Forwarded From حیات طیبه
Forwarded From حیات طیبه
Forwarded From حیات طیبه
🌺 مالک بن انس از شاگردان امام #صادق علیه‌السلام و رئیس فرقه مالکی می‌گوید: «مدتی خدمت #جعفر بن محمد مشرف می‏شدم. آن حضرت اهل# مزاح بود و همواره تبسم ملايمی بر لب‌هايش نقش می‏بست. هنگامی كه در محضر او نامی از #رسول خدا صلّی‌اللّه عليه وآله برده می‏شد، رنگش به سبزی و سپس به زردی می‏گراييد. در مدتی كه به خانه آن حضرت رفت و آمد داشتم، او را خارج از سه حال نديدم؛ يا نماز می‏خواند يا روزه بود و يا به #قرائت قرآن اشتغال داشت و هرگز بدون وضو از حضرت‏ #رسول صلّی‌اللّه عليه وآله نقل حديث نمی‏فرمود و سخنی به گزاف نمی‏گفت. ايشان از آن دسته از علمای زاهدی بود كه ترس از خدا سراسر وجودش را فرا گرفته بود. هرگز به خدمت او شرفياب نشدم؛ جز اين كه زيراندازش را از زير پای خود برمی‏داشت و زير پای من می‏گذاشت.» (قاضی نورالله شوشتری، احقاق‌الحق، ج‏33، ص 817)
@hayatetaiebe
Forwarded From دكتر هادى انصارى
در شهر #بسطام جنب قبر بایزید بسطامى، بقعه‌اى بسیار معروف به نام #بقعهٔ امام‌زاده محمد (ع) وجود دارد که بنا به روایتى، محل دفن فرزند امام #صادق (ع) یا نوه او است.
بقعهٔ‌ اما‌م‌زاده محمد شبیه گنبدى است که در فاصله ۱۵ کیلومترى سمت شمال آن ساخته شده و تقریباً قرینهٔ یکدیگرند.

گنبد سمت شمال آن، به نام گنبد
#غازان‌خان معروف است و بناى آن را به غازان‌خان مغول (۷۰۳-۶۷۰) نسبت مى‌دهند. غازان‌خان دو گنبد را بر سر #قبر امام‌زاده محمد (ع) و آرامگاه #بایزید بنا کرد.

در میان دو گنبد فوق‌الذکر، ایوانى است که به نام ایوان غازان‌خان نامیده مى‌شود. در داخل ایوان مذکور چیزى نیست و سطح آن نیز کوچک و بن‌بست است. بر روى ایوان گچبرى‌هایى دیده مى‌شود. ساختمان آن تقریباً متناسب و با اسلوب صحیح معمارى ساخته شده است.
در اين كليپ راز اين گچ برى ها و آيات قرآنى و ظرافت و توجه معماران #شيعه براى تولًى خود را نشان مى دهد كه با چه ترفندى ، از رقم ١١٠ و يا حلقه هاى پنج گانه و جز اينها در اثبات ولايت امامان ع بهره گرفته اند.


_______________
@drhadiansarii
امام #صادق

اسامی
#فرشتگان ی که به #آدم نبی صلوات الله و سلام الله علیهم #سجده کردند

#ترکی
Forwarded From unknown
⚫️ #فاطمه س رکن #علی ع

🔷حضرت امام #صادق علیه السّلام از طریق امام #باقر علیه السّلام از #جابر_بن_عبداللَّه انصاری نقل می کند که او می گوید:

✅ «شنیدم #پیامبر_خدا صلی اللَّه علیه و آله سه روز پیش از وفاتش به #علی علیه السّلام می فرمودند:
سلام بر تو ای پدر دو ریحانه من! من دو فرزندم #حسن و #حسین علیهم السّلام را به تو سفارش می کنم. به زودی دو رکن اساسی تو دنیا را ترک می کنند، آنگاه خداوند جانشین و خلیفه من است برای تو.
☑️ #جابر می گوید: چون #پیامبر_خدا صلی اللَّه علیه و آله وفات کرد، #امیرالمؤمنین فرمود:
◀️ این یکی از رکنهای من که #رسول_خدا خبر داده بود و پس از شهادت #فاطمه علیها السلام نیز گفت: این هم رکن دوم من که #رسول گرامی اسلام به آن خبر کرده بودند.

