------------------
◀نگاه غلیظتر این دیدگاه را میتوانید در بیانات مرحوم آیت الله بهجت ببینید؛
ایشان میفرمایند حضرت برای اینکه جنگ رخ ندهد به یکی از این دو کار راضی شدند:
۱. به سمت ثغور بروند.
۲. با یزید بیعت بکنند.
ولی شمر مانع از پذیرش این دو شد و ابن زیاد را از قبول این دو کار نهی کرده و به جنگ تشویق کرد.
مطلب آیت الله بهجت را به نقل از کتاب رحمت واسعه، ص۹۷، در لینک زیر ببینید.
⬇
t.me/ehya_nosakh/101
◀ارائه نظاممند و جامع این دیدگاه را میتوان در کتب السید علي السید جمال أشرف الحسیني دید.
تحقیق پیرامون نوع نگاه به واقعه کربلا در نسخ مخطوط باقیمانده و ارائه تحقیقی پیرامون تاریخ ورود نگاه انقلابی به عاشورا میتواند بسیار مفید و راهگشا باشد.
*تذکر: مطلب فوق صرفا یک گزارش تاریخی و بیان یک دیدگاه درباره چگونگی شهادت امام حسین علیه السلام است و ما داوری درباره آن انجام نمیدهیم.
@ehya_nosakh
🅾 نگاه مدافعانه و غیر شهادتطلبانه به واقعه کربلا در اوایل دوره صفویه
بر اساس نسخه خطی انیس المؤمنین، محمد بن اسحاق حمَوی [از شاگردان محقق کرکی]
---------------------------------------------
حموی در انیس المؤمنین به بیان مختصری از احوالات اهل بیت علیهم السلام میپردازد. در فصل امام حسین علیه السلام و بیان چگونگی شهادت حضرت مینویسد کوفیان نامههای فراوان به امام حسین علیه السلام نوشتند و ایشان را دعوت به کوفه کردند امام هم هشتم یا نهم ذی الحجه از مکه به سمت کوفه عازم شدند، در میان راه خبر شهادت مسلم سفیر خود به کوفه را شنیدند و در نزدیکی کوفه بودند که لشکر حُر بن یزید ریاحی ظاهر گشت.
◀حر به حضرت عرض کرد که چرا به سمت کوفه آمدهاید؟ حضرت هم دستور دادند خورجینی را آوردند که نامههای اهل کوفه در آن بود و حضرت فرمودند من به درخواست اهل دیار شما به سمت کوفه عازم شدم و اکنون که ایشان قصد پیروی از سنت پیامبر را ندارد به سمت مکه برمیگردیم.
حُر گفت ابن زیاد مرا مأمور کرده تا شما را در کوفه به نزد او ببرم. مدتی بین حُر و حضرت گفتگو شد و در نهایت قرار بر این شد که حضرت به سمت مکه برنگردند و در عوض حر نیز از بردن حضرت به کوفه و نزد ابن زیاد منصرف شود.
حر تصمیم حضرت را به ابن زیاد مکاتبه کرد، ابن زیاد به او نوشت فعلا حضرت را به یک جای بیآب و حصار ببرد تا بعد تصمیم بگیرد که باید چه کند. حضرت بر سرزمین کربلا فرود آمدند و این در دوم محرم بود، سپس سپاه عمر سعد نیز از کوفه به سمت کربلا آمد.
◀عمر سعد به افراد لشکرش گفت بروند و از حضرت بپرسند که چرا به سمت کوفه آمده است، ولی احدی از لشکریان حاضر به این سؤال نشدند زیرا که خود نامه به حضرت نوشته بودند و ایشان را به کوفه خوانده بودند؛ تا اینکه شخصی نزد حضرت رفته و این سؤال را پرسید.
◀حضرت در جواب فرمودند اهالی شهر شما به من نامهها نوشتند و مرا به اینجا خواندند، اکنون که از حق منحرف گشتهاند و پیرو ما نیستند بگذارید تا ما به دیار خود برگردیم.
عمر سعد این خواسته حضرت را به ابن زیاد نوشت، ابن زیاد نیز پاسخ داد فعلا بیعت یزید را بر حضرت عرضه کنند تا بعدا تصمیم بگیرم. در همان ساعت نامهای دیگر رسید که میان حضرت و آب فرات حایل شو و نگذار حسین علیه السلام و اصحابش قطرهای آب بنوشند.
سپس گفتگویی بین عمر سعد و فرستاده حضرت انجام شد که حضرت فرمودند ما به جایی که از آنجا آمدیم برمیگردیم و مانند سایر مردمان عمل میکنیم.
◀عمر سعد این را به ابن زیاد مکاتبه کرد که حضرت میخواهد به مکه برگردد و مانند سایر مردم عمل کند. ابن زیاد چون نامه را خواند گفت این نامه ناصح مشفق است، شمر بن ذی الجوشن برخاست و به ابن زیاد گفت که این سخن را قبول نکن که در اینصورت تو بر ضعف خواهی بود. حسین بن علی به دیار تو وارد شده و باید بیعت کند و او را مهلت نده.
ابن زیاد نیز نامهای به عمر سعد نوشت که من تو را برای کشتن حسین بن علی فرستادهام نه همت بر سلامتی او.
و به عمر سعد دستور میدهد که یا حسین بن علی و یارانش بیعت میکنند و به کوفه نزد ما میآیند یا ایشان را بکش، و اگر چنین نکنی سرداری لشکر از آنِ شمر خواهد بود.
و چنین بود که عمر سعد لعین برای طمع دنیا جنگ را آغاز کرد.
◀[این گزارش را میتوانید در نسخه خطی انیس المؤمنین، صص۵۴الی۵۷؛ به شماره نسخه ۱۲۴۷/۱ کتابخانه مجلس ببینید]
محقق کرکی بر این کتاب شاگرد خود تقریظی نوشتهاند. بنگرید به فنخا، ج۵، ص۳۳۲.
-----------------------------------------
◀نگاه غلیظتر این دیدگاه را میتوانید در بیانات مرحوم آیت الله بهجت ببینید؛
ایشان میفرمایند حضرت برای اینکه جنگ رخ ندهد به یکی از این دو کار راضی شدند:
۱. به سمت ثغور بروند.
۲. با یزید بیعت بکنند.
ولی شمر مانع از پذیرش این دو شد و ابن زیاد را از قبول این دو کار نهی کرده و به جنگ تشویق کرد.
مطلب آیت الله بهجت را به نقل از کتاب رحمت واسعه، ص۹۷، در لینک زیر ببینید.
⬇
t.me/ehya_nosakh/101
◀ارائه نظاممند و جامع این دیدگاه را میتوان در کتب السید علي السید جمال أشرف الحسیني دید.
تحقیق پیرامون نوع نگاه به واقعه کربلا در نسخ مخطوط باقیمانده و ارائه تحقیقی پیرامون تاریخ ورود نگاه انقلابی به عاشورا میتواند بسیار مفید و راهگشا باشد.
*تذکر: مطلب فوق صرفا یک گزارش تاریخی و بیان یک دیدگاه درباره چگونگی شهادت امام حسین علیه السلام است و ما داوری درباره آن انجام نمیدهیم.
@ehya_nosakh
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com