(مرحوم مجلسی، بحارالانوار، ج 43، ص 173، ح 14)
@ali_is_right
سه صفحه اول از #نسخه خطی «#مجالس_العشاق»

تالیف :
منسوب به سلطان حسین #بایقرا (‏ ۸۴۲ - ‏۹۱۱ق.‏ ) به نوشته #استوری؛
به نقل از #بابرنامه تالیف میرکمال‌الدین حسین بن مولانا شهاب طبسی #گازرگاهی.

این کتاب دارای ۷۷ «مجلس» است و در هر مجلس سرگذشت یک تن از عرفا یا شعرا یا علما یا پادشاهان و امامان آمده. مجلس اول امام #صادق (صلوات الله و سلام الله علیهم) و مجلس آخر سرگذشت (با عنوان مولف کتاب) است


در شرح احوال و بیانات یا
#تراجم احوال اکابر اولیا و #عرفا و مشایخ #صوفیه


👇👇
Forwarded From دكتر هادى انصارى
در كنار #حجر _اسماعيل🔹

یکی از نقاطی که در اطراف خانه خدا از فضیلت بیشتری برخوردار است محدوده‌ای به نام حجر اسماعیل، فضایی بین رکن عراقی و رکن غربی میان کعبه است که زیر آن محل دفن حضرت #هاجر بود و امروزه به حالت نیم دایره مشخص است و زائران در زمان #طواف آن را نیز طواف می‌کنند و نمی‌توانند وارد این نیم دایره و محدوده شوند.

حجر اسماعیل به عقیده مسلمانان، یادگار زمان حضرت #ابراهیم و اسماعیل (ع) و هاجر و محل دفن آن بانوی بزرگوار است.
بعد از فوت حضرت هاجر و دفن ایشان در این مکان به خاطر این که مردم روی قبر او پا می‌گذاشتند حضرت اسماعیل به احترام قبر مادر دیواره‌ای را برروی قبر بنا کرد تا این که مردم از فاصله دورتری نسبت به خانه خدا، طواف کنند و روی #قبر مادرش پا نگذارند.
نقل‌های تاریخی تاریخ‌نگاران مسلمان، حکایت از آن دارد که اسماعیل و مادرش هاجر در همین بخش زندگی می‌کردند. از امام #صادق (ع) نقل شده است که "حجر، خانه اسماعیل و محل دفن هاجر و اسماعیل (ع) است.

در باره تعداد
#انبیاء الهی که در اطراف خانه کعبه مدفون هستند، شاید نتوان به طور دقیق اظهار نظر کرد، چون چیزی به طور دقیق ذکر نشده است، اما به عنوان مثال براساس روایتی در
Forwarded From دكتر هادى انصارى
در تشرفم به اعتاب مقدسه #عراق ، توفيق زبارت مسجد كوفه ، مزار حضرت #مسلم ع ، و #هانى بن عروه ، و محراب جايگاه نماز #أمير المومنين ع در مسجد كوفه ، و نماز در برخى مقام هاى مسجد #كوفه ، به زبارت مسجد سهله شتافتم و پس از اداى نماز مغرب و عشاظ و زيارت مقام حضرت ولى عصر ، و نماز درمقام امام #صادق ع ، به ديدار توليت مسجد #سهله جناب عمدة السادات سيد مُضَر عليخان رفته و قطعه اى از فرش دستبافت حرم مطهر #رضوى را تقديم حضورش نمودم. و افطار را با وى صرف نموديم.


__________
@drhadiansarii
لمي : احكي معو من جوالي ...بسم الله راح ادق الرقم ..
لمي : الو معي غريب..
غريب : اي بس مين معي ؟!
لمي : انا اختي ل سجي ..
غريب : تفضلي ...سامعك ...
لمي : مابعرف كيف بدي بلش احكيلك ..بصراحة سجي ..عم بتمر بظروف صعبي ..وهي بحاجتك ..
غريب: ... 😔
لمي : أبي عاقبها لسجي ..واخد منها تلفون ومنعها من الجامعة بس هلاء رجع سمحلها ..وهية حابة تشوفك ضروري ....وتحكيك .
غريب : اي نطرتها اول يومين ما عم شوفها .. وماحبت دقلها بعد ما امك ردت علي اهلي بإن هي محكي فيها من قرايب لالكن
...
لمي : مافيها تتواصل معك وحبيت اوضح ليك الصورة ..
غريب : اي فهمت كل شي ..بدون ما تكفي ...فيني اطلب منك شي ..فيكي تخبريها اني راح شوفها بكرا ..
لمي : اي هية عندها دوام بس ماراح اقدر خبرها لانو ما عم نتواصل.. وبالاخص انو ما معها تلفون ...
غريب : ما تعتلي هم ... انا راح اتصرف ...
....
((مذكرات))..
اشعر ان داخلي يضيق كلما ضاقت المسافة ...للرجوع ..وهل يرغب الطائر بالعودة الي القفص!؟ ..واي قفص ذلك.. ؟؟
وهل يحب ان يقيد ويكبل من فك قيده ..!؟
كم اتمني ان لا اعود .. اعود لجلادي .. لا ...لا اريد ..
كيف ساهرب مما انا فيه .. وكيف اخرج من هذه الدوامة بدون ان اغرق في هذا البحر العميق.. اخرج دون ان اصيب سفينتي بضرر ...اخرج دون ان اترك بها اثر .. دون آلم لي ..أو ل ابي و امي..
اخرج وقبطاني معي ..غريبي انا .مسافرة تحت اضلاعة ..
لماذا اشعر بأن طريقي سريع ...هل فاتني القطار او لم يتوقف في محطتي ..هل...لعل القطار لم يفتني بعد .. لعل قطاري... بانتظاري ..
ها هي خطواتي الاخيرة في الطريق ..اعدها الخامسة ..
الرابعة .. الثالثة ..الثانية ...والصفر 🙁


ام صادق: : جيتي يامو ...
سجي : اي في شي ؟!
ام صادق : لا ارتاحي وغيري تيابك وتعي اتغدي..
سجي : مو جاي ع بالي اكل ..
ام صادق : والله مابنفع هيك ..تعملي بحالك.. ماعم تاكلي.. وماعم تطلعي من غرفتك ..
سجي : كرمالي خليني هيك احسن الي ..
ام صادق : هادا الي كاتبو ربنا الك ولازم ترضي بالي قسمو الك ..
سجي : طيب ...
ها انا اقود نفسي .. الي مشنقة..
اجلس بزاوية تلك الزنزانة .. لا ادري ماذا افعل ..
ماذا سيصنع بي الغد .. وكيف سيمضي اليوم ..
لن اجلس هكذا ..
سجادة صغيرة .. دعاء صغير حدوده السماء.. اناجي رب الخلق ..رباه ما لي احدا سواك ..
كتاب صغير .. مابداخله كبير ..وكلمات مثل المسك والعنبر.. نزلت علي قلبي.. ليهدا ..حروفا من زنبق ..بعد ماافرغ ساشعر بتلك الراحة اعلم ذلك جيدا...
كنت اظن انني نسيت طعم الراحة .. الحمد الله يارب ....
في مساء اليوم التالي ...

ام صادق : سجي ..سجي . ..قومي ..حضري حالك
سجي : حضر حالي لشو ..
ام صادق : سامر واهلو جايين اليوم وبيك اتصل وقلي ..
#سجى :-شوو
#ام صادق :- جايين يطلبوكي..
سجى :-شو ..
ام صادق : متل ماسمعتي ..برضاي عليكي خلي هاليوم يعدي..
سجي: جايين يتفقو معاه ولا لسة ..
ام صادق : مابعرف بيك قلي جايين المسا...
سجي : مافيكو تعملو فيني هيك ...انا ماني موافقة..ومابدي سامر...
ام صادق : بلا مايسمعك صادق ويقول لبيك ..
....
ها قد حل المساء... واي مساء هذا ...معتم ..دون ضوء قمر ..ولا تلك النجوم .. اعلم انها حزينة ...
اذكر ذلك المساء.. مساء غريبي...كيف كان ... قمر ساطع..مثل ضوء نهار ..ونجوم ملئت السماء كأنها كانت تشهد على لحظات كنت سأخوضها بحب. اين هي الان ..
دق الجرس ..واشعر انها اخر دقة قلب لي ..لااشعر بما حولي ..توقفت الساعة عن العمل ..واشعر ان الظلام اشتد وخيم ع عيناي ..

ام صادق : تعي يامو سجي ..
سجي : ........
ام صادق : مالك خجلانة اقعدي..
سجي : ......
#صادق :-اقعدي حاجة تخجلينا.
#خلود :-اسمعي الحكي بلا تصير مشكلة ..
#ام صادق :-خجلانة ياجماعة اعذروها ..
سجى :-مارح اتزوجوا انا مابدي اياه فهمانين مابدي اياه...
#ام صادق :- سجى وين رايحة تعي يابنت الحق اختك هربت ..